روزنامه ایران: چیزی نمانده بود پتروشیمی بوعلی سینای ماهشهر برود روی هوا. دود شود و چیزی جز مشتی خاکستر نماند. اگر آتشنشانان به داد ٢ مخزن کروی نمیرسیدند حالا شاید نه از بوعلی چیزی مانده بود نه از ماهشهر و مجتمعها و تأسیساتش! مخزنها پر بود از گاز ال پی جی و برش سبک و هیدرو کربنات و بنزن و حلال.
کارشناسانی که امیدی به مهار آتش نداشتند انفجاری به قدرت یک بمب هیدروژنی پیشبینی میکردند. شایعه انفجار در شهر کوچک ماهشهر بسیاری از مردم را مجبور کرد خانه و زندگیشان را رها کنند و جان خود را بردارند و بروند. اما این تمام ماجرا نبود؛ آنهایی که پدر یا برادری در محاصره آتش داشتند، مدام تماس میگرفتند و پاسخی نمیشنیدند. ١٥٠ آتش نشان و نیروی داوطلب ٥٧ ساعت تمام با آتشی که خیال فرونشستن نداشت، جنگیدند. زبانه آتش اما به دنبال قربانی دیگری میگشت؛ از هر سو گر میگرفت و دنبال راهی بود برای حمله به مخزنی دیگر تا خیالش با به آتش کشیدن ٣٨ هزار تن مواد شیمیایی آسوده شود. بسیاری از مسئولان محلی و استانی از مهار چنین آتش مهیبی ناامید بودند و تا مرز تخلیه پتروشیمی پیش رفتند اما بالاخره تلاش فرمانده ٤١ساله آتش نشانان و فداکاری ستودنی همکارانش جواب داد و بلا از سر بوعلی و ماهشهر به خیر گذشت.
آتش در برج ١٢١ متری
ماهشهر گرم است. بیش از آن چیزی که فکرش را بکنید. به قول خود ماهشهریها شاید چند درجه خنکتر از جهنم. دمای هوا ساعت ٨ صبح نزدیک به ٤٧ درجه و سر ظهر نزدیک به نقطه جوش خون. انگار از آسمان آتش میبارد روی سر آدم. بخواهی نخواهی چشمانت جمع میشوند؛ به اندازه نخود. آفتاب با آشنا و غریبه شوخی ندارد. قدم زدن روی آسفالت، آن هم ساعت 3-2ظهر جرأت میخواهد. کف کفش به زمین میچسبد. نفس آدمی بند میآید و ناخودآگاه سست میشوی از شدت گرما. حالا علت این همه چین و چروک صورت آدمهای سرزمین آفتاب و دریا را میفهمم.
سر صبحی که آفتابش با ظهر تهران فرقی نمیکند فقط آدمهایی را میشود دید که راهشان به شرکتها و مجتمعهای پتروشیمی ختم میشود. هر کدام لباس مخصوصی به تن دارند. عدهای لباس کار سرمهای رنگ، دستهای آبی و برخی هم لباس دو تکه و... بعد از گذشت ٢٤ ساعت از مهار آتش در این شهر بندری، به جای سلام و علیک، حرف از چگونه مهار شدن حریق، مدام دهان به دهان میچرخد. حالا همه چیز وضعیت عادی به خود گرفته. جای هیچ نگرانی نیست.
علی مؤیدی فرمانده آتش نشان که از همان ساعات ابتدایی آتش سوزی تا همین امروز سفت وسخت پای کار بوده و چند روزی خانه نرفته، منتظرمان است.
پیش از ملاقات فکر میکردم سر و کارم با مرد درشت اندام و سن و سال داری است که مثل فرماندهان نظامی رفتار میکند! تصورم کاملاً اشتباه از آب درآمد. فرمانده، بسیار جوان و ریز جثه و البته خوش تیپتر از آنی بود که در ذهنم ساخته بودم. یکراست میروم سراغ مصاحبه. از او خواهش میکنم موبایلش را که مدام زنگ میخورد سایلنت کند و سیم تلفن را هم بکشد.فرمانده ابتدای مصاحبه درست با دقت یک گزارشگر ماجرا را شرح میدهد: «ساعت ٥ عصر روز چهارشنبه هفته گذشته نشت پمپ تاور٨٠٠١ به اتاق کنترل اعلام شد و دو تیم برای بررسی وارد عمل شدند. پیش از اینکه آتش نشانان از مانیتور موضوع را رصد کنند، انفجار شدیدی در برجک رخ میدهد و در پی آن قطعات داغی از بدنه تاور جدا شده و به داخل دو مخزن ٢٠٠١c و ٢٠٠١A میافتد که باعث آتش سوزی میشود.
با توجه به آتش سوزی در ٣ نقطه بسیار مهم و خطرناک پتروشیمی، همه نیروها برای مهار حریق وارد عمل شدند. در نخستین عملیات، آتش تاور پس از چند ساعت تلاش نفسگیر مهار شد. اهمیت این عملیات به این خاطر بود که اگر لحظهای غفلت میکردیم تاور تغییر شکل میداد و روی مخازن دیگر سقوط میکرد. اگر تاور روی مخازن حلال، بنزن یا هیدروکربنات میافتاد کار تمام بود و هیچ کاری از دست کسی بر نمیآمد. چند تیم با اسپری آب و استفاده از فوم که نوعی خاموش کننده آتش مواد شیمیایی است، سعی داشتند از سرایت بیشتر شعلهها پیشگیری کنند و یک تیم دیگر هم با اسپری آب به پایههای تاور آنها را خنک نگه داشتند تا پایهها شل نشوند و تاور سقوط نکند.
عملیات سخت و پرخطری بود که با موفقیت از پس آن برآمدیم. دومین عملیات، فرونشاندن آتشی بود که در مخزن ٢٠٠١A رخ داده بود. با استفاده از فوم و خوب عمل کردن سیستم خودکار اطفای حریق این مخزن، موفق شدیم آن را هم خاموش کنیم تا اینکه با دنیایی از خستگی نوبت به حمله آخر رسید.»
٣شب جدال با مخزن آتشین
هنوز بوی سوختگی را میشود براحتی استشمام کرد. نیروهای خدماتی وعملیاتی از راه میرسند و مجتمع کم کم از خواب بیدار میشود. حادثه آتشسوزی، پتروشیمی را به تعطیلی کشانده و حالا با دستور مدیرعامل همه آمدهاند تا با کار بیشتر خرابیها را بازسازی کنند. تجمع کارگران در پایین برجک ١٢١ متری بیشتر از هر جای دیگری به چشم میآید. کارگران، قطعات ذوب شده را جمع میکنند. تکنیسینها هم مدام در حال ثبت و کنترل قطعات هستند. برخی از قسمتهای تأسیسات همچنان با آب خنک میشوند تا خطر هرگونه آتش سوزی دوباره از بین برود.
گرما و آتش، قیافه مخزن 2001c را در فاصله چند ده متری تاور به کلی تغییر داده. هر چیزی که در شعاع 30-20متری بوده از شدت گرما ذوب شده؛ از سیم برق و تلفن اضطراری گرفته تا ماشین خدمات ایمنی! فرمانده مؤیدی دو جبههای را که نیروها برای مهار آتش مستقر شده بودند، نشان میدهد و میگوید: «آتشسوزی در این مخزن نسبت به سایر عملیاتهایی که انجام دادیم سختتر بود. البته تا یادم نرفته باید بگویم با توجه به اینکه هنوز نیروی کمکی از راه نرسیده بود، تیمبندی کردیم و هر تیم را به یک نقطه فرستادیم و در نهایت پس از اطفای ٢ منطقه دیگر از ساعت ٧ غروب تا ساعت ١١صبح روز پنجشنبه همه قدرتمان را برای اطفای این مخزن گذاشتیم.
صبح روز پنجشنبه تقریباً آتش به پایینترین حد خود رسید ولی متأسفانه به دلیل اتمام فوم و کمبود ماشین آلات و تجهیزات آتشنشانی شعلهها دوباره ١٢ظهر قوت گرفت. آتشنشانان پتروشیمی شهید تندگویان هم به کمکمان آمده بودند ولی همچنان نیاز به نیرو و امکانات بیشتری داشتیم.
موضوعی که دغدغه همه ما بود و مسئولان از آن بسیار ابراز نگرانی می کردند انفجار ٢ مخزن کروی شکل ٢٠٠٣b و ٢٠٠٣a بود. پیشبینی آنها این بود که گرما و آتش که به فاصله بسیار کمی از مخازن کروی رسیده، باعث گرم شدن مخازن و در نهایت انفجار گازهای مایع ال پی جی و برش سبک میشود و این انفجار مساوی است با انفجار یک بمب هیدروژن!
ظهر روز پنجشنبه از آتش نشانانی که از ماهشهر و شهرهای اطراف آمده بودند خواستم تا مداوم بسوی مخازن کروی آب اسپری کنند تا دمای داخل آن بالا نرود. موضوع مهم دیگر این بود که احتمال میرفت آتش از جبهه شمالی به پتروشیمی شهید تندگویان سرایت کند. مهار پیشروی آتش از این قسمت را هم به چند تیم سپردیم. چند تیم آب و فوم را به سوی مخزن هدف میگرفتند و تیمهای دیگر با آب، تأسیسات پتروشیمی همجوار را خنک نگه میداشتند. همین کار را من و افرادم در جبهه جنوبی انجام دادیم و سعیمان این بود که آتش در کنترلمان باشد و آن را مدیریت کنیم.
اعزام بالگردها آن هم با تأخیر نتیجهای نداشت و از روز جمعه نیروهای بیشتری از پتروشیمی «مارون» و «امام خمینی» و «اراک» همراه با تجهیزات به ما ملحق شدند. تعداد نیروها با بسیجیان کمیته بحران پتروشیمی نزدیک به ١٥٠ نفر میشد. حضور مسئولان رده بالای استان و حتی وزیر نفت به آتش نشانان روحیه میداد که سر صحنه تنها نیستند. دمای هوا هنگام ظهر به بیش از ٧٠ درجه میرسید و گرما و گازهای حاصل از سوختن «نفتا» توانمان را تحلیل میبرد. ٣٣ تن از آتش نشانان روز جمعه به خاطر شدت حرارت و گازگرفتگی کارشان به بیمارستان کشید و پس از مداوا داوطلبانه به صحنه بازگشتند.»
فرمانده ،مدام از غیرت و از خودگذشتگی همکاران و افرادش تعریف میکند و اینکه چطور پای آتشی ایستاده بودند که با وزش باد مدام تغییر حرکت میداد و آنها را با چالش جدی روبهرو میکرد. زرد بودن پوسته مخازن همجوار محل آتش سوزی نشان از وسعت آتشی به قطر بیش از ٧٠متر دارد. شعلهها به نزدیکی مخازنی که ٨٠ متر با مخزن ٢٠٠١ فاصله داشتند رسیده بود.
مؤیدی با اشاره به اطفای کامل حریق در ساعت آغازین روز شنبه میگوید: «شرایط در ماهشهر ویژه بود. همه برای خاموش کردن آتش هرکاری از دستشان بر میآمد انجام میدادند و بالاخره کار تمام شد. آتش را سر جایش نشاندیم. حالا میتوانستیم به خانههایمان زنگ بزنیم و بگوییم حالمان خوب است. باور نمیکنید بچهها به هیچ چیز جز مهار حریق فکر نمیکردند. بعد از کار به زن و بچههایشان زنگ زدند که بگویند زندهاند. متأسفانه برخی رسانهها و شبکههای مجازی آنقدر خبر ضد و نقیض و دروغ درباره کشته و زخمی شدن کارکنان پتروشیمی منتشر کرده بودند که خانوادهها روحیه خود را از دست داده بودند.»
هنوز کار برای فرمانده مؤیدی و همکارانش تمام نشده و ششدانگ حواسشان به همه جای پتروشیمی است تا اتفاق دیگری رخ ندهد. اگر تلاش و فداکاری او و همکارانش نبود بیشک حادثه بسیار بدتری رخ میداد و جز نامی از بوعلی در تاریخ نمیماند.
دیدگاه تان را بنویسید