مطلب پیش روی شما سیزدهمین مطلب ستون ویژه " تذکرة الرجال " سایت فردا است. "رفیق بی کلک" و "پ.خالتور" نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب این دو عزیز به سراغ فریبرز عرب نیا، بازیگر سینما و تلویزیون رفته اند.
آن آقای متوسط، آن دارای سیمايی منبسط، آن هنرمند كم كار، آن دوستدار ريال و دلار، آن ارباب هنر، آن فخر بنی بشر، آن مروج اصول انساني، آن معاشر فریدون جیرانی، آن حامی خليل عقاب، آن گویندهي سخنانِ بی حجاب، آن صاحب قدرت و اراده، آن سخنورِ حكيمِ پر افاده، آن صاحب ساز و برگ، آن ملاقی حضرت مرگ، آن شیخ فرا جناحی، آن آمر به اوامر و نواهی! آن دارنده مدرک گرافیک، آن معدن اخلاقیات آنتیک! آن اسوه نظم و هماهنگی، آن دشمن انحصار در امور فرهنگی، آن مختار نامه را سرور، آن میراث فرهنگی کشور، آن دارای شهرت و ثروت، آن لات کوچههای خلوت! آن هنرمند نظر کرده، آن دارای افاضات در جوانب گسترده، آن اخلاق صنفی را گونیا، مولانا فریبرز عرب نیا - دامت مصاحباته- .
اهل تهران بود، اما نیای عرب داشت و کرامات و کلماتی عجب داشت و دشمنی با جوانان عزب داشت!
در تصاوير ديجيتال ضبط است كه وقتي در برنامهای تلویزیونی فرموده بود : «شما تا به امروز کجا مرا در تلویزیون و رادیو!! و ... دیدهاید؟!! » گويند عدهای از مريدان كه به صورت دست جمعي چهرهاش را مي¬ديدند و صدايش را میشنیدند، با شنيدن سخنانِ شيخ يكان يكان به سخن آمدند؛ یکی عرض کرد: «همین حالا!!!» دیگری گفت: «بارها شما را در رادیو دیدهام!» سومی گفت: «من صدایتان را در مطبوعات شنیدهام!» چهارمي گفت: «همین امشب و فردا شب و شبهای دگر!» پس اصحاب به خنده آمدند و بی تأمل به پیش بنده آمدند که دیگر نوبت حضور مولانا عرب نیا، در ستون تذکره الرجال است و این بهترین مجال است و وقتِ نوشتن از این مرد پر جنجال است!
گويند مولانا حامد بهداد اندر احوالات فريبرزنا گفته بود: «او همچون شمعی است در میان ما هنرمندان متعهد و متعبد، که میسوزد و هواي پاک موجود را آلوده میکند!! پس باید که او را دوگانه سوز کنیم! و فکری به حال این قوز بالای قوز کنیم!» پس خطاب به مولانا افاضه فرموده بود : «دیگر از این غلطها نکن!!» نقل است مولانا عرب نیا از شنيدن اين سخن غمگین شد و به كلي از جاي بشد؛ پس به پیش قاضی رفت و دعوی کرد که فلان مرا گفته است: «غلط مکن!» گويند قاضی در جوابش فرمود : «گوش نده، تو همچنان كار خود مي كن!» گویند مولانا با شنيدن پند قاضي دست از لجاجت برداشت و فیالفور دست به دعا برداشت که: «خدايا به من آنچنان عشقی ده تا بتوانم همکارانم را دوست بدارم! و صبری ده تا آنان را تحمل كنم و از شنيدن سخنانشان روي درهم نكنم! اما به هيچ روي قدرتم عطا مفرما، كه با ايشان گلاویز میشوم!»
نقل است شبی به مجلس مولانا جیرانی اندر آمد و از حضور در برنامه هفت بسیار خوشش آمد و گفت: «تا هفت نشه بازی نشه! پس هر هفته میآیم که مردم از دیدن روي ماهم، در هر هفت شبکه سیما، هفت شبِ هفته، حظ برند و کیف نمایند!»
نقل است مولانا عرب نیا فرموده بود: «مدیریت فرهنگی کشور فاسد است!!» چون این سخن پیش مولانا فراستی - قلّت مِن امثاله!!! - بردند، فرمود: «ایشان توهم دارد!!» پس یکی از سخن چینان کل ماجرا به گوش مولانا ضرغامی رساند؛ مولانا ضرغامی فرمود: «ایشان راست گوید!» لیک مرید در نیافت مولانا ضرغامی این سخن در حق مولانا فراستي گفت، یا مولانا عرب نیا!!
از كرامات مولانا عرب نیا در عرصه فراخ سخنوري بسيار گفتهاند؛ از عجایب و غرایب سخن او اینکه فرموده بود : «هنرمندان کسانیاند که ساحرگونه، در نزد مردم مقامِ خدای گونه دارند!» گويند مريدي حلقه در گوش چون اين سخن بشنيد، ربط منطقي اي در آن نديد، اما از روي تعصب جمله پيرش را پسنديد و دست افشان به كوي و برزن آمد و شعري به اين مناسبت از چاه خشكيده ذوقش به جوش آمد و خواند :
«با آن كه نفهميدم، بسيار پسنديدم!
نه عيب در آن ديدم، نه معني در آن ديدم!
با آنكه نفهميدم ، بسيار پسنديدم! »
از ديگر عجايبي كه او را بستند! آن است كه در سالی که خود، با مشقت تمام در دو فیلم کار میکرد، فرموده بود : «در فضای فعلی، مهمترین مشکل ما این است که آدمهایی که نمیخواهند کولی بدهند و کولی بگیرند، حذف میشوند!» از اين روي بود كه گويند فريبرز از بچگي نه كولي مي داد، نه كولي میگرفت! به همين دليل در بازیهای كودكانه هيچ كس او را به بازي نمیگرفت و در بزرگسالی نيز كسي او را در فیلمهایش به بازي نمي¬گرفت!
از فروتنی شیخنا حكايات بسیاري نقل است. از آن جمله نقل است كه مولانا عرب نيا در مجلس ذكري گفته بود: «معاونت سينمايي، خانه سينما و ديگر نهادها بايد اختلافات غير ريشهاي را كنار بگذارند!» رندي اين بشنید و گفت: «یا شیخ با اختلافات ریشه ای چه باید کرد؟! چرا که اختلافات میان بزرگان ریشهای است!» مولانا فرمود: «بزرگان که خود مختارند!!» مرید عرض نمود: «البته شکسته نفسی میفرمایید، همه اذعان دارند كه شما مختارید، نه ایشان!» فرمود: «ما هم چون مخ داریم، میگوییم ایشان مختارند!» پس مرید گریهها بکرد و از حال برفت و باز که به هوش آمد به یاد فراستِ مولانا افتاد و مولانا فراستی در نظرش آمد و اين بار براي هميشه از هوش برفت!
پ. خالتور
دیدگاه تان را بنویسید