سرویس اجتماعی فردا: نمایشی که با پرده استعفای شهردار تهران شروع شد با اتهام زنی به نظام تداوم یافت و قلمی که طاقت نگارش عمق فاجعه رخ داده در سیر تحول سیاسی جریان اصلاحات را ندارد؛ واقعا چه میتوان گفت... پردهای از یک نمایش یا نمایشی درون نمایش، همه چیز به استعفای آقای نجفی، شهردار سابق پایتخت ختم نمیشود، اما این پردهی نمایش از این رویداد شروع میشود.
اینجا بخوانید: بازی انحرافی اصلاح طلبان بعد از رسوایی نجفی
واقعیت نمایش این است که جریان اصلاحات در هر رویدادی که احساس ناکامی کرده، کشور، نظام و جریانهای رقیب را مقصر دانسته و زمین بازی را برهم زده و سمت سوی حملات خود را متوجه کلیت نظام و کشور کرده است. ادعای سنگینی است که قلم طاقت بیان عمق آن را ندارد؛ یکی دو سال پیش بود که موسسه بروکینگز فاش کرد که پس از وقایع ۸۸، جریان ناکام، رسما به دولت وقت آمریکا، پیشنهاد اعمال تحریم و فشاربیشتر را بر تهران داده بود؛ پیشنهادی که به بهانههای مختلف به اجرا در آمد و فشار سنگینی را بر کشور و جامعه تحمیل کرد. راهبرد فشار و تحریم در آن برهه به آن میزان از شدت رسید که صاحب نظران و نظریه پردازان آمریکایی به دولت خود اعلام کردند که فشار بر مردمی که ناتوان در یافتن اقلام دارویی و تامین مایحتاجات زندگی خود هستند، نه تنها آن مردم را از نظام کشورشان دور نمیکند، بلکه موجب نزدیکی هرچه بیشتر مردم به نظام در موضوع ضدیت با آمریکا میشود. پرده تکراری نمایش این بار توسط شهردار سابق تهران، آقای نجفی به اجرا گذاشته شد. واپسین روزهای اسفندماه ۹۶ و در آستانه عید که وظایف شهرداری بیش از هر زمان دیگری است، خبر استعفای آقای نجفی، توجه رسانهها
را به خود معطوف کرد. انتشار خبر استعفا آنهم در آن برهه زمانی حساس از نظر مدیریت شهری آنقدر غیرمنتظره بود که برخی سایتهای خبری و خبرگزاریها تا ساعتها ناتوان در تائید خبر بوده و آن را در حد گمانه زنی و شایعه بازنشر کردند.
اینجا بخوانید: اختلاف بر سر دوران «پسانجفی» دلیل مماشات با استعفای شهردار
خبر که تائید شد هیچ کس نمیتوانست با قطعیت بگوید که دلیل این اقدام آقای شهردار چه بود. جریانهای منتقد، این اقدام را در حد اهرم فشاری که در نهایت با عدم پذیرش استعفا از سوی اعضای شورای شهر که همفکر شهردار هستند، ارزیابی کرده، اما کسی جز طراحان اقدام فوق از ماهیت ان اطلاع نداشت. گویا راهبرد فتح سنگر به سنگر که توسط سعید حجاریان ارائه شد در حدود دو دهه بعد، توسط جریان اصلاحات به اجرا گذاشته شده بود.
آقای نجفی که پیش از این و در دولت یازدهم، سنگر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را فتح کرده و سپس کسالت و بیماری را بهانه کناره گیری از سمت ریاست آن سازمان کرده، در دورهی جدید حیات سیاسی خود، فتح سنگر خیابان بهشت را وجه همت خود قرار داده بود.
فارغ از این که آیا آقای نجفی تصور میکرده که مسئولیت مدیریت پایتخت با جمعیتی بیش از ۱۰ میلیون نفر کمتر از سازمان گردشگری بوده که علی رغم بیماری، این مسئولیت را پذیرفت، اما این سوال به قوت خود باقی میماند که نجفی چرا آمد و چرا رفت؟
هرچه نمایش به جلو پیش میرفت ابعاد مختلف آن روشنتر شد.. آنچه جریان اصلاح طلب به طور کلی و همفکران آقای نجفی به طور خاص به آن توجه نداشتند این است که اگر لازمه فتح سنگر به سنگر، سوار شدن بر موج نارضایتی از عملکرد جریانهای رقیب و افکار عمومی است، حفظ سنگرها مستلزم حداقلی از کارآمدی است که به نظر نمیرسد در دوره تصدی شهرداری توسط آقای نجفی مشاهده شده باشد.
همفکران آقای شهردار سابق، پس از اجرای پردهی استعفا، وارد فاز اتهام زنی علیه نظام و نهادهای قانونی شده و ماجرای احضار نجفی توسط دادستانی همچنین بار فشارهای سیاسی وارد آمده بدلیل رویکرد فساد ستیزانه اش را پیش کشیدند. این همان نمایشی است که پس از وقایع ۸۸ نیز انجام شده بود، اما معلوم نیست همفکران آقای نجفی که اتهامات را متوجه نظام و نهادهای قانونی میکنند چرا توضیح نمیدهند که کدام نهاد حاکمیتی موجب بحران در خیابانهای پایتخت با یک بارش برف شد؟؛ چه کسی موجب شد که آقای شهردار سابق خط هفت مترو را تعطیل کند؟ و اینکه همزمان با زلزله تهران، کدام دادگاه یا دادسرایی آقای نجفی را احضار کرده بود که مانع از آن شد که در آن شب سرد، ایشان در کنار مردم شهر حضور داشته باشد؟ اینها سوالاتی جدی هستند که افکار عمومی مطرح میکنند چه طرح این سوالات و ابهامها از سوی همفکران آقای نجفی به رسمیت شناخته شوند چه نشوند.
اما آفتی که این سالها گریبانگیر جریان اصلاحات شده و اصلاح طلبان به آن توجه نمیکنند فقدان نگاه ملی است. زمانی جریان اصلاح طلب به ملی گرایی معروف بود و در تبلیغات خود از تصاویر رهبرانی، چون امیر کبیر و مصدق و مرحوم آیت الله طالقانی استفاده میکرد؛ رهبرانی که بخاطر منافع حزبی و رقابتهای سیاسی از کلیت کشور عبور نمیکردند.
کمی خود انتقادی میتوانست کمک حال این روزهای جریان اصلاحات باشد. در اغلب کشورها، جریانهای سیاسی، رقابتهای خود را محدود به دوره کارزارهای سیاسی مانند انتخابات کرده و پس از آن حتی اگر سهم خود را در قالب یک یا چند وزارت خانه مطالبه کنند، برای کسب رضایت عمومی تمام تلاش خود را بکار میگیرند تا با کارامدی هرچه تمام تر، شایستگی حزب خود برای برخورداری از نقشی بالاتر در اداره کشور را به اثبات برسانند. آنها خود را پایبند به مرزهای سیاسی میدانند و حاکمیت ملی را خط قرمزی میدانند که باید در چارچوب آن عمل کنند.
به نظر میرسد جریان اصلاح طلب این خصلت و سنت حسنه رهبران ملی فوق را کنار گذاشته باشد، اما باید به این نکته توجه کند که مردمی که با رای خود روی کار میآورند، به کارآمدی رای میدهند نه به نمایشهای سیاسی تکراری...
دیدگاه تان را بنویسید