روزنامه همشهری: کاسبی کمزحمت! تقریباً حدود ۲ ساعت ۶۰ هزار تومان درآمد داشتهام. مبلغی که حدود نصف آن برابر میزان دستمزد مصوب یک روزکاری از سوی وزارت کار برای افراد تعیین شده است.
جرینگ نخستین سکه در کاسه فلزی، نویدبخش یک شروع خوب است. شروعی در پیادهراهی پر رفتوآمد در خیابان انقلاب اسلامی، نزدیک دانشگاه تهران. جایی پرهیاهو که هر دقیقه دهها نفر از آن عبور میکنند. برخی عابران زیرچشمی نگاه میکنند و عدهای بیتفاوت از کنارم میگذرند. اما همینکه زیر لب میگویم خانم، آقا کمک میکنید، چند نفر با اخم سرعت قدمهایشان را بیشتر میکنند و رد میشوند. در این میان بسیاری از آنها به راحتی کمک میکنند. افرادی که خبر ندارند هر روز مورد سوءاستفاده متکدیانی قرار میگیرند که بدون نیاز مالی کاسه گدایی به سوی مردم دراز و آنها را تلکه میکنند. خبرنگار همشهری محله به عنوان متکدی ۲ ساعت در ۳ میدان اصلی مرکز پایتخت پرسه زد و کاسه گداییاش را به سوی رهگذران گرفت تا دریابد در هر ساعت گدایی چقدر کاسب است؟
میدان انقلاب، جنب دانشگاه تهران پیادهراه کنار یکی از درهای خروجی دانشگاه تهران جای خوبی برای اتراق است. چند قدم دورتر از مردان و زنان دستفروشی مینشینم که در کنار همدیگر مشغول کسبوکار هستند؛ افرادی که حضور هر تازه واردی توجهشان را جلب میکند و ظاهراً خلقشان تنگ میشود. بیاهمیت به غرولندهای پیرمردی که چندمتر بالاتر نشسته و دستمال جیبی و فال میفروشد، روی زمین مینشینم و سرم را پایین میاندازم و چشم به زمین میدوزم تا نظر رهگذران را به خود جلب کنم. صدای گامهای هر رهگذری را که میشنوم، سرم را بالا میآورم و با چهره محزون طلب کمک میکنم: «اگه صدقه، دارید کمک کنید...» مرد میانسال که از شنیدن این جمله تعجب میکند، کمی فاصله میگیرد و بعد با اسکناس برمیگردد و پول را به دستم میدهد و میگوید: «خانم پول تو کاسه ننداز، سر بچرخانی ممکنه کاسه را خالی کنن. مراقب باش.» چند لحظه بعد دوباره مردم را صدا میکنم و حتی برای جلب ترحم بیشتر خود را تا نیمه پیادهراه میکشانم و دستم را به سوی پاهایشان دراز میکنم و البته موفق هم میشوم. در همین اثنا روحانی جوان هنوز نزدیک نشده، دست به قبا میشود و از
گوشه آن یک اسکناس بیرون میآورد و همینکه میرسد، زیرلب بفرمایید میگوید و میرود. حالا نیم ساعتی از حضورم در خیابان انقلاب میگذرد. اینجا مردم نوعدوست با همسان پنداری به خوبی از یک متکدی حمایت و در کمتر از یک ساعت کاسه را با اسکناسهای توأم با ترحم پر میکنند. اما در این میان افرادی هستند مثل بانوی جوانی که انگار از دیدنم کمی تعجب کرده است؛ چند گام به عقب برمیگردد و کیفش را جست وجو میکند و آرام میگوید: «بفرمایید خانم، اما حیف از جوانی شما، بهتره دنبال کار مناسب باشی.» میدان، ولی عصر (عج)، ابتدای خیابان کریمخان زند ایستگاه بعدیمان، میدان، ولی عصر (عج) است؛ جایی که احتمالاً مأمن خوبی برای کسب باشد. در میان هیاهیوی رهگذران و فعالیت رانندگان تاکسی، در ضلع شمال شرقی میدان و ابتدای خیابان کریمخان زند، بیتوجه به نگاههای اطرافیان به دیوار نارنجی رنگی تکیه میدهم و مینشینم. در همان چند دقیقه اول به نظر میرسد مردان و زنان اینجا بسیار عجله دارند و متکدیان را نمیبینند، اما اندکی بعد خط باطل بر تصوراتم کشیده میشود. ناگهان بانوی جوانی بالای سرم میایستد و محترمانه و با طمأنینه میگوید:
