دوم‌خردادی‌ها در صحنه افغانستان درچارچوب مدیریت آمریکا عمل کردند

کد خبر: 993783

سفیر سابق ایران در افغانستان در گفتگو با تسنیم به تشریح مذاکرات بن و موضع دولت اصلاحات درباره افغانستان پرداخت.

دوم‌خردادی‌ها در صحنه افغانستان درچارچوب مدیریت آمریکا عمل کردند
مسئله تعامل با غرب موضوعی است که هرازگاهی در کشور ما به بهانه‌های مختلف مطرح شده و سر و صدایی به‌راه می‌اندازد. حتی کرونا هم می‌تواند بهانه‌ای برای صحبت از لزوم مذاکره با غرب شود. برای مثال محسن امین‌زاده معاون وزیر خارجه دولت اصلاحات به تازگی در یادداشتی در روزنامه شرق، مدعی شده بود که ایران برای روابط اقتصادی با کشور‌های موفق عالم به‌ویژه کشور‌های موفق شرقی مثل چین، هند، ژاپن، کره و حتی روسیه، نیازمند خروج از تله تحریم آمریکا و تنش‌زدایی با آمریکاست و پیشنهادِ "فعال‌کردن کشور‌های میانجی علاقه‌مند به حل مناقشات ایران و آمریکا در جهت کشاندن آمریکا به موضع منطقی‌تر و متعادل‌تر با توجه به شرایط جهانی ناشی از بحران کرونا که تحقق این انعطاف و تدبیر را برای طرفین مناقشه عملی‌تر کرده" داده بود. این درحالی است که در سال‌های گذشته و به‌ویژه در دوره اصلاحات، امثال امین‌زاده در مسائلی همچون افغانستان یا مذاکرات سعدآباد با اعتماد بیش از حد به آمریکا منافع ملی را به خطر انداختند. ابوالفضل ظهره‌وند دیپلمات قدیمی و سفیر سابق ایران در افغانستان و ایتالیا که آن زمان مسئولیت پروژه صلح افغانستان را در وزارت خارجه برعهده داشت از سیاست‌های دولت اصلاحات در قبال افغانستان و سیاست تنش‌زدایی که به ضرر ایران بود پرده برداشت. متن زیر گفتگوی تسنیم با ابوالفضل ظهره‌وند است که در ادامه می‌خوانید:

جناب آقای ظهره‌وند با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، موضوع گفتگوی ما درباره اظهارات اخیر برخی شخصیت‌های سیاسی است که به بهانه شیوع کرونا و مشکلات اقتصادی که پیش آمده، صحبت از مذاکره با آمریکا و یا فعال کردن میانجی‌ها می‌کنند. ادعای مذاکره با آمریکا و پیش رفتن دوباره به سمت کاهش تنش بین دو کشور چقدر در این شرایط معقول است؟

ظهره‌وند : این گونه اظهارات و مواضع را بایستی در چارچوب پارادایم فکری که این مواضع را تولید می‌کند مورد واکاوی و بررسی قرار دهیم و یک موضوع تازه نیست؛ یعنی در این زیستار فکری و در این مجموعه معرفتی که بخشی از آن نوع نگاه به سیاست، مسائل اجتماعی و موضوع روابط با جهان خارج و در رأس آن تمایل به ارتباط با غرب و ایالات متحده است، هیچ وقت واکاوی نشده و اگر این واکاوی صورت نگیرد ما کماکان در کنش و واکنش هایی هستیم که گذاره شناختی و معرفتی را به طرف شنونده و مخاطب نمی‌دهد. آن گاه عده‌ای می‌گویند "درود" و عده‌ای می‌گویند "مرگ!" یعنی زنده باد یا مرده باد که این در تزاحم با منافع امنیت ملی خواهد بود.

همین خلأ موجب شده نتوانیم تعریف دقیقی که فراگیر باشد از موضوع منافع امنیت ملی ارائه کنیم. چیزی که در کشورهای توسعه یافته تقریبا علی الظاهر از آن عبور کردند. کرونا در آنجا شرایط را تغییر داده و بنده تصور می‌کنم یک بازنگری در همین مفاهیم در غرب و کشورهای توسعه یافته اتفاق بیافتد. در مجموع اظهاراتی که اخیرا صورت گرفت اظهارات جدیدی نیست و مقداری بوی کهنگی و خامی گذشته را می‌دهد.

ما الان دو جریان اصولگرا و اصلاح‌طلب داریم که همین جریان‌ها تشریح و باز نشده است؛ چون این واژه و ترم را در هیچ کشوری که جریان سیاسی پایداری در آن وجود داشته باشد تحت عنوان کشورهای دموکرات سراغ نداریم. مثلا در بریتانیا یا ایالات متحده چیزی به نام اصولگرا یا اصلاح‌طلب نمی‌بینیم یعنی عنوانی که انتخاب می‌کنند بیانگر نوع منافع فرضی است که طیف مرتبط می‌تواند دورنمای خود را ببیند و منافعش را ترسیم کند.

نمی‌دانم اصولگرا یا اصلاح طلب یعنی چه؟! چون هر گروه یا جریانی قطعاً یک اصول مشترک دارد و در تداوم آن اصول و حرکتشان تغییرات و اصلاحاتی به وجود می‌آورند. مثلا یک گروه ورزشی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی حتماً اصولی دارند و اصلاحاتی را انجام می‌دهند چون همه دنبال رشد و تغییر و کمال هستند؛ یعنی اصول و اصلاحات ذاتی بقا و دوام هویت گروهی و جریان است.

** جریان اصلاح‌طلب هم خواسته در قدرت باشد و هم ادعای تجدیدنظر طلبی کند!

این اولین مشکلی است که اینها دارند. می‌خواهم بگویم یک آدرس غلط است که از اول انقلاب تا الآن گرفتیم و از سال 1357 تا کنون داریم در این مسیر حرکت می‌کنیم. اصلاح‌طلبی که الآن با آن مواجه هستیم در واقع یک جریان رویزیونیست و تجدید نظر طلبی است که در فرایند چهل سال گذشته صحیح و خطاهای زیادی داشته است. هم خواسته است در قدرت باشد و هم برای بقا در قدرت ناگزیر از تجدید نظر شده و دائما دارد تجدید نظر می‌کند و از راست به چپ و از چپ به راست می‌رود و از ضد آمریکایی به طرفدار آمریکا تبدیل می شود.

برخی از همین آقایانی که چنین مواضعی گرفتند یک بار شخصا با آنها گفت و گویی داشتم و گفتم چگونه است که شما عرصه حکومت را آزمایشگاه و عرصه صحیح و خطا کردید؟ حکومت جای صحیح و خطا نیست. می‌دانید شخصیتی که دچار خطای راهبردی می گردد برای همیشه حذف می‌شود اما در ایران اینها مردانی برای همیشه فصول هستند.

** برژینسکی سال 88 معتقد بود باید ایران را یک واقعیت هسته‌ای بپذیریم اما...

یادم است در سال 1388 آقای برژینسکی که پس از کیسینجر فرد مطرحی بود به این جمع بندی رسید که ما باید از مسیر تحریم و فشار بر ایران بگذریم و ایران را به عنوان یک واقعیت هسته‌ای بپذیریم. این خیلی مهم است یعنی ما در مسیر یک مقاومت 25 ساله توانستیم طرف مقابل را به پذیرش واقعیت خودمان وادار کنیم همان کاری که چینی ها کردند. بعد یک باره می‌بینیم که یک واقعیت مسلم را تحت عنوان انتخابات به زیر میز می‌زنند و می گویند تقلب است.

امروز که سال 1399 است همه اینها بدون استثناء می‌گویند تقلب نشده بود. اینها نکات مهمی است و مردم باید بگویند با چه بازی کردید و جوانی که در خیابان کشته شد و خسارتی که وارد شد و طمعی که نسبت به ایران اتفاق افتاد را چه کسی پاسخ می‌دهد؟

عده‌ای از آقایانی که این صحبت‌ها را مطرح کردند در مقاطعی از این ابایی نداشتند که کشور را به ورطه جنگ بکشانند؛ مثلا اتفاقی که در دهه هفتاد و در دولت اصلاحات بر سر قضیه افغانستان پیش آمد. شما در آن مقطع در وزارت خارجه حضور داشتید صحبتی است که حتی پیشنهاد می شد که برای مبارزه با طالبان وارد خاک افغانستان شویم و از این نظر حتی نزدیک بود این آقایان کشور را به جنگ بکشانند.

ظهره‌وند : تحلیل ما این بود که آمریکایی‌ها به دنبال این هستند که ما را با طالبان درگیر کنند. در آن مقطع دریافت بنده این بود که ایران متقاعد شده که نباید درگیر شود اما طیفی بودند که این درگیری را به انگیزه‌های مختلف می‌خواستند. در آن مقطع حضرت آقا به عنوان فرمانده کل قوا به این نظر رسیدند که درگیری به صلاح نیست و در نهایت ایشان بودند که جلوی درگیری را گرفتند.

** برخی در دولت و دبیرخانه شورای امنیت دنبال درگیری با طالبان بودند

مصوبه شورای امنیت این بود که ایران درگیر شود؟

ظهره‌وند : بله، طیفی در همان دبیرخانه بودند که می‌خواستند جنگ کنیم که البته آقای امین زاده به این نظر رسید که درگیری به صلاح نیست و نهایتاً هم حضرت آقا جلوی ماجرا را گرفت. اگر درگیر می‌شدیم دور جدیدی از سناریویی که آمریکایی‌ها برای ما پیش‌بینی کرده بودند اتفاق می‌افتاد که الحمدالله این اتفاق نیفتاد.

این طیفی که موافق درگیری بود چه کسانی بودند؟

ظهره‌وند : نمی‌خواهم اسم ببرم ولی الآن برخی از آنها هم ادعا می‌کنند که ما بودیم که جلویش را گرفتیم که این خلاف است.

از دولت بودند؟

ظهره‌وند : در دولت و دبیرخانه حضور داشتند و با دولت همسو بودند. بنده ده ماه بود که از مزار شریف آمده بودم و بعد از آمدن بنده شهادت دیپلمات‌ها اتفاق افتاد که همگی همکاران من در مزار شریف بودند. البته برخی از کسانی هم که بر طبل برخورد می‌زدند از جناح راست بودند. در آن مقطع امین زاده به طور حاشیه‌ای مسائل افغانستان را دنبال می‌کرد و رشته کار در دست نماینده ویژه یعنی آقای بروجردی بود و لذا در آن مقطع کار توسط امین زاده دنبال نمی‌شد. بعد از این که بروجردی کنار رفت کل کارهای افغانستان در اختیار امین زاده قرار گرفت و ماجرا مسیر دیگری را پیدا کرد.

** امین‌زاده وزیر خارجه در سایه بود

بعد از آن طالبان توانستند افغانستان را اشغال کنند و آن اتفاقات پیش آمد و پس از آن کنفرانس بُن را داشتیم تا درباره آینده افغانستان تصمیم‌گیری شود. در آن زمان موضع دولت ایران چه بود و چه نقش آفرینی داشت؟

ظهره‌وند : یکی از آن نکاتی که این آقایان باید پاسخ دهند و ارزیابی من این بود و کدهایی که می‌دهم این ارزیابی را تایید می کند این است که جریان اصلاحات به دنبال یک نوع تعامل پایدار با غرب و در رأسش آمریکا بود، هست و کماکان خواهد بود و دنبال می‌کند.

آن زمان سیاست خارجی در ظاهر در دست کمال خرازی بود اما عملا در دست امین‌زاده بود یعنی وزیر سایه امین زاده بود. نکته دیگری که باید در اینجا باید به آن توجه شود این است که امین زاده به دنبال این بود که از فرصت سیاست خارجی و مسأله طالبان و درگیری افغانستان، ایران را در مسیر نرمالیزاسیون(به تعبیر آمریکایی‌ها!) جلو ببرد. به همین خاطر بود که ایشان به ظرفیت‌های نهضتی ما کاملا بی توجه بود و اصلا اعتقادی نداشت. چه در پاکستان، چه در افغانستان و چه در هر جای دیگری پس بنابراین باید اینها را با بی توجهی کنار می‌زد.

نکته دیگر این بود که از فرصت تحولات افغانستان برای تعامل با آمریکایی‌ها استفاده کند و در صحنه افغانستان نشان دهند که ما همکار هستیم بنابراین به قول معروف "پسندم آنچه را جانان پسندد."

جریان اصلاحات به دنبال یک نوع تعامل پایدار با غرب و در رأسش امریکا بود، هست و کماکان خواهد بود و دنبال می‌کند. آن زمان سیاست خارجی در ظاهر در دست کمال خرازی بود اما عملا در دست امین‌زاده بود یعنی وزیر سایه امین زاده بود. نکته دیگری که باید در اینجا باید به آن توجه شود این است که امین زاده به دنبال این بود که از فرصت سیاست خارجی و مسأله طالبان و درگیری افغانستان، ایران را در مسیر نرمالیزاسیون جلو ببرد

بنده مسئول پروژه صلح افغانستان بودم یعنی من پروژه صلح افغانستان را طراحی کردم و تحت عنوان گروه صلح قبرس جلو بردیم و تصورم این بود که بتوانیم جریانات جهادی را در چارچوب این ایده با ظرفیت‌هایی که در سراسر دنیا از نخبگان سیاسی وجود دارد همه را جمع کنیم و یک دولت فراگیر را در افغانستان شکل دهیم. با این مدل جلو رفتیم و آقای امین‌زاده هم خوب کمک کرد و هر بودجه‌ای که می‌خواستم در اختیارم بود.

دو سال در قبرس روی این پروژه کار کردیم و یکی از مهمترین پروژه‌های ملی ما بود که تا الآن بعد از انقلاب انجام شده است ولی در نقطه پایانی دیدم این دستاورد به نشست گروه‌های چهارگانه تبدیل شد یعنی جبهه متحد، گروه صلح قبرس، گروه رُم و گروه پیشاور که محورش هم جبهه متحد و گروه صلح قبرس بود چون گروه صلح قبرس صد و چند تن از نخبگان را جمع کرده بود و گروه‌های جهادی نیز در آن شرکت داشتند و با جبهه متحد همسو بود که این دو جبهه اصلی بودند. مدیر گروه صلح رُم آقای خلیل‌زاد بود و بنده مدیر گروه قبرس بودم.

** اصلاح‌طلبان دستاوردهای ما در افغانستان را در کنفرانس بن تحویل آمریکا دادند

آقای خلیل‌زاد به جز «سردار ولی» دامادِ آقای ظاهر شاه و خودِ ظاهر شاه و رئیس دفترش که زلمی رسول باشد کسی را نداشت یعنی یک سَری داشت که در دست او بود و می‌گفتند بدنه در دست ظهره وند است.

پیشاور هم یک هفته قبل از کنفرانس بُن همین جوری درست شد که پاکستانی‌ها هم در این قضیه باشند. بنابراین دو پایه اصلی در اختیار ما بود ولی اصلاح‌‌طلبان این دستاورد را در کنفرانس بُن تحویل آمریکایی‌ها دادند و اجازه شرکت بنده در آنجا را ندادند و بنده هنوز هم پاسپورتش را دارم یعنی من که مسئول اصلی بودم و باید در بُن شرکت می‌کردم نگران این بودند که بنده جلوی ماجرا را بگیرم و اجازه ندهم که آلمان‌ها از این استفاده کنند چون با مرحوم ربانی هم که صحبت شده بود قرار بود ما این ظرفیت را به کابل ببریم و در آنجا نشست افغانستانی- افغانستانی انجام شود نه این که از دل آن بیرون بیاید.

آنها این دستاورد را بردند و تحویل آمریکایی ها دادند. قبل از این ماجرا هفت دور در ژنو مذاکره داشتند و باز هم این هفت دور مذاکره برایم جالب بود بنده در آنها حضور نداشتم. مذاکرات این بود که با پادرمیانی سازمان ملل گروه‌های جهادی یعنی گروه قبرس و گروه جبهه متحد را بنشانند و به هم نزدیک کنند. از ژنو دوستانی که با بنده کار می‌کردند به من زنگ زدند گفتند ما نیستیم. گفتم پس شما کجا هستید؟ گفتند اسمش ما هستیم ولی اینها رفتند و مستقیم دارند با آمریکایی‌ها مذاکره می‌کنند. برایم خیلی عجیب بود که چطور چنین کاری انجام می‌دهید! یعنی ظاهرش افغانستان بود ولی باطنش آمریکا بود.

رایان کراکر در خاطراتش می‌گوید "برایم خیلی عجیب بود که ایرانی ها این قدر مشتاق ما بودند و تعجب می کردم که اینها لحظه شماری می‌کردند و ما را دعوت می کردند که ما هر چه زودتر شیطان بزرگ(اصطلاحی که خودش بکار برده) در جدار مرزهای ایران مستقر شود..."

** تعجب معاون وزیر خارجه آمریکا از اشتیاق دولت اصلاحات برای حضور آمریکا در افغانستان

این زمان گذشت و آقای رایان کراکر معاون وزارت خارجه وقت آمریکا خاطراتش را بیرون داد؛ این خاطرات خیلی مهم است. دروغ نمی‌گویند ولی یک چیزهایی را هم نمی‌گویند. آقای رایان کراکر می‌گوید: «برایم خیلی عجیب بود که ایرانی ها این قدر مشتاق ما بودند و تعجب می کردم که اینها لحظه شماری می‌کردند و ما را دعوت می کردند که ما هر چه زودتر شیطان بزرگ (اصطلاحی که خودش بکار برده) در جدار مرزهای ایران مستقر شود». آنجا بود که من فهمیدم صورت ظاهر افغانستان است اما اینها به دنبال تعامل با آمریکایی ها هستند.

اما وضعیت پس از اجلاس بن چه شد؟ ایران توسط آقای جورج بوش به عنوان محور شرارت معرفی شد. این نشان می‌دهد که آمریکایی ها به هیچ عنوان روی چپ و راست ایران حساب نمی‌کنند که این مسأله خیلی مهمی است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها