بانویی که «دار» میزند!
صدای شانههایی که بر تاروپود قالی میخورد آهنگ آشنایی است که از ندامتگاه زنان در شهر ری شنیده میشود. زنانی که هر کدام خواسته یا ناخواسته باید چندین سال یا برای ابد باید پشت میلههای زندان بمانند.
روزنامه ایران: صدای شانههایی که بر تاروپود قالی میخورد آهنگ آشنایی است که از ندامتگاه زنان در شهر ری شنیده میشود. زنانی که هر کدام خواسته یا ناخواسته باید چندین سال یا برای ابد باید پشت میلههای زندان بمانند. در میان آنها کم نیستند زنانی که بهدلیل عدم توان مالی در پرداخت بدهی باید در پشت میلههای زندان برای کودکانشان لالایی بخوانند. اما این تصویر تلخ از سه سال قبل با همت یکی از زنان کارآفرین کمرنگ شده است. این روزها در ندامتگاه زنان صدای زندگی شنیده میشود. دستان هنرمندی که تابلوهای هنری می بافند و آن را برایرهایی از بند به فروش میرسانند و با دسترنج خود آزادی را در آغوش میگیرند. این روزها قصه زنان زندانی در کنار دار قالی معنای دیگری پیدا کردهاست و عشق بهزندگی با تاروپود قالی گره میخورد. زهرا سلطانی بانوی کارآفرینی است که با وجود همه بیمهریها و مشکلات به تنهایی آستین همت را بالا زد و با برپا کردن دار قالی در ندامتگاه زنان دریچه تازهای از زندگی به روی آنها باز کرد. او نخسنین زنی است که برای زنان زندانی، دار قالی برپا کرد تا ساعتهایی که بسرعت در چاردیواری زندان سپری میشود با آموختن هنر و استفاده از آن سپری شود. این بانوی ورزشکار که 22 سال است با مربیگری در ورزش رزمی تکواندو جوانان ورزشکار بسیاری را تربیت کرده است این بار برای بازگرداندن امید به دل، دست به کار شد و علاوه بر برپایی کارگاه قالی بافی و آموزش آن در منطقه محروم یافت آباد در ندامتگاه زنان دار قالی برپا کرد تا زنان زندانی روزهای حبس را با هنر گره زده و از حاصل این هنر برای خود درآمدزایی کنند. او که با آموختن در کنار زنان قالی باف این روزها به یک بافنده حرفهای تبدیل شده است از روزهایی گفت که تصمیم گرفت برای زنان هنرمند منطقه یافت آباد کارآفرینی کند. او میگوید: تنها دختر خانواده و اقوام بودم و وقتی خودم را شناختم متوجه شدم که همه کودکان هم سن و سال من پسر هستند. با همین روحیه پسرانه بزرگ شدم و از کودکی علاقهای به عروسک نداشتم. در منطقه یافت آباد زندگی میکردیم و بازی های من پسرانه بود و هر روز در کنار دو برادرم و پسرهای فامیل تفنگ بازی یا کتک کاری میکردیم. پدر و عموهایم ورزشکار بودند و برادر بزرگم نیز در رشته رزمی کیک بوکسینگ ورزش میکرد. به دلیل روحیه مردانهای که داشتم 22 سال قبل وارد رشته رزمی تکواندو شدم. با پشتکار و علاقهای که داشتم پلههای موفقیت را بسرعت طی کردم و در مسابقات استان تهران به مقام سوم رسیدم و در رقابتهای جنوب تهران نیز بر سکوی قهرمانی ایستادم. پس از سال ها فعالیت در عرصه قهرمانی وارد حرفه مربیگری شدم و در چند باشگاه ورزشی در جنوب تهران مشغول آموزش تکواندو شدم. یافت آباد منطقه محرومی است و من در مسیری که به باشگاه میرفتم و برمی گشتم از دیگران میشنیدم که در این منطقه زنان بیسرپرست هستند که به دلیل مشکلات خانوادگی واقعاً احتیاج به کمک دارند. متوجه شدم که این زنان همگی قالی بافی میکنند و با وجود داشتن این هنر، همچنان نیازمند هستند. از کودکی برای رسیدن به هر هدفی تلاش میکردم و مطمئن بودم که به این هدف خواهم رسید. با شنیدن سرگذشت این زنان جرقهای در ذهنم زده شد. پس از 7 ماه تحقیق تصمیم گرفتم کارگاه قالی بافی محلی راهاندازی کنم تا این زنان هنرمند در کنار هم قالی بافی کنند. میدانستم بسیاری از آنها قالی بافی را به صورت سنتی از مادر یاد گرفتهاند و عشق به قالی در خونشان است.
همزمان با برپایی این کارگاه قالی بافی یکی از روزها وقتی از تلویزیون فیلمی درباره ندامتگاه زنان پخش میشد با دیدن زنان زندانی که دوران حبس خود را به بیهودگی سپری میکردند و در میان آنها نیز زندانیان مالی به چشم میخورد تصمیم گرفتم از ظرفیت این زنان در راه قالی بافی استفاده کنم. این طرح را با یکی از مسئولان شهرداری درمیان گذاشتم که با معرفی ایشان ایده و طرح را با یکی از مسئولان ندامتگاه زنان مطرح کردم که با استقبال مواجه شد و چند روز بعد دار قالی در ندامتگاه زنان در شهرری برپا شد. در میان زنان زندانی کسانی بودند که با قالی بافی و بافت تابلو فرش آشنا بودند و حتی تعدادی نیز در این زمینه استاد بودند.
متأسفانه هیچ حمایت مالی از من نمیشود و برای گرفتن وام ضمانتهای سنگین درخواست میکنند. از طرف دیگر به دلیل ناتوانی درپرداخت اجاره کارگاه در یافت آباد مجبور به تعطیل کردن آنجا شدم و برای اینکه وقفهای در کار قالی بافها پیش نیاید در خانههای آنها دار قالی برپا کردهایم. متأسفانه تاجران فرش حاضر به خرید این فرشهای دستباف نمیشوند. این فرشها حاصل تلاش و زحمت زنانی است که چشم امید به آن دارند تا با فروش این فرشها بتوانند چرخ زندگی شان را به گردش دربیاورند. از شهرستانهای مختلف تماس میگیرند و از من میخواهند که برای آنها دارقالی برپا کنم اما بهدلیل نبود منابع مالی نمیتوانم امکانات آن از جمله نخ و پشم و دار قالی را برای آنها تأمین کنم. از کسانی که توانایی مالی دارند میخواهم که از این کارآفرینی حمایت کنند تا بازهم بتوانیم امید را به دل زنان هنرمند قالی باف کشور بازگردانیم.
دیدگاه تان را بنویسید