«بفرمایید عزیزم.» پول را کف دستم میگذارد و سریع دور میشود. زیرچشمی رد قدمهایش را دنبال میکنم و به آن سوی پیادهرو و خودرو گرانقیمتی میرسم که روی صندلی عقبش مینشیند و دور میشود. در همین حین مرد جوان قرمزپوشی از کنارم رد میشود و وقتی از او کمک میخواهم میگوید: «ببخشید پول ندارم، اما برمیگردم.» بیاهمیت به جملهای که شنیدهام از بقیه رهگذران میخواهم برای رضای خدا کمک کنند. خیلیها با شنیدن همین جمله دست به جیب میشوند. بانوی میانسال مقابلم میایستد و اسکناس ۵ هزارتومانی میدهد، اما با نگاه پرسشگر فاصله میگیرد. در این میان بانوی دیگری که از حضورم عصبانی شده، چند لحظه مکث میکند و با صدای بلند طوریکه اطرافیان هم بشنوند میگوید: «به جای نشستن گوشه پیادهرو، برو دنبال کار باش، به تنبلی عادت کردین شماها.» در دل از شنیدن این جمله خوشحال و امیدوارم میشوم که هنوز افرادی هستند که به متکدیان گوشه خیابان اعتماد ندارد. در همین افکار مرد جوانی که صدایش را دقایقی قبل شنیده بودم نفسزنان از راه میرسد و یک شیشه عطر هدیه میدهد و میگوید: «خواهرم به فکر کار دیگهای باش، حیف از جوانیات.» میدان
هفتمتیر، بالاتر از مسجد وقتی کنار جعبه تقسیم کابل مخابرات در حوالی میدان شهدای هفتمتیر مقابل مانتوفروشی مینشینم، صورتم را با روسری میپوشانم و دستم را با چند اسکناس کهنه مچاله شده در میان انگشتان، بالا میبرم و در انتظار کمک، بیکلام میمانم. سکوت میکنم. اینجا مقصد پایانی است و تصمیم گرفتهام با هیچ شهروندی صحبت نکنم. دقایقی میگذرد و از پول خبری نیست. انگار اینجا چشم مردم به ویترین مغازهها دوخته شده و اطرافیانشان را نمیبینند. اندکی بعد صدای اعتراض پیرمرد دستفروش را میشنوم. نزدیک میآید: «بلند شو و از اینجا برو، الان مأمورها میان و میبرنت، بلند شو.ای بابا!» بیتوجه به صحبتهای او دل به همدلی مردم میسپارم و دستم را به سویشان دراز میکنم و مجبور میشوم سکوتم را بشکنم و از او هم کمک طلب کنم. در اینجا هم باید برای کسب درآمد بیشتر با مردم ارتباط برقرار و صحبت کرد. ناگهان صدای مردانهای از پشت سرم میگوید: «بفرما آبجی.» رهگذری تنومند تعدادی سکه پانصد تومانی کف دستم میگذارد. زمان به همین روال در حال گذر است و مردم، پول سکه و اسکناسهایشان را به دستم میدهند و دور میشوند، البته میزان
مشارکتشان به اندازه ۲ ایستگاه قبل نیست. اما همینکه عجز و ناله میکنم، مرد جوانی اسکناسی به دستم میدهد و از خدا میخواهد کمک حالم باشد. در ذهنم چرتکه میاندازم. با یک حساب سرانگشتی درمییابم که مبلغ قابل توجهی جمع کردهام. تا پیادهراه کمی خلوت میشود، بلند میشوم و قدمهایم را تندتر کرده و داخل یکی از کوچهها میروم. از هر گوشه داخل جوراب و جیبم، سکه و اسکناسها را بیرون میآورم و میشمارم. کاسبی کمزحمت! تقریباً حدود ۲ ساعت ۶۰ هزار تومان درآمد داشتهام. مبلغی که حدود نصف آن برابر میزان دستمزد مصوب یک روزکاری از سوی وزارت کار برای افراد تعیین شده است. ساماندهی و هماهنگی مسئولان ساماندهی متکدیان پایتخت نیازمند همراهی و هماهنگی مسئولان مختلف است. «حسن خلیلآبادی» عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران با بیان این مطلب به همشهری محله میگوید: «جمعآوری متکدیان از شهر یکی از وظایف شهرداری است، اما نگهداری و ساماندهی آنها از وظایف این نهاد نیست و سازمانهای دیگر باید نگهداری، ساماندهی، آموزش، توانمندسازی و بسترسازی برای بازگشت این افراد به کانون خانوادهها را انجام دهند؛
بهطوریکه این افراد دوباره در سطح شهر دیده نشوند. گزارشهای میدانیای که به دست ما رسیده بیانگر فعالیت مافیایی و باندی متکدیان تهران است که بسیار حرفهای هستند و در میان آنها نیازمندان واقعی و افراد بدسرپرست و بیسرپرست بسیار کم هستند که البته باید حمایت شوند، اما متأسفانه در مجموع در اینباره یک بیمسئولیتی اجتماعی دیده میشود.» او میافزاید: «معمولاً متکدیان پایتخت نیازمند واقعی نیستند و افرادیاند که از احساسات مردم سوءاستفاده میکنند؛ بنابراین جمعآوری این افراد وظیفه شهرداری است، اما نگهداری و ساماندهی و برنامهریزی برای آنها نیازمند همت چندجانبه و هماهنگی مسئولان و نهادهایی، چون بهزیستی، کمیته امداد امام خمینی (ره) بوده که تا حالا فقط شهرداری هزینهها را تقبل کرده است. از اینرو پیشنهادم این است که همه سازمانهای درگیر و مسئول در این زمینه باید در یک ستاد هماهنگ عمل کنند و شهرداری بهعنوان متصدی، این افراد را جمعآوری و به مراکزی که سازمانهای دیگر ایجاد میکنند تحویل دهد. بعد اقدامات درمانی ـ. روانی برای آنها انجام شود تا بتوانند به زندگی درست خود برگردند.» متولی جمعآوری متکدیان پایتخت،
سازمان خدمات اجتماعی شهرداری تهران است که برای اطلاع از این وضع و روند اجرای کار پس از چندین بار تماس و ارسال پیامک به مدیران این مجموعه، از آنها پاسخ نگرفتیم. با این حال «رضا قدیمی» رئیس این سازمان چندماه پیش اعلام کرده است: «متکدیان با سوءاستفاده از احساسات شهروندان تهرانی روزانه ۴۰۰ هزار تا ۴ میلیون تومان درآمد کسب میکنند. همچنین از ابتدای امسال ۴ هزار و ۳۰۰ متکدی شناسایی شدهاند که البته آمار دقیقی از تعداد این باندها و درآمد ماهانه آنها در دسترس نداریم، زیرا این افراد قانونی فعالیت نمیکنند. در نتیجه کسب درآمد ماهانه آنها در جایی ثبت نمیشود و این کار در حوزه اختیارات نیروی انتظامی است. وظیفه شهرداری، شناسایی و جذب کودکان آسیبدیده است. با این حال شهروندان بهتر است از کمک به متکدیان خودداری کنند، چراکه باعث افزایش تعداد و حرفهایتر شدن آنها و همچنین باندهای تکدیگری میشود. مردم میتوانند به آشنایان نیازمندی که سراغ دارند یا مراکز خیریه کمک کنند.»
دیدگاه تان را بنویسید