آقایان دولت! مردم شما را می‌شناسند

کد خبر: 666714

داستان را می‌شد همین جا به سرآورد، اگر برخی انقلابیون ترمز بریده، از این سو و آن سوی کاخ سعدآباد (در ولنجک و فرمانیه) سر در نمی‌آوردند. می‌شد تن جناب زبیر و طلحه را در گور نلرزاند، اگر برخی انقلابیون سابق، معاویه و عمر و عاص‌های ناامید روزگار را سر ذوق نمی‌آورند و با احکام الهی و حقوق مردم و نظام اسلامی، بی‌مهری روا نمی‌داشتند.

روزنامه کیهان: 1- ترمز بریده‌تر از دو گرگ که گله‌ای را بی‌محابا بدرند، جاه‌طلبی انسان است. این حقیقت را حضرت موسی‌بن جعفر امام کاظم علیه‌السلام به ما آموخت که فرمود «ما ذِئبان ضاریان فی‌غنم قد تَفَرَّقَ رُعائُها بِأَضَرَّ فی‌دینِ المسلم من‌الرّئاسهًْ. دو گرگ درنده در میان گله‌ای که چوپان‌های آن پراکنده شده‌اند، زیانبارتر از ریاست‌طلبی و جاه‌طلبی در دین مسلمان نیست». گرگ، شهوت دریدن دارد و سیرمانی ندارد؛ اگر نه، نباید دو گرگ در هجوم به یک گله، ده‌ها گوسفند را بدرند. سند اگر می‌خواهید، فراز و نشیب دو انقلابی ترمز بریده به نام‌های زبیر و طلحه.
2- این دو در جریان شورش علیه امیر مؤمنان(ع) هلاک شدند. مسعودی 3 قرن بعد در مروج‌الذهب و درباره کاخ‌نشین شدن طلحه و زبیر نقل می‌کند «زبیر بن عوام خانه‌ای در بصره بنا کرد که اکنون در سال 332 هجری (زمان مسعودی) هنوز باقی است و معروف است خانه‌هایی در مصر، کوفه و اسکندریه بنا کرد. ثروت زبیر بعد از مرگ، 50 هزار دینار پول نقد و هزار اسب و هزارها چیز دیگر بود. خانه‌ای که طلحه در کوفه با گچ و آجر و ساج ساخت، هنوز باقی است و به دارالطلحتین معروف است. عایدات روزانه طلحه از املاکش در عراق هزار دینار بود. در سر طویله او هزار اسب بسته بود. پس از مردنش، یک سی و دوم ثروتش، هشتاد و چهار هزار دینار برآورد شد». خطاب به قبیل این انقلابیون دنیاطلب و حریص بود که امیر مؤمنان(ع) هشدار داد و فرمود «شما نشانه تیرهای بلایی هستید که نزدیک شده است. پس پروا و پرهیز کنید از مستی نعمت و رفاه» (خطبه 151 نهج‌البلاغه) و با هشدار درباره رویدادهای ناگوار آینده فرمود «آن هنگامی است که ضربت شمشیر بر مؤمن، آسان‌تر از به دست آوردن یک درهم حلال است... آن زمان مست می‌شوید با غیر شراب، بلکه از فراوانی نعمت و رفاه»(خطبه 187 نهج‌البلاغه).
3- طلحه و زبیر دو صحابی رسول خدا(ص)، از رفاه طلبی و ریاست‌طلبی سرمست و بدمست بودند که برجانشین مسلم پیامبر شوریدند؛ اگرنه چند ماه قبل به اصرار خود با امیرمؤمنان بیعت نمی‌کردند. بدمست بودند که به فاصله چند ماه، دست در دست اشرافی مانند ولید بن عقبه و مروان بن حکم گذاشتند. فکر و جانشان چنان در تب و تاب سودای ریاست بود که یادشان رفت همین چند ماه قبل، هنگام شورش علیه خلیفه سوم، بساط همین اشراف را بر هم زده‌اند و فراموش کردند همان معاویه‌ که امروز با خطاب «امیر مؤمنان»! به آنها نامه می‌نویسد و می‌گوید «بیعت من با شماست، در شورش علیه علی تأخیر نکنید»، همان معاویه 30 سال پیش است که جزو سران سپاه کفر بود و با او می‌جنگیدند.
4- طلحه و زبیر به خاطر نیاوردند یا صلاح نبود به خاطر بیاورند که با ولید هم اردوگاه شده‌اند؛ کسی که چند سال پیش شراب خورد و همین‌ها (طلحه و زبیر) گفتند والی کوفه شراب خورده و باید حد الهی بر او جاری شود. اختناق اشرافیت بود و کسی جرأت نمی‌کرد بر سیاستمدار با نفوذی مانند ولید تازیانه بزند؛ دیده بودند که خلیفه چگونه ابوذر -راستگوترین مردم در بیان پیامبر(ص)- را تنها به ربذه تبعید کرد؛ و دیدند که خلیفه چگونه به جای ولید، دستور ضرب و شتم شاهدان بدمستی ولید را داد. اما یک مرد بود که گفت من حد الهی را بر او جاری می‌کنم هر چند قریش از این به بعد بگویند «علی جلاد است». او نمی‌توانست کسی جز مولای مقتدر و مظلوم ما علی‌بن‌ابیطالب علیه‌السلام باشد... حق داشت امیر مؤمنان چند سال بعد وقتی هم پیالگی طلحه و زبیر با ولید و مروان را در سپاه شورشیان جمل دید، خطاب به روشن‌ضمیران و وجدان‌داران بشریت بگوید «انّهم لیطلبون حقاً هم ترکوه». آنها حقی را مطالبه می‌کنند که خود ترک کردند و فرو گذاشتند»(خطبه 22 نهج‌البلاغه). شورشگران دیروز علیه اشراف بدمست، حالا بدتر از همان‌ها ترمز بریده بودند؛ چون بدتر از گرگ به ایمان و شعور و شخصیت آنها زده بود... و چه داغی که بر دل ستم‌دیدگان و غمخواران عدالت تا پایان تاریخ گذاشتند.
5- داستان را می‌شد همین جا به سرآورد، اگر برخی انقلابیون ترمز بریده، از این سو و آن سوی کاخ سعدآباد (در ولنجک و فرمانیه) سر در نمی‌آوردند. می‌شد تن جناب زبیر و طلحه را در گور نلرزاند، اگر برخی انقلابیون سابق، معاویه و عمر و عاص‌های ناامید روزگار را سر ذوق نمی‌آورند و با احکام الهی و حقوق مردم و نظام اسلامی، بی‌مهری روا نمی‌داشتند. اما بوی بدمستی اشراف، مشام عوام و خواص جامعه را می‌آزارد. وقتی مدیری هزار میلیاردی و کاخ‌نشین به سرپناه مردم فرودست با دیده تحقیر می‌نگرد و مزخرف می‌خواند- حال آن که 23 سال است درباره مسکن اجتماعی حرف می‌زند بی‌آن که آجری برای محرومان روی هم بگذارد- و آن دیگری در مقام تربیت و فرهنگ مردم، شرکت واردات و قاچاق لباس می‌زند، و سومی و چهارمی با دارایی‌های چند هزار میلیاردی به خود جرأت می‌دهند قانون را دور بزنند و فهرست اموال خود را به قوه قضائیه اعلام نکنند و در عین حال ده‌ها شرکت خصوصی را همزمان با مدیریت دولتی اداره کنند، نمی‌توان بی‌تفاوتی و بی‌غیرتی پیشه کرد.
6- منسوبان ومنصوبان مدیریت اشرافی، 11 هزار میلیارد تومان اموال بیت‌المال (متعلق به قشر زحمت‌کش فرهنگی) را به یغما می‌برند اما آن مقام دولتی با وقاحت می‌گوید غارت نبوده بلکه «بدهی‌های معوقه» است! و پس از آن با بی‌شرمی بیشتر می‌گوید «اینها (نامزدها) می‌گویند از هزینه‌های دولت باید کم شود، منظورشان کاهش حقوق معلمان است»! با ماشین شاسی بلند از کارخانه و کارگران دیدن می‌کند و در پاسخ مردم و کارگران بیکار شده کرمانشاه و یاسوج می‌گوید «شعار ندهید، با شعر و شعار مشکلی حل نمی‌شود»؛ غافل از اینکه بیش از هر کس در مقام مدیریت -و نه شعر و شاعری که در جایگاه خود محترم است- شعر گفته است. با گشودن دروازه واردات که پای منافع دلالان و واسطه‌های با نفوذ در میان است، ظرف یک سال، 22 درصد بر حجم واردات می‌افزایند و کشور را تبدیل به چهارمین رکورددار دنیا می‌کنند و آنگاه برای کارگر ایرانی اشک تمساح می‌ریزند. برای ده‌ها هزار کارگر اتریشی و ایتالیایی و فرانسوی و چینی شغل درست می‌کنند و با این همه در چشم کارگران و تولیدکننده ایرانی زل می‌زنند و می‌گویند به اقتصاد و کسب و کار رونق دادیم. می‌گویند ایرانی فقط در پخت غذا مهارت دارد و همان را در کترینگ غذای راه‌آهن به اتریشی‌ها می‌سپارند. در حرم مطهر امام(ره) و در برنامه تبلیغاتی، کارگران به ستوه آمده را که می‌گویند زندگی ما رو به فناست، تهدید می‌کنند «دهانتان را خرد می‌کنیم» و چند روز بعد که در میان کارگران معدن یورت گلستان با اعتراض و انزجار مواجه شدند، با وقاحت می‌گویند «صبر و شکیبایی و بزرگواری ما را دیدید؟»!
7- گیرم که آن کارگر نجیب و به فریاد آمده معدن، مسلمان نبود و مثلاً یهودی و غیرمسلمان بود. آیا سزاوار نبود آن مقام دولتی از شرم دق کند و بمیرد وقتی شنید که به نمایندگی از جمع عزادار می‌گوید «آمدن شما دیگر فایده ندارد. حالا که 40 نفرمان را از دست دادیم، یادتان افتاده آمدید اینجا؟ پارسال رفتیم فرمانداری اعتراض کنیم؛ یعنی متوجه نشدی؟! ما فرماندار و بخشدار و استاندار نداریم... من دلم درد دارد، بگذارید حرفم را بزنم. من دلم داغ دارد، 40 نفر همه‌شان مرده‌اند. آقای ]...[ تا الان کجا بودید؟ بزار من درد دلم را بگویم، ]...[ دیگر نمی‌آید اینجا...». پاسخ چیست؟ حداقل اظهار شرمندگی و از درد این غفلت به خود پیچیدن؟! هرگز! به فاصله چند ساعت، اتاق عملیات روانی طراحی می‌کند که باید صورت مسئله دل‌مشغولی‌های افکار عمومی را عوض کنیم وگرنه با این وضعیت افکار عمومی، از همین حالا قافیه انتخابات را باخته‌ایم. باید فرافکنی کرد، سرگرمی ساخت، مردم را از 4 جهت ترساند، بی‌ثباتی و بحران درست کرد و زندگی و معاش و آرامش مردم را گروگان گرفت!
8- قرآن کریم درباره آخرین تیر ترکش فرعون و تبلیغات‌چی‌های او می‌فرماید «و سحروا اعین‌الناس و استرهبوهم. پیش چشم مردم، شعبده و جادو برپا کردند و آنها را ترساندند.» تهدید و ارعاب ملت ایران، 10 روز مانده تا روز انتخاب شدت گرفته است. با نوعی دهشت‌افکنی(تروریسم) تبلیغاتی سنگین روبرو هستیم که ادعا می‌کند اگر به ما- و فقط ما- رای ندهید، جنگ خواهد شد و تحریم‌ها بازخواهد گشت! آنها به کدام محافل در خارج کشور پشتگرم هستند که به این سادگی ملت را تهدید می‌کنند؟ مدیرانی را می‌شناسیم که به تعبیر فلان اقتصاددان اصلاح‌طلب «سرگرم آینده‌فروشی و ایجاد تعهدات 50 میلیارد دلاری برای کشور در نسبت با بیگانگان هستند و فقط خاطرات سیاه روزگار پهلوی و قجری را تداعی می‌کنند»، اما همین‌ مدیران از رئیس دولت سابق لولویی ساخته‌اند تا خیانت‌های امروز خود را بپوشانند. در سراسر کشور سراغ مناطق محروم که می‌دانند مردم آن مناطق به ادامه این مدیریت پرخرج و خسارت‌بار و فشل رای نخواهند داد، رفته‌اند و علنا تهدید می‌کنند که اگر به ما در دولت رای ندهید، بعد انتخابات بر سر بودجه و یارانه و امکانات، پدرتان را درمی‌آوریم! به این هم بسنده نمی‌کنند و می‌گویند «شما نمی‌شناسید، ما اینها (نامزدهای رقیب) را می‌شناسیم. اگر سر کار بیایند، در پیاده‌روها بین زن و مرد دیوار می‌کشند»! خسارت 18 میلیارد دلاری در پرونده کرسنت به‌بار آورده‌اند اما «کنسرت» را برای مردم مسئله می‌کنند.
9- شاید خیلی‌ها فراموش کرده‌اند که امروز در جبهه ائتلاف شترگاوپلنگی «اعتدال و اصلاحات»، کدام دشمنان دیروز یکدیگر، دور هم جمع شده‌اند. تاریخ به یاد دارد که آقای روحانی روز 23 تیر 1378- در آن حماسه بزرگ ملت که به فتنه و آشوب چند روزه پایان داد- درباره همین آشوبگران مدعی اصلاح‌طلبی گفت «این حرمت‌شکنی نه برای مردم و نه برای عاشقان انقلاب قابل تحمل نیست. اگرچه تعداد عاملان این عمل زشت، اندک است اما در عین حال لبخند و تشویق استکبار جهانی و امیدهای نابخردانه‌ای که در آنها ایجاد کرد، نشان می‌دهد استکبار جهانی توسط مزدوران‌شان، سنگ زیرین این بنا را هدف قرار داده‌اند. اگر منع مسئولین نبود، مردم و جوانان غیور و انقلابی ما، با این عناصر اوباش به شدیدترین وجه برخورد می‌کردند و به سزای عملشان می‌رساندند... درکدام کشور جهان حرکت‌های آشوب‌طلبانه این‌چنین تحمل می‌شود؟ اینها خیلی پست‌تر و حقیرتر از براندازی و این حرف‌ها هستند. اگر آمریکا یا رژیم اشغالگر قدس از این عناصر آشوبگر حمایت کردند، توقع هم همین بود. این کشورها همیشه حامی آشوبگران، جنایتکاران و افراد مزدور هستند. حوادث چند روز اخیر، یک پالایش دیگر برای انقلاب ما بود.»

10- امروز آیا همان مزدوران و آشوبگران و اوباش، توبه کرده و سر به راه شده‌اند که ستاد آقای روحانی را می‌چرخانند یا خدای نکرده...؟ آیا زمان پالایشی دیگر در انقلاب فرارسیده است؟ آیا باز هم گرگ‌ها ایمان بی‌در و پیکر کسانی را درهم دریده‌اند؟ و آیا باز هم سُکر نعمت و حب ریاست، ‌عنان از برخی رجال بریده است؟ کاش تا دیر نشده، از لب پرتگاه برگردند و عبرت آیندگان نشوند. «لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی‌المدینه لنُغرینَّک بهم ثم لایجاورونک فیها الا قلیلا. ملعونین اینما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتیلا. (آیات 60 و 61 سوره احزاب)

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها