بانویی که «دار» می‌زند!

کد خبر: 548754

صدای شانه‌هایی که بر تاروپود قالی می‌خورد آهنگ آشنایی است که از ندامتگاه زنان در شهر ری شنیده می‌شود. زنانی که هر کدام خواسته یا ناخواسته باید چندین سال یا برای ابد باید پشت میله‌های زندان بمانند.

روزنامه ایران: صدای شانه‌هایی که بر تاروپود قالی می‌خورد آهنگ آشنایی است که از ندامتگاه زنان در شهر ری شنیده می‌شود. زنانی که هر کدام خواسته یا ناخواسته باید چندین سال یا برای ابد باید پشت میله‌های زندان بمانند. در میان آنها کم نیستند زنانی که به‌دلیل عدم توان مالی در پرداخت بدهی باید در پشت میله‌های زندان برای کودکانشان لالایی بخوانند. اما این تصویر تلخ از سه سال قبل با همت یکی از زنان کارآفرین کمرنگ شده است. این روزها در ندامتگاه زنان صدای زندگی شنیده می‌شود. دستان هنرمندی که تابلوهای هنری می بافند و آن را برای‌رهایی از بند به فروش می‌رسانند و با دسترنج خود آزادی را در آغوش می‌گیرند. این روزها قصه زنان زندانی در کنار دار قالی معنای دیگری پیدا کرده‌است و عشق به‌زندگی با تاروپود قالی گره می‌خورد. زهرا سلطانی بانوی کارآفرینی است که با وجود همه بی‌مهری‌ها و مشکلات به تنهایی آستین همت را بالا زد و با برپا کردن دار قالی در ندامتگاه زنان دریچه تازه‌ای از زندگی به روی آنها باز کرد. او نخسنین زنی است که برای زنان زندانی، دار قالی برپا کرد تا ساعت‌هایی که بسرعت در چاردیواری زندان سپری می‌شود با آموختن هنر و استفاده از آن سپری شود. این بانوی ورزشکار که 22 سال است با مربیگری در ورزش رزمی تکواندو جوانان ورزشکار بسیاری را تربیت کرده است این بار برای بازگرداندن امید به دل، دست به کار شد و علاوه بر برپایی کارگاه قالی بافی و آموزش آن در منطقه محروم یافت آباد در ندامتگاه زنان دار قالی برپا کرد تا زنان زندانی روزهای حبس را با هنر گره زده و از حاصل این هنر برای خود درآمدزایی کنند. او که با آموختن در کنار زنان قالی باف این روزها به یک بافنده حرفه‌ای تبدیل شده است از روزهایی گفت که تصمیم گرفت برای زنان هنرمند منطقه یافت آباد کارآفرینی کند. او می‌گوید: تنها دختر خانواده و اقوام بودم و وقتی خودم را شناختم متوجه شدم که همه کودکان هم سن و سال من پسر هستند. با همین روحیه پسرانه بزرگ شدم و از کودکی علاقه‌ای به عروسک نداشتم. در منطقه یافت آباد زندگی می‌کردیم و بازی های من پسرانه بود و هر روز در کنار دو برادرم و پسرهای فامیل تفنگ بازی یا کتک کاری می‌کردیم. پدر و عموهایم ورزشکار بودند و برادر بزرگم نیز در رشته رزمی کیک بوکسینگ ورزش می‌کرد. به دلیل روحیه مردانه‌ای که داشتم 22 سال قبل وارد رشته رزمی تکواندو شدم. با پشتکار و علاقه‌ای که داشتم پله‌های موفقیت را بسرعت طی کردم و در مسابقات استان تهران به مقام سوم رسیدم و در رقابت‌های جنوب تهران نیز بر سکوی قهرمانی ایستادم. پس از سال ها فعالیت در عرصه قهرمانی وارد حرفه مربیگری شدم و در چند باشگاه ورزشی در جنوب تهران مشغول آموزش تکواندو شدم. یافت آباد منطقه محرومی است و من در مسیری که به باشگاه می‌رفتم و برمی گشتم از دیگران می‌شنیدم که در این منطقه زنان بی‌سرپرست هستند که به دلیل مشکلات خانوادگی واقعاً احتیاج به کمک دارند. متوجه شدم که این زنان همگی قالی بافی می‌کنند و با وجود داشتن این هنر، همچنان نیازمند هستند. از کودکی برای رسیدن به هر هدفی تلاش می‌کردم و مطمئن بودم که به این هدف خواهم رسید. با شنیدن سرگذشت این زنان جرقه‌ای در ذهنم زده شد. پس از 7 ماه تحقیق تصمیم گرفتم کارگاه قالی بافی محلی راه‌اندازی کنم تا این زنان هنرمند در کنار هم قالی بافی کنند. می‌دانستم بسیاری از آنها قالی بافی را به صورت سنتی از مادر یاد گرفته‌اند و عشق به قالی در خونشان است.

