روزنامه وطن امروز؛ دکتر حمیدرضا مقدمفر: دونالد ترامپ، رئیسجمهور جدید آمریکا همانطور که پیشبینی میشد به سیاق کمپین انتخاباتیاش، دوران دولتداریاش را هم پر سروصدا آغاز کرده است. فرمان اجرایی برای منع ورود مسلمانان برخی کشورها از جمله ایران به این کشور و پس از آن تاکید بر زیر ذرهبین قرار دادن ایران به دلیل آزمایش موشکی اخیر 2 نمونه از مهمترین مواضع و اقدامات او درباره ایران در همین بدو کار است و در آخرین نمونه نیز پنجشنبهشب تاکید کرده است «همه گزینهها علیه ایران روی میز است».
صورت و ظاهر مواجهه او با داخل و خارج آمریکا و بویژه درباره جمهوری اسلامی ایران آشکارا رادیکالتر و ترشرویانهتر از فردی همچون باراک اوباماست؛ میدود بیدهشت و گستاخ او/ خشمگین و تند و تیز و ترشرو!
همین مساله موجب شده است طی روزهای اخیر تصوراتی در داخل شکل بگیرد مبنی بر اینکه احتمالاً کارمان با ترامپ زار خواهد بود، چرا که حقیقتا دیوانهای در کاخ سفید بر مسند نشسته که کمر همت به جنگ بسته و عنقریب خواهد بود که اتفاقات بزرگی در جغرافیای منطقه و بویژه در محدوده جمهوری اسلامی ایران رخ دهد. بهرغم این تصورات، پیچیدگیهای سیاست اقتضا میکند ارزیابی دقیقتری از پدیده ترامپ به عمل آمده و با عبور از هالههایی که معمولاً در سیاست به دور واقعیت پیچیده میشود، این واقعیتها «آنطور که هست» برای محققان ظهور کند. درباره ترامپ و مواضع او از 2 نظرگاه میتوان بحث کرد؛ نخست محک مواضع اعلامی و سنجیدن فاصله این اقوال اعلامی با قدرت واقعی اعمالی او است و جنبه دوم، «کارکرد»ی است که مواضع او میتواند داشته باشد.
در منظر نخست با چند مساله روبهرو هستیم؛ اول آنکه آیا یک رئیسجمهور جمهوریخواه همچون ترامپ حقیقتاً از نظر توحش و نظامیگری در وضعیت غیرقابل مقایسه با دموکراتی نظیر باراک اوباما هست؟ ضرورت طرح این سوال از این باب است که تقریباً همگان به رویکرد تقابلی آمریکا با کشوری همچون جمهوری اسلامی که داعیه استقلال و رفع ظلم دارد آگاهند، با این همه چنین القا میشود که افرادی همچون اوباما یا هیلاری کلینتون برای ایران در قیاس با دیوانهنمایی چون ترامپ به مثابه لنگهکفشی در بیابان، «نعمت»اند! ذکر چند نکته در واکاوی این تصور احتمالاً گرهگشا خواهد بود؛ اول اینکه «ظاهر» خشنتر جمهوریخواهان نسبت به دموکراتها یک حقیقت است؛ جمهوریخواهان در سیاست خارجه اعتقاد و نزدیکی بیشتری به نظریات رئالیستی در روابط بینالملل دارند. در اینگونه نظریات که نظام بینالملل را بر مبنای یک «آنارشی» تصور میکند، اولاً مافوق دولتها برای تنظیم روابط متقابل در نظام بینالملل متصور نیست و ثانیاً «قدرت» از جنس «مادی» آن از قبیل همین توپ، تانک و ترقه از نظر «تعیینکنندگی» مهمترین جایگاه را دارد. در مقابل، دموکراتها بیش از جمهوریخواهان به نقش
قدرت نرم و اعمال پیچیدهتر قدرت بر طرف مقابل معتقدند و به همین دلیل بهتر از رقیب خود تلفیقی از نیروها (اعم از سخت و نرم) را در دینامیک زورآزمایی بین خود و دیگری به کار میبندند. بدین سبب معمولاً دموکراتها ظاهر شیکتری نسبت به جمهوریخواهان خشن دارند اما آنچه در واقعیت رخ میدهد و هدفی که 2 حزب به سمت آن در حرکتند، حقیقتا مشترک است.
جالبتر آنکه بهرغم تلاش دموکراتها برای ارائه چهرهای صلحطلب از خود، آمار جنگافروزیهای این قوم و قماش در مقایسه با جمهوریخواهان نهتنها بهتر نیست، بلکه بدتر هم هست. منابع متعددی روی تعداد جنگهایی که هر یک از این احزاب آمریکایی در دوران دولتداری خود به راه انداختهاند، کار کردهاند. یکی از مهمترین این تحقیقات که جنگهای آمریکا طی 200 سال اخیر را بررسی کرده نشان میدهد دموکراتها در این زمینه 16 به 10 از جمهوریخواهان پیش هستند!(1)
گذشته از این، هم شعارهای ترامپ در دوران تبلیغات انتخاباتی و هم وضعیتی که او از آمریکای اکنون گزارش داده، دست او را برای هرگونه اقدام نظامی واقعی و خرج دلار در این زمینه میبندد.
او با شعار American first، مهمترین دستورکار خود در دولت را توجه به منافع خود آمریکاییها عنوان و تاکید کرده است بهبود وضعیت داخل آمریکا را فدای پیمانها و ائتلافهای بینالمللی نخواهد کرد. ترامپ در مناظرههای انتخاباتی خود برابر هیلاری کلینتون با اشاره به وجود بیش از 17 میلیون فقیر زن و کودک در آمریکا گفته است آمریکا 20 هزار میلیارد دلار بدهی دارد و 6 هزار میلیارد دلار در خاورمیانه هزینه کرده است. او با ذکر این آمار و ارقام، هیلاری کلینتون را سرزنش میکرد که چنین مخارجی در خارج موجب شده است احساس کنیم آمریکا به کشوری جهان سومی تبدیل شده است!
بنابراین وعدههای داخلی ترامپ، امکان هرگونه ماجراجویی خارجی را برای او به حداقل میرساند اما مهمتر از 2 استدلال فوقالذکر، «امکان» واقعی یک تهاجم نظامی از سوی آمریکا علیه ایران است. حمله نظامی به یک کشور، بویژه آنگاه که قلمرویی همچون جمهوری اسلامی ایران مدنظر باشد، مشخصاً جنبه سرگرمی نخواهد داشت، بلکه سیستم تصمیمگیری در آمریکا ایجاب میکند حداقلی از امکان تاثیر مثبت این حمله برای آنان متصور باشد. آنچنان که آمار و ارقام شهادت میدهد، دموکراتها نهتنها در عمل نسبت به جمهوریخواهان صلحطلبتر نیستند بلکه آنجا که احتمال تاثیر میدهند، بلافاصله طبل جنگ کوبیده میشود؛ ضمن آنکه اساساً «همه گزینهها روی میز است» برای ملت ایران جمله ناآشنایی نیست و این عبارت بارها و بارها از زبان باراک اوباما رئیسجمهور سابق آمریکا و برخی دولتمردان او نیز شنیده شد. بنابراین اگر آمریکاییها حمله به ایران را گزینه کارآمد و موثری میدانستند نه جمهوریخواهان، بلکه دموکراتها هم حتی یک ثانیه از عملیاتی کردن آن امتناع نمیکردند. اما یکی از مصاحبههای اوباما در برهه پایانی ریاستجمهوری او، واقعیتهای مهمی را در این زمینه روشن
میکند. او در گفتوگو با کانال 2 تلویزیون رژیم صهیونیستی و در پاسخ به سماجتهای مجری مبنی بر اینکه چرا به جای برجام، از اقدام نظامی علیه ایران استفاده نکردید، صراحتاً و روشنتر از هر زمان دیگر به این سوال پاسخ داده و تاکید کرده است «هیچ گزینه نظامی برای متوقف کردن ایران وجود ندارد».(2)
غیر از اوباما، افراد دیگری از کابینه او منجمله جانکری نیز در چندین نوبت به عدمکارآیی گزینه نظامی آمریکا علیه ایران اذعان کرده و اساساً به همین دلیل برجام را بهترین راه برای متوقف کردن ایران در حوزه هستهای معرفی میکردند. بنابراین به دلایل گوناگون، ادعای روی میز بودن گزینه نظامی ترامپ علیه ایران نیز چیزی بیشتر از «لاف در غربت» نیست.
اما پس از بررسی واقعیتهای ادعای ترامپ، مهمترین پرسش پیش رو آن است که این مواضع چه کارکردی میتواند در جمهوری اسلامی بویژه بر آرایش گروههای سیاسی و معادلات قدرت در داخل داشته باشد. پیش از هر چیز، روی کارآمدن ترامپ در آمریکا در وهله اول خبری ناگوار برای غربگرایان داخلی محسوب میشود؛ بدین جهت که ایده آنان برای حکمرانی را تا حد قابل توجهی به محاق میبرد. برای آنها که تنها راه رشد اقتصادی را گسترش ارتباطات با قدرتهای مادی و بویژه آمریکا میدانند و هر راه جز این را بیراهه توصیف میکنند، بسیار حیاتی است که چهرهای تزئینشده از آمریکا و تصویری «مودب» از رئیسجمهور آن به افکار عمومی عرضه شود اما ظهور دیوانهنمایی چون ترامپ که ظاهراً شمشیر به دست گرفته و در کاخ سفید نشسته، عملاً امکان بازنمایی مثبت از آمریکا را برای افکار عمومی داخل منتفی میکند. بر همین اساس است که برخی مدیران اجرایی کشور اذعان کردهاند دیگر برجام برای غربگرایان آورده مشتپرکنی در انتخابات 96 نخواهد داشت و از این نظر این دسته، محدودیت مهمی را تجربه خواهند کرد.
بنابراین ترامپ مشخصاً امکان ساختن دوقطبیهایی نظیر معیشت- مقاومت را که در انتخابات 92 تجربه شد به حداقل ممکن و نزدیک به صفر خواهد رساند. در انتخابات مذکور گروهی با ارائه چهرهای بزک شده از آمریکا، چنین القا کردند مقاومت برابر آمریکا اقدامی متوهمانه و ضدمعیشت است و اگر ملت ایران به دنبال رفاه و توسعه اقتصادی هستند، راهی جز تعامل با آمریکا و برقراری یک معادله برد- برد با این دولت نیست. غربگرایان داخلی بسیار امیدوار بودند با بهرهگیری از گزینه برجام، قاعده بازیای مشابه انتخابات 92 برای انتخابات 96 بسازند و به روی کارآمدن هیلاری کلینتون برای تقویت این دوقطبی بسیار امیدوار بودند اما با وضعیت پیش رو ترامپ تهدیدی برای این قاعده خواهد بود.
با این حال به نظر میرسد غربگرایان به این نتیجه رسیدهاند که با تغییر قاعده بازی میتوان از همین ترامپ نیز به عنوان فرصت استفاده کرد. شواهد نشان میدهد چرخش از دوقطبی معیشت- مقاومت به دوقطبی جنگ- صلح به مهمترین دستور کار این روزهای غربگرایان در داخل تبدیل شده است. بدین نحو که بهرغم توخالی بودن ادعاهای نظامی ترامپ علیه ایران، شبکه داخلی نفوذ، بر واقعی بودن آنها تاکید و به ملت ایران تصریح خواهد کرد اگر به دنبال اجتناب و پرهیز از یک جنگ تمامعیار با دیوانهای همچون ترامپ هستید، در انتخابات 96 به گزینهای رای بدهید که چوب در لانه زنبور نکند و به پای او نپیچد!
گفت خرگوش الامان عذریم هست/ گر دهد عفو خداوندیت دست. تجربیات گذشته به ما دیکته میکند که احتمالاً درباره فرآیند انتخاباتی آتی در ایران همچون بسیاری از موارد گذشته هماهنگیهای مهمی میان نفوذیها در داخل و دولت آمریکا به وجود آمده یا خواهد آمد. کمااینکه اخیراً نیز اعلام شد افرادی همچون موسویان که با غربگرایان داخلی ارتباطات ویژهای دارند، در پروژه مذاکرات هستهای و برجام حداقل 3 بار به کاخ سفید رفتهاند و برخی هماهنگیها در آنجا صورت گرفته است. لذا احتمال میرود در مدت زمان پیش رو تا انتخابات 96 ترامپ بر این «جنگ روانی» و عملیات خود روی افکار عمومی ایران بیفزاید.
دیدگاه تان را بنویسید