آخرین خبر: فضه سادات حسینی با انتشار این عکس در اینستاگرامش نوشت: کارم ک. تموم شد، تنهایی ماشین گرفتم رفتم سمت حرم ... بیشتر از این نمیتونستم صبر کنم ... از صبح مشهد باشی و چشمت ب. صحن و سرای آقا نیفتاده باشه... خب سخته دیگه نزدیک اذان مغرب رسیدم ب. وعده گاه همیشگی شبهای حرم... صحن انقلاب اومدم انتهای فرشها ک. هم زاویه دیدم از گنبد طلا خوب باشه و هم خلوتتر تا توی صف نماز جماعت بشینم نم بارون داشت میزد... من هم ک. دیوانه باران... و حالا با کلی دلتنگی غرق در افکار خودم توی حرم راه میرفتم ک.... یهو محمدهادی جانم پیچید جلوم... دستش رو گرفتم و از پشت دست کذاشتم روی شونه مامانش... اون بار سوریه.. این بار مشهد ... دعا و نماز، شد درددل و استخوون سبک کردن ... و شینطتهای محمدهادی ... و من چقدر دوست دارم خنده هاش رو ... غرورش رو ... قهرش رو ... دم در بست شیخ حر عاملی همین جور ک. محکم دستم رو گرفته بود، گفت: خاله فضه بابا مهدی م. ک. برگرده، موهام رو مثل کوچولویی هام کوتاه میکنه ... برگشتم ب. مریم نگاه کردم ... گفتم چی از پدرش بهش گفتی؟! گفت: بهش گفتم بابات رفته بهشت و حالا خودش میگه بابام با امام زمان (عج) برمیگرده
... فکر کنم اگر همه مون مثل محمدهادی منتظر برگشت بابامون با امام زمان (عج) باشیم، آقا خیلی زود ظهور کنن ... کاش بخاطر دعاهای محمدهادی و اشکهای زیر بارونش ... ک. دستهای کوچولوش رو سمت آسمون گرفته بود... آقامون، صاحبمون، زودتر بیان ... دنیا خیلی سخت شده ... خیلییی پ. ن. ۱: بشرط لیاقت، برسم همیشه، دعاتون کردم دعا کنید دست خالی برنگردم پ. ن. ۲: عکس شکار لحظهای از مامان مریم، با همه شیطنتهای محمدهادی و البته اشکهای آخرسرش، چون من نمیتونستم همراهش برم خونشون البته ب. مامانش بعدا گفته خاله فضه بایدی روز بیاد خونمون، بعدشم من باید بترسونمش وملی نقشه کشیده
دیدگاه تان را بنویسید