فرار از جهنم جنگ با « ویلچر»

کد خبر: 571969

این صحنه را تصور کنید: «الان محمد» 30 ساله و خواهر 28 ساله‌اش «گیان» به دو طرف اسبی بسته شده بودند و از کوه‌های ناهموار عبور می‌کردند تا از طریق عراق خود را به ترکیه برسانند. خواهر کوچکتر هم جلوی اسب راه می‌رفت و هدایت این حیوان را برعهده داشت. مادر، برادر و یک خواهر کوچک دیگر آنها نیز پشت سرشان می‌آمدند. آنها ویلچرهای سنگینی را از مسیر خاکی و شیب دار به طرف جلو هل می‌دادند.الان و گیان هر دو معلم هستند و از بدو تولد از بیماری دیستروفی عضلانی رنج می‌برند و با این بیماری زندگی می‌کنند. حرکت کردن و جا به جایی برای آنها همیشه کاری بسیار مشکل و طاقت فرسا بوده. اما با حمله نیروهای داعش به خانه آنها در شهر الحسکه در شمال شرقی سوریه، خانواده فهمید که زمان رفتن فرا رسیده است. آنها باید شهر و دیار خود را ترک می‌کردند؛ شاید برای همیشه.

روزنامه ایران: این صحنه را تصور کنید: «الان محمد» 30 ساله و خواهر 28 ساله‌اش «گیان» به دو طرف اسبی بسته شده بودند و از کوه‌های ناهموار عبور می‌کردند تا از طریق عراق خود را به ترکیه برسانند. خواهر کوچکتر هم جلوی اسب راه می‌رفت و هدایت این حیوان را برعهده داشت. مادر، برادر و یک خواهر کوچک دیگر آنها نیز پشت سرشان می‌آمدند. آنها ویلچرهای سنگینی را از مسیر خاکی و شیب دار به طرف جلو هل می‌دادند.الان و گیان هر دو معلم هستند و از بدو تولد از بیماری دیستروفی عضلانی رنج می‌برند و با این بیماری زندگی می‌کنند. حرکت کردن و جا به جایی برای آنها همیشه کاری بسیار مشکل و طاقت فرسا بوده. اما با حمله نیروهای داعش به خانه آنها در شهر الحسکه در شمال شرقی سوریه، خانواده فهمید که زمان رفتن فرا رسیده است. آنها باید شهر و دیار خود را ترک می‌کردند؛ شاید برای همیشه.
اما آنها کجا می‌توانستند بروند؟
خبرنگار سی‌.ان‌.ان می‌گوید: الان را نخستین بار در ماه جولای و در اردوگاه پناهندگان ریتسونا در 50 مایلی شهر آتن دیدم. او به من گفت: «سفر خیلی خیلی مشکل و طاقت فرسایی بود. چنین سفری برای آدم‌های عادی بسیار خطرناک است، چه برسد به افرادی چون من که از بیماری‌های خاص رنج می‌برند. در چنین سفرهایی، رسیدن به مقصد برای افراد معلول مثل یک معجزه است؛ چون تمام مرز بین کشورهای عراق و ترکیه را کوه‌های سر به فلک کشیده شکل داده‌اند.»این خانواده ابتدا تلاش کرد از طریق مرز سوریه وارد کشور ترکیه بشود؛ سه بار تلاش کرد و هر سه بار با شکست مواجه شد. پلیس ترکیه هر بار آنها را از خاک کشورش اخراج کرد. برای همین آنها مسیر دیگری را برای فرار امتحان کردند. آنها وارد کشور عراق شدند و یک سال و نیم را در آنجا سپری کردند. اما با نزدیک شدن نیروهای داعش، آنها دوباره مجبور به فرار شدند.بنابراین، یک بار دیگر راه کشور ترکیه را در پیش گرفتند.خانواده الان موفق شد با یک قاچاقچی انسان تماس بگیرد؛ این قاچاقچی به آنها گفت: برای عبور از مرز و رسیدن به کمپی در کشور یونان، هر نفر از اعضای خانواده باید 750 دلار پرداخت کند. قاچاقچی‌ها به آنها اطمینان داده بودند که به مقصد می‌رسند و حدود 30 نفر سوار بر قایقی به طول 9 متر می‌شوند و پس از عبور از دریا به اردوگاه می‌رسند.وقتی آنها به ساحل رسیدند، با قایقی سبک وزن و بادی رو به رو شدند که طولش فقط 6 متر بود.
علاوه بر این، 60 نفر مصرانه خواهان سوار شدن بر قایق بودند. قاچاقچی‌ها به الان و گیان گفتند که جایی برای ویلچرهای آنها در قایق وجود ندارد.الان با یادآوری آن خاطرات تلخ به خبرنگار سی‌.ان‌.ان می‌گوید: «شرایط واقعاً وحشتناکی بود. ما چهار ساعت روی آب سرگردان بودیم. هر بار که به دور و برم نگاه می‌کردم، نوزادان و کودکان را می‌دیدم که گریه می‌کردند... مادرم غش کرد و خواهرم گفت او دیگر نمی‌تواند ادامه بدهد.»اما بالاخره آنها توسط گارد ساحلی یونان از سرگردانی در دریا و مرگ حتمی نجات پیدا کردند.
آنها را به اردوگاهی در جزیره خیوس بردند و به الان و گیان هم ویلچر داده شد.آنها 12 ماه مارس وارد جزیره شدند؛ تنها چند روز قبل از اجرایی شدن قرارداد بین اتحادیه اروپا و ترکیه برای جلوگیری از عبور موج آوارگان از مسیر ترکیه به قاره اروپا. در این زمان، مرزهای تمام کشورهای اروپایی به روی آنها بسته شده بود. در نهایت، خانواده الان را همراه با تعداد دیگری از آوارگان سوار بر اتوبوس کردند و به اردوگاه پناهندگان ریتسونا ( یونان) فرستادند.ریتسونا اردوگاهی است که در وسط جنگل قرار دارد و قبلاً پایگاه نظامی متروکه بوده. تحمل شرایط زندگی در چنین اردوگاهی واقعاً طاقت فرساست؛ دمای هوا در طول روز بسیار بالاست، غذا آن قدر بد است که بیشترش دور انداخته می‌شود و گرازهای وحشی هم به آنها حمله می‌کنند. زمین شنی و ریشه‌های درخت‌های بیرون زده باعث شده تا رفت و آمد برای الان و گیان خیلی سخت باشد. با نزدیک شدن فصل زمستان و سرد شدن هوا، شرایط زندگی در اردوگاه بدتر هم خواهد شد.نگاه الان به زندگی همچنان مثبت است. او پسری امیدوار و خوشبین به آینده است. او در چادرهای موقتی که توسط سازمان‌های غیردولتی برپا شده و حالا به کلاس درس تبدیل شده‌اند، زبان انگلیسی تدریس می‌کند.

شور و شوق کودکان برای یادگیری و زندگی کردن کاملاً در تضاد با شرایط واقعی و نامساعد اردوگاه است.بسته شدن به اصطلاح مسیر بالکان در شمال اروپا و شکست رهبران قاره اروپا برای انتقال و اسکان آوارگان در کشورهای مختلف باعث شده تا 60 هزار آواره و مهاجر در کشور یونان سرگردان و معطل بمانند. این آدم‌ها با ترس، وحشت و تردیدی دائمی روزگارشان را می‌گذرانند. این شرایط به این معنی است که خانواده الان از پدر و خواهر کوچکترشان جدا بمانند و زمان پیوستن آنها به یکدیگر مشخص نباشد.اما الان هنوز امیدوار است که تغییرات سرانجام از راه برسند و شرایط کمی بهتر بشود.باید منتظر ماند و دید آینده چه چیزی برای الان، خانواده‌اش و بقیه آوارگان جنگ کنار گذاشته است.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها