دلایل تاریخی اعتماد نکردن به غربی‌ها

کد خبر: 879153

خیال خامی است که بگوییم ناصرالدین شاه امتیاز داد تا غربی‌ها بیایند و ایران را آباد کنند و یا اکنون امتیاز بدهیم که بیایند و به ما تکنولوژی بدهند. بعد از برجام چه اتفاقاتی در ایران رخ داد؟ فقط جنس فروختند و کار دیگری صورت نگرفت.

دلایل تاریخی اعتماد نکردن به غربی‌ها

خبرگزاری فارس: دومین جلسه از نشست «نقش روشنفکران در مشروطه و پس از مشروطه» با حضور علاقه‌مندان زیر نظر استاد موسی حقانی در حوزه هنری برگزار شد. در این نشست جریان‌های روشنفکری در ایران و جهان، فراماسونر‌ها و تشکل‌های آنان مورد بررسی دقیق قرار گرفت.

ملکم‌خان در زمان مشروطه فعال نبود، اما دیدگاه‌ها و صحبت‌هایش تاثیرگذار بود/ او پدر روشنفکری معاصر ایران به شمار می‌رود

موسی حقانی در ابتدای سخنان خود ضمن اشاره به ملکم‌خان به عنوان یکی از چهره‌های روشنفکری گفت: دلیل این که او را برای این موضوع انتخاب کردیم این است که اگرچه او در زمان مشروطه فعال نبود، اما دیدگاه‌ها و صحبت‌هایش تاثیرگذار بود و به نوعی پدر روشنفکری معاصر ایران به شمار می‌رود.

او در حوزه‌های مختلف سیاست، اقتصاد، تشکل‌ها و ... کتاب دارد و حتی در مسائل مدرناسیوم نیز آثاری دارد که بسیار مهم است. دقت کنید که دیدگاه او بسیار مهم است و حتی اکنون نیز جز مباحثی است که توسط عده‌ای در جامعه مطرح می‌شود. در جلسه گذشته، به یکی از مهم‌ترین اقدامات او یعنی حضور در مذاکرات پاریس اشاره کردیم و در این جلسه می‌خواهیم به یکی دیگر از اقدامات مهم او یعنی تاسیس فراموش‌خانه اشاره کنیم.

به صورت کلی، کشور‌هایی که در آن فراموش‌خانه دایر می‌شود، برای کادرسازی و به خدمت گرفتن نخبگان است و از این جهت، اهمیت بسیار زیادی دارد. البته ممکن است که نهاد‌های دیگری برای این کار وجود داشته باشد، اما شاهد این هستیم که غربی‌ها اصرار عجیبی به فراماسونر کردن افرادی دارند که از کشور‌های دیگر به غرب می‌روند.

به صورت کلی، کشور‌هایی که در آن فراموش‌خانه دایر می‌شود، برای کادرسازی و به خدمت گرفتن نخبگان است و از این جهت، اهمیت بسیار زیادی دارد. البته ممکن است که نهاد‌های دیگری برای این کار وجود داشته باشد، اما شاهد این هستیم که غربی‌ها اصرار عجیبی به فراماسونر کردن افرادی دارند که از کشور‌های دیگر به غرب می‌روند.

در منطقه ما، تمام کشور‌هایی که دستخوش تحولات می‌شوند، فعالیت گسترده‌ای در حوزه فراماسونری دارند که از آن جمله می‌توان به اتحاد جماهیر شوروی اشاره کرد. باید بگویم که از این طریق کادر تربیت شده و در جا‌های مختلف، این افراد به کارشان می‌آید. اکنون در بسیاری از کشور‌های عربی، ترکیه، آذربایجان و... فعالیت گسترده فراماسونری وجود دارد.

جالب است بدانید که بسیاری از ایرانیانی که در خارج هستند، ارتباطاتی را با این مراکز دارند؛ بنابراین این تشکیلات اهمیت دارد و هنوز هم کارایی دارد. در حقیقت از یک موجود مرده حرف نمی‌زنیم بلکه از چیزی حرف می‌زنیم که زنده است و در حرکت است.

ملکم‌خان فراموش‌خانه را به راه انداخت تا بتواند کادرسازی کند که البته توانست. چیزی حدود یک سال فعالیت کند و بعد از آن بسته شد. با این حال، جمعیت مخفی که به این واسطه به وجود آمده بود و در بسیاری از مراکز از جمله دارالفنون نفوذ کرده بود، باعث شدند که کادر قوی برای پیش‌بردن اهداف فراماسونری و غربی‌ها در ایران شکل بگیرد.

ملکم‌خان، تغییرات اساسی در مبانی و رویکرد دینی در ایران را دنبال می‌کرد/ تنها راه پیشرفت، وابستگی بدون، چون و چرا به غرب است

وی ادامه داد: البته پیرامون فراموش‌خانه ملکم‌خان حواشی زیادی وجود دارد. بعضی از این حرف‌ها در حد شایعه و گمانه‌زنی است و بخشی دیگر مستند است. براساس اصول فراماسونری، ملکم افرادی را تربیت می‌کرد که این‌ها روی ۲ نکته اتفاق نظر داشتند؛ یکی ایجاد تغییرات سیاسی در ایران با عنوان تنظیمات بود و دیگری تغییرات فرهنگی و دینی در ایران بود. البته روش ملکم با روش آخوندزاده فرق دارد. ملکم معتقد است که عناصر پیشرفت و ترقی در خود اسلام وجود دارد و حتی در جایی روحانیت شیعه را با رهبانان مسیحی مقایسه می‌کند و می‌گوید که رهبان مسیحی کاملا به دنبال دنیا است در حالی که روحانیت شیعه به دنبال علم است.

با این وجود، او قائل به نهضت پروتستانی است که تغییرات اساسی در مبانی و رویکرد دینی در ایران را دنبال می‌کرد. یکی دیگر از کار‌های ملکم، مشارکت در دادن امتیاز رویتر بود که بعدا وقتی جلوتر می‌رویم، می‌بینیم که این کار او دارای مبانی نظری نیز هست.

دقت کنید که در سال ۱۲۹۰ قمری، شاه را به فرنگ می‌برند و طرح گسترده‌ای را برای او در نظر می‌گیرند. طرح آنان بسیار گسترده است و دوست دارند که پای کمپانی‌های غربی را به ایران باز کنند. معتقد هستند که پیشرفت جز از این طریق حاصل نمی‌شود. در حقیقت تحت لوای پیشرفت و ترقی، بحث قرارداد‌ها را هم پیش می‌بردند و به عبارتی موضع استعمار را هم تئوریزه می‌کردند. در قرار داد رویتر، به مدت ۷۰ سال بهره‌برداری از منابع زیر‌زمینی و روی زمینی را به شخصی به نام رویتر واگذار می‌کنند که البته چیز‌هایی مانند طلا و ... استثنا شده است.

جالب است که در همان زمان انگلیسی‌ها تعجب می‌کنند که هم‌چنین امتیازی به یک تبعه کشور خارجی داده شده است. رئیس جمهور فرانسه گفته است که مگر می‌شود یک ملتی این‌گونه در‌های خود را به سمت یک ملت دیگر باز بکند. می‌خواهم بگویم که این کار او بسیار عجیب و غریب بود.

هم‌چنین او ایرانیان را مسخره می‌کند و می‌گوید که ایرانیان فقط هوایی که استنشاق می‌کردند را واگذار نکردند. البته این روز‌ها عده‌ای از قرارداد رویتر حمایت می‌کنند و می‌گویند که توقع دارید آنان بیایند و علم و تکنولوژی را دو دستی به شما تقدیم کنند؟ باید بهشان انگیزه می‌دادید و این انگیزه با چنین امتیازاتی حاصل می‌شود.

چرا ناصرالدین شاه، امتیازات عجیب غریبی را به غربی‌ها می‌داد؟

حقانی به موضوع امتیازات عجیب و غریب که در زمان ناصرالدین شاه به غربی‌ها داده شد اشاره کرد و گفت: دقت کنید که این نوع امتیاز دادن در آن زمان نیز غیر معمول بود. شاید دلیل این که ناصرالدین شاه به چنین قراردادی تن داد به این دلیل بود که او را نیز اغوا کردند.

بخشی نیز به این دلیل بود که از آن پولی که دریافت کردند، بخشی را به ناصرالدین شاه هم دادند، اما بعید است که او فقط به خاطر این پول، به چنین کاری تن داده باشد. من فکر می‌کنم که به او گفته‌اند که ایران فقط با این پول آباد می‌شود. در کتاب عصر بی‌خبری دست‌خطی از ناصرالدین شاه چاپ شده است که در ایران راجع به وضعیت ایران صحبت می‌کند.

او راجع به وضعیت ایران می‌گوید که در حال حاضر دنیا، دولتی بدبخت‌تر از ایران وجود ندارد و ما بسیار عقب‌مانده هستیم. ظاهرا وقتی که او به فرنگ رفته بوده است، چنین تحولات صنعتی و عمرانی را دیده بود و فکر می‌کرد که اگر چنین امتیازی را به غربی‌ها بدهد، تحولات بسیار زیادی در کشور ایجاد می‌شود. بعدا که سرخورده شد، نسبت به ملکم بی‌اعتماد شد و حتی او را اخراج کرد.

او راجع به وضعیت ایران می‌گوید که در حال حاضر دنیا، دولتی بدبخت‌تر از ایران وجود ندارد و ما بسیار عقب‌مانده هستیم. ظاهرا وقتی که او به فرنگ رفته بوده است، چنین تحولات صنعتی و عمرانی را دیده بود و فکر می‌کرد که اگر چنین امتیازی را به غربی‌ها بدهد، تحولات بسیار زیادی در کشور ایجاد می‌شود. بعدا که سرخورده شد، نسبت به ملکم بی‌اعتماد شد و حتی او را اخراج کرد.

در این میان، وقتی علما دیدند که چنین قراردادی امضا شده است، اعتراض کردند و بالاخره شاه را مجبور کردند که میرزا حسین‌خان سپهسالار را که صدر اعظم ایران بود و این امتیاز را داده بود، عزل کنند و ملکم‌خان هم، چون در دادن این امتیاز نقش داشت به عنوان دشمن دین و دولت، ازش یاد شد و بالاخره قرارداد ملغی شد.

جالب است بدانید که ملکم به لیبرال اقتصادی اعتقاد داشت. حال این که آیا او ماهیت استعماری غرب را نمی‌دانست و چنین حرفی می‌زد یا خیر، معلوم نیست. شاید هم او معتقد بود که ما باید در زیر سیطره آنان برویم. به نظرم، مورد دومی درست‌تر است و حتی قائل بر این بود که ما باید در این جریان ادغام بشویم چرا که معتقد است که غرب به پایه‌ای از رشد و ترقی رسیده است که دیگر تمدن‌ها نتوانستند به آن‌جا برسند و بنابراین این لیاقت را دارد که منابع دیگران را هم در اختیار خود قرار بدهد.

ماجرای دیدار ناصرالدین شاه با روچیلد فرانسه/ اگر آقای ملاعلی کنی با قرارداد رویتر، مخالفت نمی‌کرد، رویتر ایران را آباد کرده بود؟!

این کارشناس تاریخ به نظارت موافقین قرارداد رویتر اشاره کرد و گفت: در کتاب خاطرات اعتمادالسلطنه، نقل می‌شود که ملکم‌خان و میرزا سپهسالار، ناصرالدین شاه را به دیدار روچیلد فرانسه می‌برند. آنان جز کلان سرمایه‌داران یهودی هستند که عملا نبض اقتصادی جهان را در دست دارند. این که پای او را به اقتصاد ایران باز کنید، حکایت از مناسبات عمیق‌تر دیگری دارد.

جالب این است که روچیلد در گفتگو با ناصرالدین شاه به این موضوع اشاره می‌کند که ما برای حضور در اقتصاد ایران، فقط نیاز به قرارداد و امتیاز نداریم بلکه باید برای اقلیت‌های دینی هم تسهیلاتی را فراهم کنید. بعدا در دوره تسلط پیدا کردن این کمپانی‌ها بر اقتصاد ایران می‌خوانیم که روچیلد‌ها و ساسون‌ها در کاخ‌شان می‌نشینند و راجع به تعرفه گمرکی ایران تصمیم می‌گیرند.

روس‌ها براساس قرارداد ترکمان‌چای تعرفه گمرکی ۳ درصد از ما گرفته بودند و انگلیسی‌ها نیز تعرفه گمرکی ۵ درصد را می‌گیرند و به همین دلیل تصمیم می‌گیرند که دولت ایران را مجبور کنند که امتیاز تعرفه ۳ درصدی را باید به ما بدهد. این موضوع را تصویب می‌کنند و حتی اجرایش نیز می‌کنند. بعدا اتفاقات دیگری در ایران رخ می‌دهد که می‌بینیم باز کردن پای آنان به اقتصاد و سیاست ایران، تبعات بسیار سنگینی برای جامعه ایرانی داشته است.

حال جالب است بدانید که بعدا عده‌ای آمدند و در اعتراض به روحانیت گفتند که اگر آقای ملاعلی کنی با قرارداد رویتر، مخالفت نمی‌کرد، رویتر ایران را آباد کرده بود. در حقیقت در برابر امتیازی که اصلا قابل دفاع نیست، می‌گویند که نشد و اگر می‌شد، ایران گلستان می‌شد.

یک نکته مهم از این واقعه تاریخی این است که اساسا در مقابل سلطه‌طلبی‌های آنان در منطقه که قلب جهان نام‌گذاری شده است، کشور مستقل و بزرگی نباید وجود داشته باشد. امپراطوری عثمانی را نابود می‌کنند و ایران هم به عنوان یک قدرت بزرگ در این منطقه در معرض این سیاست قرار می‌گیرد.

وقتی سیاست آنان این است که ایران باید در وحوشیت و بربریت بماند، شما بر چه اساسی باید بروید و به آنان امتیاز بدهید؟ حتی چنین رفتاری را با عراق و سوریه نیز می‌بینید و متوجه هستید که این روز‌ها به چه حالی افتاد‌ه‌اند. ارتش عراق و سوریه عملا نابود شده است و امکانات خود را از دست داده است.

در این میان، فقط ایران بود که با وقوع انقلاب اسلامی، قوی شد و اکنون هم تمام تلاش خود را می‌کنند که نگذارند این قدرت پا بگیرد. برای همین است که فراتر از انقلاب اسلامی نگاه می‌کنند و به نوعی تمامیت ارضی ایران را هدف گرفته‌اند. آنان با پررویی می‌گویند که ۵ ایران کوچک بهتر از یک ایران بزرگ است.

این سیاست و این منطق که ایران نباید قدرتمند باشد، باعث می‌شود که تمام اقدامات استعماری علیه ایران صورت بگیرد. دقت کنید که ایران کشوری است که پتانسیل قدرتمند شدن را دارد. اکنون ۲۰ سال است که تمام مراکز آماری دنیا، ایران را جز اقتصاد‌های برتر می‌دانند و می‌گویند که ایران یکی از ۱۱ کشوری است که به زودی به عضویت کشور‌های توسعه‌یافته در خواهد آمد.

ما در تولید علم در رتبه ۱۶ دنیا هستیم. اگر کمی فرصت برای ایران فراهم شد، همه اذعان دارند که ایران به عنوان یک قدرت بزرگ مطرح خواهد شد. شاید بخشی از توطئه‌هایی که علیه ایران و نظام انقلاب اسلامی رخ می‌دهد به همین دلیل باشد که نگذارند این اتفاق بیفتد.

وقتی که تاریخ دوباره تکرار شد؛ شباهت برجام با قرارداد رویتر/ امتیاز لاتاری، گند بزرگی که ملکم خان هم نتوانست آن را پنهان کند

موسی حقانی به ماجرای نهضت تحریم اشاره کرد و گفت: وقتی قاجار‌ها روی کار آمدند، تنها ۵۰-۶۰ سال گذشته بود که نادر رفته بود و هند را گرفته بود. آقامحمدخان حاکمیت ایران را به گرجستان رسانده بود و قدرت بسیار زیادی داشت. او می‌خواست که هرات را پس بگیرد و ... خب طبیعی است که غربی‌ها نگذارند که چنین قدرتی در منطقه شکل بگیرد؛ بنابراین خیال خامی است که بگوییم ناصرالدین شاه امتیاز داد تا آنان بیایند و ایران را آباد کنند و یا اکنون امتیاز بدهیم که بیایند و به ما تکنولوژی بدهند.

شما دقت کنید که بعد از برجام چه اتفاقاتی در ایران رخ داد؛ فقط جنس فروختند و کار دیگری صورت نگرفت. اکنون که آن هم با معضل مواجه شده است و خیلی از آنان رفتند. به نظرم آقای ملکم‌خان و امثال ایشان یا نمی‌دانستند و یا دچار نوعی ساده‌انگاری شدند و یا شاید هم دستشان با این کمپانی‌ها و افراد در یک کاسه بود.

امتیاز بعدی، امتیاز لاتاری است که دیگر بسیار افتضاح شد و وقتی گند آن درآمد، ناصرالدین شاه ملکم را برکنار کرد و قاضی آن پرونده به ملکم لقب آدم بی‌شرافت داد و گفت که فقط یک آدم بی‌شرف می‌تواند چنین کاری را بکند. در سفر سومی که ناصرالدین شاه به اروپا داشت، ملکم امتیاز لاتاری را می‌گیرد. البته خودش این کار را نمی‌کند بلکه فرد دیگری را جلو می‌اندازد تا این کار را انجام بدهد. امتیاز به خود او تعلق داشت و در سال ۱۳۰۶ قمری گرفت. دقت کنید که در همین مقطع، روحانیت شیعه به دنبال این است که جلوی این امتیاز دادن‌ها را بگیرد و مردم را به استفاده از کالا‌های وطنی و تحریم کالا‌های خارجی تشویق کند.

نهضت تحریم در سال ۱۳۰۶ آغاز می‌شود و بسیار کلان است. وقتی صدای امتیاز لاتاری بلند می‌شود، علما مخالفت می‌کنند و ملکم در این‌جا یک تغلبی می‌کند و امتیاز لاتاری را به یک شرکتی می‌فروشد و خبر لغو قرارداد را نمی‌گذارد پخش شود. بعدا آن شرکت می‌آید که از این امتیاز استفاده کند، می‌بیند که دیگر آن امتیاز وجود ندارد و از ملکم شکایت می‌کند و ... در این‌جا ناصرالدین شاه، ملکم را عزل می‌کند و از این زمان به بعد، وارد مقطع دیگری از فعالیت‌های خود می‌شود.

روز‌های زندگی ملکم بعد از اخراج از دربار؛ حالا وقت یادآوری قانون است؟!

وی به دیگر فعالیت مهم ملکم‌خان پس از عزل توسط ناصرالدین شاه اشاره کرد و گفت: ملکم بعد از این عزل، وارد کار دیگری می‌شود و آن هم این است که شروع به سعایت به دولت و شاه می‌کند. او روزنامه قانون را منتشر می‌کند و در آن‌جا به دنبال قانون‌گرایی در ایران و ایجاد تنظیمات و ... می‌افتد.

قبل از این که وارد قانون بشود، بدبختی‌های ایران را می‌شمرد و می‌گوید که بدبختی ایران این است که مسئولان آن رشوه‌خور هستند و به همین دلیل سرمایه‌گذاران خارجی را فراری می‌دهند. حال جالب است که خود او هم در ماجرای قرارداد لاتاری و هم در ماجرای قرارداد رویتر، رشوه بسیار کلانی را دریافت می‌کند و حتی به این رشوه هم بسنده نمی‌کند.

حال چنین آدمی تبدیل به اپوزوسین می‌شود و از قانون‌گرایی و ... حرف می‌زند. بعضی‌ها تلاش می‌کنند که این بخش از زندگی او را با آن زمان که قرارداد رویتر و لاتاری را بست، تفکیک کنند و بگویند که این دو جدای از هم است؛ بنابراین می‌گویند که او پدر قانون در ایران است و به دنبال قانون گرایی است.

جالب است بدانید که حتی مدتی، تیم بابی‌ها نیز با آنان همکاری دارند. وقتی به او می‌گویند که دست از این کار‌ها بردار؛ در جواب می‌گوید که شما دوست دارید من منصب دولتی نداشته باشم، حقوق نداشته باشم و کاری هم به کار شما نداشته باشم؟ اگر من فراموش‌خانه راه بیندازم، این قدر عایدی دارم و یا اگر لاتاری داشته باشم، این قدر درآمد دارم.

حال شما من را از تمام این‌ها محروم کرده‌اید و توقع دارید که من هم هیچ کاری نکنم؟ در حقیقت به این دلیل که او عزل شده است، به دنبال چنین فعالیت‌هایی می‌رود. دقت کنید که او از قبل هم چنین تفکراتی را داشت، اما به این دلیل که منفعت‌گرا است، فقط به دنبال این است که یک حقوقی داشته باشد و در طول زمان با کادرسازی و تغییر آدم‌ها، به منافع خود برسد.

برای همین است که بعد از کشته‌شدن ناصرالدین شاه، با مظفرالدین شاه آشتی می‌کند و دوباره به سرکارش برمی‌گردد و به مدت ۱۰ سال سفیر ایران در ایتالیا می‌شود. جالب است که در این ۱۰ سال، دیگر قانون منتشر نمی‌شود. راه او این است که بگوید دموکراسی غربی هیچ منافاتی با اسلام ندارد و می‌گوید که این اروپایی‌ها بودند که اصول اسلامی را مورد استفاده قرار دادند و به تجدد رسیدند.

او تلاش دارد که جریان دینی را با تجددخواهی در ایران همراه کند. البته افراد دیگری نیز بودند که چنین اشتباهاتی را مرتکب شدند. هم سیدجمال‌الدین اسدآبادی و هم نورالله نجفی اصفهانی و خیلی افراد دیگر، فکر می‌کردند چیزی که در اروپا رخ داده است، با تمسک آنان با اصول دینی و اسلامی همراه بوده است؛ بنابراین می‌گویند که آنان به اسلام عمل کردند و ما به اسلام عمل نکردیم. این نوع دیدگاه، آغاز سقوط آنان به تجددگرایی است. ملکم هم به این موضوعات خیلی دامن می‌زند و می‌گوید که آن چیزی که در غرب ایجاد شده است، ماحصل تجربیات مسلمانان در آندلس و ... است. آنان به این موضوع عمل می‌کنند و ما به آن عمل نمی‌کنیم. او هم در مفهوم عقلانیت و هم در مفهوم تجدد مغلطه می‌کند و ممکن است که افراد ساده‌اندیش دچار گمراهی شوند.

عقاید و آرا وزیر روشنفکر ناصرالدین شاه؛ از ازدواج به روش مسیحیت تا وصیت برای سوزاندن جنازه‌اش پس از مرگ

موسی حقانی عقاید و آرا ملکم را در موضوعات مختلف برشمرد و گفت: آرا و عقاید ملکم در همان دوره‌ای که به فرانسه رفت و بعدا در ماموریتش در انگلستان، شکل گرفت و باعث شد که او با تفکر جدید غرب آشنا شود. البته گفته می‌شود که او بیش‌تر تحت تاثیر عقاید فیلسوفان صنعت نظیر آگوستین بوده است.

بعضی از حرف‌هایی که ملکم می‌زند در عقاید آنان نیز دیده می‌شود. آگوستین به دلیل این که اومانیست بود، معتقد بود که با مشاهده و تجربه می‌توان به همه چیز دست پیدا کرد و اجتماع و جامعه نیز عینا مانند طبیعت است. همان‌طور که توانستیم قانون طبیعت را با مشاهده به دست بیاوریم، می‌توانیم قانون اجتماع را هم از این راه به دست بیاوریم و به تحولات آن پی ببریم.

در این معرفت جدید، انسان به جای خداوند می‌نشیند و خود را صاحب جهان دیده می‌شود. چنین موضوعاتی در عقاید و نوشته‌های ملکم بسیار دیده می‌شود. البته موضوع دیگری که در نوشته‌ها و عقاید ملکم دیده می‌شود این است که باید عقل و فهم بدون هدایت دیگران به کار گرفته شود.

این هدایت، شامل ادیان نیز می‌شود. او می‌گوید که نظم آینده باید براساس علم تعریف بشود و قدرت باید در دست اصحاب صنعت و طبقه مولد قرار گیرد. او مذهب را اختراع دست انسان می‌داند که باید علم جایگزین آن شود و به همین دلیل به مسیحیت جدید به رهبری دانشمندان معتقد است.

دقت کنید که ملکم در چنین فضایی بزرگ شده است و روش و منطق او بر همین اساس شکل گرفته است. باید دقت داشت که در حوزه روش کار، ملکم، مسلمان‌نمایی ظاهری را در دستور کار خود قرار می‌دهد که به بخشی از آن اشاره کردیم. وقتی راجع به دین او ازش می‌پرسند، می‌گوید که من مسیح ارمنی زاییده شدم، اما در میان مسلمانان بالدیم و شیوه اندیشه‌ای من از آنان مایه گرفته است. ایرادی هم که به او می‌گیرند این است که مفاهیم غربی را در قالب اسلامی و دینی کرد.

این موضوع برای این بود که بتواند از ظرفیت جامعه اسلامی و به ویژه روحانیون استفاده کند؛ بنابراین یک نوع مسلمان‌گرایی دارد. وقتی که به استانبول می‌رود، ازدواج می‌کند و مراسم آن کاملا با آیین مسیحیت در کلیسا برگزار می‌شود. سپهسالار به او اعتراض می‌کند و می‌گوید که تو آبروی من را بردی که جواب ملکم هم به او این است که من نمی‌خواستم چنین اتفاقی رخ بدهد، اما تقدیر این‌گونه خواست و چنین رقم زد.

وقتی هم که مرد، وصیت کرد که جنازه او را بسوزانند که این موضوع با هیچ آیینی از ادیان ابراهیمی نسبت ندارد. علاوه بر این، در مقطعی از زندگی خود، پرده از باور‌های دینی خود برمی‌دارد و ادعا می‌کند که تمام بدبختی‌های بشر از ناحیه ادیان ثلاثه اسلام، مسیحیت و یهودیت است.

این موضوع نشان می‌دهد که حتی مسیحی هم نیست. در همان روزنامه قانون، بر روی موضوع زنان تاکید بسیار دارد و می‌گوید که زنان در انسانیت جلوتر از مردان ایرانی هستند. ملکم و سایر فراماسونر‌های تابع لژ انگلستان، یکتاپرست هستند. البته من راجع به ملکم به چنین موضوعی اعتقاد ندارم، اما از آن‌جاکه دئیست هستند، باید گفت که در خوش‌بینانه‌ترین حالت یکتاپرست هستند.

دئیست‌ها کسانی هستند که به خداوند اعتقاد دارند، اما به مذهب و ادیان اعتقادی ندارند. آنان معتقدند که اصلا دین جهان مدرن و سلوک در آن، غیر از این نمی‌تواند باشد. بدین معنی که شما نمی‌توانید یکتپرست باشید، به دین هم اعتقاد داشته باشید و مدرن هم باشید.

آنان می‌گفتند که نباید از چارچوب دین خداوند خارج شد، اما روح جامعه مدرن ولایت را نمی‌پذیرد. مشکل آنان این بود که انسان مدرن که خودبنیاد است و عقل نقاد دارد، زمانی به بلوغ می‌رسد که از عقل و درایت خود بدون هدایت دیگران استفاده کند و البته چنین شخصی نمی‌تواند دین‌دار باشد.

حال جامعه‌ای که او در آن زندگی می‌کند، دینی است و باید حساسیت‌ها را با این جمله که ما خداوند را قبول داریم، کم کرد. برای این که دین ندارند، توجیهی دارند که می‌گویند ادیان موجب اختلاف بین بشر می‌شود و باعث کشته‌شدن آنان می‌شود؛ بنابراین بهتر است که قید ادیان را بزنیم و به سمت اعتقاد صرفه به خداوند برویم.

در این‌جا خداوند دیگر هیچ اراده‌ای به مخلق خود ندارد. ما انسان‌ها را خلق کرده است، به حال خودمان رها کرده است و خودمان، خودمان را اداره می‌کنیم. در حقیقت، خود انسان با تکیه بر عقلانیت خود برای بقای خود قوانینی را تعیین می‌کند که این قوانین هیچ ربطی به ادیان ندارد. فراماسونر‌ها بر روی این موضوع تاکید می‌کنند که ما با باید کنه مذاهب و جوهره‌ی آن را بیرون بکشیم. در حقیقت، نوعی نگاه جامعه‌شناسی به دین دارند و می‌گویند که دین مسکنی برای تقلیل آلام و درد‌های بشر است.

او بیان داشت: اندیشه ترقی در آرای ملکم و روشن‌فکران این دوره بسیار مهم است. این موضوع را هم از آگوستین گرفته است و عقاید او در عقاید ملکم بسیار مشهود است. به همین دلیل است که ملکم به سلطه بدون قید و شرط اروپا بر ایران اعتقاد دارد. جالب است که او نژاد اروپایی را نژاد برتر می‌داند و معتقد است که این نژاد لیاقت استفاده از نعمت‌های خداوند را دارد بنابراین می‌بایست این امکانات در اختیار کسی قرار بگیرد که می‌تواند از آن استفاده درست بهینه بکند. رویکرد ملکم به تجدد با رویکرد او به فلسفه یکی است و به نوعی مبانی نظری بسیار دقیقی در پشت آن وجود دارد.

این مبانی را از فلسفه اروپایی گرفته است که ریشه در عقل یونانی دارد. نکته‌ای که روی آن اصرار دارد این است که باید اصول را هم از غربی‌ها بگیریم و وقتی برای کسب اصول به منابع داخلی خود مراجعه می‌کنید، کار را خراب می‌کنید. او می‌گوید که ایرانی هیچ لیاقتی ندارد و می‌بایست بدون تصرف در تکنولوژی و تفکر غربی آنان را به کشور خود بیاورد.

اگر به ریشه حرف‌های ملکم توجه کنید، می‌بینید که او معتقد است که هم نوع حکومت و هم تمام ابزا‌های آن باید با اقتباس از غرب باشد و شما در آن تصرف نکنید. حال فرض کنید که ایران یا هر کشور اسلامی دیگری بخواهد این مسیر را برود. عملا وقتی از افکار آگوستین تبیعیت می‌کنید، وقتی می‌خواهید تنظیمات را در ایران اجرا بکنید، یا جایی برای احکام اسلامی و دی قرار نمی‌دهید و یا اگر هم جایی وجود داشته باشد، احکام دینی به حد بسیار بسیار پایینی تقلیل داده می‌شود. در جلسه گذشته اشاره کردم که بیش‌ترین جایی که برای پیشبرد اهداف ملکم و فراماسونر‌ها مورد استفاده قرار می‌گرفت، وزارت خارجه بود و بسیاری از کار‌های آنان از این وزارت‌خانه عبور می‌کرد.

دلیل عدم پیشرفت ایران از نگاه ملکم‌خان؛ عدم اقتباس اصول از غربی‌ها و توجه به فروعات

حقانی در بخش دیگری از سخنان خود ضمن اشاره به تمدن غربی و تاثیرپذیری ملکم از آن گفت: مدرن کردن ایران و به اصطلاح ملکم‌خان، موضوع تنظیمات، به صورت کلی از ژاپن و ترکیه اخذ شده بود. ملکم‌خان در صحبت‌های خود اشارات بسیار زیادی به موضوع ژاپن دارد و می‌گوید که همان طور که آنان توانستند پیشرفت کنند، ما نیز می‌توانیم. او مدت طولانی در عثمانی زندگی کرد و با افراد بسیار زیادی که در تغییرات سیاسی عثمانی حضور داشتند، حشر و نشر داشت. شاید بتوان گفت که او اصول تنظیمات را از آنان یاد گرفت.

او معتقد است که تا زمانی که ما این تنظیمات را اجرا نکنیم، ایران عقب‌مانده خواهد ماند و مسئولیت این تنظیمات را با دولت می‌داند و می‌گوید که جمیع این تنظیمات باید از کارخانه دولت بیرون بیاید. او در رساله‌های مختلف به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید که هیچ پادشاهی به تنهایی نمی‌تواند چنین کاری را انجام بدهد و کارخانه این کار‌ها دولت است و باید به تجربه عثمانی رجوع کرد.

او نقش تنظیمات را در حکم عمودی می‌داند که تمدن غربی با تکیه بر آن شکل گرفته است. در جایی می‌گوید که مهندسی فرهنگی قبل از آن که کشتی بخار و راه‌اهن بسازند، علم و حواس خود را صرف ترتیب چرخ بخار داشتند و بعد از ساخت آن، سایر کارخانه‌ها توسعه یافت و کار‌های دیگر را جلو برد. او می‌گوید که دلیل عدم پیشرفت ایران این است که وقتی دولت‌مردان در سبب تنظیم فرهنگ آمدند، اصول و چارچوب را اصلا ندیدند و تمام تمرکز خود را صرف تقلید کردن در فروعات دیدند. هر چه قدر که بر روی فروعات تاکید کردند، از توجه به اصول نظم جا ماندند.

چرا مجلس اول مشروطه با شکست مواجه شد؟ دیدگاه اشتباه اطرافیان شاه باعث شد تا مردم شعار «مرگ بر مشروطه» سر بدهند

موسی حقانی در بخش انتهایی سخنان خود گفت: او در مورد دستگاه قانون و تفکیک قوا می‌گوید که به جهت ایجاد رفاه در ایران، پیش از هر چیز باید دستگاه قانون را فراهم بیاوریم و بعد از آن باید به سراغ تفکیک قوا برویم. او معتقد است از آن‌جا که غربی‌ها این مسائل را تجربه کردند، ما نیز باید طبق آنان عمل کنیم و جلو برویم. شاید به همین دلایل است که وقتی او می‌خواهد در مجلس مشروطه وارد شود، توسط بسیاری از علما مورد اعتراض قرار می‌گیرد و در برابر او می‌ایستند.

دیدگاه او نسبت به ترقی غربی‌ها این گونه است که می‌گوید دلیل این پیشرفت این است که در آیین تمدن، ترقی داشتند و سپس این ترقی در همه‌جا حرکت می‌کند. اگر دقت کنید می‌بینید که این حرف او دقیقا مانند حرف آگوستین است. باید به یک نکته مهم اشاره کنم و آن هم این است که او علاوه بر این که معتقد است که ما باید از تجربیات دیگران استفاده کنیم، می‌گوید که در این راه دیگر هیچ شک و تردیدی نباید وجود داشته باشد.

بدین معنی که دیگر نباید از خود بپرسیم که آیا این روش درست بوده است یا خیر؟ باید اشاره کرد که خلاصه دیدگاه ملکم بر این است که هیچ چیز دیگری در مقایسه علم و تکنولوژی غربی وجود ندارد و ما باید بدون، چون و چرا آن را بپذیریم. در حقیقت، او معتقد است که شما نباید وقت خود را تلف کنی تا روش‌ها و آداب و رسوم خود را وارد کار کنی.

بلکه باید همان‌طور که تلگراف را از غربی‌ها گرفتی، بقیه چیز‌ها را هم بدون، چون و چرا دریافت کنی. او می‌گوید به همان دلیل که ما نتوانستیم توپ جنگی، اتومبیل و ... را اختراع کنیم، دستگاه اجرایی درست فرهنگی نیز نداریم. دقت کنید که در جریان مشروطه، رقابتی بین جریان دینی و غیردینی شکل گرفت و به همین دلیل خیلی از افراد حرف‌های بی‌پرده‌ای زدند. نتیجه بسیاری از حرف‌های ملکم‌خان در درگیری‌های مشروطه بر سر اصل دوم متمم قانون اساسی داریم.

این اصل می‌گوید که ۵ تن از علمای طراز اول کشور باید بر مصوبات مجلس نظارت کنند که این مصوبات در تضاد با دین نباشد. آمریکایی‌ها همان زمان می‌گویند که غیر انسانی‌ترین اصل قانون اساسی ایران همین متمم دوم قانون اساسی است. این که بر سر این اصل، تا این اندازه درگیری می‌شود و در نهایت اجرایی نیز نمی‌شود به همان تفاوت دیدگاه‌ها برمی‌گردد. دقت کنید که در همین زمان بحث‌های بسیار جدی بر روی موضوع حاکمیت دینی در ایران شکل می‌گیرد و اگر آن بحث‌ها با بن‌بست مشروطه مواجه نمی‌شد، شاید اصلا دوران پهلوی ایجاد نمی‌شد.

آنان حرفشان این بود که اصلا از عقل خود استفاده نکنید تا ما بتوانیم تمام آنچه که در غرب شکل گرفته است را در ایران پیاده کنیم. وقتی چنین دیدگاهی حاکم می‌شود، مردم نمی‌توانند تحمل کنند و بعد از یکی دو سال بیرون می‌ریزند و می‌گویند «مرگ بر مشروطه». این موضوع چه دلیلی دارد؟ به این دلیل است که مشروطه‌ای که توسط آنان در ایران ایجاد شد، هیچ نسبتی با فرهنگ و آیین این مردم ندارد و مانع قانون‌گرایی و اسقرار قانون در کشور می‌شود.

در حقیقت، اجرای آن این قدر تضاد در کشور به وجود می‌آورد که تمام قوای دولت باید صرف حل شدن این منازعات بشود. حال جالب است که ملکم‌خان در نامه‌ای به یکی از وزرای خود به او توصیه می‌کند که باید از غربی‌ها استقراض کنید، مستشار بیاورید، با دادن امتیاز، از کمپانی‌های خارجی برای حضور در ایران دعوت کنید تا آنان بیایند و سرمایه را وارد ایران کنند و فعالیت‌های عمرانی انجام بدهند. حال دقت کنید که نه در دوران قاجار و نه در دوران پهلوی، با همه امتیازاتی که دادیم، این اتفاق رخ نداد و به ایران نیامدند و فقط به دنبال فروش جنس خود در ایران بودند.

آخرین سفیر انگلستان در ایران قبل از انقلاب، در کتاب خاطرات خود می‌گوید که من به همه سرمایه‌گذاران انگلیسی توصیه کردم که هیچ وقت در ایران سرمایه‌گذاری نکنند و فقط به آنان جنس بفروشید. دقت کنید که از همان زمان که ملکم‌خان این حرف را زد تا زمانی که انقلاب اسلامی به وقوع پیوست، ما کلی امتیاز به غربی‌ها دادیم، اما هیچ کمکی از سمت آنان صورت نگرفت و هیچ تکنولوژی از سمت آنان وارد ایران نشد.

تجربه ما نشان می‌دهد که آنان فقط به دنبال فروش کالا‌های خود در ایران هستند. اگر کاری صورت گرفته است، فقط توسط خودمان بوده است چرا که آنان اصرار دارند که از دادن تکنولوژی به ایران خودداری کنند. این موضوع در مسائل خردتر نیز رخ می‌دهد.

یکی از نهاد‌های اقتصادی، چند وقت پیش قراردادی را با یک شرکت خارجی برای پرورش ماهی بسته بود. از آن شرکت نروژی خواستند که تخم آن ماهی‌ها را به ایران بدهد تا خودمان کار را انجام بدهیم، اما ندادند. شرط کرده بودند که شما باید چندین میلیون تخم ماهی از ما بخرید تا ما آنان را تحویل شما بدهیم. می‌خواهم به یک موضوع مهم اشاره کنم و آن هم این است که وقتی بانک شاهنشاهی تاسیس شد، ما اختیار همه مسائل مالی‌مان از جمله نشر اسکناس را به دست یک بانک انگلیسی دادیم. شما وقتی کنترل مسائل مالی خود را به دست بیگانه می‌دهید، عملا چیزی برای کشور باقی نمی‌ماند. ما غیر از راهی که آنان می‌گفتند، راه برای پیشرفت داشتیم.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها