ماجرای ملاقات آیت‌الله خوئی و فرح در پاییز ۵۷ چه بود؟

کد خبر: 855611

در آخرین روز‌های آبان‌ماه ۵۷ و کمتر از دو هفته پس از روی کارآمدن دولت ازهاری و آغاز اعتصاب مطبوعات، فرح پهلوی همزمان با عید غدیر برای یک سفر دو روزه زیارتی راهی عراق می‌شود...

خبرگزاری فارس: در آخرین روز‌های آبان‌ماه ۵۷ و کمتر از دو هفته پس از روی کارآمدن دولت ازهاری و آغاز اعتصاب مطبوعات، فرح پهلوی همزمان با عید غدیر برای یک سفر دو روزه زیارتی راهی عراق می‌شود... به گزارش موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، در آخرین روز‌های آبان‌ماه ۵۷ و کمتر از دو هفته پس از روی کارآمدن دولت ازهاری و آغاز اعتصاب مطبوعات، فرح پهلوی همزمان با عید غدیر برای یک سفر دو روزه زیارتی راهی عراق می‌شود. او عصر ۲۷ آبان همراه با مادر، دو فرزند و رئیس دفترش سیدحسین نصر تهران را به مقصد بغداد ترک می‌کند. صدام برای دیدار با او به محل اقامتش-قصر جادریه- می‌آید و ملاقات مختصری صورت می‌گیرد. او در این دیدار در پاسخ به این سوال صدام که «می‌توانیم نسبت به اوضاع ایران مطمئن باشیم؟» می‌گوید: «خوشبختانه مردم متوجه شده‌اند که ادامه اعتصاب و اعمال تخریبی نه فقط اقتصاد مملکت را فلج می‌کند، بلکه استقلال ایران را بخطر می‌اندازد و احساس می‌شود که مردم از این آشفتگی و التهاب خسته شده‌اند.»، اما انتشار خبر یک دیدار در حاشیه‌ی این سفر نیمه رسمی و زیارتی، مثل بمب صدا می‌کند: «حضور ملکه پهلوی در بیت آیت‌الله خوئی و دیدار با ایشان.» خبر‌هایی که از نجف می‌رسد حکایت از این دارد که آیت‌الله خوئی همسر شاه را به حضور پذیرفته وصحبت‌های مثبتی بین طرفین درباره لزوم حفظ آرامش در ایران رد و بدل شده است. هرچند تلویزیون و رادیو صوت و فیلمی از این دیدار پخش نمی‌کنند، ولی خبر را اینگونه اعلام می‌کنند: «شهبانو پس از زیارت و انجام نماز در جوار مرقد مطهر حضرت علی (ع) از کسالت حضرت آیتالله آقای حاج سید ابوالقاسم موسوی خویی مرجع عالیقدر جهان تشیع اطلاع حاصل کردند و از ایشان عیادت فرمودند. مرجع عالیقدر شیعیان جهان ... [ طی این دیدار]... برای حفظ و بقای استقلال ایران و رفاه و آسایش مردم تنها کشور شیعه اثنی عشری دعا کردند.» روزنامه ندای ناسیونالیست عراق هم درباره این دیدار نوشت: «در نظر محافل سیاسی و دینی، این دیدار با اهمیت تلقی گردیده و گفته میشود اثرات نیکویی در رفع کدورت بعضی مقامات روحانی خواهد داشت.» اخبار تکمیلی هم به فاصله کوتاهی به ایران منتقل می‌شود که مهمترین آن‌ها اهدای یک انگشتر توسط آیت‌الله خوئی به همسر شاه است. در حالی که از نیمه سال ۵۶ به بعد با مقاله روزنامه اطلاعات علیه امام و شهادت آقامصطفی خمینی، کشور درگیر راهپیمایی‌ها و چهلم‌های پی در پی شد و مبارزات مردم علیه شاه گسترش یافت، در سیزدهم شهریور نماز عید فطر نخستین بار با شرکت میلیونی مردم در تهران برگزار شده، کشتار عظیم هفده شهریور در میدان ژاله رخ داده، اعتصاب کارکنان شرکت نفت علیه رژیم شاه از تابستان شروع شده و از پاییز هم اعتصاب مطبوعات به راه افتاده و کار آنقدر بالا گرفته که شاه در نطق تلویزیونی ۱۴ آبانش گفته صدای انقلاب مردم را شنیده؛ دیدار مرجعی در سطح آیت‌الله خوئی با همسر شاه معنای متفاوتی داشت. واکنش انقلابیون انتشار خبر این دیدار، مبارزین و علمای انقلابی حوزه را سخت خشمگین کرد. آیت‌الله صدوقی که در چندماه اخیر چند نامه انتقادی نیز به آیت‌الله خوئی نوشته، یک روز پس از دیدار، تلگرافی مختصر، ولی تند به ایشان می‌زند: «حضرت آیت‌الله الخویی دامت بقائه قَد اَذهَبَت طَیّباتُکُم، ما هکذا الظّنُّ بکُم صدوقی ۲۰/ذی‌الحجه/۹۸» نمایندگان آیت‌الله خویی در ایران از جانب طلاب، علما و بدنه روحانیت مبارز ایران به شدت زیر فشار انتقاد می‌روند و از آن‌ها خواسته می‌شود درباره چرایی و چگونگی این دیدار توضیح دهند. در همین روز، اعلامیه‌ای با امضای فضلا و طلاب حوزه علمیه قم منتشر می‌شود که ضمن اظهار تاسف از اینکه «راه یافتن عنصر کثیفی از این دستگاه جبار و طاغوتی نزد شخصیتی به عنوان مرجع می‌تواند لکه ننگی بر دامن روحانیت شیعه که همیشه پاسدار پرچم مبارزه با ظلم و طاغوت در تاریخ بوده است باشد»؛ اعلام می‌کنند «فضلا و طلاب حوزه علمیه قم به حکم وظیفه الهی و وجدانی خود تصمیم گرفته‌اند به عنوان ابراز مخالفت با این عمل و تا روشن شدن بیشتر جریان این دیدار، از گرفتن شهریه آقای خویی امتناع نمایند.» بر اساس گزارش‌های ساواک از مشهد حضرات آیات سیدحسن طباطبایی قمی و سید عبدالله شیرازی نیز علیه آیت‌الله خویی موضع‌گیری کردند. ساواک نیز می‌کوشد با سوء استفاده از تضاد‌های سیاسی بین هواداران امام و آیت‌الله خوئی از سویی و تضاد‌های قومیتی و آذری بودن آیت‌الله خوئی از سوی دیگر در تنور اختلافات بدمد. روایت سیدحسین نصر سیدحسین نصر استاد دانشگاه تهران و بنیانگذار انجمن شاهنشاهی فلسفه، تابستان ۵۷ به عنوان رئیس دفتر مخصوص ملکه پهلوی انتخاب شد. او که از معدود همراهان فرح در این سفر بوده سه دهه بعد روایت خود را از این دیدار اینگونه تکمیل و تعریف می‌کند: «این سفر در واقع برای دیدن آیت‌الله خوئی بود که ایشان فرموده بودند من برای شاه پیغامی دارم.» نصر دیدار را نیز اینگونه شرح می‌دهد: «همه چهارزانو پهلوی آیت‌الله خویی روی زمین نشسته بودیم. اتاق کوچک خیلی محقری بود. بعد از سلام و علیک، اول ایشان یک انگشتر به شهبانو داد و گفت: این را بدهید برای حفاظت از پادشاه. بعد هم گفت: پیام من این است، دستش را زد به عمامه‌اش که روی سرش بود و گفت: «به شاه بگویید عمامه‌ی ما علما را بگیرید ببندید به لوله‌ی تفنگ‌های ارتش ایران.» یعنی اتحادی پیدا بشود بین علما و حکومت ایران و نگذارید که همه‌ی نظام به هم بخورد وگرنه یک فاجعه‌ی بزرگی برای شیعه، برای عراق، برای ایران خواهد بود. این پیام آیت‌الله خویی بود.» او می‌گوید «من همان وقتی که آیت‌الله خوئی آن را به شهبانو دادند آن را دیده بودم و فکر می‌کنم رویش نوشته بود یَدالله فَوقَ أیدیهِم» اسناد ساواک چه می‌گویند؟ ساواک در گزارشی می‌نویسد سیدجلال فقیه‌ایمانی، داماد و نماینده آیت‌الله خویی روز ۳۰ آبان در پاسخ به سوالات وارده درباره دیدار گفته است: «آیت‌الله خویی در این دیدار که بدون مقدمه و در کوفه صورت گرفته، به مسائلی از قبیل: نفوذ بهائیان در ایران، ازدیاد کشته‌شدگان در حوادث اخیر ایران، تبعید علماء و روحانیون و اهانت نسبت به آقایان علماء در موقع بازداشت اشاره کرده است.» در همان یکی دوروز پس از دیدار، آیت‌الله خوئی طی نامه‌ای در پاسخ به سوال تعدادی از علمای پاکستان همین روایت را بیان می‌کند. ایشان «پاسخ داده که ملاقات شهبانوی ایران با وی صرفا جنبه عیادت داشته و این عمل به هیچوجه برای تایید دربار ایران صورت نگرفته است، بلکه وی نیز با دیگر روحانیون مخالف شاهنشاه ایران همراه بوده و همچنان از آیت‌الله خمینی تاسرحد پیروزی پشتیبانی مینماید.»