جوان: برائت از «نصیری» دیگر دیر شده است!

کد خبر: 1289734

شما اصلاح‌طلبان به صد دلیل روشن و آشکار از «فرصت نصیری» استفاده کردید. او را به دیدار خصوصی خاتمی بردید. تاج‌زاده در مرخصی، او را به شما‌ها سفارش کرد. به او تریبون دادید. او را «استاد و متفکر و نواندیش دینی» نامیدید. نمی‌توانید اکنون او را چنین بی‌رحمانه و خصمانه از خود برانید.

جوان: برائت از «نصیری» دیگر دیر شده است!

شما اصلاح‌طلبان به صد دلیل روشن و آشکار از «فرصت نصیری» استفاده کردید. او را به دیدار خصوصی خاتمی بردید. تاج‌زاده در مرخصی، او را به شما‌ها سفارش کرد. به او تریبون دادید. او را «استاد و متفکر و نواندیش دینی» نامیدید. نمی‌توانید اکنون او را چنین بی‌رحمانه و خصمانه از خود برانید. او «ذات عینیت‌یافته» شماست. گمان می‌کرد نزد شما می‌تواند ارج و اجری پیدا کند. نصیری از برخی شبهاتی که اصلاح‌طلبان در دل او افکنده‌اند، نظریه «اتحاد اصلاح‌طلبان با شاهزاده» را در خارج از کشور داده است. این را حل کنید و این‌قدر فکر و خیال نبافید. نگویید که او نامتعادل است که کسی از شما نمی‌پذیرد وقتی با نامتعادل‌ها فالوده می‌خورید! او نامتعادل نیست، دقیقاً ترازوی شناخت‌شناسی اصلاح‌طلبان است. یک افراطی اعوجاجی و ریاکار که نمی‌توان از روی نوشته‌ها و گفته‌ها واقعیت او را شناخت، که یا بر سر دیوار سفارت است یا برای سفارت یقه می‌درد و آینده او نیز نامعلوم است و مشخص نیست که باز بر سر دیوار می‌رود یا از آن سوی دیوار می‌پرد!

 آقای عباس عبدی در یکی دیگر از شگفتانه‌های تحلیلی خود در واکنش به یادداشت «جوان» با عنوان «چرا اصلاح‌طلبان باطن خود را به گردن نمی‌گیرند؟» بدون پاسخگویی به هیچ‌یک از استدلال‌های «جوان» و فقط با یک ادعای گنده که قبلاً خودش خلاف این ادعا حرف زده بود، عصبانیت خودش را از دوقلوشدن با مهدی نصیری بر سر روزنامه جوان خالی کرده است.

عبدی ادعا کرده «آقای نصیری هیچ نسبتی با اصلاح‌طلبی به عنوان یک مجموعه‌ای با پیشینه‌ای فکری و سیاسی نداشت و هنوز هم به لحاظ مبانی فکری به مجموعه اصولگرایان نزدیک‌تر است.» و بعد با توهین به روزنامه جوان که «آی‌کیو در اندازه گنجشک هم نیست» می‌گوید بهتر بود توجیه و اصرار می‌کردید که نصیری سلطنت‌طلب نیست، نه اینکه به‌جای توجیه نصیری «مجموعه اصلی انقلاب [اصلاح‌طلبان]که بسیار فراتر از کل اصولگرایان هستند را نیز باطن‌شناسی می‌کنید، و نصیری را باطن آن‌ها می‌دانید.»

 آقای عبدی وسط دعوا نرخ تعیین کرده و گفته است «ما اصلاح‌طلبان مجموعه اصلی انقلاب هستیم.» این چه مجموعه اصلی است که خود آقای عبدی سال گذشته در گفت‌و‌گویی با روزنامه شرق (و به تناوب در مناسبت‌های دیگر) به فقدان پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان اعتراف کرده و می‌گوید: «آنچه موجب می‌شود مردم به اصلاح‌طلبان توجه نکنند، این است که حرف آن‌ها مابه‌ازای عینی ندارد- برخلاف ۹۶ که وعده حذف تحریم‌ها را دادند- و اگر می‌بینیم سیاست‌های اصلاح‌طلبان به بن‌بست رسیده یک دلیلش این است که مردم به نوستالژی‌ها رجوع می‌کنند و، چون این اصلاح‌طلبان بودند که در اصل انقلاب و در اشغال سفارت و حتی جنگ حضور داشتند، این نوستالژی مشکل اصلاح‌طلبان می‌شود.» یعنی بدون پایگاه اجتماعی و بدون توجه مردم، هنوز مجموعه اصلی انقلاب هستید؟! یعنی این عنوان «مجموعه‌اصلی‌بودن» ذاتی و فطری شماست و هیچ‌چیز حتی رویگردانی مردم از شما هم نمی‌تواند آن را از شما پس بگیرد؟! وقتی آوازه گوشخراش توتالیتاریسم و انحصارگرایی و دیکتاتوری که سر می‌دهید، نکند مقابل آینه جناح‌اصلاح‌طلبی ایستاده‌اید و آواز سر می‌دهید؟! کجای دموکراسی می‌گوید شما هم می‌توانید پایگاه اجتماعی نداشته باشید و مردم به شما توجه نکنند، و هم در همان لحظه و زمان، مجموعه اصلی یک نظام باشید؟!

 آقای عبدی حتی به یکی از استدلال‌های یادداشت روزنامه جوان پاسخ نداده است. ما در آن یادداشت به ذکر نمونه‌هایی مشخص از دو روزنامه که آقای عبدی سرمقاله‌نویس هر دو است یعنی اعتماد و هم‌میهن اشاره کردیم و نوشتیم یادداشت‌های نصیری در گذرگاه تلگرامی‌اش در گذرگاه تلگرامی «هم‌میهن» پوشش داده می‌شود و نوشته‌هایی از نصیری که خطاب آن‌ها به اصولگرایان و تقبیح و تمسخر اصولگرایان است با آ‌ب‌وتاب در این رسانه منتشر می‌شود. آیا این به‌معنای احساس نزدیکی با او نیست؟ آیا به این معنا نیست که برخلاف ادعای عبدی که نصیری را «هنوز هم به لحاظ مبانی فکری به مجموعه اصولگرایان نزدیک‌تر» می‌داند، او اتفاقاً در دل اصلاح‌طلبان نشسته است و اکنون هیچ نسبتی با اصولگرایان ندارد؟!

روزنامه جوان استدلال کرده است که وقتی روزنامه اعتماد با سرمقاله‌های هرروزه از عبدی با همین آقای نصیری به عنوان «مهدی نصیری، روزنامه‌نگار، نواندیش دینی و فعال سیاسی» مصاحبه می‌کند و آب بر آتش ماجرای مهسا می‌ریزد، آیا می‌تواند اکنون که نصیری از «اتحاد شاهزاده با تاج‌زاده» حرف زده است، یکباره آشفته‌حال و پریشان‌احوال به میدان بیایند و بگویند «ما هیچ نسبتی با نصیری نداریم»؟! چرا به این استدلال پاسخ نمی‌دهید؟!

آقای عبدی به‌جای استدلال و پاسخگویی به این مصادیق (که هیچ جوابی برای آن ندارد که اگر داشت به وادی توهین و افترا نمی‌افتاد) با عباراتی ناشی از عصبانیت مانند «بی‌صداقتی و دورویی و بی‌عقلی» که خطاب به «جوان» می‌آورد، می‌نویسد: «فرض کنیم که ادعای نویسنده درست باشد. آیا یک لحظه پیش خود فکر نکرده که اگر اصلاح‌طلبان هم سلطنت‌طلب شده باشند، حتماً افراد با گرایش‌های فراتر از اصلاح‌طلبی هم شده‌اند، پس چه کسی برای سیاست رسمی می‌ماند؟»

 معلوم است که «جوان» قصد نداشته بگوید اصلاح‌طلبان سلطنت‌طلب شده‌اند، اما در منش اصلاح‌طلبان برای «لگد زدن به جمهوری اسلامی» و فرصت‌طلبی از وجود امثال نصیری برای این منظور، بحثی باقی نمی‌ماند. غیر از آن‌همه گفت‌وگوی اصلاح‌طلبان با نصیری به عنوان متفکر دینی و استاد و چهره سنت‌گرای نواندیش (منقول در نوشته محمد عطریانفر)، رجوع کنید به سخنان بهزاد نبوی در گفتگو با محمد قوچانی در سال گذشته که گفت بعد از آشوب ۱۴۰۱ «برخی مجموعه‌های اصلاح‌طلب» که «مرض‌بچگانه» داشتند و «لوچ» بودند، گمان کردند که کار نظام تمام است و می‌خواستند سرشان بدون کلاه نماند! آیا آن جریان آشوب ۱۴۰۱ غیر از رضا پهلوی و دوست‌دختر تام‌کروز و گلشیفته فراهانی و علی کریمی، رهبر دیگری داشت؟! اگر آن مجموعه‌های اصلاح‌طلبی طبق ادعا و نظر یکی از قدیمی‌ترین و معتبرترین اصلاح‌طلبان می‌خواستند از خوان نعمتی که آَشوبی به رهبری شاهزاده پهن کرده است، سرشان بی‌کلاه نماند، آیا نمی‌توان حدس زد که وقتی نصیری به دیدار خاتمی و دیگرانی از اصلاح‌طلبان می‌رفته و با روزنامه‌های عباس عبدی مصاحبه می‌کرده، مظنه و زیرزبان آنان را شنیده است که لگد به جمهوری اسلامی حتی از شاهزاده هم خوب است و حالا آن را در کانادا فریاد می‌زند؟! آیا از همین جریان‌های اصلاح‌طلب قبل از نظریه «اتحاد شاهزاده با تاج‌زاده»، نظریه همسو و مشابه «از سروش تا گوگوش» بیرون نیامد؟! از چه می‌گریزید و از چه می‌ترسید که همه با هم نصیری را تکذیب می‌کنید و او را نادان و متوهم و بی‌تعادل می‌نامید؟ آقای عبدی وقتی شما در «هم‌میهن» هر روز سرمقاله دارید، و صاحب امتیاز روزنامه آقای کرباسچی هم نصیری را نامتعادل می‌نامد، آیا نمی‌توانستید قبلاً بگویید حرف‌های این نامتعادل را در گذرگاه‌های مربوط به این مجموعه رسانه‌ای منتشر نکنند؟!

آقای عبدی! شما صاحب نظریه مشعشع «توسعه بیمارستان‌ها در دولت سیزدهم برای گام بعدی یعنی تبلیغ ماچه الاغ ماده» هستید و اینچنین آسمان ریسمان می‌بافید. افتخار می‌کنید که سال‌هاست در خانه تلویزیون ندارید و نخریده‌اید، اما بار‌ها به نقد برنامه‌های تلویزیون می‌پردازید. بار‌ها خودتان و رفیقان نازی‌آبادی تان را یکجا «همه اصلاحات» فرض کرده‌اید، در جایگاه یک جامعه‌شناس متعهد، به زنان بی حجاب پیام تلویحی می‌دهید که می‌توانند پلیس را مچل کنند! در تحقیری ملی، از سرگرفتن روابط با سعودی را از ناچاری می‌نامید نه از موضع قدرت، تلاش می‌کنید عملیات تروریستی کرمان را به داعش نسبت دهید نه به اسرائیل، جشن مردم در عید غدیر را با سخیف‌ترین نوع فکر و خیال «تلاش برای تداوم دین و مناسک دولتی با توزیع اقلام و از بودجه عمومی» می‌نامید، بار‌ها گفته‌اید به نوشته‌هایی که با توهین به شما جواب می‌دهند، پاسخی نمی‌دهید، اما اکنون در یک یادداشت پر از مغالطه، روزنامه جوان را بی‌عقل و ریاکار و بی‌صداقت و دارای مغزی به اندازه گنجشک می‌نامید، بار‌ها و بار‌ها منطق و استواری اندیشه خود را فدای ضربه‌زدن و تخریب حکومت می‌کنید و حالا واقعاً چرا نباید در تحلیل جدید شما با دیده تردید نگریست؟

این‌بار جناب عبدی صورت‌بندی مشعشعی می‌کند که باید برای نگاه‌داشت آن، موزه علوم سیاسی تأسیس کرد! او اصولگرایان را دست‌بالا و با ارفاق ۱۵ درصد می‌داند که آن‌هم «جزو بخش‌های ضعیف‌تر و کم‌اثرتر» هستند. بعد تلویحاً نتیجه می‌گیرد که خودشان یعنی اصلاح‌طلب‌ها ۸۵ درصد جامعه هستند؛ و سپس به این پایان‌بندی می‌رسد که وقتی روزنامه جوان نصیری را باطن اصلاح‌طلبان می‌داند و به اتحاد با شاهزاده اشاره می‌کند، یعنی ۸۵ درصد جامعه را به سلطنت‌طلبی هل داده است! این وهمیات واقعاً از کسی غیر از ایشان برنمی‌آید؛ که چند ماه پیش بگوید مردم به ما توجه نمی‌کنند و حالا بگوید ما ۸۵ درصدیم، آن‌هم، چون اصولگرایان ۱۵ درصدند! انگار نخودچی و کشمش تقسیم می‌کند. بقالی‌ها هم این‌طور تحلیل و تجزیه و تقسیم نمی‌کنند. این حرف‌ها واقعاً باید در حافظه تاریخی این مردم بماند.

عبدی می‌گوید جناح حاکم باید درباره نصیری موضع می‌گرفت! چرا جناح حاکم؟ او چه نسبتی با جناح حاکم (اگر عنوان درستی باشد) دارد؟ نصیری جوانی بود پرشروشور و مصداق بارز «جاهل را نمی‌بینی مگر در یکی از دو حالت افراط یا تفریط» و منصوب شهید شاهچراغی مدیر مسئول وقت کیهان در زمانی که سیدمحمد خاتمی سرپرست کیهان بود. طبق تصریح و افتخار خود که «دو سال با اشراف آقای خاتمی کار کردم»، دست‌پرورده شما بود و اگر آنچه شما تلویحاً نظام می‌نامید او را برای مدیرمسئولی کیهان تأیید کرد، با معرفی رفیق شما بود. دو ماه بعد از روی کار آمدن مدیر مسئول فعلی کیهان، از کیهان رفت. مدتی بعد مقاله‌ای نوشت که «هر کس فلسفه بخواند زندیق است!» نه به امام، نه به علامه طباطبایی، و نه به شهید مطهری، به هیچ‌یک رحم نکرد. سال‌هاست که اعوجاجات فکری او را هیچ‌کس جز لگدکوبان به نظام تحویل نمی‌گیرد. نظام کجای کار او بوده که باید پاسخگو باشد. اصلاً او چه کسی هست؟ چطور او را از خود دور می‌کنید و به نظام می‌چسبانید درحالی که خود نوشته است: «من در اولین رأی‌گیری زندگی‌ام به سیدمحمد خاتمی رأی دادم و همیشه به اصلاحات به جای انقلاب "به اشتباه" معتقد بودم، در دور بعد از خاتمی نا امید شدم، رأی ندادم و حاصل آن فاجعه‌ای به اسم احمدی‌نژاد به‌وجود آمد و دور دوم به مهندس موسوی رأی دادم که همه می‌دانیم که رأی‌ها چه شد! بازهم به روحانی رأی دادم برای آزادی موسوی، برای برگشتن عقلانیت برای سوسوی امیدی که برای خودم می‌ساختم! بعد از آبان ۹۸ با یک فرمول ساده، واقعیت را یافتم: هرچیزی حتی وضعیت آب‌وهوایی که این حاکمیت گفته صددرصد برعکس و دروغ است. مثال: اگر از عزت مردم ایران سخن گفتند، حتماً کمر به نابودی مردم بسته‌اند.» چنین موجودی چه نسبتی با نظام دارد که نظام باید پاسخگوی اعمال و گفتار او باشد؟ اگر او از شما و بیانیه‌نویس شما نیست، چرا او را در ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ دقیقاً یک‌سال پیش به دیدار خصوصی خاتمی بردید؟! «دیروز به دیدار خصوصی سیدمحمد خاتمی رفتم. خاتمی در سال ۶۷ که نماینده ولی فقیه در مؤسسه کیهان بود، با عضویتم در شورای سردبیری روزنامه موافقت کرد... در این دیدار در این‌باره که همگی چه اشتباهاتی پس از انقلاب مرتکب شدیم گفتگو کردیم... در دیدار دیروز که با حضور دوست عزیزم آقای دکتر هادی خانیکی صورت گرفت، برای خاتمی توضیح دادم که در تغییر من، سه مبنای معرفتی، نقشی بسیار مهم داشت... در دیدار دیروز مرتب به این می‌اندیشیدم که یکی از ادله لااقل نمادین برای عبور از ج ا، حصر شخصیتی، چون خاتمی باشد که مجاز به خطبه‌عقد‌خواندن برای دختر دبیر شورایعالی امنیت ملی کشور هم نباشد و آن دبیر هم نتواند کاری از پیش ببرد و به پذیرش این میزان از استبداد و اهانت به آزادی انسانی خود رضایت بدهد.»

یارو را برده‌اید پیش خاتمی، خصوصی و مانند یک توبه‌کار که پیش کشیش اعتراف می‌کند. معلوم نیست (و بلکه هست) که در گوش او چه نجوا‌ها کرده‌اید. این شرفیابی وقتی که ترتیب داده می‌شد، او نامتعادل (به تعبیر کرباسچی) و متوهم (به تعبیر رئیس دفتر همین آقای خاتمی) نبود؟! چه چیزی به او خوراندید که بعد از آن جلسه صریح‌ترین توهین‌های بی‌شرمانه خود را حواله نظام کرد و از گذشته خود تندتر شد؟! چرا باید نظام پاسخگوی او باشد وقتی جلسات خصوصی‌اش را با شما برگزار می‌کند؟! چه چیزی و چه ظرفیتی در او دیدید که او را بار دادید؟! مشکل ما با نصیری نیست. حتی مشکلی با آنچه در کانادا یا هرجای دیگری گفته و پس از این بگوید نداریم و مشخص است که درباره او درست فکر می‌کردیم و الان شما با انکار و تکذیب او نشان می‌دهید که او چه جایگاهی دارد. چند مطلب در نقد او در همین روزنامه‌های به زعم شما اصولگرا پیدا می‌کنید؟! نقدی اگر امروز وارد است، به هجوم سراسیمه تکذیبیه‌های شماست! آنچه ما را نگران کرده سلامتی شماست که با اتحاد با شاهزاده آن را در خطر می‌بینید. نیمچه آبرو و پایگاهی را هم که سال‌هاست با تبلیغ و تکثیر مبانی مردم‌سالاری دینی (نظریه ابداعی خاتمی، هرچند الان پشیمان است) و دموکراسی غربی به دست آورده بودید، اکنون در کنار شاهزاده، از دست‌رفته می‌بینید.

شما به صد دلیل روشن و آشکار از «فرصت نصیری» استفاده کردید. او را به دیدار خاتمی بردید. تاج‌زاده در مرخصی، او را به شما‌ها سفارش کرد. نمی‌توانید اکنون او را چنین بی‌رحمانه و خصمانه از خود برانید. او «ذات عینیت‌یافته» شماست. گمان می‌کرد نزد شما می‌تواند ارج و اجری پیدا کند. نوری‌زاد نیز همین گمان را داشت. او افراطی‌ترین حرف‌ها را علیه اصلاح‌طلبان می‌زد. هر روز نهج‌البلاغه یا صحیفه را در دست می‌گرفت و برای روزنامه‌های مخالف اصلاح‌طلبان خودشیرینی می‌کرد که «ببینید علیه اصلاح‌طلبان چه چیزی پیدا کردم»! و بعد آمد به در خانه شما دخیل ببندد! چه توهمی! نامردمی شما را نمی‌دانست! او هم کار نظام را تمام‌شده می‌دانست و دنبال کلاهی نزد شما بود. همان‌طور که به اذعان شخص شخیص نبوی شما هم دنبال کلاهی از شاهزاده، رهبر آشوب‌طلبان پاییزی بودید. همین‌قدر که همزمان رئیس‌دفتر خاتمی (برای شستن آن دیدار خاتمی و نصیری) و کرباسچی و شما و دیگران به میدان آمدید که بگویید نصیری از ما نیست، خود گواهی است بر اینکه «هست»! مانند آن بچه‌ای که ظرف شیر را می‌ریزد و بدون اینکه مادرش او را متهم کند، پی‌درپی می‌گوید «من نریختم!»

مسئله روشن است. خیلی خیلی روشن. عباس عبدی و بسا اصلاح‌طلبان دیگر، سلطنت‌طلب نیستند و کسی هم چنین ادعایی نکرد. اما نصیری را تبلیغ و تأیید می‌کردند و او را یک ظرفیت بالفعل‌شده می‌دیدند. با او کار‌ها داشتند. اما خوب در گوش او نکرده بودند که دورویی و ریاکاری سیاسی را چگونه پیش ببرد؛ و حالا نصیری از برخی شبهاتی که اصلاح‌طلبان در دل او افکنده‌اند، نظریه «اتحاد اصلاح‌طلبان با شاهزاده» را در خارج از کشور داده است. این را حل کنید و این‌قدر فکر و خیال نبافید. نگویید که او نامتعادل است که کسی از شما نمی‌پذیرد وقتی با نامتعادل‌ها فالوده می‌خورید! او اتفاقاً نامتعادل نیست، دقیقاً ترازوی شناخت‌شناسی اصلاح‌طلبان است. یک افراطی اعوجاجی و ریاکار که نمی‌توان از روی نوشته‌ها و گفته‌ها واقعیت او را شناخت، که یا بر سر دیوار سفارت است یا برای سفارت یقه می‌درد و آینده او نیز نامعلوم است و مشخص نیست که باز بر سر دیوار می‌رود یا از آن سوی دیوار می‌پرد!

منبع: روزنامه جوان

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها