رسالت: وحدت اصولگرايان، چرا و چگونه؟
بحث وحدت اصولگرايان با ورود دو تشکل بزرگ روحاني به سطوح مهمتري کشيده شده است.شرايط زماني و نيز احساس نيازي که در ميان بعضي از چهره هاي ارشد اصولگرا احساس شده عملا به نشست هايي سياسي در اين راستا انجاميده است.
رسالت: بحث وحدت اصولگرايان با ورود دو تشکل بزرگ روحاني به سطوح مهمتري کشيده شده است.شرايط زماني و نيز احساس نيازي که در ميان بعضي از چهره هاي ارشد اصولگرا احساس شده عملا به نشست هايي سياسي در اين راستا انجاميده است. اکنون بايد به پرسش هاي کليدي در باب اين وحدت وچرايي و چگونگي آن پاسخ داد. پرسش هايي از قبيل : 1.چرا در وضعيتي قرار داريم که وحدت به يک شعار و نيازجدي در ميان اصولگرايان تبديل شده است؟ 2.چه عواملي اصولگرايان را به اختلاف کشانده است؟ 3.آيا اساسا وحدت اصولگرايان يک ضرورت است؟ وحدت بر سر چه اصولي ،با چه قيمتي،ميان چه کساني ؟ 4.اين وحدت را چگونه بايد متحقق کرد؟ *** اما پرسش نخست آنست که چرا در وضعيتي قرار داريم که وحدت به يک شعار و نيازجدي در ميان اصولگرايان تبديل شده است. واقعيت آنست که اختلاف مواضع ميان چهره هاي شاخص منتسب به اصولگرايي و نيز چالش ميان نهادهاي تحت کنترل آنها قابل پنهان ماندن نيست و آنها بعضا در شرايط مختلف و در برابر موضوعات مختلف مواضع متفاوتي اتخاذ کرده و حتي اين اختلاف ديدگاهها را در قالب عبارات تند در برابر نگاه حساس و تيز بين مردم به سطح رسانه ها مي کشانند.در برابر اين اختلافات و نمودهاي آنها چهار واکنش محتمل است: الف:پذيرش اختلافات و تلاش براي حل آنها ب.نفي اختلافات وطبعا عدم تلاش براي وحدت ج.پذيرش اختلافات وعدم تلاش براي رفع آنها د.نفي اختلافات و تلاش براي ايجاد وحدت! متاسفانه تعدادي از اصولگرايان مطرح با گزينش راه چهارم از يک سو اختلافات را نفي کرده و از سوي ديگر مي کوشند با برگزاري جلسات،وحدت اصولگرايان را سامان دهند! اين روش هواداران را در برابر پارادوکسي حل نشدني و تناقضي آشکار قرار مي دهد و از خود مي پرسند اگر اختلافي نيست پس چه لزومي به تلاش هاي وحدت بخش است(!) و اگر اختلافات وجود دارد و حجم و عمق آن تا حدي است که شکاف هايي را پديد آورده است ؛ پس چرا انکار مي شود.به عبارتي گزينش راه چهارم به اين معناست که دردي وجود ندارد ولي با تمام توان هم در پي دارو مي گرديم!؟ واقعيت آنست که از سوي ديگر، نفي اختلافات در حالي که هر روز ميان مجلس و دولت و شهرداري و ... که همگي داعيه اصولگرايي دارند درگيريهاي لفظي و قانوني صورت مي گيرد ،بي احترامي به شعور مردمي است که هر روز اين درگيري ها را شاهدند هر چند که بسياري از اين بحث ها بواقع شکاف نيست و اختلاف هاي کارشناسي طبيعي است. حال اگر شواهد براي اثبات بروز اختلاف ميان چهره ها و نهادهاي تحت کنترل اصولگرايان تا حدي است که نفي آن ممکن نيست ؛ پس بايد به گزينه هايي انديشيد که براي رفع آن چاره توصيه مي کنند.گروهي ممکن است براين باور باشند که اختلاف ميان اصولگرايان کشور رحمت است و از يکپارچگي قوا جلوگيري کرده و باعث ممانعت از شکل گيري نوعي از ديکتاتوري جناحي و يا همگرايي عليه منافع مردم مي شود واختلافات موجود فضا را شفاف و ميدان را براي نقد هاي کارشناسي فراخ مي گرداند. پاره اي از اين استدلال ها شايد قابل اعتنا باشد ولي واقعيت آنست که اختلافات به دو دليل عمده مفيد نيست يا مضرات آن بيش از منافع آنست: 1. وجود دشمن خارجي و شرايط حساس کشور که وحدت ملي را مي طلبد و اختلاف مديران کشور منجر به ضعف روحيه ملي مي شود. 2.هرز رفتن انرژي مديران ارشد در کشاکش هايي که بسياري از آنها برآمده از اختلافات کارشناسي نبوده و ريشه هاي نفساني دارد.اين هرز رفتن انرژي و انحراف توجه مديران منجر به ضررهاي کلان به منافع ملي مي شود. بنا براين براي جلوگيري از وارد آمدن زيان به منافع ملي و نه فقط منافع جناحي بايد از شکاف ميان مديران کشور کاست و اختلافات آنها را به سوي منافع مردم مديريت کرد پس گزينه پذيرش اختلافات و تلاش براي حل آنها منطقي تر مي نمايد.
دیدگاه تان را بنویسید