، اما این نامه در فضای داخل ایران بازتاب چندانی ندارد و کسی از آن مطلع نمی‌شود. اول آذر فرزند آیت‌الله گلپایگانی از تماس تلفنی آیت‌الله خوئی با قم و صدور قریب‌الوقوع اعلامیه‌ای از جانب ایشان خبر می‌دهد. به شهادت اسناد ساواک در همین روز نتیجه بررسی‌های آیت‌الله گلپایگانی و فرزندش و چندتن از روحانیون قم این بوده که «اولا این ملاقات بدون پیش‌بینی صورت گرفته، ثانیا برای آیت‌الله خوئی با توجه به مقام و اعلمیت او نمی‌توان تعیین تکلیف کرد، ثالثا آیت‌الله خوئی با توجه به کهولت سن و موقعیت در شرایطی نیست که قصد بزرگ جلوه دادن خود را داشته باشد و یا بخواهد از از این موضوع در مخالفت با مراجع دیگر بهره‌برداری کند.» ساواک همچنین دوم آذرماه محتوای تماس تلفنی آقای آصفی نماینده آیت‌الله خویی در کویت با سیدجمال، فرزند آیت‌الله را اینگونه گزارش کرده است: «شهبانوی ایران در حالی که آقای خویی مریض بوده و خوابیده بوده است، بدون اطلاع قبلی با چند تن مسلح عراقی ناگهان و غافلگیر پیش آقای خوئی رفته‌اند و خوئی در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته است و سخنانی هم که خوئی به شهبانوی ایران گفته است کاملا با گفته‌ی رادیو مخالفت دارد. زیرا خوئی به ایران و ملت ایران اصلا دعا نکرده و آن‌ها را دعوت به همبستگی و سرمشق گرفتن از علی علیه‌السلام نموده و آنچه رادیو میگوید نکرده است، بلکه خوئی در این ملاقات به سه موضوع اشاره کرده است: الف- نفوذ بهائیان در ایران ب-اشاره به حوادث اخیر و کشتار دسته جمعی پ- اهانت به علماء و زندان کردن و تبعید کردن آنها؛ و در هر سه موضوع خیلی با تندی صحبت کرده است و در ضمن این ملاقات در کوفه انجام شده است، نه در نجف.» منبع ساواک در پایان می‌نویسد: «چنانچه معروف است تلویزیون در فیلم مربوطه ورود شهبانو به عراق، ملاقات خوئی را نشان نداده است و فقط عکس آقای خوئی بوده است و لذا اگر فیلمی در اینباره موجود است نشان دهد و اگر فیلمی نیست در رادیو به نحوی اشاره بکند که ملاقات به هیچ وجه اجباری نمی‌شود و با قرار قبلی با خوئی بوده است.» چهارم آذر ساواک در گزارش شنود منزل سیدصادق روحانی به مکالمه تلفنی‌اش با فرد ناشناسی اشاره می‌کند که او به روحانی می‌گوید: «در این دو سه روز ده الی پانزده بار با آقای آصفی تماس گرفتم و وضع مملکت و روحانیت بخصوص در حوزه را بایشان گفتم تا به آقای خوئی بگویند. ایشان (آصفی) گفتند ظرف فردا یا پسفردا اعلامیه‌ای از طرف آقای خوئی مبنی بر تکذیب و محکوم نمودن بیانات اخیر در رادیو وهمچنین اَعمال چندماه اخیر و نحوه و کیفیت ورودشان به منزل ایشان که بدون اطلاع قبلی بوده و مذاکراتی که در منزل شده است و بعد هم یک اعلامیه مستقل به ملت ایران از نجف خواهد رسید و من تاکید کردم که به آقا بگویید کلمه نهضت‌اسلامی را در اعلامیه‌ها بگذارند که همه از آن پیروی و پشتیبانی میکنید و آقای آصفی گفته دعا کنید، ما آقا را تا این اندازه حاضر کردیم، تا شیطان‌ها اطراف ایشان باعث بر هم زدن اراده نشوند.» در همین روز‌ها دومین واکنش آیت‌الله خوئی به خبر دیدارش -که در واقع متن مکالمه تلفنی او با آیت‌الله آشتیانی که شامل پرسش و پاسخ درباره ملاقات است- منتشر می‌شود. متن این اعلامیه به شرح زیر است: «طبق اخبار واصله، عیادت غیرمترقبی که در روز عید غدیر از اینجانب به عمل آمده است مورد تفسیر‌های مختلف گردیده و بعضی آنرا بر محل‌های غیرصحیح حمل نموده‌اند. بدینوسیله اعلام مینمایم: که ما بر حسب وظیفه شرعی موقع را مغتنم شمرده مقاصد مشروعه و خواسته‌های ملت نجیب و مسلمان ایران را تذکر داده و شدیدا نسبت به حوادث ناگوار و فجایعی که در کشور ایران رخ داده اعتراض نمودیم. ما بعنوان حکم شرعی بتمام برادران مسلمان بالخصوص حوزه‌های علمیه قم و مشهد و سایر حوزه‌های علمیه اعلام مینمائیم: با ایجاد اختلاف بهانه بدست دیگران ندهند و از جان و مال و ناموس مسلمانان محافظت نمایند (و بیانیه مشروح ما بنظر علمای اعلام دامت‌تاییداتهم و برادران دینی دامت‌توفیقاتهم خواهد رسید.) خداوند عزوجل عموم مسلمانان را در کنف حراست خود محفوظ فرماید.» رئیس ساواک قم اول آذرماه در گزارشی به معاونت امنیت داخلی ساواک از تماس موقتیان، وابسته مطبوعاتی ایران در بغداد با آیت‌الله شریعتمداری و مشورت درباره بازتاب دیدار ملکه پهلوی با آیت‌الله خوئی و مصاحبه احتمالی فرح خبر داده بود. «در این مورد با نظر آیت‌الله شریعتمداری چنین نتیجه‌گیری شده که بهتر است ضمن شرح زیارت عنوان فرمایند که، چون آگاهی حاصل شد که خوئی کسالت دارند، از روی علاقمندی به مراجع تقلید از ایشان عیادت بعمل آمده و در ضمن مصاحبه به مسائل انتقادی (تصور میرود منظور موارد مندرج در گزارش پیروی باشد) که خوئی یادآور شده‌اند اشاره شود و چنانچه خوئی راهنمایی هم نموده است، این مورد هم عنوان شود.» گزارش دیگری از او در همین روز مبنی بر مکالمه تلفنی آیت‌الله خادمی از اصفهان و شیخ محمد رئیسی از گرگان با آیت‌الله شریعتمداری وجود دارد که حاوی نکات جالبی است: «این دونفر به شریعتمداری پیشنهاد مینمایند خوب است نامه‌ای که حدود بیست روز قبل خوئی بعنوان شریعتمداری نوشته و در حال حاضر در اختیار لطفی داماد خوئی که ساکن تهران است تکثیر شود. ولی شریعتمداری در اینمورد اظهار مینماید، چون نامه جنبه خصوصی دارد و در ضمن کافی بنظر نمیرسد که وضع خوئی را روشن نماید، بهمین جهت نمیخواهد موضوع نامه خصوصی انتشار یابد. ضمنا معلوم میشود که خوئی طی نامه مورد بحث برخلاف سکوتی که قبلا اختیار نموده، تظاهرات و مبارزات کنونی را تا حدودی تایید نموده است. ضمنا ضمن چنین تماس‌هایی نتیجه‌گیری شده که امکان دارد چنین دیداری ابتدا به ساکن صورت گرفته باشد.» او همچنین در گزارش مورخ هفتم آذر خود می‌نویسد پس از آن که آیت‌الله شریعتمداری در پاسخ به مراجعین گفته بود «آیت‌الله خوئی در مقام افضلیت بر سایر روحانیون و مختار و مجاز است که شخصا هر تصمیمی اراده نماید اتخاذ و نمی‌بایست به کسی اجازه داده شود که جرئت و جسارت نسبت به ایشان بنماید»؛ عده‌ای از هواداران آیت‌الله خوئی نزد طرفداران امام از جمله آیت‌الله ربانی شیرازی و آیت‌الله مشکینی رفته و از لزوم حفظ احترام ایشان و مقابله به مثل در صورت ادامه تحریکات سخن گفته‌اند. تنور داغ شایعات درباره اصل دیدار و حواشی آن در حالی روز به روز داغتر می‌شود که ۳۰ آبان‌ماه و پس از انتشار خبر کشتار مردم حاضر در راهپیمایی‌ها توسط رژیم شاه، اعلامیه‌ای از آیت‌الله خوئی در انتقاد از رفتار‌های این‌چنینی رژیم شاه منتشر شده بود. این اعلامیه اگر چه به دیدار با فرح و حواشی آن نمی‌پردازد، اما آن زمان به تایید حرکت انقلابی مردم و تلاشی برای شکستن خبرسازی رژیم شاه از ملاقات اخیر تفسیر می‌شود. متن این اعلامیه به شرح زیر است: «بسم الله الرحمن الرحیم حضرات مراجع و علمای اعلام ادام الله برکاتهم، ملت غیور و مسلمان ایران حوادث اخیر موجب تاثر عمیق اینجانب گردید. با تالمات شدید روحی در سنین اواخر عمر ناظر صحنه‌های تاسف انگیز آن هستیم. ما در گرفتاریها، مصائب، حوادث دلخراش و مبارزه ملت علیه استبداد برای بدست اوزدن حقوق و برطرف ساختن ظلم، خود را شریک می‌دانیم. سوء سیاست دولت‌های سابق پیروی از مرام استبداد، اهمال اراده ملی، اسقاط شخصیت روحانیت، زیر پا نهادن مقدسات دینی و مقررات مذهبی، پیروی از رفتار‌های ضد انسانی و ضد اخلاقی و ضد اسلامی، عدم التزام به قانون اساسی و هیچگونه قانون دیگر تمام این اعمال نتایجی را بوجود آورده است که آثار شوم و اسف انگیز آن تمام کشور را فرا گرفته است. ما در گذشته عواقب وخیم این نوع سیاست را به برنامه‌داران گوشزد نموده‌ایم. مراجع و علما نیز در این‌باره نهایت جدیت را اعمال، ولی متاسفانه از قبیل: زمامداران کمترین توجهی به آن نکرده‌اند. دولت‌های ضدملی بر خلاف اصول شرعی و اخلاقی و برخلاف نص قانون اساسی دشمنان دین و ملت را فرقه بهائی و یهود و دیگر عمال بیگانگان کسانی را که بهیچوجه رابطه دینی میان آنان و ملت ایران یافت نمیشد در مراکز حساس دولتی گماردند. موضوع فساد و ریشه دوانیدن آن در تمام مراحل اداری به قدری وسیع و واضح بود که زمامداران خود را مجبور به اعتراف به آن دیدند. این مفاسد غالبا ناشی از روش مستبدانه زمامداران بوده که در طول این مدت به سبب عدم توجه به اصلاح وضع و رسیدگی به افکار عمومی ملت مسلمان ایران به حوادث تاسف آور اخیر منجر شد. اینجانب در این مدت مکررا به برنامه‌داران لزوم اصلاح وضع و رسیدگی به حال مردم و خاتمه دادن به فساد اداری و اجتماعی و آموزشی و ... را گوشزد نموده، ولی متاسفانه نتیجه‌ای نگرفتیم. اینک که اوضاع کشور بصورت تاسف‌آور فعلی درآمده است، از ملت شریف و غیور مسلمان خواستاریم که نه تنها وضع فعلی را در نظر گرفته بلکه آینده‌ای دور یا نزدیک را نیز مورد رسیدگی قرار دهند. از ملت میخواهیم با شجاعت قدم برداشته، ولی با حفظ کامل موازین شرع و در تمام مراحل از علمای اعلام و قاطبه مراجع معظم تقلید تبعیت و پیروی کنند و در خلال مبارزه با ظلم و فساد مجالی برای معترضین و سوء استفاده کنندگان باز نکنند. از دولت میخواهیم که از تجارب تلخ گذشته و حال استفاده کرده و در مقابل خواسته‌های مشروع و عادلانه علمای اعلام و مراجع تقلید و ملت غیور و مسلمان ایران تسلیم باشند. از علمای اعلام و مراجع تقلید دامت برکاتهم خواستاریم که در این روز‌های حساس، دولت و مردم را بوظایف شرعیه خودشان آشنا نموده و نصیحت کرده وهمگی را به احترام جان و مال مسلمین دعوت نمایند. خداوند همه را توفیق بدارد و اصلاح نموده و رفع نگرانی و موجبات آنرا از تمام مسلمین و کشور آنان بفرماید. ابوالقاسم الموسوی الخوئی ذیحجه‌الحرام ۱۳۹۸» سید موسی خوئی، نوه آیت‌الله خوئی نیز چهاردهه بعد با ذکر این نکته که با سفر فرح به عراق، ملاقات ناگهانی او با پدربزرگش را محتمل میدانسته می‌گوید: «ظهر زنگ زدم و استثنائا گفتم میخواهم با خود آقا صحبت کنم. معمولا خودشان با تلفن صحبت نمیکردند. گفتم مطلب مهمی هست و خودشان گوشی را گرفتند. گفتم آقا! این را دارند می‌آورند آنجا [نجف]، مراقب باشید ممکن است توطئه‌ای باشد. آقا فرمودند: آمد و رفت. گفتم چی شد؟ ایشان به من فرمودند که کل حرف ما با این خانم این بود که ما [سال]۴۲ به بعد به شما گفتیم پا روی دین و مذهب مردم نگذارید، و شما گذاشتید و الان هم عاقبتش را دارید میبینید. آن خانم گفتند آقا برای ایران دعا کنید، گفتم دعا میکنم. این کل مطلبی بود که خود ایشان مستقیم برای من نقل کرد.» او همچنین خاطرات سیدحسین نصر از دیدار مذکور مثل حضور آقای یوسف خویی- که آن زمان در لندن ساکن بوده- در ملاقات و آماده بودن انگشتر زیر تشک آقای خویی برای هدیه دادن به فرح را خیال‌پردازی می‌داند. موضع امام امام در برابر فضایی که در ایران و نجف علیه آیت‌الله خویی راه می‌افتد، موضعی منفی گرفته و میکوشد اقدامات تند بوجود آمده را متوقف کند. آیت الله محمود قوچانی از یاران امام که آن روز‌ها در نجف بوده می‌گوید «درباره جریان ملاقات فرح و آقای خویی مطالبی مطرح گردید اینکه ایشان به شاه ‏‎ ‎‏انگشتری فرستاده است. این نکته را بگویم که من از نظر دین نعوذ بالله نمی‏‏‌‏‏توانم ‏‎ ‎‏کمترین حرفی را نسبت به آقای خویی بزنم. ایشان واقعاً متدین بود و بینش بالایی ‏‎ ‎‏داشت و من شخصاً نمی‏‏‌‏‏توانم باور کنم که ایشان انگشتری داده باشند. اگر هم این نکته ‏‎ ‎‏صحت داشته باشد لابد از سوی کسانی بوده که در اطراف ایشان بودند، به قول معروف ‏‎ ‎‏آن‌هایی که بادمجان دورقاب‌چین بودند. آنچه که آنجا به ویژه بین خواص مطرح بود ‏‎ ‎‏این بود که انگیزه حضرت آیت‏‏‌‏‏الله خویی از این ملاقات این بود که به وسیله ایشان ‏‎ ‎‏نصایحی به شاه ابلاغ کند تا از خونریزی خودداری کند و مردم را به خون نکشد. ‏‎ ‎‏آیت‏‏‌‏‏الله خویی با بینشی که داشتند مثلاً امیدوار بودند که نصایح ایشان تأثیر بگذارد. ‏ ‏‏با شنیدن این خبر ما اصلاً دیوانه شدیم؛ از این سوی حرکت و نهضت امام و ‏‎ ‎‏مسائل مبارزه و از سوی دیگر پذیرفته شدن فرح توسط آقای خویی. این موضوع برای ‏‎ ‎‏ما خیلی سنگین و تلخ بود. این خبر اصلاً قابل هضم و تحلیل نبود. انسان کسی را باید ‏نصیحت کند که در وجود او امید باشد الآن وضعیت شاهی که دیگر «الشفاه حفرتاً ‏‎ ‎‏من النار» است و در پرتگاه قرار گرفته و امروز و فردا از بین می‏‏‌‏‏رود و این ارتباط و ‏‎ ‎‏نصیحت معنی ندارد. ملت ایران منفوریتی نسبت به طاغوت و شاه و خاندانش پیدا ‏‎ ‎‏کرده‏‏‌‏‏اند و دیگر سلام و علیک و ارتباط برقرار کردن با آن‌ها یعنی چه؟ ‏ ‏‏شب رفتم بیرونی مرحوم آقا سید عبدالهادی شیرازی ـ. ‏‏رحمة الله‏‏ علیه ـ. که مرکز ‏‎ ‎‏اجتماع باند آقای خویی بود. علما و بزرگانی به آنجا می‏‏‌‏‏آمدند که ارتباط تنگاتنگی با ‏‎ ‎‏آیت‏‏‌‏‏الله خویی داشتند. همه بزرگان نشسته بودند. شروع کردم به صحبت و حمله کردم، ‏‎ ‎‏خیلی هم تند شدم. گفتم آیا کسی که در معرض سقوط است و لبه قرار گرفته و امروز ‏‎ ‎‏و فردا سقوط می‏‏‌‏‏کند آیا عقلانی است که آقای خویی چنین کسی را بپذیرد. این ‏‎ ‎‏ملاقات غیر از آنکه آبرو ببرد چه اثر دیگری دارد. یکی از آن‌ها گفت: می‏‏‌‏‏خواهی ‏‎ ‎‏بگویی آقای خویی دیوانه است. گفتم: چنین جسارتی نمی‏‏‌‏‏کنم، اما می‏‏‌‏‏خواهم بدانم ‏‎ ‎‏تحلیل این کار چیست؟ این چه کاری است که ایشان کرد؟ خیلی عصبانی بودم ‏‎ ‎‏موضوع قابل تحملی نبود. ‏ ‏‏البته باید عرض کنم که حول و حوش آیت‏‏‌‏‏الله خویی کسانی بودند که برای کار‌ها ‏‎ ‎‏زمینه‌چینی می‏‏‌‏‏کردند و آیت‏‏‌‏‏الله خویی هم متأسفانه نظر مثبتی به آن‌ها داشت یعنی معتقد بود که افراد خدمتگزاری هستند. آن‌ها هم پشت پرده ارتباطشان با دستگاه خیلی عمیق بود. ‏ ‏‏این مسأله در پاریس به گوش امام رسید که آقای خویی فرح را راه داده و با او ‏‎ ‎‏ملاقات کرده و او هم آیت‏‏‌‏‏الله خویی را پسر عمو خطاب کرده و آیت‏‏‌‏‏الله خویی به ایشان ‏‎ ‎‏پیام داده که به اعلیحضرت بگوید از خون و خونریزی خودداری کند و مثلاً خدا را ‏‎ ‎‏خوش نمی‏‏‌‏‏آید این قدر جوان‏‏‌‏‏های مردم به خون آغشته شوند... ملاقات، ملاقاتِ بدی بود و اسباب نگرانی را فراهم آورد. امام از پاریس پیام ‏‎ ‎‏فرستادند که من صحبت کردن درباره حول و حوش قضیه ملاقات آیت‏‏‌‏‏الله خویی با ‏‎ ‎‏فرح را حرام می‏‏‌‏‏کنم. مسأله را دفن کنید.» آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی نیز که در ایامی که واکنش‌های تند انقلابیون نسبت به آیت‌الله خوئی ادامه داشت، نزد امام در نوفل‌لوشاتو بوده می‌گوید: «از امام سوال کردم حکم اهانت به آیت‌الله خوئی چیست؟ خدا می‌داند که امام اخم‌های خود را درهم کردند و گفتند: "اهانت به آیت‌الله خویی، اهانت به اسلام و اهانت به قرآن و اهانت به امام زمان (عج) است. " به ایشان گفتم چرا شما جلوی این اتفاق را نمیگیرید. " که ایشان در یکی دو جا تشر رفتند که چرا دست از سر سید برنمیدارید. آیت‌الله خمینی اهانت به آیت‌الله خویی را اهانت به امام‌زمان (عح) میدانستند و آیت‌الله خویی هم معتقد بودند که هیبت آیت‌الله خمینی نباید از بین برود.» آیت‌الله خاتم یزدی از یاران امام هم که آن روز‌ها در پاریس بوده می‌گوید: «رفتیم خدمت امام. سلام و علیک کردیم و امام تبسم ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کردند. از نجف و از طلبه‏‏‌‏‏ها و رفقا هیچ سؤال نکردند، فقط پرسیدند: قضیه ملاقات ‏‎ ‎‏فرح با آقای خویی چه بوده است و چرا آقای خویی او را پذیرفت؟ تا مرحوم آقا میرزا ‏‎ ‎‏حبیب‏‏‌‏‏الله خواست بگوید که آقای خویی از قضیه خبر نداشت، امام فرمودند: من خبر ‏‎ ‎‏دارم که از یک ماه قبل مقدمات این ملاقات را فراهم کرده بودند و خود آقای خویی ‏‎ ‎‏هم خوب خبر داشته است. بعد امام فرمودند، سابق بر این روشنفکر‌ها فکر می‏‏‌‏‏کردند ‏‎ ‎‏که روحانیت طرفدار سلطنت و سلطنت هم طرفدار روحانیت است و هر دو به آسیاب ‏‎ ‎‏یکدیگر آب می‏‏‌‏‏ریزند. لکن اخیراً روشنفکران به این مطلب رسیده‏‏‌‏‏اند که روحانیت و ‏‎ ‎‏سلطنت با هم هستند. لکن من از روش خودم دست بر نمی‏‏‌‏‏دارم، به وظیفه عمل می‏‏‌‏‏کنم ‏‎ ‎‏و ان‏‏‌‏‏شاءالله تا آخر هم می‏‏‌‏‏روم، پیروزی قطعی است و عاقبت هم روشن می‏‏‌‏‏شود. ‏ قبل از این‏‏‌‏‏که ما به پاریس برویم، جوانی از قم به نجف آمده بود و می‏‏‌‏‏گفت که ‏‎ ‎‏برادرش در دانشگاه کشته شده است. دانشجو‌ها را کشته‏‏‌‏‏اند و او هم یکی از آن‌ها بوده ‏‎ ‎‏است. برادران انصاری او را نزد آقای خویی برده بودند. آقای انصاری تعریف می‏‏‌‏‏کرد ‏‎ ‎‏که وقتی این شخص قضیه را برای آقای خویی تعریف کرد، آقای خویی گفته بود که ‏‎ ‎‏آن جوان اشتباه کرده است و توپ و تانک با گوشت بدن هیچ مناسبتی ندارد و او نباید ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏رفته است. ‏ بعد این جوان به پاریس رفته بود و ماجرا را برای امام هم نقل کرده بود. وقتی به ‏‎ ‎‏نزد امام رفتیم، امام پس از طرح قضیه فرح، این مطلب را عنوان کردند و گفتند: این چه ‏‎ ‎‏حرفی بوده که آقای خویی به آن جوان قمی گفته است. این جوان اگر رفته و کشته ‏‎ ‎‏شده، برای اسلام و برای مقابله با ظلم رفته است و تعبیر ایشان خیلی زننده است و ‏‎ ‎‏نباید ایشان چنین حرف‏‏‌‏‏هایی بزند. به هر حال امام در ذهنش رفته بود که آقای خویی ‏با انقلاب و با این حرف‏‏‌‏‏ها جور نیست و واقعیت هم همین بود. وقتی که امام حرکت ‏‎ ‎‏کردند و از نجف اخراج شدند، آقای حکیم و آقای شاهرودی هر دو فوت کرده بودند ‏‎ ‎‏و تنها کسی که آنجا اعلم بود و مرجعیت را به عهده داشت، آقای خویی بود. لکن ‏‎ ‎‏ایشان هیچ عکس‏‏‌‏‏العملی نسبت به رفتن امام نشان نداد. در صورتی که به او خبر داده ‏‎ ‎‏بودند که امام می‏‏‌‏‏خواهد برود. حتی تلفن هم نکرد که مثلاً بگوید نروید یا فرض بگیرید ‏‎ ‎‏خیلی محزون یا متأسف هستیم که از این‏‏‌‏‏جا می‏‏‌‏‏روید. ابداً هیچ عکس‏‏‌‏‏العملی نه خودش ‏‎ ‎‏و نه دستگاهش نشان ندادند. ‏» جمع‌بندی ماجرا به پایان می‌رسد و مشخص می‌شود برخلاف روایت رادیو و تلویزیون پهلوی، نه ملاقات با هماهنگی قبلی آیت‌الله خوئی بوده و نه ایشان برخورد تکریم‌آمیزی با همسر شاه داشته و برای رژیم سلطنتی دعا کرده و نه پیامی برای شاه فرستاده است؛ اما گره خوردن نام آیت‌الله خوئی با خاطره‌ی دیدار با ملکه پهلوی و هدیه دادن انگشتر باعث تلخکامی ایشان می‌شود. شیخ حسین انصاریان می‌گوید: «در آن زمان نامه‌ای به خط خود مرحوم آیت‌الله خوئی دیدم که به شاگرد محترمش آیت‌الله سید محمدمهدی خلخالی نوشته بودند. آقای خلخالی به من زنگ زدند و گفتند لطفا تشریف بیاورید منزل، با شما کاری دارم. وقتی رفتم ایشان گفت: نامه‌ای از آیت‌الله العظمی خویی آمده است، دلم می‌خواهد شما هم این نامه را بخوانید. ایشان، چون بنده را چهره‌ای مبارز میدانستند فکر میکردند شاید من هم تحت تاثیر آن جریانات واقع شوم، لذا گفت: بیا و ببین. دیدم آیت‌الله خویی چنین نوشته‌اند: مسئله انگشتر را قیامت در پیشگاه مادرم فاطمه (سلام‌الله علیها) حل خواهم کرد.» آیت‌الله سیدصادق روحانی نیز چهاردهه بعد در پاسخ به پرسشی درباره این دیدار و ماجرای اهدای انگشتر می‌نویسد: «همین قدر بدانید که حضرت آیت‌الله فرموده بودند کسانی که این تهمت را به من زده اند، در آن دنیا در پیشگاه عدل الهی خواهند دید چه بر سرشان می‌آید و چه عذابی در انتظارشان است. ایشان در همان ایام پخش این شایعات برای من نامه نوشته و مرقوم فرموده بودند که فرح اینجا آمد و من رفتار ظالمانه شاه را به عنوان اعتراض با او مطرح کردم و او هم با ناراحتی و خیلی زود از منزل خارج شد. لازم است اشاره کنم که حتی بعد از درگذشت آقای آیت الله حکیم، محمدرضا پهلوی شخصی را خدمت آیت الله خوئی فرستاده بود و گفته بود اگر حاضرید جواب رسمی بدهید شاه پیام تسلیت را خطاب به شما می‌نویسد که ایشان فرموده بودند خیر جواب نخواهم داد یعنی ایشان تا این حد هم به پهلوی اعتنا نداشتند.» پس از انقلاب در آرشیو ساواک سندی یافت شد که توجه به آن می‌تواند به فهم و تحلیل بهتر ماجرای این دیدار کمک کند. ساواک تهران در گزارشی به اداره سوم-امنیت داخلی- با توجه به اختلاف بین طرفداران امام و آیت‌الله خویی توصیه می‌کند: «بسیار جالب خواهد شد که او [آیت‌الله خویی]را با افتخار تمام به ایران دعوت کنند و مقامات عالیرتبه ایران پیش او بروند. بخصوص امرای ارتش به او قول بدهند که با قوانین اسلامی مخالفت نمی‌شود و ما آنچه خواست مراجع عالیقدر شیعه هست انجام خواهیم داد. ضمنا به آیت‌الله خویی بگویند و او را تفهیم کنند که آیت‌الله خمینی حاد و تند است و مِن‌غیرمستقیم استقلال کشور را بخطر انداخته.» منبع ساواک در نهایت پیشنهاد می‌کند «بالاخره اگر آن‌ها نظر آیت‌الله خویی را جلب کنند و از او کمک بخواهند خیلی کمک بخاموش کردن آشوب ایران است. حتی اگر زمینه را فراهم سازند که شاهنشاه آریامهر با او ملاقات کنند بهتر خواهد بود.» تاریخ تنظیم این سند، ۲۳ آذرماه یعنی چند روز پیش از سفر فرح به عراق است. گردش کار و ارزیابی این سند با سفر فرح به عراق و دیدار معروف همزمان شده و این گزارش وقتی بدست مسئول بالادستی منبع ساواک تهران می‌رسد که دیدار مذکور انجام شده، لذا او آن را اینگونه پاراف می‌کند: «عیادت شهبانو با آیت‌الله خوئی حسن موثر زیاد داشته روحانیون را بسیار متوحش ساخته، نظریه شنبه ظاهرا معقول میباشد.» فریدون هویدا، سفیر ایران در سازمان ملل در زمان پهلوی نیز در خاطرات خود درباره انگیزه این سفر می‌نویسد: «همه میدانستند که حقیقت قضیه جز تظاهر به دینداری از سوی خانواده سلطنتی و نشان دادن وابستگی آن‌ها به مذهب رسمی کشور نیست. این اقدام نیز، چون بسیار بی‌موقع و دیرتر از حد معمول انجام گرفت، خشم بعضی‌ها را علیه شاه دامن زد و در میان بعضی دیگر عکس‌العملی جز بی‌تفاوتی به بار نیاورد. در حالی که اگر سفر ملکه به کربلا و نجف طبق روال تنظیم شده قبلی در ماه ژوئیه [تیر ۵۷]صورت میگرفت، احتمال داشت که به نتایج مثبت فراوانی دست یابد.»
۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها