مطلب پیش روی شما شانزدهمین مطلب ستون ویژه " تذکرة الرجال " سایت فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب این دو عزیز به سراغ علی کفاشیان رفته ان. مردی که در شکست ها هم خنده از لبانش جدا نمی شود.
آن فوق لیسانس تجارت، آن در شوخی و طنز و هزل با مهارت، آن رئیس پیشین فدراسیون دو و میدانی، آن دارای مسؤلیت در ورزش قایقرانی، آن رئیسِ سرخوش و قد بلند، آن فارغ التحصیل از ماستریخِ هلند، آن فروشندهٔ بلال در دوران جوانی، آن دخیل در حذفِ ایران از جام جهانی، آن سرپرست سابق فدراسیون شطرنج، آن خالی کننده پشت مربیان در شرایط بغرنج، آن دارای لبخند ژکند، آن در اخراج سرمربی و سرپرست و غیره فرز و تند، آن جنت مکانِ خلد آشیان، مولانا مهندس علی کفاشیان!
اعتماد به نفسش عجیب بالا بود و آروزیش پست و مقام در کنفدراسیون فوتبال آسیا بود و در کشاکش سختیهای روزگار سنگ بالای آسیا بود!
گویند مولانا در کودکی بسیار کتاب میخواند و جز طنز چیزی در ذهنش نمیماند! از آن جمله نقل است کتاب «مردی که میخندد» را از بر داشت و شبها کلیات عبید را بالای بستر میگذاشت و از میان شعرا به ایرج میرزا ارادتی ویژه داشت!
بسیار مشاهده میشد که مولانا در جمعی رسمی ناگهان از خنده غش میکرد و پس از هوشیاری در پاسخ به تعجب حضار عرض میکرد: «اگر جوکهایی را که من برای خودم تعریف میکنم میشنیدید، جملگی از شدت شوق خرقه از تن میدریدید!»
در سوابق ورزشی شیخنا آوردهاند که مدتی رکود دار دوی ۱۱۰ متر با مانع بود، از آن روی به راحتی همه موانعِ ریاستش بر فدراسیون فوتبال را از سرِ راه برمی داشت و کوچکترین چشم زخمی برنمی داشت!
گویند هر کس در عرصهی مدیریت با شیخنا همکاری میکرد، پس از مدتی از درد گردن ناله میکرد! پس عدهای از مجربترین پزشکان را مسؤل بررسی این بیماری نادر کردند و پس از مدتی کاشف به عمل آمد که این گردن درد به خاطر آن است که شیخنا همه شکستها را به گردن دیگران میاندازد و تنها در هنگام پیروزی هاست که دو اسبه میتازد! طرفه آنکه وقتی او را میگفتند: «چرا پس از کسب نتایج ضعیف تیم ملی استعفا نمیدهید؟!» پاسخ میداد: «این کار شانه خالی کردن از بار مسؤلیت است!» و سپس این شعر را در جواب آنان زمزمه میکرد:
«این همه از جدایی، دیگه نگو، دیگه نگو!»
گویند پس از شکست تیم امید به او گفتند: «به نظر میرسد که دیگر بهانهای برای ماندن ندارید!» پس مولانا به ریش آنان خندید و پاسخ داد: «چه بهانهای بالاتر از تعلیقِ فوتبال ایران! فوتبال ما از نظر ساختاری ایراد دارد! چه من باشم و چه نباشم، فرقی ندارد!» پس او را گفتند: «قربانت شوم! اگر بود و نبود تو فرقی نمیکند، پس چرا نمیروی؟!» مولانا پاسخ داد: «هه هه هه! دقت نکردی! ماندن یا رفتن من برای فوتبال فرقی نمیکند، برای من که فرق میکند!»
نقل است که شیخنا چشمش را میبست و غیب میگفت! مثلا پس از حذف تیم ملی در رقابتهای جامملتهای آسیا در جواب منتقدان گفت: «من مطمئنم که اگر ما در اینجام نتیجهٔ خوبی میگرفتیم، این همه از ما انتقاد نمیکردید!!»
گویند شیخنا بسیار رئوفالقلب بود و ناراحتی کسی را تاب نمیآورد؛ از آن رو پس از حذف تیم ایران از مقدماتی المپیک ۲۰۰۸، وظیفه دلداری از مردم را، به عنوان دبیر کل کمیته ملی المپیک، یک تنه بر عهده گرفته بود و پیوسته میگفت: «اشکالی ندارد، چهار سال بعد صعود میکنیم!»
حکایت کنند که زمانی شیخنا در برنامه عادل خان فردوسیپور گفته بود: «استرسی که در طول ۳ سال مدیریت در فدراسیون فوتبال بر من وارد شد بیسابقه بود!» گویند استادنا مایلی کهن با شنیدن این سخن گفت: «بدانید و آگاه باشید، که شیخنا از ترس برکناری از ریاست فدراسیون استرس گرفته است!»
نقل است که شیخنا در باب شکست از تیم اردن در مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیا، جواب منتقدان را اینگونه داده بود: «باخت به اردن که چیز جدیدی نیست، پیش از این نیز در مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ به اردن باخته بودیم!»
در محبوبیت شیخنا همین بس که خود در جایی گفته بود: «اطمینان دارم که اگر مرا برای تصدی وزارت ورزش معرفی کنند، یک رای هم نمیآورم!»
گویند روزی اهالی فوتبال او را دعا بکردند که شیخنا علی بر گردن فوتبال دوستان و جراید ورزشی حقی بسیار دارد! سبب را پرسیدند؛ مریدی از آن میان پاسخ داد: «هیچ کس نمیتوانست اهالی فوتبال و اصحاب جراید را در حول یک موضوع به وحدت برساند!» گفتند: «اینکه گفتی یعنی چه؟!» پاسخ داد: «مگر نمیبینید که پس از مدتها کافهٔ خلق، از پا به توپان گرفته تا قلم به دستان، در باب استعفای شیخنا هم صدا شدهاند؟!»
گویند این اواخر که فشار بسیاری بر شیخنا وارد میشد تا لباس ریاست را به کناری بیندازد و این قدر فوتبال ایران را به زحمت نیندازد، روز و شب این ذکر را با خود زمزمه میکرد:
«من ترک پست و میز و مقامم نمیکنم! صد بار توبه گر بکنم، این نمیکنم!»
رفیقِ بیکلک
دیدگاه تان را بنویسید