روزنامه ایران: ویلیام جی برنز نقش قابل توجهی در مذاکرات غرب با ایران داشت. مذاکراتی که منجر به تفاهم ایران با کشورهای 1+5 و امضای موافقتنامه موسوم به برجام شد. برنز که از سفرای سابق امریکا است در سال 2014 بازنشسته شد و به 33 سال فعالیت دیپلماتیک خود پایان داد ولی او هنوز هم به این سبب که دومین سفیر منصوب شده به پست معاونت وزارت خارجه امریکا است، از همگنانش تفکیک میشود. نقطه اوج روند فعالیت دیپلماتیک او به عنوان سفیر، استقرار در مسکو در سالهای 2008 تا 2011 بود. او مدتی هم کارشناس امور کشورهای شرقی در وزارت خارجه امریکا بود. اظهارات وی درخصوص «برجام» و نحوه شکلگیری آن میتواند جالب باشد. این گفت و گو به تازگی و در آستانه یک سالگی < برجام> در نشریه معتبرInternational Affairs منتشر شده است که ترجمه آن را می خوانید:
از قدمهای اول بگویید؛ زمانی که باراک اوباما از شما خواست به همراه گروهی به عمان بروید و با ایرانیها ملاقات کنید.
نخستین گام نشان دادن این نکته به ایرانیها بود که ما در این زمینه جدی هستیم و نمیخواهیم ایران سلاح اتمی بسازد. همراهی متحدانمان هم سبب میشد که بتوانیم از ابزار تحریم استفاده کنیم.در زمان شروع دوره دوم ریاست جمهوری اوباما یعنی اوایل سال 2013 تحریمهای اقتصادی سنگینتری بر ایران وضع کردیم. این بدین معنا بود که صادرات نفت ایران 50 درصد کاهش یافته و بهای ارز این کشور نیز به نصف رسیده بود. در اوایل مارس 2013 بود که در یک ملاقات ترتیب داده شده توسط عمانیها به طور مستقیم با ایرانیها صحبت کردیم ولی این که آن ملاقات بدون آرامش لازم و بدون آگاهی سایرین صورت پذیرفت، جنجال زیادی ایجاد کرد.
مسائلی مانند جایگاه خبری گولدبرگ در دکترین اوباما در منطقه آتلانتیک نشانگر موضع رئیسجمهوری امریکا در قبال خاورمیانه است. این طور نیست؟
دیدگاه اوباما در قبال این مسأله همیشه موجب تحسین من است. وی اعتقاد داشت گفتوگوی ما با ایران موجب یک تغییر سریع و کامل در مواضع طرف مقابل نخواهد شد. کافی بود به وقایع خاورمیانه طی سالهای اخیر توجه میکردید و متوجه این حقیقت میشدید. به واقع هرچیزی در آن جا فاقد ثبات و استمرار بوده و هر روز شرایط تغییر کرده است.
آیا امکان داشت آن وضعیت به یک رقابت تسلیحاتی منجر شود و زرادخانهای اتمی را در خاورمیانه به چشم ببینیم؟
همینطور است و به همین سبب بود که توجه اوباما به یک تست حقیقی دموکراسی در منطقه معطوف شد. به واقع مسأله منوط به این بود که چقدر میشد با ایران در امر محدودسازی تسلیحات اتمی به توافق رسید و استراتژیهای این امر را بسط داد. اوباما میدانست دیدگاه ایران در قبال امریکا طی این مسیر هرگز عوض نخواهد شد. البته دولت امریکا میدانست که ایران مایل به تعامل بر سر مسائل هستهای است اما حل مشکلات به زمان بیشتری نیازمند بود.
اینکه اوباما اصرار بر باز شدن زمینههای مذاکره با ایران داشت تا چه حد در حل موضوعات سهیم بود؟
اطرافیان اوباما به این مسأله بسیار اعتقاد داشتند و از این منظر کارها و موضع گیریهای او مورد تأیید آنها بود. همه ما امیدوار بودیم که این نگرش ما ثمر بدهد.
بیش از 35 سال از قطع روابط امریکا و ایران میگذشت و پس از آن هم هیچ چیزی ایجاد نشده بود که بتوان روی آن بهعنوان پایه اصلی تفاهم کار کرد و برعکس موارد عدم تفاهم زیادی را به چشم میدیدیم. با این حال ما متوجه شدیم پس از روی کار آمدن دولت روحانی تغییرات زیادی در رفتار ایرانیها ایجاد شده که با دوران احمدینژاد بسیار فرق میکرد. با آمدن محمدجواد ظریف به وزارت خارجه ایران این روند مثبت و شرایط تثبیت و اوضاع مساعدتر شد. من با دو دستیار اصلی ظریف یعنی عراقچی و تخت روانچی ملاقات کردم. هر دو سیاستمداران مجربی بودند و عزم راسخی داشتند که بهترین و پرسودترین موضع برای مذاکرات هستهای ایران شکل گیرد و بهترین تفاهمنامه برای این کشور به دست آید. به این ترتیب بود که مذاکرات ما با آنها طولانیتر و سختتر شد و مدتها طول کشید تا به نتیجهای برسیم که بهدنبالش بودیم. با توجه به اینکه روابط دو کشور کاملاً سرد شده بود، این تصور که به تفاهمی سریع برسیم یک سادهانگاری صرف بود.
روش کار در این زمینه این است که هرازچندگاهی بساطتان را جمع کنید و بروید و پس از مدتی برگردید و مجدداً به مذاکره بپردازید.
اما موضعگیری فرانسه را هم داشتیم که به کلی در قبال ایران منفی بود. آیا از این طریق بین کشورهای 1+5 بیش از حد تفرقه به وجود نمیآمد؟
طبعاً بعضی اختلافهای سلیقهای و تاکتیکی بین آنها وجود داشت ولی در عین حال یک هدف مشترک تمامی آنها را به پیش میراند. مسأله چین و روسیه هم مطرح بود. روسها همراهی زیادی نشان میدادند و چین بیشتر روی دریافت نفت حساب میکرد. در جهانی که به سختی میتوان تفاهم جهانی را حتی روی بدیهیترین امور مشاهده کرد، در ارتباط با مسأله ایران یک نوع هماهنگی محسوس قابل رؤیت بود و فکر میکنم که جانکری وزیر خارجه امریکا و وندی شرمن، معاون پیشین وزیر خارجه امریکا در این قضیه سهم زیادی داشتند.
اکنون در اواخر دوران ریاست جمهوری اوباما به سر میبریم و در سالی که معلوم نیست هیلاری کلینتون رئیسجمهوری میشود یا دونالد ترامپ، ماجرای تفاهم با ایران بر سر قضیه برجام به کجا و چه چیزی منتهی خواهد شد؟
برای دولت جدید امریکا چالش بزرگ و اصلی نظارت بر حسن اجرای این تعهد خواهد بود درست است که شاهد شروع موفقی بودهایم اما در آینده نیازمند یک کار روزانه و نظارت دقیق هستیم تا هر کس موظف به رعایت مواردی شود که به او سپرده شده است. باید مطمئن شد جای جای این تعهدنامه در حال رعایت و اجرا است.
کلاً به نفع رئیس جمهوری جدید امریکا نیست که از تعهدات موجود کنار بکشد و از هر چه روی داده است انصراف بدهد. شاید تا اواسط کار میشد انصراف داد و رفت اما حالا چیزی برقرار شده که براساس و بنیان آن میتوان کار کرد نباید تسلیم شد. اگر این تعهد را نادیده بگیریم دوباره تغییراتی در منطقه روی خواهد داد که مهار آن از عهده ما خارج خواهد شد.
همین حالا خلأ و مشکل به اندازه کافی در منطقه هست مانند مشکل یمن بنابراین تفاهمنامه ایران با 1+5 شرایط کشورهای عرب منطقه را پیچیدهتر خواهد کرد.
بدبینی نسبت به تبعات این تعهدنامه آسانترین کار است. اما گرهی را نمیگشاید و کلاً فکر نمیکنم شرایط بهشدت تیره باشد.
نقش امریکا در منطقه چه خواهد شد؟
امریکا میتواند نقش فرماندهی خود را در این منطقه حفظ کند! اصولاً دوری جستن از خاورمیانه اشتباه است و نیازی هم به آن وجود ندارد. در این منطقه پاره ای خطرات همیشگی و ذاتی وجود دارد و فشارهای اجتماعی و پناهندگیها آزاردهنده بوده است. داعش هنوز خطر بزرگی است و باید برای حذف آن راهکارها و ابزارهای سیاسی و امنیتی لازم را در اختیار گرفت. شاید بتوان از طریق هوا و با توسل به جنگندهها داعش را در هم کوبید اما تا در زمین آنها را محدود نکنید، جولان آنها ادامه خواهد یافت. نوع حرکت آنها در سوریه و عراق نشانگر روشهای تنازع آنها است. در سوریه باید باقی مانده افرادی را که هنوز علیه داعش اسلحه به دست نگرفتهاند فعال و در این راه کوشا ساخت. زیرا بدون ایجاد یک اتحاد منطقهای مستحکم داعش شکست نخواهد خورد. نوع حرکت دولت سوریه هم در این زمینه سرنوشت ساز است.
چه موارد بازدارندهای در این عرصه وجود دارد؟
امریکا باید سایر کشورهای عرب را متقاعد کند که رفتارهای ایران صلحآمیز است آنها نباید به این باور برسند که ایران میتواند برای آنها خطرساز باشد. میتوان در کشورهایی مثل تونس و اردن نظامهایی را یافت که تکرار الگوی حکومتیشان در سایر کشورهای عرب میتواند راهگشا باشد. باید روی روشهای آنان کار و سرمایهگذاری کرد زیرا موفق بوده است. بیداری شماری از کشورهای عرب از 6، 7 سال پیش شرایط خاصی را به وجود آورده بود که اینک دیگر دایر نیست و یا آن بپاخیزیها مهار شده است.حقوق انسانها در برخی از این کشورها زیرپا گذاشته شده و باید در این زمینه اقداماتی را انجام داد. مسائل انسانی در این کشورها تضعیف شده است.در همه حال مهمتر از هر چیزی سر کردن با ایران است. ایرانی که به گفته هنری کیسینجر ابتدا باید ثابت شود که همچنان قدرت انقلابیاش را حفظ میکند و میتواند به سایر کشورهای منطقه خط بدهد و یا اندیشههایش از این هم فراتر میرود. از نظر من به جای دخالت مستقیم در کارها و گرایشهای ایران باید به مهار و محدودسازی طیف اقدامات آنها همت گماشت. این مسأله دامنه تأثیرگذاری کارهای امریکا در منطقه را هم بیشتر خواهد ساخت.
شرایط روسیه در منطقه را چطور میبینید؟
پوتین در روسیه قدرتمندانه عمل کرده و داشتن باوری به جز این فایدهای ندارد. او رژیم اسد را تقویت کرده است و شاید روسها بیش از حمایت از فرد قصد نشان دادن قدرت خود در منطقه را داشتهاند. پوتین اعتقاد دارد نقش امریکا در منطقه ضعیفتر از چیزی است که دولت امریکا باور دارد و روی همین وجه قضیه کار کرده است و ما باید خلاف این را به اثبات برسانیم و مثلاً با محدود کردن مجدد مسائل اوکراین، روسیه را در لاک دفاعی فرو ببریم و گرنه سیاستهای ما در منطقه توسط روسها دوباره کور و ناکارآمد خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید