جملهای که رئیس ساواک از امام یاد گرفته بود
اوائل انقلاب آقای توسلی عضو نهضت آزادی و شهردار تهران بود و اصرار داشت نام میدان را «میدان خلق» بگذارد.
خبرگزاری تسنیم: "مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج شریف بود و حاوی تفقد از اینجانب، موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. اینجانب بحمداللّه جسماً سلامت و از خداوند تعالی توفیق خدمت و دعای به حوزههای دینیه را خواستار است... روحاللّه الموسوی الخمینی" نامه بالا خطاب به شخصی است که نامش در جای جای صحیفه امام خمینی دیده میشود. وی جزو 8 نفر معتمدی بود که امام راحل در سال 53 در نامهای نوشت تا اشخاصی که در تهران هستند و میخواهند وجه برسانند به آدرس آنها بفرستند. "آیتالله سید محمدحسین لنگرودی" فرزند ارشد فقیه عظیمالشأن مرحوم آیتالله حاج سیّد مرتضی لنگرودی در سال 1307 در نجف اشرف متولد شد. تحصیلات حوزوی را در همان شهر، تحت اشراف پدرش آغاز کرد و سپس در معیّت ایشان به حوزه علمیّه تهران هجرت کرد و از اساتید بزرگ و مطرح آن روز حوزه تهران مانند شیخ محمّدتقی آملی، شیخ ابوالحسن شعرانی و میرزا مهدی الهی قمشهای بهره برد.
وی سپس وارد حوزه علمیّه قم شد و پس از عزیمت والد معظّمشان به قم، علاوه بر شرکت در دروس فقه و اصول آن مرحوم، از محضر اساتیدی چون آیتالله العظمی بروجردی، مرحوم آیات عظام امام خمینی، شیخ عبدالنّبی اراکی و علاّمه طباطبایی کسب فیض کرد. نام این عالم بزرگوار که سالهاست اهالی خیابان ری و میدان قیام تهران به او ارادت دارند، با نام مسجد حاج ابوالفتح و حوزه فتحیه گره خورده است. این مدرسه سابقه بلندی در تاریخ انقلاب و وقایع آن سالها دارد. برگزاری جلسات هیئت موتلفه، اولین تجمع مردم در مسجد و تظاهرات به سمت دانشگاه تهران به خاطر دستگیری امام خمینی در سال 1342، مراسم ختم شهید طیب حاج رضایی و... . هرچند این عالم بزرگوار مدتی دچار کسالت بود اما با پیگیریهای متعدد ما از طریق نوه فاضل ایشان حجتالاسلام و المسلمین سید محمدصادق علمالهدی موجب شد تا به دیدار وی برویم و درباره سابقه مبارزاتی ایشان و نقش مسجد و حوزه فتحیه در انقلاب اسلامی بپرسیم. متن پیشرو مصاحبه خبرنگاران با آیتالله سید محمدحسین لنگرودی است که از منظرتان میگذرد: با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، برای شروع مصاحبه بفرمایید ورود حضرتعالی به حوزه علمیه قم از چه تاریخی بود و محضر کدام علما را در قم درک کردید؟ بسم الله الرحمن الرحیم. حقیر متولد سال 1307(1346-1347ه.ق) در نجف اشرف هستم. ابتدا در نجف اشرف و تهران تا خارج فقه در محضر والد معظم و دیگر اساتید تحصیل کردم. در زمان زعامت مرجع عالیقدر مرحوم آیتالله العظمی بروجردی بالغ بر ده سال در درس ایشان، در قم اشتغال به تحصیل پیدا کردم. ایشان در مسجد بالاسر -که به وسعت فعلی نبود- بدون بلندگو صحبت میفرمودند و صدایشان رسا بود. البته آقایانی که الان بعضاً جزو مراجع هستند هم شرکت میکردند و من هم شرکت میکردم. هنگامی که به قم رفتم در دروس سطح شرکت نکردم و مستقیماً در درس خارج مرحوم آیتالله العظمی بروجردی حضور یافتم. والد معظم هم آمدند قم و ایشان نیز درس خارج فقه و اصول داشتند و درس ایشان هم شرکت میکردم. در زمانی که در درس خارج مرحوم آیتالله العظمی بروجردی شرکت میکردم، در درس معقول صاحب المیزان، علامه طباطبائی هم حاضر میشدم. در تهران نیز پیش از عزیمت به قم، ما دروس حوزه اعم از معقول و منقول را دنبال میکردیم. درس فقه و اصول را خدمت آقای والد و درس معقول هم خدمت آقای آشیخ محمدتقی عاملی بودیم. مبدأ آشنایی شما با حضرت امام از چه تاریخی بود؟ وقتی تهران بودم با ایشان و دیگر آقایان مراجع مراسله(نامهنگاری) داشتم و وجوهات به آنها میدادیم. نامههای زیادی از مرحوم امام دارم. در قم هم وقتی به درس آیتالله العظمی بروجردی (هنوز مرحوم والد به قم هجرت نکرده بودند) یک مقداری درس اصول مرحوم امام شرکت کردم و از این جهت با ایشان ارتباط داشتم. وقتی مرحوم والد آمدند قم، در منزلشان هم درس خارج اصول و هم درس خارج فقه تدریس میکردند و اطاق ایشان پر از طلبه میشد که بعدها به مسجد عشقعلی منتقل شد. بعد از اینکه مرحوم والد به قم آمدند در دروس دیگر شرکت نمیکردم جز در درس مرحوم آیتالله العظمی بروجردی. شما قبل از حضورتان در قم، در حوزه تهران بودید. در تهران نزد کدامیک از آقایان علما تحصیل کردید؟ عمده (دروس) معقول را خدمت علامه شیخ محمدتقی آملی(ره) بودم، البته یک مقداری درس آقای شعرانی و آقای شیخ مهدی الهی قمشهای نیز شرکت کردم. بههمراه آقاسید جلال حیدری به درس آقای قمشهای (شیخ مهدی الهی) میرفتیم اما درس ایشان طوری نبود که موفق به جذب طلبه باشد. تحصیلات معقول من محضر علامه شیخ محمدتقی آملی بود. در آن زمان حاشیه منظومه را مینوشتند، نوشتهشان را میدادند به شاگردانشان که درباره اظهارنظر کرده و بعد پاکنویس کنند. ایشان بسیار به من علاقهمند بودند. خدا رحمتش کند. ** نهضت امام با نهضت نفت و اقدامات مصدق فرق داشت نگاه مرحوم آیتالله محمدتقی آملی به بحث مبارزه با حکومت طاغوتی شاه چه بود؟ درباره مبارزه اطلاع ندارم ولی شخص بسیار خوب و متواضعی بودند. من مشغول بحث و درس خودم بودم. در مسئله مثلا مصدق و نفت، خیلی طلبهها وارد میشدند ولی من وارد نمیشدم. من بیشتر در کار تحقیق بودم و در فکر درس و بحث بودم منتها راجع به مرحوم امام مسئله فرق میکرد. ** هجرت ناگزیر به تهران... شما بعد از مدتی از قم به تهران مراجعت کردید و اداره مدرسه حاج ابوالفتح را برعهده گرفتید. علت هجرت شما از قم به تهران چه بود و چرا اداره مدرسه به شما سپرده شد. وقتی مرحوم والد به قم مشرف شدند، اداره مدرسه و مسجد میرزا ابوالفتحخان را به مرحوم آقای حاج سید عبدالحمید هاشمی خویی از نوادگان مرحوم آیتالله میرزا حبیب هاشمی خویی -که صاحب کتاب شرح نهجالبلاغه هستند- منتقل کردند. ایشان آدم بسیار معنوی و فاضلی بود و درس مرحوم والد هم میآمدند. بعد از مدتی ایشان بنا کردند حج بروند و آمدند قم خدمت آقا(مرحوم آیتالله سید مرتضی لنگرودی) و گفتند ما میخواهیم به حج برویم. این مدرسه و مسجد را که تحت اختیار من گذاشتهاید چه کنم؟ به آقا اظهار کردند فلانی(من) را منصوب کنید. بنده قبول نمی کردم و گفتم مشغول درس و بحث هستم. در نهایت مرحوم والد گفتند "شما موقتاً بروید تا آقا حاج سید عبدالحمید هاشمی از حج مراجعت کنند. متأسفانه ایشان وقتی به مکه رفتند در همانجا فوت کردند. من از مرحوم والد تقاضا کردم که نمیخواهم تهران باشم اما ایشان فرمودند مدتی تهران باشید تا نسبت به مدرسه و مسجد تصمیمی اتخاذ کنم. متأسفانه مدتی بعد ابوی بنده هم مرحوم شدند و به هر صورت تهران ماندگار شدم. ** حضور علما از نقاط مختلف برای حمایت از امام در تهران وقتی آیتالله بروجردی فوت شدند مدتی بعد درپی روشنگریهای امام علیه حکومت شاهنشاهی، امام را به تهران آوردند و در قیطریه زندانی بودند. گویا مراجع تهران در شاهعبدالعظیم برای حمایت از امام تحصن میکنند. آن واقعه را به یاد دارید؟ بله؛ بعضی از آقایان علما از مشهد آمدند، بعضی از قم آمدند. تا حدودی هم مرحوم آیتالله حاج آقا سید احمد خوانساری -که در تهران ساکن بود- تلاش کردند. ** گفتم از آمدن به ادارات اکراه دارم؛ مخصوصاً اداره شما! شما به مدت 14 سال از تولیت و اداره مدرسه فتحیه برکنار شدید. علت تصاحب این مدرسه پیش از انقلاب چه بود؟ مدرسه فتحیه در مبارزات مردم تهران علیه حکومت پهلوی چه نقشی داشت؟ آیتالله لنگرودی: در تهران که بودم با اداره اوقاف دوران طاغوت زیاد مبارزه کردم تا جایی که ساواک هم من را بردند. از طرف اوقاف طاغوتی میخواستند از طلاب امتحان بگیرند و ما هم قبول نمیکردیم که آنها از طلاب امتحان بگیرند و بههرصورتی مبارزه کردیم. یک روز مأمور ساواک کاغذی آورد که من را جلب کند. این مامور یهودی هم بود. آمد کاغذ را به من نشان داد. گفتم من اصلاً از آمدن به ادارات اکراه دارم و از آمدن به اداره خوشم نمیآید، مخصوصاً این اداره شما! تا اینکه یک روز بعد از اقامه نماز ظهر و عصر، در مراجعت به منزل، در میدان قیام جلوی من را گرفتند و ماشین هم آوردند و من را بردند. مرحوم اوسطی که از طلاب مدرسه حاج ابوالفتح بود و شهید شد، به من گفت "آقا اینها شما رها نمیکنند حالا شما بروید، من هم با شما میآیم و در خدمتتان خواهم بود." با وجودی که اصلاً تمایل به حضور در در ادارات خصوصاً آن مکان نداشتم، من (صندلی) جلوی ماشین نشستم و آقای اوسطی هم عقب بود و ما را بردند آنجا و بعد وقتی آنجا رفتیم، من دیگر آقای اوسطی را ندیدم. ** جملهای از امام که رئیس ساواک تکرار میکرد وقتی رفتیم رئیس ساواک یک عبارتی را از مرحوم امام یاد گرفته بود که "من به شما اعلام خطر میکنم"(پیش از این امام این جمله را در سال 43 در مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون گفته بودند) و از این عبارات تند استفاده میکرد. من هم همینطور نشسته بودم و گوش میکردم. رئیس ساواک به من میگفت چرا شما خودتان نمیآیید؟ ـ من نمیرفتم من را به اجبار و زور بردند ـ میگفت چرا مخالفت میکنید از اینکه اوقاف امتحان بگیرد؟ آنجا به فضل خدا این جواب را دادم و گفتم "ما مرئوسیم و رئیس ما امام زمان است." من وقتی این صحبت را به رئیس ساواک گفتم، از جواب بازماند و صحبتی نکرد و فهمید که ما در حزب یا باندی نیستیم، گفتیم "ما مرئوسیم و رئیس ما باطناً امام زمان هستند و ظاهراً مراجع جامعالشرائط و هرگونه امتحان و هرگونه امور دیگر میبایست از طریق آنها انجام گیرد" لذا قبول نکردیم و زیر بار نرفتیم. آیتالله العظمی گلپایگانی برای من نقل میکردند که "اگر غیر از این مدرسه( مدرسه حاج ابوالفتح)، مدارس دیگر هم اینطور مقاومت میکردند، ماجرای فیضیه پیش نمیآمد."
در مدرسه از طلاب امتحان گرفته شد و همه طلاب الحمدلله امتحان دادند و بنا شد که طلاب بدون هیچ قید و شرطی وارد مدرسه شوند اما متأسفانه هنگامی که بنا شد طلاب وارد مدرسه شوند، طاغوتیان برای آنها تعهدنامهای فرستاده بودند و در آن نوشته بودند که هرگونه شرط و شروطی از جانب اوقاف تعیین شود، ما طلاب موظف به قبول آن هستیم. اینها امضاء کردند و به مدرسه رفتند ولی اکثریت طلبهها زیر بار نرفتند و آمده و گفتند "چنین تعهدی از ما میخواهند بگیرند که هرچیزی از طرف اوقاف آمد و هر شرطی تعیین شد شما میبایست بپذیرید!" من قبول نکردم. دستگاه حکومت قانع نشد ابتدا مدرسه را بستند و طلبهها را بیرون کردند.
** امام گفت " اگر ورود کنم حق را به لنگرودی میدهم" بنده ابتدا برای طلاب خانهای اجاره کردم، بعد هم که مکتبالقائم ساخته شد عدهای از طلاب را در آن اسکان دادم. بعد از انقلاب آقایانی که مدرسه را گرفته بودند ادعا کردند که به واسطه حافظت از مدرسه حق با آنهاست. آنها مدعی بودند که اگر وارد مدرسه نمیشدند مدرسه را مبدل به مدرسه دخترانه میکردند. من به وسیله آقای سیدمحمدصادق لواسانی از مرحوم امام پرسیدم که "آیا حق با بنده است یا حق با کسانی است که وارد مدرسه شده بودند". آسیدمحمدصادق لواسانی گزارش ما را به مرحوم امام دادند. ایشان گفتند "من در امور شخصی وارد نمیشوم ولی گفتند اگر ورود کنم حق را به بنده(لنگرودی) میدهند." همین باعث شد که آنها رفتند و مدرسه در اختیار ما قرار گرفت. **چگونه نام میدان «شاه» به میدان «قیام» تغییر پیدا کرد؟ راجع به استقامت مدرسه یک رسالهای نوشته شده که مفصل است. علت این هم که بنده نام این جا را میدان قیام گذاشتم، این بود که قیام اولیه که اجتماع شد از اینجا شروع شد. آقای سید اسدالله لاجوردی در مسجد سید عزیزالله بازار در سال 41 اعلام کرد فردا فلان ساعت اجتماع از میدان شاه (میدان قیام کنونی) به طرف مجلس (میدان بهارستان) است که آمدند اینجا - مدرسه و مسجد را بسته بودند- و بعد اجتماع شروع شد و جمعیت به طرف مجلس حرکت کرد. ** "خلقی" که بوی داس و چکش میداد اوائل انقلاب آقای توسلی عضو نهضت آزادی و شهردار تهران بود و اصرار داشت نام میدان را «میدان خلق» بگذارد. آقای توسلی راجعبه تغییر نام میدان قصد مکالمه تلفنی با بنده داشت و اصرار کرد که با من تلفنی صحبت کند. در نهایت مکالمه به قدری طولانی شد که دستم (به دلیل نگه داشتن گوشی تلفن) خسته شد. به او گفتم "اینجا میدان شاه بود، الان هم شاه رفته است و نامش را بگذارید میدان قیام. به او گفتم برای چه می خواهید نام آن خلق بگذارید؟ خلق چیست؟!" توسلی گفت "خلق در قران داریم! آیه قران است!!" گفتم قران ملک هم دارد! خلاصه به هر صورتی شد نگذاشتم نام میدان را «خلق» بگذارند. به او گفتم "آن خلقی که شما میگوئید بوی داس و چکش میدهد" حتی تابلوهای آن را هم در خیابانها و روی اتوبوسها رسماً با عنوان خلق تصویب و نصب کردند تا جائی که نقشه تهران چاپ زمان مهندس بازرگان هم میدان را به نام خلق چاپ کردند. بر روی تابلوی اتوبوسها هم نوشته شده بود «میدان خلق» اما وقتی ما گفتیم جوانان تابلوها و نوشتهها را کندند. ** نماز را به آیتالله خامنهای واگذار کردم/ جلسات مخفی علما علیه رژیم شاه با مقام معظم رهبری آیتالله خامنهای هم قبل انقلاب دیدار یا برخوردی داشتید؟ بله؛ در مسجد حاج ابوالفتح، هیاتهای موتلفه مجالسی برگزار میکردند. یک دهه را آیت الله خامنهای در مسجد سخنرانی داشتند که حتی بنده نماز را هم به ایشان واگذار کردم. گفتم "حالا شما منبر میروید و سخنرانی میکنید، این نماز را هم بخوانید." قبل از انقلاب جلسات علما هم منزل ما بود. آقای مطهری، آقای تقوی شیرازی(آقا هدایتالله) و آقای فومنی جزو فعالین این جلسات بودند و این جلساتی مخفی علیه رژیم طاغوت بود.
دیدگاه تان را بنویسید