روزنامه آرمان : نامه به اوباما، آن هم براي سومين بار موضوعي نيست كه بتوان آن را در زمره افتخارات كشور در عرصه بينالمللي قلمداد كرد، بلكه از جهاتي هم بايد دلايل اين حركت را مورد تحليل قرار داد كه چه اهدافي در نظر نگارنده براي نگارش نامه بوده است.
هرحركتي درعرصه ديپلماتيك تعريفي دارد و برداشتهايي از آن صورت ميگيرد. بنابراين پيش از هر اقدام دراين عرصه بايد به تبعات و دستاوردهاي آن انديشيد. نگارش نامه به اوباما براي برگرداندن ۲ ميليارد دلار از پولهاي مصادرهشده ايران در سربرگ رئيس دولتهاي نهم و دهم كه ديگر در قدرت و تصميمگيريهاي كلان حضور ندارد، چه دستاوردي خواهد داشت؟ آيا آنچنان كه معاون پارلماني رئيسجمهور بيان كرد او مانند ساير شهروندان از حقوقي برخوردار است و ميتواند به هر كسي كه ميخواهد نامه بنويسد؟ به نظر ميرسد اين حركت احمدينژاد از سوي حاميانش هم مورد نقد جدي قرار داشت و برخي از آنها با توجه به بيحاصل و بيپاسخ ماندن اين نامه، رفتار احمدينژاد را كاستن از جايگاه يك رئيسجمهور مقتدر دانستند. اما برخي ديگر هم بودند كه گويي منتظر فرصتي براي علني كردن منويات ذهني خود بودند كه در جايگاه مشاوران احمدينژاد تعريف ميشوند. با نگاهي به گذشته بايد اينگونه اذعان داشت كه كليد نامه به اوباما در جيب مشايي است، چرا كه او بيش از ديگران در جريانات روابط ايران و آمريكا و تلاش هاي صورت گرفته در اين راستا بوده است.
تطهير آمريكا پس از انتشار نامه
عبدالرضا داوري مشاور رسانهاي احمدينژاد ساعاتي پس از انتشار نامه به اوباما، دركانال تلگرامي خود متني را منتشر كرد كه قابل تامل بود. متن منتشره با اين جمله آغاز شد كه «آمريكاستيزي» هرگز در دستور كار انقلاب اسلامي نبوده است! اگر سومين نامه احمدينژاد در كنار اين جمله داوري مورد بررسي قرار گيرد، اين گمانه تقويت خواهد شد كه طيف احمدينژاد هدفي بالاتر از برگرداندن ۲ ميليارد دلار را دنبال ميكند. جالب است اگر اين گمانه در بررسي نگارش نامه به اوباما به عنوان يك شاخص تاييد شده در نظر گرفته شود، آن گاه با رفتارهاي ديگر اين طيف همخواني نخواهد داشت. سلسله نشست هايي تحت عنوان گفتمان امام و انقلاب با سخنراني احمدينژاديها برگزار شده و ميشود كه بايد به اين نكته توجه داشت بخشي از گفتمان امام درباره نحوه رفتار با آمريكاست كه به عنوان نمونه در زماني فرمودند:«با توسل به دامن آمريكا ضعف و ناتواني خود را بر ملا نسازيد و از گرگها و درندهها براي شباني و حفظ منافع خود استمداد نطلبيد.ابرقدرتها آن لحظهاي كه منافعشان اقتضا كند شما و قديمي ترين وفاداران و دوستان خود را قرباني ميكنند و پيش آنان دوستي و دشمني و نوكري و صداقت
ارزش و مفهومي ندارد آنان منافع خود را ملاك قرار دادهاند و به صراحت و در همه جا از آن سخن ميگويند.» شايد برخي از حاميان احمدينژاد اينگونه پاسخ دهند كه اگر امام خميني (ره) مخالف رابطه و مذاكره با آمريكا بوده است پس چرا دولت يازدهم در پرونده هستهاي با مسئولان آمريكايي به دور يك ميز مينشيند كه اين سوال سادهانگارانه است؛ چرا كه براي بنيانگذر انقلاب اسلامي منافع و مصالح ملي در رتبه نخست اولويت قرار داشته است. مذكرات هستهاي با آمريكا در جهت نيل ايران به اموال مصادرهشده خود و رفع تحريمها بوده اما آيا ۲ ميليارد دلار دارايي ايران با نامه احمدينژاد به كشور باز ميگردد؟
خيال محققنشده در دولتهای نهم و دهم
بخشهاي بعدي متن مشاور احمدينژاد هم قابل تامل است كه استكبارستيزي را «صحيح» و آمريكاستيزي را «اشتباه» دانسته است. واضح است كه ايران با كشورهاي ديگر سر جنگ ندارد و خواهان جهاني است كه صلح در آن برقرار باشد اما اينكه بعد از نامه احمدينژاد به اوباما به يكباره تطهيرسازي از چهره آمريكا آن هم از سوي مشاور نگارنده نامه، صورت گيرد، گمانه ذكر شده را تقويت ميكند. داوري نوشته است:« انقلاب اسلامي ملت ايران، «آمريكاستيز» نيست؛ «استكبارستيز» است: ستيزي با همه مظاهر استكبار از سركوب حقوق انسان ها زير چرخ هاي سرمايه داري تا كشتار انسان ها زير ماشين ميليتاريسم سلطهجو» ستيز نداشتن ايران با كشورهاي ديگر اظهار من الشمس است اما اينكه بدون اشاره به رفتارهاي گذشته آمريكا به يكباره از ادبياتي نرم درباره آن كشور استفاده شود، محل سوال است. شايد براي یافتن پاسخ معماي نامه و نوشتار مشاور نويسنده آن بايد كمي به عقب بازگشت، يعني آخرين سفر احمدينژاد به نيويورك كه به يكباره و بر خلاف سفرهاي قبلي از لحن ديگري براي خطاب كردن آمريكا استفاده كرد و گفت:« ايران جايگاه ايالات متحده آمريكا را ميداند و بر اين باور است كه ما ميتوانيم
با همديگر رابطه داشته باشيم.»
اظهاراتي كه واكنش صريح مشاور امور بينالملل مقلم معظم رهبري را در پي داشت.دكتر علي اكبر ولايتي گفت:«سياستهاي كلي ايران درباره ايالات متحده تغيير نكرده و هيچ تصميم جديدي در اينباره گرفته نشده است.» نشانه ديگري از اين رويكرد را ميتوان بر پايه اظهارات دبير كميته سياست خارجي شوراي عالي امنيت ملي در دولت اصلاحات مطرح كرد كه با اشاره به دور زدن سعيدجليلي در مذاكرات هستهاي توسط احمدينژاد مينويسد:«در سال ۱۳۹۱ يك آمريكايي عضو گروه تماس سطح دو درباره مذاكرات هستهاي به من گفت كه اسفنديار رحيم مشايي دستيار ارشد و دوست نزديك احمدينژاد با مقامات عاليرتبه سابق ايالات متحده درباره احتمال گشودن باب مذاكرات مستقيم صحبت كرده است. يكي از سفراي ايران در اروپا به يك عضو گروه تماس سطح دو كه عضو دولت ايالات متحده بوده گفته است:«همهچيز از سوي ايران آماده است و مشايي و ثمره هاشمي براي شركت در اين ملاقات كه در برلين برگزار خواهد شد، ميآيند.»
اين عضو سابق دولت آمريكا به سفير ايران چنين پاسخ داده است: «كاخ سفيد گفت نه. آنها گفتهاند نميخواهند در روابطي خارج از چهارچوب ۱+۵ با ايرانيها وارد بحث شود. » اكنون اين سوال مطرح است كه آيا مشايي در اين پروژه جديد نقش اصلي را بر عهده دارد؟ آيا پروژه نامه و فصل جديدي كه از سوي داوري گشوده شده، برنامهاي براي انتخابات رياستجمهوري ۹۶ است تا بهواسطه آن القا كنند اگر روحاني در روابط بينالملل نمره خوبي گرفت احمدينژاد تواناتر از اوست و در دوراني كه مسئوليتي نداشته هم به اوباما نامه نوشته است! در نهايت حركت جديد احمدينژاديها در تلاش براي فراموش كردن فصلهاي گذشته رفتارهاي آمريكا با ايران محل سوال جدي است و افكار عمومي انتظار دارد دليل اين ذوقزدگي را بداند.
دیدگاه تان را بنویسید