زیر آفتاب برجام
انتظار داشتیم جلوی ساختمان و وسط آبنمای بزرگ و زیبایی که با فضای سبز دل انگیز و وسیعی احاطه شده بود پیدایش کنیم، اما وقتی با هزار مشقت، توی طبقه منفی دو و پشت قفسه های ترشی و سرکه پیدایش کردیم، نه تنها سوالهایمان یادمان رفت، بلکه دلمان هم برایش سوخت.
روزنامه وطن امروز: انتظار داشتیم جلوی ساختمان و وسط آبنمای بزرگ و زیبایی که با فضای سبز دل انگیز و وسیعی احاطه شده بود پیدایش کنیم و سوالهایمان را بپرسیم، اما وقتی با هزار مشقت و بعد از ده بار پرسیدن نشانی، توی طبقه منفی دو و پشت قفسه های ترشی و سرکه پیدایش کردیم، نه تنها سوالهایمان یادمان رفت، بلکه دلمان هم برایش سوخت و فقط توانستیم اینها را از سردیس بُرنزی دکترظریف بپرسیم:
+ چرا اینطوری آخه؟ جای شما که اینجا نیست! -ای آقا! دست رو پایهام نذار که خونِ... + اوه اوه گرمتونه؟ میخواید آب بیارم بریزید اونجایی... - این گرما از درونه! از روحِ، روح! تو به روح اعتقاد داری؟ + نفرمایید! بنده خودم اون شبی که برجام امضاشد تا صبح زدم رقصیدم... - اتفاقاً منم داشتن میبردن کنار سردیس های امیرکبیر و قائم مقام فراهانی بذارن جلوی دانشکدهای، سازمانی، جایی! + پس بگید اینجا پیش دبه های ترشی و سرکه چیکار میکنید؟ - از قضا سرکنگبین صفرا فزود... هیییی! + یعنی چی؟ - یعنی اون رییس جمهور باادب جِرخورد ترامپ و برجام پنج سال مالید. + خُب خبرشو یه جوری ترجمه میکردید که خیلی هم فاحش جِر خورده به نظر نیاد! - فکر کردی برجام مثل کنوانسیون پالرمو یا FATF بود که یه جور دیگه ترجمه اش کنم بعد بگم غلط تایپی بود؟ + خب برای برجام هم کارشناسا گفتن برداشت شما از کلمات اشتباه بوده... - متأسفانه کسی توی این مملکت قدر زبان دیپلماسی رو نمیدونه! + پس آرش کماندار و دیپلمات زبان دنیا و اینا زرشک؟ - همه رو بذار در برجام گلابیشو بخور! اینا همه تا وقتی بود که گندش درنیومده بود. الان که اون بیشعور برجامو که اینقدر براش قدم زده بودم و خندیده بودم، ریخت تو توالت فرنگی... + چه ربطی داره؟ بالاخره سایه جنگ رو بردین، آب خوردنو آوردین... - گفتی به روح اعتقاد داری؟ + چیزه! بگذریم. حالا اونم نبود نبود. با کشورهای اروپایی ادامه میدیم. - بار آخری که دبه ترشی توی سرت خورده کی بوده؟ + چطور؟ - آخه نابغه! اونموقع که آمریکا هم ظاهراً بود، اروپاییها به برجام وقعی نمینهادن و دائم از زیرکار در میرفتن. اونوقت حالا بیان بدون آمریکا چی رو ادامه بدن دقیقاً؟! + ساده است! ارتباطات بانکی... تبادلات تجاری... هواپیماهای بوئینگ... برگشت پول نفت... آهان! بذارن ما بریم با ویزای شینگن حموم آفتاب بگیریم. هان؟! - اوه اوه گفتی آفتاب سرعت آب شدنم دوبرابر شد. پس چرا نمیاد... اَه! + کی نمیاد؟ منتظر کسی هستین؟ - منتظر نمکی! + نمکی؟! - آره! نمکی ندیدی تاحالا؟ بین خودمون بمونه. گفتم یه تکه بزرگ از پشت گوشمو میدم بهش تا منو ببره کارگاه لوسترسازی آب کنه. + حالا چرا پشت گوش؟ - دکتر! چون هیچوقت نمیبینمش...
دیدگاه تان را بنویسید