«فردا» گزارش میدهد:
بیاعتمادی انتخاباتی مردم به اصلاحطلبان و سوپرانقلابیها
میانهروی اصولمند و انقلابی که مبتنی بر تأمین منافع ملی باشد، بیش از هر گرایش سیاسی دیگر مورد درخواست عمومی است.
گروه سیاست سایت فردا: هرچه به انتخابات مجلس نزدیک میشویم هم خطوط انتخاباتی جناحها و احزاب سیاسی بیشتر روشن میشود و هم میزان اقبال عمومی به آنها و به تدریج میشود گمانهزنی کرد که کدام یک از گروههای سیاسی شانس بیشتری در انتخابات دارند. این گمانهزنیها را میتوان با نشانههای موجود استنباط کرد؛ اینکه باتوجه به دغدغههای امروزِ جامعه، نیازهای عمومی و البته انتظاراتی که از سوی مردم مطرح میشود، کدام طیف سیاسی میتواند شانس بیشتری را دارا باشد؟
اصلاحطلبان هم در حوزه تشکیلاتی دچار مشکلات عدیدهاند و هم در عرصه اجتماعی. آنها نهتنها هنوز به ساختار خاصی برای ورود به انتخابات نرسیدهاند بلکه دچار انشقاقهای فراواناند. اصلاحطلبان در مقطع کنونی را میتوان به دو دسته تقسیم کرد؛ دسته نخست که خواهان تحریم انتخابات یا به تعبیر خودشان عدم مشارکت در انتخاباتاند و رویکردهای به شدت رادیکالی در حوزه سیاسی دارند که بعضا تنهبهتنه اپوزیسیون میزنند و دسته دوم که تمایل به شرکت در انتخابات دارند اما توان کافی را دارا نیستند زیرا سرمایه اجتماعی خاصی ندارند؛ هرچند رادیکالها هم اگر به صحنه میآمدند بازهم نمیتوانستند سرمایه اجتماعی اصلاحات را به نفع جبهه اصلاحات به تحرک وادارند و شاید یکی از دلایل کنارهگیری این طیف از انتخابات همین باشد که آنها متوجه ریزش شدید سرمایه اجتماعی اصلاحات شدهاند.
تکلیف برای طیف موسوم به اعتدالی که همان نزدیکان دولت سابقاند هم بهتر از اصلاحطلبان نیست. تکلیف آنها روشن است زیرا این طیف هیچ وقت سرمایه اجتماعی مستقلی نداشته است و اعتدالیها را باید تابعی از اصلاحطلبان در نظر بگیریم؛ به این معنی که اگر اصلاحطلبان توفیقی نداشته باشند حتما این طیف هم شانسی نخواهد داشت زیرا اعتدالیها تا اینجای کار هم ذیل حمایت اصلاحطلبان رأی گرفتهاند و حالا که دیگر خود اصلاحطلبان هم رأیی ندارند به مراتب اولی طیف اعتدال هم شانسی ندارد. دلیل بیاقبالی جامه به اصلاحطلبان و اعتدالیها هم روشن است. آنها هشت سال دولت را در اختیار داشتند و از آنسو بخش مهم از مجلس دهم در دستشان بود اما نتوانستند کاری از پیش ببرند و حتی آسیبهای مهمی بر کشور وارد کردند؛ از عرصه دیپلماسی گرفته که همهچیز را معطل برجام و تصمیم غربیها کرده بودند تا وضعیت اقتصادی که کشور را به لبه پرتگاه بردند. طبیعی است در این شرایط مردم هم اقبالی به اصلاحطلبان و اعتدالیها نشان نمیدهند.
در میان اصولگرایان وضعیت قدری متفاوت است. اصولگرایان هنوز در میان بدنه اجتماعی پایگاه خوبی دارند اما نه همه اصولگرایان. طیفهایی که بیشتر با نام سوپرانقلابیها در جامعه شناخته میشوند نشان دادهاند که تمایل دارند همه چیز در اختیار خودشان باشند و با افراطیگری در هر موضوعی نیروهای میانهرو را به انزوا برانند. البته تندرویهای این طیف آسیبهایی هم داشته است؛ طیفی که از قضا به همین دلیل که سرمایه اجتماعیای ندارد، میکوشد با ایجاد هیاهوی سیاسی خود را مطرح کند و در صحنه باقی نگاه ندارد.
مردم در سالهای اخیر از تندرویها که به شکل افراط و چه به شکل تفریط خستهاند. آنها از یک سو اصلاحطلبانی را دیدهاند که با نوع نگاه آرمانی به کشورهای غربی مملکت را معطل تصمیم آنها کردند و در عمل به هیچ یک از وعدههایشان عمل نکردند و از آن سو افراطیگراییهای سوپرانقلابیها را مشاهده کردهاند که منافع ملی را فدای منافع گروهی خود کردهاند. در این بین به نظر میرسد میانهروی اصولمند و انقلابی که مبتنی بر تأمین منافع ملی باشد، بیش از هر گرایش سیاسی دیگر مورد درخواست عمومی است. میانهروی توسعهگرا که با حفظ اصول انقلاب اسلامی سعی در رفع بحرانها به شکل عینی و ملموس دارد؛ میانهرویای که به دور از هر گونه شعارزدگی است.
دیدگاه تان را بنویسید