روایت وزیر بهداشت از پورشه شخصی اش
وزیربهداشت می گوید: ٨ سال پیش، نمیدانستم که وزیر میشوم.آن موقع دنبال ماشین میگشتم،ماشین پرادو داشتم، ولی پرادوها زود چپ میکرد. دنبال همین ماشینهای شاسی بلند بودم که گفتند این(پورشه) بهترین است.
روزنامه شرق: وزیر بهداشت دولت یازدهم یکی از ثروتمندترین وزرای تاریخ پس از انقلاب است. وی طی گفتگویی به حواشی از میزان و چگونگی ثروت شخصی اش پرداخته و درباره پورشه سوار شدن نیز توضیحاتی داده است. متن ذیل بخشی از گفتگوی قاضی زاده هاشمی با روزنامه اصلاح طلب شرق را مشاهده می کنید: *منتقدان میگویند که دکتر هاشمی خیلی پولدار است، شما پولدار هستید؟ من از روز اول، تأیید کردم که پولدار هستم. نگفتم که ندارم. الان هم نفی نمیکنم. معتقد هستم که اگر کسی سرمایهدار است، اصل باید بر این باشد که از کجا و از چه مسیری آورده. خیلی از کسانی که دیگران را متهم میکنند، این رفتارشان ناشی از تفکراتی است که اسلامی نیست و ما سابقه آن را در بحبوحه انقلاب، بهخوبی میشناسیم و میدانیم و دیدیم. خودشان نگاه کنند به زندگی شخصیشان یا زندگی کسانی که معلمشان هستند. ببینند چه بخشی را از مسیرهای نامشروع کسب کردند که البته خودشان فکر میکنند مشروع است. آنچه در زندگی ما هست، سر سوزنی از مسیر غیرقانونی و غیرشرعی به دست نیامده. برای آن زحمت کشیدیم. درعینحال هم ارزشی برای آن قائل نیستیم. مهم سبک زندگی است که سبک زندگی ماها، تربیت بچههامان و حیطه فعالیت ما، کاملا مشخص است.
بله. این هم سؤال خیلی خوبی است. من هیچ کار غیر پزشکی نکردم؛ یعنی اگر درآمدی داشتم، پول رفته در بانک و منطق من این بوده که...
نه هیچچیز. همه همکاران و جامعه پزشکی میدانند. منطق من هم این بود که ما یک بچه شهرستانی بودیم و خدا لطف کرده در این لباس آمدیم. این کشور برای ما هزینه کرده و یک دقیقه آن هم مهم است. نباید وقتمان را به جز کار طبابت و پزشکی و آموزشدیدن و آموزشدادن، صرف چیز دیگر کنیم.
این هم سؤال خیلی خوبی است. من فکر کنم ٨، ٩ سال پیش، نمیدانستم که وزیر میشوم. آن موقع دنبال ماشین میگشتم. ماشین پرادو داشتم، ولی پرادوها زود چپ میکرد. دنبال همین ماشینهای شاسی بلند بودم که گفتند این بهترین ماشین است (پورشه) که من هم خریدم؛ آن موقع حدود ٢٠٠ میلیون تومان.
نه، قبل از آن تبدیل قیمت ارز بود.
کاین است.
هنور هم دارم. داشتنش هم حکایتی جالب است. من از روزی که وزیر شدم تا الان، یک ثانیه هم پشت آن ماشین ننشستهام. معتقدم که مسئولیت، بالاخره ضرورتهایی را ایجاب میکند و یک مسئول نمیتواند آنطوری رفتار کند که قبل از دوران مسئولیتش هست. و از آن طرف باوجود فشاری که همسرم داشت، برای اینکه آن را بفروشم؛ از ابتدا هم راضی نبود و میگفت همین ماشینی که هست خوب است. من میگفتم ما به جاده میرویم و بالاخره باید ماشین امن باشد. من که پول دارم، دلم هم که میخواهد. وقتی نخرم یعنی نفاق دارم، آن هم به خاطر حرف دیگران. این چیزی که متأسفانه در کشور شایع است. بههرحال باوجود اینکه ایشان اصرار میکرد، من تا امروز آن را نفروختم، نمیفروشم هم. دلیلش هم یکی، همسایههاست. اگر من در ابتدای مسئولیتم آن را میفروختم. فکر میکردند من وزیر شدم و حالا میخواهم ریا کنم. یکی از دلایل هم پسرم است. نمیخواستم قضاوتش راجع به پدرش این باشد یا به نحوی آموزش ببیند که باید ریاکاری کند. بالاترین آسیبی که به کسی ممکن است وارد شود، دچار نفاق شدن و ریاکاری است. خیلی گفتند و نوشتند و شاید راه سادهترش هم این بود که من الان پاسخ شما را میدادم که نه، ندارم. شاید خیلی از خوانندگان شما هم قانع میشدند، البته من میفهمم که گفتن این هزینه دارد ولی این هزینه در برابر آن نفاق ارزشش خیلی بیشتر است. آنها که همین اتهامها را میزنند. آنها خودشان از همه ریاکارتر هستند. بنابراین باید جامعه را عادت داد و افراد را و بهخصوص مسئولان را، که آن چیزی که هستند بنمایانند. نه آنی که مردم دوست دارند. اگر خودشان را به آن شکل درآوردند، معنیاش این است که نفاق دارند و این در بزنگاههای مختلف، هزینههای سنگینی را برای دین و برای کشور ایجاد میکند.
دیدگاه تان را بنویسید