خبرگزاری فارس: تابستان امسال خبر انتصاب فرهاد رهبر به عنوان رئیس در دانشگاه آزاد در جایگاه صدر اخبار نشست و واکنشهای متفاوتی را دربر داشت، اصلاحطلبان عکس صندلی خالی کنار ستون را دوباره علم کردند، صندلی خالی که کنار ستونی کاشته شده بود و روی آن شکلات گذاشته بودند و بر ستون نیز با خطی درشت نوشته شده بود: «فرهاد رهبر از دانشگاه تهران رفت» و تاکید کردند که دانشگاه آزاد با آمدن فرهاد رهبر به فنا رفت و تیتر زدند «هاشمی زدایی نوریان کم بود؛ فرهاد رهبر رئیس دانشگاه آزاد شد». داد و بیداد راه انداختند که «دانشگاه آزاد اشغال شد؛ مدیری که دانشجویان تهران برکناری اش را جشن گرفته بودند، رئیس دانشگاه آزاد شد».
تاکید کردند که میراث هاشمی به دست دشمنش افتاد و وااسفا که دانشگاه آزاد با آمدن فرهاد رهبر از دست رفت و باید به دادش رسید که میراث گرانبهایی است. در بوق و کرنا کردند که انتصاب فرهاد رهبر سیاسی است و بازی سیاسی ستونهای دانشگاه آزاد را لرزانده است و این انتصاب را متصل کردند به سمتهای قبلی فرهاد رهبر.
این روند طی دوره مدیریتی فرهاد رهبر هم حاکم بود، تا اینکه طی چند لحظه که شاید به کمتر از نیم ساعت هم نرسید، ورق به یکباره برگشت و فرهاد رهبر از سوی این دوستان نیازمند حمایت شد.
طی این مدت کوتاه شروع به تحلیل کردند و تاکید کردند که علی اکبر ولایتی رئیس هیئت امنا و هیئت موسس دانشگاه آزاد اجازه فعالیت به فرهاد رهبر نمیدهد و به دلیل دخالتهای وی در امور دانشگاه آزاد فرهاد رهبر استعفا داده است، طی چند لحظه فرهاد رهبری که تا دیروز میبایست برای مدیریتش بر دانشگاه آزاد مصیبت گرفت حالا نیازمند حمایت از سوی رسانههای خاص شد، رسانههایی که تا چندی قبل افسانه وامصیبتا برای مدیریتش میخواندند.
هر چند این بازی سیاسی لحظاتی بیشتر طول نکشید و پس از افشا شدن عدم صحت این خبر و تکذیب آن، تحلیلهای سیاسی از کانالها حذف شد، اما بیانگر نگاه صرفا سیاسی این دوستان بود، نگاهی که فقط منتظر تلنگری حال به درست یا نادرست برای رسیدن به اهداف سیاسی هستند.
حال باید از این دوستان پرسید که بالاخره باید به حال فرهاد رهبر در دانشگاه آزاد گریست و وی مظلوم واقع شده است و نیازمند حمایت است یا باید به حال دانشگاه آزاد برای حضور فرهاد رهبر گریست؟!
دیدگاه تان را بنویسید