آن منتقد جان سخت... آن پای ثابت برنامهٔ هفت

کد خبر: 155684

روزی در حین نقد فیلمی قلمش بر زمین افتاد؛ تهیه کننده ای، به مولانا گفت: «یا شیخ کلنگت بر زمین افتاد!» پس شیخ با تعجب گفت: «‌این قلم است، نه کلنگ!» ‌ پس آن تهیه کننده‌ پاسخ داد: «یا شیخ آنچه تیشه‌ بر ریشه سرمایهٔ من و خیل بسیاری دیگر زد، کلنگ است نه قلم!»

آن منتقد جان سخت... آن پای ثابت برنامهٔ هفت
مطلب پیش روی شما هجدهمین مطلب ستون ویژه " تذکرة الرجال " سایت فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب این دو عزیز به سراغ مسعود فراستی، منتقد ثابت قدم برنامه هفت رفته اند.
آن فوق لیسانس اقتصاد سیاسی، آن شیفتهٔ مخالفت و انتقادات اساسی، آن منتقد جان سخت، آن پای ثابت برنامهٔ هفت، آن دشمن فیلم‌های سخیف، آن ده نمکی و کیمیایی و غیره را حریف، آن در ابراز عقیده همیشه رُک، آن دارای قلمی چون پُتک، آن مخالف معامله بر اصول، آن حرف‌هایش از نظر خودش مقبول، آن قاضی القضات با کیاست، مولانا مسعود خان با فراست، مشهور به فراستی- قلّت افاضاته! -
عضو هیئت تحریریهٔ مجلهٔ سروش بود و به وقت صحبت بسیار پر جنب و جوش بود و کارش درست کردن پاپوش بود و بر نکات مثبت فیلم‌ها پرده پوش بود!
فیلم‌ها از نظر مولانا فراستی به دو شکل کلی خلاصه می‌شدند: ‌ اول فیلم‌هایی که در نیامده! دوم فیلم‌هایی که در آمده، اما خوب در نیامده!
گویند روزی در حین نقد فیلمی قلمش بر زمین افتاد؛ پس تهیه کنندهٔ بخت برگشته‌ای که از آسیب نقد‌های او در امان نمانده بود، به مولانا گفت: «یا شیخ کلنگت بر زمین افتاد!» پس شیخ با تعجب گفت: «‌این قلم است، نه کلنگ!» ‌ پس آن تهیه کننده‌ پاسخ داد: «یا شیخ آنچه تیشه‌ بر ریشه سرمایهٔ من و خیل بسیاری دیگر زد، کلنگ است نه قلم!»
از کرامات مولانا گفته‌اند که کارهای خرق عادت می‌کرد و به جادوگری مسلط بود! از آن جمله نقل است که وقتی در سر کلاسِ درس چوب فلکش را بالا می‌برد، در کثر ثانیه هر بنی بشری از اطرافش غیب می‌شد و بی‌درنگ کلاس درسش از داشجویان وحشت زده خالی می‌شد!
گویند شیخنا علاوه بر صراحتِ در گفتار، در عرصهٔ عمل نیز بسیار بی‌باک بود و دلش از هر ترس و هراسی پاک بود؛ از آن جمله نقل است که روزی به مولانا جیرانی ‌گفت: «یا فریدون! من در هنگام دعوا برایم فرقی نمی‌کند که با یک نفر گلاویز شوم یا صد نفر!» پس مولانا فریدون زبان به تحسین او گشود و گفت: «آخر چگونه مسعود؟!» پس مولانا فراستی پاسخ داد: «از آن روی که در هر دو شکل فرار را بر قرار ترجیح می‌دهم!» گویند مولانا جیرانی با شنیدن این حکمت چهار تارِ موی مانده بر سرش را از بیخ و بن کند و به کلی از شانه کردن مو‌هایش فارغ شد!
نقل است مولانا تسلط عجیبی بر زبان انگلیسی داشت و از همین روی ترجمه‌های بسیاری در کارنامهٔ خود داشت؛ از دوران کودکی او روایت کرده‌اند که روزی معلم کلاس انگلیسی رو به دانش آموزی کرد و پرسید: «‌گربه به انگلیسی چه می‌شود؟!» پس دانش آموز گفت: «‌کَت!» پس رو به مسعود کرد و گفت: «حال تو بگو ببینم، گربهٔ کوچک به انگلیسی چه می‌شود؟!» پس مسعود فی الفور پاسخ داد: «‌نیمکَت!» گویند معلم با شنیدن این سخن نعره‌ها بزد و از حال برفت!
شیخنا کلاً ساز مخالف کوک می‌کرد و شیوه‌اش این بود که هر فیلمی را که همگان دوست می‌داشتند، نمی‌پسندید و اثری را که دیگران خوش نمی‌داشتند، او یک تنه خوش می‌داشت!
گویند مولانا در نقد فیلم‌هایش گهگاه به ورطه فحش و اهانت می‌افتاد. در این باب بسیار از او گفته‌اند. مثلاً نقل است که شیخنا هر فیلمی را خوش نمی‌داشت با دست ودلبازی به آن فیلم لقب فیلم فارسی یا فیلم جشنواره‌ای می‌داد! و با القابی چون پرت و پلا، مستهجن، هذیان‌، متشنج، عقب‌مانده، ناتوان، ضعیف، مبتذل و بی‌کارکرد، بر روی آن اثر برچسب می‌زد! در همین رابطه شیخنا در آخرین اظهار نظر تخصصی خود فیلم «جرمِ» مولانا کیمیایی را از منظر روان‌‌شناسی «........» نامید!
گویند مولانا بهداد به او گفته بود: «یا مسعود! تو نباید واژه چَرت و پَرت را برای نقد فیلم جرم به کار می‌بردی!» پس شیخنا این سخن را منکر شد و پاسخ داد: «من کی گفتم چَرت و پَرت؟! من گفتم پَرت و پَلا!» ‌ پس این گونه بود که به مدد استدلال قوی مسعودنا موضوع بی‌حرمتی به شیخنا کیمیایی به کلی حل شد!
نقل است که مولانا در کار نقد و نقادی بیتی را به عنوان نقشهٔ راهبردی پیش چشم خویش داشت و روزش شب نمی‌شد، مگر آنکه در گوشه مخالف، آن را می‌خواند:
«نقدِ آمیخته با گُل، نه علاج سینماست تهمتی چند بیامیز به دشنامی چند!»
رفیق ِ بی‌کلک
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت