ناگفته‌ها از بنی‌صدر، اقتصاد جنگ و پذیرش قطعنامه 598

کد خبر: 124901

وقتی که آن عضو خانواده امام به امام خمینی(ره) گفت که مگر نمی‌گویند مرد آن است که از حرف خود برنگردد و خود شما گفتید اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم. حضرت امام(ره) در جواب می‌فرماید خیر، مرد آن است که وقتی فهمید یک جای کار نیاز به تصحیح دارد، آن را بشناسد و بپذیرد. من کار را اصلاح کردم.

سایت گروه مجلات همشهری: در 71 سالگی همچنان با صراحت لهجه همیشگی خود به سوالات پاسخ می‌دهد. بانویی که وصف مقاومت او و دختر 13 ساله‌اش در زندان‌های رژیم گذشته و شکنجه‌هایی را که از سر گذرانده‌اند به راحتی قابل شنیدن نیست. در مقطعی سلاح به دست می‌گیرد و دوره‌های آموزش جنگ‌های منظم و نامنظم را واجب می‌داند و در برپایی اردوگاه آموزش نظامی در سوریه برای مبارزان علیه شاه مشارکت می‌کند. مرضه حدیدچی دباغ عضویت در شورای تشکیل سپاه پاسداران در غرب کشور، فرماندهی سپاه همدان، مسوول واحد آموزش بسیج، سه دوره نمایندگی مردم تهران و همدان در مجلس را در کارنامه دارد و امروز، عضو شورای مرکزی جمعیت زنان انقلاب اسلامی است؛ تشکلی سیاسی که دبیر کلی آن با دکتر زهرا مصطفوی دختر حضرت امام(ره) است. او در سال 1382 از رئیس‌جمهور وقت ایران نشان درجه سه ایثار دریافت کرد. حامد طبیبی خبرنگار همشهری ماه با او که روزگاری عضو شورای سه نفره ابلاغ پیام امام راحل به گورباچف رهبر شوروی سابق بود، درباره جنگ و وقایع آن به گفت‌گو نشسته که بخش‌هایی از این گفتگو که در پرونده «رازهای حماسه» همشهری ماه شماره 56 منتشر شده در ادامه می‌آید: • امام (ره) بنده، شهید سماوات و مرحوم آقای لاهوتی و دو نفر دیگر از آقایان را ماموریت کردند برای منطقه غرب کشور که در کرمانشاه و ایلام و کردستان و سنندج و خیلی از شهرهای دیگر آن مناطق یک تشکیلات هسته مرکزی پنج نفره را با کمک امام جمعه‌های وقت و افراد سرشناس آن مناطق راه‌اندازی کنیم. ما پس از بررسی سوابق نیروهای انقلاب، یک حکمی را می‌نوشتیم و به آنها می‌دادیم، آنها مشغول به کار بودند تا زمانی که از تهران برای آنها حکم برود. بعد از تشکیل سپاه در کرمانشاه، پاوه، سنندج و ایلام، برای تشکیل سپاه به همدان آمدیم و برای تشکیل این سپاه همدان هم پنج نفر از برادران را انتخاب کردیم. • وقتی قرار شد در همدان هسته مرکزی را تشکیل بدهیم، به دلیل شناختی که از گروه‌های مختلف مخالف با جمهوری اسلامی در آن منطقه داشتم و در زندان هم با تفکرات و اعمال اینها کاملا آشنایی پیدا کرده بودم، شهید محراب حضرت آیت الله مدنی(رض) فرمودند یکی از این پنج نفر باید شما باشید و حکمی را همانجا خودشان برای بنده نوشتند که فرماندهی سپاه همدان را فعلا خود خواهر دباغ برعهده بگیرند تا ببینیم تهران چه تصمیمی می‌گیرد. • در آن مقطع بسیاری از آقایانی که انتخاب شده بودند دوره آموزش نظامی به آن مفهموم را نگذرانده بودند. بنده فقط دوره چریکی و نظامی دیده بودم و با خیلی از اسلحه‌های مختلف و جنگ‌های نامنظم آشنایی داشتم. اما در عین حال مگر در خیلی از جاهای دیگر که سپاه تشکیل دادیم حتما یک خواهر دباغی بوده که این چیزها را بلد بوده؟ متاسفانه همه مسائل امروز از دیدگاه‌های بسته‌ای نشات می‌گیرد که زن‌ها اینجا یا آنجا باشند یا نباشند. اعتقاد من این است که اگر حضور من در جایگاه‌های مختلف خلاف بود اولین کسی که باید مخالف می‌کرد حضرت امام(ه) بود، اما می‌بینیم خود حضرت امام(ره) وقتی می‌خواهند نماینده‌ای انتخاب کننده که نامه خود خطاب به گورباچف را برای او ببرد، کنار حضرت آیت‌الله جوادی آملی بنده را انتخاب می‌کنند. ما این دیدگاه محدودکننده علیه زنان را باید اصلاح کنیم. • من پیش از انقلاب و در زمان اعتصاب غذای انقلابیون در فرانسه، یک هفته‌ای در منزل بنی‌صدر بستری بودم و متاسفانه یا خوشبختانه از بیت وی شناخت کامل داشتم. این مساله باعث شد که در صلاحیت بنی‌صدر برای هر سمتی تردید داشته باشم، چه برسد به فرماندهی کل قوا در مقطع حساس ابتدای جنگ. درباره دولت موقت هم مشکلات و ناهماهنگی‌هایی بود که اداره سپاه را دشوار می‌کرد. • دین و خدا و پیغمبر در آن خانه اصلا معنا و مفهمومی نداشت و او به هیچ عنوان به آمیزه‌های دینی معتقد نبود. بیشتر تحت تاثیر آموزه‌های بعضی مکاتب بود و آن بخش از اسلام که با آن مکاتب همخوانی داشت را مطرح می‌کرد. بنابراین خدمت حضرت امام(ره) مساله مطرح شد. ایشان البته از گوشه و کنار مطالبی را می‌دانستند و شناخته بودند اما به دلیل اینکه بنی‌صدر با توجه به رفت و آمدها و نشست و برخاست‌هایش حتی در بعضی شهرها و روستاها مردم را به گونه‌ای به سمت خودش کشیده بود که تا خود مردم او را نمی‌شناختند، نمی‌شد بگوییم بنی‌صدر نباید فرماندهی کل قوا را برعهده داشته باشد. حضرت امام(ره) هم برای اینکه مردم را آموزش بدهند و راهنمایی کنند و برای اینکه حتی در صورت نبود ایشان سره از ناسره تشخیص داده شود، با کاندیداتوری بنی‌صدر مخالفت نکردند. پس از آن هم به دلیل برخی ناهماهنگی‌های ابتدای جنگ، فرماندهی کل قوا را به وی سپردند، اما تاکید داشتند که شورای عالی دفاع باید هر چه زودتر تشکیل جلسه بدهد. این مساله با تعلل وی مواجه شد اما به محض تشکیل این جلسه ما این احساس برایمان پیش آمد که باید مطالبی را خدمت امام خمینی(ره) در مورد نداشتن مدیریت و درایت در وی عرض کنیم. بنی‌صدر از ابتدا می‌خواست از مسائل جنگ سوء‌استفاده کند همانطور که کرد. پس از حمله آمریکا به طبس، یکسری تجهیزات نظامی از آنها باقی‌مانده برای اینکه چیزی به دست مردم نرسد و مردم نفهمند او چه جنایتکار و آدم خائنی است دستور داد تا آن منطقه را بمباران کنند. وقتی این مسائل به حضرت امام(ره) می‌رسد، ایشان احساس تکلیف می‌کنند و بعد از عزل وی از فرماندهی کل قوا می‌فرمایند که من این مساله را به مجلس واگذار می‌کنم و مجلس وقت هم به عدم‌کفایت سیاسی او رای داد. • در بدو جنگ آن چیزی که اتفاق افتاد این بود که مردم ما نه جنگ دیده بودند نه جنگیده بودند. یک تشکیلاتی به نام سپاه راه افتاده بود، هنوز از آموزش‌های لازم جنگ منظم و غیرمنظم برخوردار نیست، ارتشی که فرماندهان آن فرار کرده بودند و تنها عزیزانی مانده بودند که تعهد دینی و شرعی و قرآنی داشتند و به ایران عشق می‌ورزیدند و بر هم خوردن ساختارهای فاسد گذشته که الزامی بود. جنگ‌های منظم و غیرمنظم نیاز به یک فرماندهی با تجربه و آمورش داشت. بنابراین از یک سو ارتشی‌ها با توجه به سطح آموزش و تجربه‌ای که بعضی از آنها داشتند علاقه‌مند بودند تا کار فرماندهی جنگ را برعهده بگیرند و از دیگر سو به دلیل اینکه بعضی توانسته بودند در بدنه ارتش رخنه کنند هنوز اعتقاد و اعتماد صد در صد برای سپردن امور جنگ به آنها شکل نگرفته بود. نقاط ضعف و قوت در عملیات‌ها یا چگونگی ایستادگی در برابر تک‌ها و عملیات‌های گسترده دشمن و از دست رفتن بخش‌هایی از خاک میهن عزیزمان و همچنین مناطقی که به دست رزمندگان اسلام می‌افتاد نیز وجود دارد که البته طبیعی است و باید هم می‌بود. • این شرایط تا آنجا پیش رفت که حضرت امام(ره) می‌فرمایند سپاه و ارتش باید یکی بشوند تا بتوانند موفق بشوند. سوال این بود که حالا چه کسی باید این فرماندهی واحد را بر عهده بگیرد؟ خود حضرت امام(ره) دستور دادند گروهی متشکل از شهید بزرگوار دکتر چمران، شهید صیاد شیرازی و چند نفری دیگر که از آنها شناخت داشتند و عملکردشان مورد تایید امام بود، به موضوع هماهنگی کامل میان سپاه و ارتش رسیدگی کنند. ما می‌بینیم وقتی شهید صیاد شیرازی می‌آید می‌گوید ارتش و سپاه معنی ندارد، بلکه «ارتشی و سپاهی یک قوه الهی». در آن مقطع خیلی حرف بزرگی بود که اگر اینها هم باشند و همدل باشند، خداوند متعال یاری خواهد کرد و می‌بینیم به محض اینکه سپاه و ارتش زیر چتر این بزرگواران قرار می‌گیرند و یک حرف می‌زنند و یک جنگ و یک پیروزی را می‌خواهند، خداوند به آنها توفیق و پیروزی می‌دهد و امام(ره) هم راهنمایی می‌کنند. خود برادر عزیزمان آقای محسن رضایی و بعضی دیگر از فرماندهان آن زمان، مطالبی را از امام(ره) در رابطه با اینکه این فلان کار را بکنید و در این عملیات این کار را بکنید، مطرح می‌کنند و می‌گویند همین فرمایشات امام موجب می‌شد که ما فکر کنیم همه مسائل را امام(ره) از قبل دیده‌اند. آنچه اتفاق افتاده در جنگ هشت ساله، سیر واقعا مرسومی که یک کشور با یک کشور دیگر یا دو کشور با دو کشور دیگر می‌جنگیده نبوده، بلکه تمام کشورهای دنیا دست به دست هم داده بودند که با جمهوری اسلامی در یک نقطه کوچکی از خاک جهان بجنگند و در تحلیل موضوعات جنگ حتما باید به این مساله توجه داشت. • در مورد مقطع پذیرش قطعنامه 598 همواره مباحثی وجود داشته است. گفته شده و شنیده‌ایم بسیاری از بزرگان کشور هم در جریان ریز اتفاقات نبودند و به هر حال مسوول جنگ یعنی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در مقطعی با برآوردی که فرماندهان ارشد نظامی از توان شارژ شده عراق و شرایط کشور و نیروهای ما دارند، پیشنهاد پذیرش آتش بس را به امام(ره) می‌دهند. این انتقاد هم مطرح شده که مقطع پذیرش قطعنامه می‌توانست زودتر از سال 68 باشد. به هر حال ناگهان در مقطعی دیدند شرایط به گونه‌ای نیست که بتوان جنگ را ادامه داد و ایشان جمله معروف من جام زهر را نوشیدم را بیان می‌کنند. چه تفئتی در سازمان رزم عراق و شرایط منطقه‌ای به وجود آمده بود که گزینه پذیرش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل جدی‌تر بررسی شد. من خیلی از ریز قضایای مربوط به قطعنامه اطلاع دقیق ندارم اما آنچه به نظر می‌رسد این است که جنگ به مقطعی رسیده بود که آمریکا به خودش اجازه می‌دهد هواپیمای مسافربری ایران را با سیصد و چند نفر انسان که هیچ نقشی در مسائل جنگ ندارند به آن شکل مورد حمله قرار دهد و بعد هم با افتخار تمام مصاحبه کنند که ما احساس خطر کردیم و این کار را انجام دادیم. البته اینجا تصمیم با فرمانده کل قوا است و امام (ره) با بینشی که دارند و با اشراف بر مسائل کار را به پیش می‌برند. نامه آقای هاشمی و آقای رضایی و نه فرمایش وزیر دفاع و وزیر سپاه و امثالهم به عنوان اسناد بررسی شرایط جنگ در جای خود برای امام (ره) مهم بود اما ایشان در سطحی دیگر به موضوعات و آنچه خیر دین و کشور و مردم بود می‌نگریستند. • حضرت امام (ره) جمله تاریخی در پاسخ به یکی از اعضای خانواده‌شان می‌فرمایند که کمتر مورد اشاره قرار گرفته یا بازگو شده است. وقتی که آن عضو خانواده امام به امام خمینی(ره) گفت که مگر نمی‌گویند مرد آن است که از حرف خود برنگردد و خود شما گفتید اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم. حضرت امام(ره) در جواب می‌فرماید خیر، مرد آن است که وقتی فهمید یک جای کار نیاز به تصحیح دارد، آن را بشناسد و بپذیرد. من کار را اصلاح کردم. • براساس جمله « العاقل یکفی بالاشاره» من فقط به یک نکته اشاره می‌کنم. نواقصی در زمان‌های دولت‌های پس از جنگ داشتیم که البته طبیعی است اما اخیرا بعضی برای آنکه آن نواقص خود را بپوشانند سعی می‌کنند این را متوجه دیگران و گذشته کنند تا پاسخگویی در مورد عملکرد آنها وجود نداشته باشد. • اگر کسی می‌خواهد غیرمنصفانه راجع به مسائل اقتصادی آن روز، اداره جنگ و حکومت صحبت کند باید بداند که بسیاری ارزش‏ها را زیر سوال می برند. • در آن زمان وقتی قرار می‌شود حتی پودر لباسشویی را کوپنی بگیرید، حتی به خانه امام راحل پودر کوپنی بدهند، چگونه می‌خواهید وضع اقتصاد آن دوران را با روزهای ثبات مقایسه کنید. امروز که جنگی در کار نیست، خرابی‌‌ها بازسازی شده، صنایع شکل گرفته و پول نفت به وفور موجود است و هرکاری می‌شود با آن کرد؟ خاطره‌ای برایتان بگویم. من رفتم منزل امام(ره)، خانم امام(ره) می‌گویند این ماه به ما پودر لباسشویی دادند. من لباس‌ها را با دست می‌شورم و این پودر که به ما داده‌اند لباس‌ها را تمیز نمی‌کند، شما می‌توانید پودر سهم خود که رختشویی است را به من بدهید و پودر من را شما ببرید؟ کجای دنیا پیدا می‌کنید که رهبر یک کشور در خانه‌اش پودری که همسرش می‌خواهد با آن لباس بشورد را با پودر یکی از افراد آن کشور عوض کند تا بتواند نیازهای خانواده خود را برآورده کند؟ جنگ آن روز و اقتصاد آن روز و ادامه حیات انقلاب و کشور، نه با این روزها نه با دیروز و نه پریروز هیچ شباهتی ندارد. متن کامل این گفتگو را در همشهری ماه شماره 56 بخوانید.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها