توضیحات میرسلیم درباره ارتباطش با بنیصدر
عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی گفت: بنی صدر مرا به واسطه عملکردم در دوران کوتاه بعد از انقلاب به عنوان نخست وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی کرد، ولی نمایندگانی به من تمایلی نداشتند.
مشرق: سید مصطفی میرسلیم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در برنامه تلویزیونی «چهل ۲۲» گفت: انقلاب اسلامی از ۱۳۴۱ شروع شد و نقطه اوجی در ۱۳۴۲ داشت. من آنموقع ۱۶ ساله بودم، اما روز ۱۵ خرداد مقابل دانشگاه تهران زخمی شدم آنهم با ضربه چماقداران شعبان بیمخ. نزدیک ظهر با آنها درگیر شدیم. تنها بودم و گفتن «بگو جاوید شاه»، نگفتم و کبودم کردند. آنروز دبیرستانی بودم و عضو هیچ گروهی نبودم فقط امام خمینی را به عنوان مرجع تقلیدم انتخاب کرده بودم.
وی گفت: در سال ۱۳۴۴ فارغ التحصیل شدم و به فرانسه رفتم. بعد از پایان تحصیلات در سال ۵۴ تصمیم به بازگشت گرفتم. احساس کردم ماندنم بیشتر به نفع فرانسه بود تا من. تصمیم گرفتم وارد صحنه مبارزات انقلابی شوم. وارد ایران شدم و به دانشگاه امیرکبیر رفتم. سابقه آشنایی من به همان فرانسه بر میگردد. در جلسات انجمن اسلامی دانشجویان سخنرانی میکرد و همانجا با هم آشنا شدیم. بعد از بازگشت در تهران گروه پویای توحید را تشکیل دادیم. این گروه به طور مخفیانه رفتار منافقان را بررسی و تحلیل میکرد و جزواتی را برای استفاده مردم منتشر میکرد. حدود ۵، ۶ نفر بودیم که در این گروه فعال بودیم.
میرسلیم تاکید کرد: فعالیتهای سیاسی من در چارچوب مسجد امیرالمومنین آغاز شد. مرحوم موسوی اردبیلی امام جماعت این مسجد بود. مسجد شفا در یوسف آباد هم یکی دیگر از پاتوقهای من بود. در حسینیه ارشاد هم فعال بودم.
وی گفت: در دی ماه ۱۳۵۷ مامور شدم تا پیام جامعه اسلامی دانشجویان را در پاریس به امام برسانم. به نوفل لوشاتو رفتم و با امام دیدار کردم. از بنی صدر کمک گرفتم تا دیدارم با امام را هماهنگ کند. پیام دانشگاهیان اعلام آمادگی برای فعالیتهای سیاسی زیر نظر امام بود.
میرسلیم ادامه داد: بنی صدر در دوران دانشجویی جزو مبارزان بود و در خارج هم جزو مخالفان سلطنت بود. پدرش روحانی بود و امام پدرش را به خوبی میشناخت. او، اما با نوع فعالیتهای انقلابیون ایران از سال ۴۲ تا ۵۷ نا آشنا بود. او با تاثیر و فعالیت کسانی که به نوعی در پیروزی انقلاب سهیم بودند آشنا نبود. بنی صدر سواد خوبی داشت و سخنرانیهای متعددی داشت و نظر عامه مردم را جلب میکرد. در دولت موقت وزیر اقتصاد و دارایی بود و خیلی خوب توانست موضع گیری هایش را به مردم معرفی کند. اصلا بحثهای اقتصاد و فرهنگ از همان موقع شروع شد.
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام تاکید کرد: در روزگاری که امام در مدرسه رفاه بود، یکی از مسئولان طاغوت که شهردار تهران بود برای عرض ارادت خدمت امام آمد. اسمش آقای شهرستانی بود. یادداشتی به امام نوشتم و گفتم که این آدم معلوم الحال است و سر سپرده بوده است، مبادا حضورش خدمت شما او را تطهیر کند. امام پاسخ دادند که جای نگرانی نیست. امام برای او شرط استعفا گذاشتند تا راهش بدهند. ما این حساسیت را نسبت به کسانی که میخواستند خودشان را به امام نزدیک کنند داشتیم، اما کسانی که داخل نظام طاغوت نبودند مثل بازماندگان نهضت آزادی اوضاعشان متفاوت بود. امام میخواست مردم قابلیتهای این افراد را بشناسند که تا کجا میتوانند همراه انقلاب باشند. نخست وزیری بازرگان بر همین مبنا بود که دستشان را رو کرد.
میرسلیم گفت: جامعه روحانیت مبارز آن زمان تشخیص داد که از نامزدی بنی صدر برای ریاست جمهوری پشتیبانی کند، اما ما در حزب جمهوری نظرمان این نبود. نامزد حزب ما جلال الدین فارسی بود، اما درباره او اسنادی را خدمت امام بردند که او ایرانی نیست و متولد افغانستان است. امام نمیخواست شروع انقلاب با این حاشیهها همراه باشد. با فارسی مخالفت شد و ما بلاتکلیف ماندیم تا اینکه دیدیم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مرحوم حسن حبیبی را به عنوان نامزد انتخاب کردند. ما هم در حزب جمهوری از حبیبی حمایت کردیم، اما او رای خیلی کمی آورد. از همین جا اختلافات بنی صدر با حزب جمهوری آغاز شد.
وی گفت: بعد از برگزاری اولین انتخابات مجلس، لیست ائتلاف بزرگ با حمایت حزب جمهوری بیشتر کرسیها را به دست آورد. بنی صدر رئیس جمهور بود و این باب میلش نبود به همین خاطر احتمال تقلب را مطرح کرد. آنموقع به نوعی من مسئول برگزاری انتخابات بودم و این حرفها برایم سنگین تمام شد، ادعای تقلب سنگین بود و به من بر خورد. به بنی صدر گفتم من همانی هستم که انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کردم و اسم شما از صندوق درآمد. همان دقت را سر این انتخابات هم داشتم. گفتم که ادعای تقلب توهین به جایگاه خود شماست، چون این معنی را میدهد که شما هم با تقلب به ریاست جمهوری رسیدهاید! جالب است که ریشه تقلب تقلب گفتنها به بنی صدر بر میگردد. او این منطق را پذیرفت و دیگر چیزی نگفت.
میرسلیم ادامه داد: مجلس همراه بنی صدر نبود و به همین خاطر او باید نخست وزیرش را از میان کسانی انتخاب میکرد که مجلس بپسندد. حزب جمهوری گزینههای مختلفی را معرفی کرد. من معرفی شدم و آقایان رجایی، فارسی، غرضی و عباسپور. بنی صدر نسبت به شهید رجایی بسیار حساس بود و او را بر نمیتافت. در نهایت بنیصدر من را به واسطه عملکردم در دوران کوتاه بعد از انقلاب انتخاب کرد. مجلس به من تمایل نشان نداد. مجلس ائتلافی بود و همه نمایندگان مرتبط با حزب نبودند. همه بر نمیتافتند که کشور بصورت یکدست در اختیار حزب جمهوری قرار بگیرد. از طرفی شهید بهشتی رئیس قوه قضاییه بود و او دبیرکل حزب جمهوری بود. رئیس قوه مقننه هم مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که او هم از حزب جمهوری بود. اگر من نخست وزیر میشدم دیگر همه قوا دست حزب جمهوری میافتاد. در نهایت من انتخاب نشدم.
عضو مجمع تشخیص تاکید کرد: مسعود رجوی به دفتر من در وزارت کشور آمد و گفت: میخواهیم اجتماعی در امجدیه داشته باشیم. آنموقع هنوز قانونی به سرانجام نرسیده بود که بخواهیم گروهی را به رسمیت بشناسیم و گروه دیگر را رد کنیم. حتی ۱۰۲ نفر در انتخابات از همه گروهها ثبت نام کردند که همه را پذیرفتیم، چون شورای نگهبان نداشتیم و عیاری برای حذف افراد نبود. به رجوی گفتم شما باید امنیت و قانون را محترم بشمارید و ما هم امنیت اجتماع شما را مهیا میکنیم. او قول داد، اما خلف وعده کرد؛ شعارهای ساختار شکنانهای مطرح کردند که مخالف قانون بود. ما گفته بودیم که اگر خلف وعده کنید برخورد میکنیم، اما قبل از ما خود انقلابیون با آنها برخورد کردند و در امجدیه درگیر شدند که یکی از منافقان کشته شد. من گفتم این درگیری ضرورتی نداشت و ما باید برخورد قانونی مان را انجام میدادیم. این دوستان مذهبی خودمان را کمی ناراحت کرد و بعضی از افراد که تمایلی به نخست وزیر شدنم نداشتند قائل بودند که من با منافقان در امجدیه مماشات کردهام.
میرسلیم گفت: بنی صدر در دام منافقان افتاد، اما قبل از آن خودش گرفتار کیش شخصیت شد. بنیصدر خودش را در همه چیز صاحب نظر میدانست متاسفانه که باعث چالش جدیاش با نیروهای انقلاب شد.
دهنمکی گفت: البته نیروهای انقلاب هم با بنیصدر مخالفت میکردند مثلا شهید صیاد شیرازی مخالف سرسخت بنی صدر و سیاستهایش در جنگ بود. وقتی این اختلاف خدمت امام مطرح میشود، امام درجههای صیاد را میکنند و گویند او مافوق توست و فرمانده کل قواست! امام معتقد بودند که مردم باید به نتیجه انتخاب خودشان برسند.
میرسلیم گفت: اطلاعی از جزئیات فرار بنی صدر نداشتیم. در جریان حرکت او نبودیم. وقتی فرار کرد، پیوندش با منافقان بیشتر شد.
او ادامه داد: از سال ۶۱ تا ۶۸ سرپرست نهاد ریاست جمهوری و مشاور عالی آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت بودم. بعدا هم در دولت آقای هاشمی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شدم.
ده نمکی گفت: در دوران وزرات شما فیلم پر حاشیه آدم برفی تولید شد. این فیلم محصول آقای زم در حوزه هنری بود. خاطرهای از آن دارید؟
میرسلیم گفت: من فیلم را دیدم و معاونت سینمایی ارشاد ایراداتی به آن گرفته بود. بر مبنای آن ایرادها با اکران آن مخالفت کردیم. حوزه هنری خدمت مقام معظم رهبری شکایت کرد که فیلم ما را اجازه اکران نمیدهند! آیت الله خامنهای به من فرمودند که درباره این فیلم سختگیری نکنم و اکرانش ایرادی ندارد، من هم اطاعت کردم. آنموقع نامهای خدمت رهبری نوشتم که بر مبنای دستور شما اجازه اکران صادر شد، اما مسئلهای وجود دارد که نیاز به راهنمایی شما دارد، از ایشان پرسیدم که «اگر اصل روش ما غلط است بفرمایید تا اصل روش را اصلاح کنیم». روش ما مبتنی بر نظر شخص وزیر نبود و نظر معاونت سینمایی و کارشناسان مطرح بود و یک روش علمی بود که البته بعدا با هیچ فیلمی به چالش نخوردیم، چون سعیمان مواجهه فنی و علمی با فیلمها بود.
دیدگاه تان را بنویسید