برای این کار نقشه قالی‌ها را از شهرستان هریس در استان آذربایجان شرقی و نخ‌ها را از شهر مهران تهیه کردم. برای آنکه کیفیت قالی حفظ شود، تصمیم گرفتم رنگرزی آن گیاهی باشد. سرانجام کارگاه راه‌اندازی شد و 18 تا 20 نفر از زنان قالی باف در کنار دارهای قالی مشغول به کار شدند. شنیدن صدای شانه‌هایی که بر دار قالی می‌خورد بسیار دلنواز بود. در میان این زنان کسانی بودند که تحت پوشش کمیته امداد قرار داشتند و چند نفری نیز با انجام کارهای خدماتی در خانه‌های مردم امرار معاش می‌کردند. با شروع کار زنان قالی باف روزانه 25 تا 30 رج می‌بافند ومعمولاً در 50 روز یک فرش 6 متری بافته می‌شود.
از اینکه برای این گروه از زنان هنرمند که هنرشان به دلیل مشکلات مالی رو به فراموشی بود کارآفرینی کردم خوشحال بودم اما مشکلات از زمانی شروع شد که هیچ ارگان یا شخصی حاضر نشد از من حمایت کند. برای تأمین هزینه‌های قالی بافی و دستمزد این زنان باید فرش‌ها به فروش می‌رفت اما تاجران فرش به بهانه اینکه وضعیت بازار فرش خراب است حاضر نشدند آنها را از ما بخرند. برای اینکه دستمزد زنان کارگر را بپردازم طلا و جواهراتم را فروختم و در کنار آن درآمدی که از راه آموزش تکواندو به دست می‌آورم را برای روشن نگه داشتن چراغ قالی بافی هزینه می‌کنم.
دار حاجت

همزمان با برپایی این کارگاه قالی بافی یکی از روزها وقتی از تلویزیون فیلمی درباره ندامتگاه زنان پخش می‌شد با دیدن زنان زندانی که دوران حبس خود را به بیهودگی سپری می‌کردند و در میان آنها نیز زندانیان مالی به چشم می‌خورد تصمیم گرفتم از ظرفیت این زنان در راه قالی بافی استفاده کنم. این طرح را با یکی از مسئولان شهرداری درمیان گذاشتم که با معرفی ایشان ایده و طرح را با یکی از مسئولان ندامتگاه زنان مطرح کردم که با استقبال مواجه شد و چند روز بعد دار قالی در ندامتگاه زنان در شهرری برپا شد. در میان زنان زندانی کسانی بودند که با قالی بافی و بافت تابلو فرش آشنا بودند و حتی تعدادی نیز در این زمینه استاد بودند.

قالی بافی در زندان با استقبال زیاد زنان مواجه شد و تعدادی از آنها که پیش از این ساعت‌های زندگی‌شان در اینجا با گریه و چشم انتظاری برای آزادی سپری می‌شد پشت دار قالی‌ها همه چیز را فراموش کرده و تنها به خلق اثر هنری و آموختن آن فکر می‌کنند. در میان این زنان کسانی بودند که به دلیل بدهی 3 میلیون تومانی در زندان بود و توانایی پرداخت این بدهی را نداشتند اما با آموختن قالی بافی و بافت تابلو فرش و قالی توانستند این پول را تأمین و از زندان آزاد شوند.
این بانوی کارآفرین که دو روز در هفته میهمان زنان قالی باف ندامتگاه است از امید به زندگی آنها گفت و ادامه داد: روحیه این زنان وقتی که پای دار قالی می‌نشینند بسیار متفاوت است و آنها با امید گره روی گره می‌زنند. خاله زهرا یکی از زنان زندانی است که به حبس ابد محکوم شده و استاد قالی بافی است. او به عنوان سرپرست بر کار قالی باف‌ها در زندان نظارت می‌کند و با وجود او خیال من از بابت همه چیز راحت است.
زنان زندانی به دار قالی لقب دار حاجت داده‌اند چون اعتقاد دارند هر کسی پشت دار قالی نشسته خیلی زودتر از آنچه انتظارش را داشت از زندان آزاد شده است. 12 دار قالی در ندامتگاه زنان برپا کرده‌ایم که در هر کدام از آنها دونفر مشغول بافتن قالی هستند و یک نفر نیز در کنار آنها آموزش می‌بیند. در کنار آن نیز دار تابلو فرش برپا کرده‌ایم تا در کنار قالی بافی کسانی که به بافت تابلو فرش علاقه‌مند هستند بتوانند این کار را انجام دهند.
بی‌مهری به کارآفرینی
زهرا سلطانی حمایت نشدن از سوی مسئولان و بی‌توجهی به این هنر اصیل ایرانی را از مشکلاتی دانست که گاهی او را از ادامه راه منصرف می‌کند. می‌گوید: متأسفانه به دلیل حمایت نشدن از سوی مسئولان نتوانسته‌ام به اهدافی که دارم برسم.

متأسفانه هیچ حمایت مالی از من نمی‌شود و برای گرفتن وام ضمانت‌های سنگین درخواست می‌کنند. از طرف دیگر به دلیل ناتوانی درپرداخت اجاره کارگاه در یافت آباد مجبور به تعطیل کردن آنجا شدم و برای اینکه وقفه‌ای در کار قالی باف‌ها پیش نیاید در خانه‌های آنها دار قالی برپا کرده‌ایم. متأسفانه تاجران فرش حاضر به خرید این فرش‌های دستباف نمی‌شوند. این فرش‌ها حاصل تلاش و زحمت زنانی است که چشم امید به آن دارند تا با فروش این فرش‌ها بتوانند چرخ زندگی شان را به گردش دربیاورند. از شهرستان‌های مختلف تماس می‌گیرند و از من می‌خواهند که برای آنها دارقالی برپا کنم اما به‌دلیل نبود منابع مالی نمی‌توانم امکانات آن از جمله نخ و پشم و دار قالی را برای آنها تأمین کنم. از کسانی که توانایی مالی دارند می‌خواهم که از این کارآفرینی حمایت کنند تا بازهم بتوانیم امید را به دل زنان هنرمند قالی باف کشور بازگردانیم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها

تازه های سایت