پاساژگردی، تفریح نازیبای شهری‌ها!

کد خبر: 561133

«باور کن خیلی گرفتارم» این روزها این جمله را بسیار می‌شنویم و به‌ کار می‌بریم. «گرفتاری» در زندگی روزمره ما، یکی از پربسامدترین مفاهیم است و از قضا این مسأله در شهر تهران به شکلی برجسته‌تر به چشم می‌خورد. اغلب ریشه این گرفتاری‌ها به مسائل مالی و نیازهای پولی ما باز می‌گردد؛ وقتی توقع مالی ما مرتفع نمی‌شود بتدریج در فرد احساس نارضایتی از زندگی ایجاد می‌شود و در او «ذهنیت گرفتار و دغدغه‌مند» شکل می‌گیرد.

روزنامه ایران: «باور کن خیلی گرفتارم» این روزها این جمله را بسیار می‌شنویم و به‌ کار می‌بریم. «گرفتاری» در زندگی روزمره ما، یکی از پربسامدترین مفاهیم است و از قضا این مسأله در شهر تهران به شکلی برجسته‌تر به چشم می‌خورد. اغلب ریشه این گرفتاری‌ها به مسائل مالی و نیازهای پولی ما باز می‌گردد؛ وقتی توقع مالی ما مرتفع نمی‌شود بتدریج در فرد احساس نارضایتی از زندگی ایجاد می‌شود و در او «ذهنیت گرفتار و دغدغه‌مند» شکل می‌گیرد.
در پیمایش‌های جهانی که به خوشبختی و شادی می‌پردازند همه جا احساس شادمانی و شادی با تمکن مالی همراه نیست به طوری که هستند کشورهایی که از نظر وضعیت اقتصادی در شرایط پایینی قرار دارند ولی در سنجش احساس شادی و خوشبختی رده بالایی را کسب کرده‌اند. به این اعتبار، نمی‌توان گفت که «پول» مقدمه و پله اول خوشبختی و احساس رضایت از زندگی است هرچند که همگی معترفیم که می‌تواند فاکتوری تأثیرگذار باشد.
از اواخر دهه هشتاد به بعد، «مال»‌ها و «مراکز خرید بزرگ»، در شهر، جایگاه جدی یافته‌اند تا آنجا که هویت شهر نیز بواسطه آنها تعریف می‌شد. از این رو، بتدریج، نسل جدیدی از مراکز تجاری ایجاد شدند که صرفاً مرکز تجاری نیستند بلکه «مراکز تفریحی- ورزشی- فرهنگی» هستند؛ به تعبیری، فضاهای تجاری در حال «عمومیت‌بخشی» به خود هستند و مردم با سلایق مختلف را در درون خود جای می‌دهند. اگرچه این اتفاق به ما فرصت می‌دهد تا در مراکز خرید، فضاهای فراغتی خوبی داشته باشیم اما نباید از این غافل شویم که این فضاها هیچ گاه نمی‌تواند جای فضاهای عمومی را بگیرد، چراکه عملاً فضایی بسته و تحت حاکمیت نظام بازار است و ممکن است برخی طبقات اجتماعی نتوانند به آن ورود کنند. بر این اساس، این نگرانی وجود دارد که با گسترش این فضاها، «فضاهای عمومی» به «فضاهای تجاری» تقلیل پیدا کنند یا به عبارتی با تجاری شدن فضاهای عمومی مواجه شویم.
قضیه به همین جا خاتمه نمی‌یابد، واقعیت این است که در نتیجه گسترش این مراکز خرید، «روحیه تجاری» به فضاهای غیرتجاری و عمومی نیز تسری پیدا می‌کند. از این پدیده با عنوان «تجاری شدن فضاهای عمومی» یاد می‌کنیم؛ به عبارتی، تصمیم می‌گیریم که فضاهای عمومی باید «درآمدسازی» کنند.

در هر دو وجه «عمومی شدن فضاهای تجاری» و «تجاری شدن فضاهای عمومی» ما با پدیده‌ای تحت عنوان «عمومیت‌زدایی از فضاهای عمومی» در شهر تهران مواجه هستیم؛ نمونه این امر را می‌توان از کثرت رستوران‌ها در «پل-پارک طبیعت» دید که جا برای قدم زدنِ آزاد و رها را تنگ می‌کند و به نوعی سوء‌استفاده از فضای عمومی دیده می‌شود. به همین اندازه سوء‌استفاده از مراکز عمومی را می‌توان در دانشگاه‌ها، مساجد، مدارس و... دید. اجاره فضاهای عمومی برای ارائه خدمات تجاری و درآمدزایی، تراژدی این روزهای ماست.

آسیب «عمومیت‌زدایی از فضای عمومی» این است که وقتی از بار «عمومی بودن» کاسته می‌شود، به همان میزان، مرزبندی و تمایزگذاری اجتماعی میان طبقات اجتماعی در فضای شهری بیشتر می‌شود و عقلانیت خاصی بر آن فضا حاکم می‌گردد و همین امر به گرفتاری‌های ما دامن می‌زند. ما همواره با این تفکر مواجه هستیم که پولمان را از دست ندهیم و پول بیشتری کسب کنیم. در واقع، انباشت سرمایه کنیم و همه‌چیز را قابل فروش بدانیم. این «روحیه دلالی» و «ذهنیت پولی» اگر در جامعه‌ای تسریع یابد «دلالی هنر زندگی روزمره» را در پی خواهد داشت.

در امتداد این ماجرا اتفاقی که می‌افتد این است که ما در شهر تهران فضاهای تجاری زیادی ساختیم و همچنان مراکز بسیاری هم در حال ساخت داریم و جمعیت زیادی را به داخل این فضا روانه می‌کنیم و آنها را به شیوه خاصی از زندگی، فکر و رفتار عادت می‌دهیم. یکی از پیامدهای «توسعه مالی شدن» در شهر این است که سبک زندگی مردم و الگوی فراغتی‌شان بتدریج تغییر می‌کند.

حال این سؤال به ذهن متبادر می‌شود که در چنین اوضاع و احوالی، فضاهای عمومی و شهری آیا باز این قدرت را خواهند داشت که ذهنیت و تخیل ما را شکل دهند؟ تهران چه خیالی را در ذهن شهروندانش ایجاد می‌کند؟
واقعیت این است که «فضاها» ذهنیت خاص شهروندی را هم شکل می‌دهند. از این رو، هرقدر که این فضاها به سمت «تجاری شدن» پیش روند، ذهنیت و دغدغه ما را نیز به سمت پول، مال، سرمایه و انباشت آن رهنمون می‌کند؛ به عبارتی، گرفتاری و تشویش ما را بیشتر می‌کند. این در حالی است که فضاهای شهری باید ما را به سمت دو نوع تخیل سوق دهند؛ نخست «تخیل سیاسی در شهر» و دوم «تخیل عاطفی».
پرسش دیگری که مطرح می‌شود این است که فضاهای عمومی ما در شهر تهران چقدر به تقویت تخیل عاطفی ما کمک می‌کنند؟ چقدر تهران شهر عشق و آرامش است؟ چقدر شهر پول و دویدن و نرسیدن است؟
معتقدم فضاهای شهری ما هم تخیل عاطفی و هم تخیل سیاسی را پس می‌زنند و به جای آن «تخیل مالی و پولی» را پیش می‌برند و اینجاست که «ذهنیت گرفتار و دغدغه‌مند» شکل‌گرفته و بازتولید می‌شود.

مناسبات فضا و ذهنیت دوسویه است؛ همانقدر که فضا به تخیل جهت می‌دهد به همان اندازه هم تخیل به فضا شکل می‌دهد تا آنجا که حتی می‌توانیم «فضاهای تجاری را به نحوی عاطفی و انسانی» مصرف کنیم. ما فضاهای عمومی کمی داریم که از قضا در حال تجاری‌ شدن هستند. این امر، ذهنیت ما را از مناسبات انسانی به مناسبات عقلانی سوق می‌دهد. ما دو معنا از گرفتاری داریم؛ یکی «گرفتاری روزمره» و دیگری گرفتاری به معنای والا و «عاشق شدن». اتفاقی که برای جامعه ما افتاده این است که گرفتاری از نوع اول، یعنی نگرانی بابت مسکن، کار و... بر ما غالب شده و آن نوع گرفتاری که در معنای عاشق شدن است، به حاشیه رفته است. ما به فضاهای عمومی نیاز داریم که ما را «گرفتار» کنند، به فضاهایی که ما را «عاشق» کنند، «شهر» باید ما را گرفتار خود کند نه آنچنان که امروز ما را مشوش می‌کند. مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر عباس کاظمی است که دوم شهریور ماه با عنوان«فضاهای عمومی شهری و ذهنیت پولی» در محل خانه گفتمان شهر و معماری ایراد شد.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت