وطن امروز: «جیکاک» برای مردم مناطق نفتخیز جنوب و بویژه مردم مسجدسلیمان و عشایر بختیاری، نامی کاملا آشناست. نامی که به نماد شیادی، نیرنگبازی و حیلهگری آن هم از نوع خطرناک آن یعنی انگلیسی تبدیل شده. با گذشت قریب به 60 سال مردم این مناطق به کسانی که به نیرنگ، مکر و حیله و البته سیاستمداری از نوع خاص کلمه مشهورند لقب جیکاک میدهند! «میجر جیکاک» مامور سازمان اطلاعاتی «اینتلیجنس سرویس» انگلیس بود که سالها در مناطق جنوبی کشور به جاسوسی و اجرای برنامههای دولت متبوعش اقدام کرد. وی سالها زیر نظر «آندروود» که با اسامی «ماژور آندروود» و «کلنل آندروود» معروف است، آموزش دیده و تجربه کافی کسب کرد. آندروود چهره مرموز و سیاسیای بود که مدتی ریاست بندر بصره را به عهده داشت و با قدرت عجیبی منطقه شطالعرب را اداره میکرد. چند سال بعد با درجه کلنلی ریاست اداره اطلاعات شرکت نفت انگلیس و ایران را عهدهدار شد و مدتی نیز در تهران در کسوت تاجر فعالیتهای جاسوسی انگلیس را سازماندهی میکرد.
اینجا بخوانید: آخوندی که نفت را نجس اعلام کرد! +عکس
نقل میکنند جیکاک به مدت 7 سال برای شخصی از طایفه «موری» به عنوان شخصی کر و لال چوپانی کرد و در این فرصت توانست با گویش، فرهنگ، باورها و اعتقادات بختیاریها کاملا آشنا شود. جیکاک بعد از آن نیز اغلب اوقات خود را در میان عشایر بختیاری میگذراند و با توجه به استعداد خارقالعاده خود در یادگیری زبان در مدت بسیار کوتاهی توانست زبان فارسی و از آن مهمتر گویش بختیاری را همچون زبان مادری خود یاد بگیرد به حدی که تشخیص او از غیربختیاریها بسیار مشکل بود. بویژه اینکه با شگردهای خاص تفاوت ظاهری خود را نیز بهوسیله گریمهای مداوم با چهره بختیاریها به حداقل میرساند و البته چنانکه حکایت میکنند آنقدر بر زبان و گویش و تاریخ و فرهنگ بختیاری مسلط بود که چنانچه کسی نیز میخواست از ظاهر او به خارجی بودنش مشکوک شود با صحبت کردن و روبهرو شدن با اطلاعات او یقین پیدا میکرد وی بختیاری است! جیکاک علاوه بر قدرت فوقالعادهاش در زمینه یادگیری و تطبیق با محیط، برگ برنده دیگری نیز داشت و آن شوخطبعی ذاتی وی بود! سرهنگ «جیکاک» مأمور ورزیده، مکار و سری سازمان اطلاعاتی «اینتلیجنس سرویس» انگلیس در 3 ماموریت ویژه به دولت متبوعش خدمات
ارزندهای ارائه کرد.
1- طی جنگ دوم جهانی و پس از آن در ایران نقش زیادی را در جهت منافع کشورش ایفا کرد. جیکاک در جنگ دوم جهانی تلاش وافری مصروف داشت تا بر ناامنی و تنشهای موجود در بین بختیاریها فائق آید و ناآرامیهای منطقه بختیاری را که بهوسیله «ابوالقاسمخان بختیاری» رهبری میشد، خاموش کند. سال 1322 شمسی دولت ایران با پشتیبانی انگلیسیها «مرتضیقلیخان صمصام» را به عنوان فرماندار شهرکرد و بختیاری منصوب کرد تا بتواند بر اوضاع نابسامان بختیاری تسلط پیدا کند.
«جیکاک» افسر و مأمور اطلاعاتی اینتلیجنس سرویس بریتانیا که رابطهای صمیمانه و دوستانه با مرتضیقلیخان داشت و مرتب به دیدار خان میآمد نیز، دست به کار شد تا از گسترش ناامنی به مناطق نفتخیز جلوگیری کند. «مهراب امیری» به نقل از یکی از خوانین بختیاری آورده است روزی جیکاک در حضور تمام سران و رؤسای طوایف بختیاری با لحن تملقآمیزی خطاب به جمعیت در حالی که به مرتضیقلیخان اشاره میکرد، گفت: حضرت اشرف(یعنی مرتضی قلی خان) پدر من است و هرچه امر کند ما (انگلیسیها) انجام خواهیم داد. این اظهار تملق از جانب کسی که مأمور رسمی انگلیس یعنی نماینده دولتی بود که میرفت در جنگ دوم جهانی فاتح شود به معنای آن بود که انگلیس در رقابت میان ابوالقاسمخان بختیاری- طرفدار آلمان- و مرتضیقلیخان طرفدار انگلیس، حمایت تمام و کمال را از مرتضیقلیخان خواهد داشت. (گارثویت؛ 1374: 229؛ غفارپور، 1384: 127)
2- جیکاک در دوران جنگ دوم جهانی، در تحریک سران قبایل و عشایر جنوب و برپایی «نهضت جنوب» سهم زیادی داشت. چنانکه برخی منابع از جمله روزنامه «ایران ما» نیز به نقل از «یک مسافر مطلع» در اینباره نوشت: «قریب به 2 هفته پیش از اولتیماتوم ناصر قشقایی و طغیان جنوب (۲۵/۶/۲۹) مستر جیکاک به همراه «حشمتالدوله فرنود» مشاور قضایی شرکت نفت برای بازرسی تشکیلات محقر شرکت نفت شیراز که بیش از 2 تلمبه در سراسر شهر ندارد، به شیراز آمد و پس از ملاقاتی که در باغ ارم با خسرو قشقایی نمود، غفلتا سر زیر آب کرده، ناپدید شد. مستر جیکاک با طیاره از خوزستان به بوشهر آمد و از بوشهر تا شیراز را که تماما منطقه عشایری است، ظرف چند روز با اتومبیل طی کرد. گفته میشد نامبرده در سر راه ملاقاتی با خوانین حیات داوودی و تنگستانی و بویراحمدی و ممسنی به عمل آورده است». (ایران ما، 21/7/25 شماره ۶۵۲)
3- با خاتمه جنگ دوم جهانی جیکاک به استخدام شرکت نفت ایران و انگلیس درآمد. میگویند حکومت واقعی مناطق نفتخیز در دست او بود. سال 1329 شمسی که موضوع ملی شدن نفت مطرح شد، جیکاک برای جلوگیری از ملی شدن صنعت نفت تمام تلاش خود را بهکار برد تا بتواند؛
الف- نهضت ملی شدن نفت را بیاثر و مضمحل کند.
ب- سلطه استعمار انگلیس بر ایران و بویژه مناطق نفتی همچنان استمرار داشته باشد.
او علاوه بر تشویق بختیاریها به بیتوجهی به ملی شدن صنعت نفت، کوشش کرد در کار هیات خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس خلل ایجاد کند. به گفته «سیدحسین مکی»، به هنگام عزیمت هیات خلعید به آبادان، جیکاک تصمیم گرفت عدهای را تحریک کند تا اتومبیل اعضای هیات را از روی پل بهمنشیر به داخل رودخانه بیندازند اما این توطئه ناکام ماند. سرانجام دولت ایران که به کارشکنی و اخلال جیکاک در امر ملی شدن صنعت نفت پی برده بود، وی را از ایران اخراج کرد.
جیکاک در راستای تحقق این اهداف یک جریان شبهدینی را در مناطق نفتی بویژه محل استقرار شاخه هفت لنگ بختیاری، سازماندهی کرد. این جریان مرموز که بیش از هر چیز بر انکار دنیا، ترک آن، کنارهگیری از امور دنیوی و بیارزش بودن خاک و نفت تاکید داشت، «تولویی» یا «طلویی» و «سروشی» نام داشت. میگویند طلوعی ناشی از حالتی بود که جیکاک انگلیسی با اتصال برق بر بدن مردم ایجاد و نوعی شوک به افراد وارد میکرد. برخی شنیدهها نیز حکایت از آن دارد که احتمالا از قرصهای روانگردان استفاده میکرد و نوعی حالت گیجی، بیتعادلی و هذیانگویی در اشخاص ایجاد میکرد، زیرا «سروشی» در بین مردم به معانی دیوانه، مجنون، شیدا و ناهشیار است. جیکاک ابتدا با کمک عصای الکتریکی، عمامه و ریش نسوز، شعبدهبازی و ساختن اشکال مار و افعی، باران مصنوعی و... در بین عشایر قدرتنمایی کرد و با غلبه بر برخی سادات و ملاهای محلی، توانست اعتماد بسیاری از عامه مردم را جلب کند. ملاها و برخی روحانیان کمسواد بیخبر از مکر و حیله جیکاک مقهور و مغبون شده در گوشهای منزوی شدند یا به جیکاک پیوسته و اصطلاحا «سرطلویی» یا سردسته شدند. بسیاری با تاثیرپذیری از القائات جیکاک
و ایادی آن، گروههایی را تشکیل دادند که در راس آن یک سردسته (سرطلوعی) قرار داشت. این افراد ضمن کنارهگیری از فعالیتهای دنیوی و امور روزمره، در کوی و برزن و روستاها گشت و گذار کرده و شعار میدادند «هرکی مهر علی در دلشه، نفت ملی سیچنشه» (کسی که مهر حضرت علی در دلش جای دارد/ نفت ملی را میخواهد چکار؟).
یا
تو که مهر علی من دلته/ نفت ملی سی چنته
یا
هر کی مهر علی من دلشه/ نفت ملی سی چنشه
یعنی: هرکسی که مهر حضرت علی(ع) را در دل دارد، ملی شدن نفت چه ارزشی برای وی دارد.
یا
هر که مهر علی به دلشه/ هونه و زندیی سی چنشه
یعنی: هر کسی مهر حضرت علی در دل دارد، خانه و زندگی برایش ارزشی ندارد.
بعضی از عشایر بختیاری زندگی خود را رها کرده و با تشکیل دستهجات متعدد و درست کردن پرچم و علمهای گوناگون، علیعلیگویان به امامزادهها رفته و طلب عفو و بخشش میکردند. نکته جالب اینکه جیکاک در کسوت و با لباس روحانی با سوءاستفاده از معتقدات مردم دست به انحراف افکار عمومی و عوامفریبی زد و به این اشخاص سادهلوح و بیخبر از همه جا تلقین کرده بود که وطن مشتی خاک بیارزش است و باید به فکر بهشت بود و کسی که روش و مرامش دوستی و محبت اهلبیت بویژه عاشق حضرت علی(ع) است، نباید خود را درگیر امور بیارزشی مانند نفت کند. فتنه جیکاک زمانی اوج گرفت که برای مقابله با ملی شدن نفت به امام زمان(عج) متوسل شد و خطاب به عشایر بختیاری اعلام کرد در ملاقاتی که با امام زمان در منطقه بختیاری داشت، امام از ایشان خواست به مردم اعلام کند هرکس از حضرت علی(ع) و خاندانش پیروی میکند، دست از ملی شدن نفت بردارد.
در برخی مناطق کار به جایی کشید که در یکی از گروههای طلویی در روستایی از توابع اردل، شخصی ادعا کرد خداست، فرد دیگری مدعی شد حضرت علی(ع) است و فرد دیگری خود را قنبر، غلام حضرت علی(ع) نامید. این اشخاص با هدف اجرای فرامین الهی، زنی را با تبر به قتل رساندند. در منطقه کوهرنگ پیامدهای این جریان، وضعیت اسفباری را برجای گذاشت. بین عشایر شایع شد ظرف 3-2 روز همه مردم نابود یا به پشه تبدیل میشوند. عشایر به بهانه اینکه آخرالزمان است اموال و دارایی خود را رها کرده و متواری شدند که اموال و دارایی آنها بهوسیله فرصتطلبان به چپاول رفت. در بین عشایر اردل این شایعه سبب شد عشایر مواد غذایی ذخیره خود را به مصرف برسانند و بسیاری از دامهای خود را ذبح کرده و خوردند.
حکایتهای زیادی از حضور سرهنگ جیکاک که بعدها به «مستر جیکاک» و در اواخر حضورش در ایران به «سیدجیکاک» معروف شد نقل میشود که برخی از آنها عبارت است از:
1- جیکاک اوایل حضورش در شرکت نفت ایران و انگلیس به عنوان سرپرست یک دکل حفاری مشغول به کار شد. یک روز یکی از کارگران محلی از بالای دکل به زمین افتاد و در دم جان باخت. افراد محلی که از فوت فامیلشان بشدت عصبانی بودند و جیکاک را مسؤول این واقعه میدانستند، بسوی او حمله کردند. جیکاک که مرگ را در یک قدمی خود میدید ناگهان به سمت دکل حفاری حملهور شد و با مشت و لگد به جان دکل افتاد. مردم محلی که شگفتزده بودند، ناگهان ایستادند. جیکاک که مردد شدن مردم را دید و فهمید انگار نقشهاش گرفته این بار سر خود را به دکل میکوبید و با صدای بلند ضمن ناله و زاری به دکل بد و بیراه میگفت که «نامرد تو برادرم را از من گرفتی» و از اینگونه صحبتها... نقل میکنند چند دقیقه بعد مردم دوباره به سمت جیکاک دویدند ولی اینبار نه برای زدن و انتقام گرفتن بلکه برای دلداری دادن به او و ممانعت از کوبیدن سرش به دکل!
2- از دیگر حکایات جیکاک عصای معروفی است که با آن معجزه میکرد و وقتی آن را به بدن کسی میزد به آن شوک عجیبی منتقل میشد! جیکاک مدعی بود عصای او بهترین وسیله برای تشخیص حلالزاده بودن افراد است و با همین شگرد بسیاری از کسانی را که به دلایل مختلف میخواست آنها را از وجهه اجتماعی و قدرت بیندازد، تخریب میکرد! بعدها فاش شد در عصای معجزهآسای مستر جیکاک جز یک پیل خشک الکتریکی و یک مدار ضعیف انتقال برق هیچ چیز وجود نداشته و جریان ضعیف برق باعث انتقال شوک الکتریکی به افراد نگونبختی میشده که مستر جیکاک هنگام تماس عصا با آنها، دکمه وصل جریان را فشار میداده! جیکاک برای اثبات حقانیت خود نیز از این عصا استفاده بسیار برد و به مردم میگفت چون صاحب کرامت است شبها به اذن خدا نوری در پیش پایش روشن میشود تا بتواند راه را از بیراه تشخیص دهد. مردم شگفتزده بارها شب به دنبال وی راه میافتادند تا شاهد درخشش نور در پیش قدمهای وی باشند. وی با این کار نهتنها اعتماد و اعتقاد مردم را به خود جلب میکرد بلکه جایگاه و موقعیت سادات و برخی روحانیان را بسیار تضعیف میکرد.
3- در مجلسی او حاضران را دروغگو معرفی میکرد و هنگامی که قرار بر اثبات میشد، کبریتی روشن میکرد و میگفت: هرکس راست بگوید این کبریت ریشش را نمیسوزاند. اول کبریت را به ریش خود گرفت که نسوخت سپس ریش تمام افراد سادهلوح حاضر را سوزاند. به آنها قبولاند که دروغ گفتهاند و البته بعدها مشخص شد ریش او مصنوعی و نسوز بود(!)
4- اقدام بعدی جیکاک پوشیدن لباس روحانیت و عمامهگذاری وی بود! جیکاک مجلس وعظ و منبر برپا میکرد و آخرش هم روضه امام حسین(ع) میخواند و وسط روضه موقعی که همه داغ میشدند ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود پرتاب میکرد! عمامه نمیسوخت و جیکاک آن را به عنوان معجزه خود بیان و ادعا میکرد سید واقعی او است. هیچکس را به سیادت قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش میسوخت! از اینجا بود که او به «سیدجیکاک» معروف شد. وی بارها در حضور جمع کثیری از مردم، سادات را به مبارزه میطلبید و با نمایش دقیقی که ارائه میداد، مردمان شگفتزده را به خود متمایل و سادات را مغبون و منزوی و اعتقاد مردم را به سادات دچار شبهه و تردید میکرد.
منبع: پایگاه جامع تاریخ معاصر
دیدگاه تان را بنویسید