بررسی ابعاد انتخاب آذر منصوری به عنوان رئیس جبهه اصلاحات

فرمان در دست اتحادی‌ها، مقصد رادیکالسم

کد خبر: 1229717

اتحاد ملتی‌ها بیشر از نظریه‌های سعید حجاریان پیروی می‌کنند و گرچه خود را نزدیک به سید محمد خاتمی معرفی می‌کنند اما در حال حاضر بیشترین تأثیر را از حجاریان دارند.

فرمان در دست اتحادی‌ها، مقصد رادیکالسم

گروه سیاست سایت فردا: آذر منصوری پس از کناره‌گیری بهزاد نبوی از ریاست جبهه اصلاحات ایران، رئیس این تشکل سیاسی شد؛ اویی که دبیرکل حزب اتحاد ملت است و در چندسال اخیر تندترین مواضع درباره را درباره شرایط سیاسی کشور داشته است و از کسانی است که در دو انتخابات اخیر همراه با دیگر اعضای حزب اتحاد ملت با تکیه بر نظریه «مشارکت مشروط» عملا طیف‌هایی از اصلاح‌طلبان را به سمت تحریم انتخابات سوق دادند. حزب مشارکت که برخی آن را همان مشارکت سابق می‌دانند، یکی از دو سر طیف اصلاح‌طلبان است؛ به این معنی که اگر اصلاح‌طلبان را در دو سر محور درنظر بگیریم که یک سرش کارگزاران به عنوان نیروهای راست‌گرای میانه‌رو قرار دارد، سر دیگرش اتحاد ملتی است که همواره مطالباتی حداکثری جناحی را مطرح کرده است. در این دایره میانه‌رو‌ها از جمله کارگزاران و تا حدی ندای ایرانیان باور دارند باید در انتخابات مشارکت کرد؛ ولو آنکه نیروهای اصلی جبهه اصلاحات امکان نامزدی در انتخابات را نداشته باشند. مشخصا کارگزاران نظریه کسب قدرت سیاسی برای اصلاح امور را مطرح می‌کند و می‌گوید اصلاح‌طلبان اگر بتوانند اقلیتی پر قدرت در حاکمیت هم داشته باشند، مسیرشان ولو نسبی برای رساندن صدایشان به گوش حاکمیت باز است و اصلاحات بدون داشتن قدرت سیاسی امکان‌پذیر نیست. برای مثال غلامحسین کرباسچی و حسین مرعشی دبیرکل سابق و کنونی کارگزاران می‌گویند اصلا حزب تأسیس شده است برای چه کاری جز کسب قدرت سیاسی؟ آنها کارکرد ذاتی تحزب را ورود به سیاست رسمی می‌دانند اما در مقابل اتحاد ملت باور دارد که اصلاحات پیش از آنکه یک تشکیلات سیاسی باشد، یک جریان اجتماعی است که از دوم خرداد به صورت رسمی در عالم سیاست فعالیت می‌کند. آنها قائل به نگاه‌داشتن قدرت اجتماعی‌اند و می‌گویند اگر اصلاح‌طلبان با نامزدهای حداکثری وارد عرصه سیاسی نشوند، اعتماد عمومی را از دست می‌دهند و در پی کاهش سرمایه اجتماعی عملا قدرت سیاسی محدود و نسبی هم کارکردی نخواهد داشت.

در اینجاست که دوگانه قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی پیش می‌آید که هر کدام از دیدگاه‌های نتایجی عملی در پی دارد. نتیجه عملی قدرت سیاسی آن است که اصلاح‌طلبان سعی می‌کنند در چارچوب‌های سیاست در ایران و محدوده قانون رفتار کنند و بکوشند با ورود نیروهای جدید مسئله بررسی ردصلاحیت نیروهای سرشناسشان را هم مرتفع کنند و اگر برای مثال در انتخابات مجلس نتوانند لیست حداکثری خود را ارائه دهند با لیست دوم خود وارد انتخابات شوند یا اگر در انتخابات ریاست‌جمهوری نامزد یا نامزدهای اصلی‌شان ردصلاحیت شدند با نامزدهای دیگری رأی مردم را کسب کنند؛ همان شرایطی که در دو انتخابات سال‌های 98 و 1400 رخ داد؛ در یکی کارگزاران سازندگی لیست «یاران هاشمی» را ارائه داد و در دیگری از نامزدی عبدالناصر همتی حمایت کرد اما در هر دوی همین انتخابات‌ها حزب اتحاد ملت در نهایت گفت که در انتخابات «مشارکت» نمی‌کنیم که در واقع همان تحریم انتخابات بود.

اتحاد ملتی‌ها بیشر از نظریه‌های سعید حجاریان پیروی می‌کنند و گرچه خود را نزدیک به سید محمد خاتمی معرفی می‌کنند اما در حال حاضر بیشترین تأثیر را از حجاریان دارند. حجاریان به صورت تشکیلاتی با آنها فعالیت نمی‌کند ولی در سال‌های اخیر با تطبیق مواضع حجاریان با عملکرد حزب اتحاد می‌شود به این موضوع پی برد. اتحاد ملت به دلیل رفت‌وآمدهایی که با خاتمی و اطرافیان او دارد، خود را نزدیک به خاتمی معرفی می‌کند اما در عمل خاتمی مواضع رادیکال اتحادی‌ها را نداشته است و حتی در انتخابات 1400 هم به صورت تلویحی مخاطبان جریان اصلاحات را دعوت به مشارکت کرد.

حالا اما به نظر می‌رسد که با ریاست آذر منصوری بر جبهه اصلاحات حزب اتحاد دست بالا را پیدا کرده است و هیچ بعید نیست جریان اصلاحات بعد از این رادیکال‌ترین دوران خود را سپری کند که البته چنین شرایط احتمالی مخاطره‌ای جدی برای اصلاح‌طلبان تلقی می‌شود زیرا در شرایطی که اصلاح‌طلبان دیگر سرمایه اجتماعی قابل توجهی هم ندارند، کناره‌گیری آنها از عالم سیاست شاید به انزوای دائمی آنها منجر شود؛ کمااینکه برخی می‌گویند مسیری که اتحاد ملتی‌ها آغاز کرده‌اند، در نهایت جبهه اصلاحات را به سرنوشتی مشابه آنچه برای نهضت آزادی به وجود آمد، نزدیک می‌کند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها