وقتی کنج واگن مترو گوشه‌ای از بهشت می‌شود +عکس

کد خبر: 894860

جعبه آدامس را جلوی مسافران می‌گیرد و مرتب این جمله را تکرار می‌کند «آدامس هزار تومنه می‌خرید خانم؟» آن‌طرف‌تر دختر جوان کف واگن نشسته و با گوشی تلفن همراهش بازی می‌کند. پسرک آدامس‌فروش ناخواسته چشم از گوشی دختر جوان برنمی‌دارد.

وقتی کنج واگن مترو گوشه‌ای از بهشت می‌شود +عکس
خبرگزاری فارس: پسرک در ازدحام جمعیت مترو به‌سختی راهش را باز می‌کند و جلو می‌آید. پسر ۷ یا ۸ ساله قد و قواره‌اش آن‌قدر هست که بتواند در شلوغی واگن، گلیم خود را از آب بکشد. جعبه آدامس را جلوی مسافران می‌گیرد و مرتب این جمله را تکرار می‌کند «آدامس بخرید. هزار تومنه می‌خرید خانم؟» آن‌طرف‌تر دختری جوان کف واگن نشسته و با گوشی تلفن همراهش بازی می‌کند.
وقتی کنج واگن مترو گوشه‌ای از بهشت می‌شود

پسر آدامس‌فروش در فاصله چندمتری چشمش به صفحه گوشی تلفن همراه دختر می‌افتد. همان‌طور که جعبه آدامس را زیر بغلش می‌گذارد ناخواسته سرش را به گوشی دختر جوان نزدیک می‌کند. انگار مدهوش بازی تلفن همراه او شده باشد. چند ثانیه به همین منوال می‌گذرد. دختر جوان که متوجه جذابیت بازی برای پسرک شده، گوشی همراهش را طوری می‌گیرد که پسر بتواند بازی کند.

وقتی کنج واگن مترو گوشه‌ای از بهشت می‌شود

بیش از ۱۰ دقیقه از این شرایط می‌گذرد. دختر جوان،دستش خسته شده و آن را به زانوهایش تکیه می‌دهد تاکمی از خستگی دستش کم کند. پسرک نیز که تا آن موقع روی پایش نشسته خسته می‌شود و چهارزانو کف مترو می‌نشیند. حالا دمپایی‌های پاره پسر بیشتر به چشم می‌آید. یک‌لحظه چشم از صفحه گوشی همراه دختر برنمی‌دارد و محو بازی کردن است. حالا ۲۰ دقیقه گذشته است. و همچنان دختر صفحه گوشی را طوری گرفته تا پسر آدامس‌فروش بتواند بازی کند.

وقتی کنج واگن مترو گوشه‌ای از بهشت می‌شود

صدای گوینده ایستگاه مترو در واگن می‌پیچد و آخرین ایستگاه را اعلام می‌کند. دختر جوان از جایش بلند می‌شود و پسرک نیز همان‌طور. دختر گوشی همراهش را در جیبش می‌گذارد. پسرک به دختر جوان نگاهی می‌اندازد طوری که انگار اولین بار است او را می‌بیند جعبه آدامس را جلویش می‌گیرد و می‌گوید: «هزار تومنه می‌خرید خانم؟»دختر جوان فقط یک کلمه می‌گوید: «نه!» و می‌رود.

وقتی کنج واگن مترو گوشه‌ای از بهشت می‌شود

این روزها دختر کبریت فروش داستان کودکی جای خود را به دختران و پسران آدامس‌فروش داده است؛ آن‌هم نه در تاریکی کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر بلکه در شلوغ‌ترین جای ممکن، در مترو که روزانه هزاران مسافر را جابه‌جا می‌کند. جلوی چشم همه مردم شهر. اما واقعاً پسران و دختران دست‌فروش شهر ما عاقبتی مثل دختر کبریت‌فروش دارند؟ نه! در کنار همه بی‌تفاوتی‌ها، در کنار همه‌ سال‌های کودکی آن‌ها که فدای فقر می‌شود، بازهم انسان‌هایی هستند که با بضاعت اندک و قلبی مهربان تلاش می‌کنند دل کودکان دست‌فروش را شاد کنند. فقط باکمی مهربانی و توجه ویژه، نه صرفاً خرید و پرداخت کمک‌های مالی. کافی است نگاهمان را به آن‌ها عوض کنیم، آن‌ها هم عضوی از جامعه ما هستند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت