آیتالله خامنهای
درسهای امروزی از یک جلسه منحصر به فرد
آیتا... خامنهای، شهید مطهری و زندهیاد دکتر شریعتی، چگونه با وجود برخی اختلاف نظرها در نشست 10 دی 1355، برای جلب توجه جوانان به حماسه حسینی، قیام سیدالشهدا(ع) را در تناسب با شرایط روز، تجزیه و تحلیل و با یکدیگر مباحثه کردند؟
انتشار اسناد تاریخی، به ویژه اسنادی که دو ویژگی «حضور افراد تاثیرگذار» و «محتوای راهبردی» را دارند، همیشه برای پژوهشگران حوزه تاریخ، هیجانانگیز بوده است. تاریخ به دلیل داشتن ماهیت «پدیدارشناسانه» عموماً نه به حقایق، بلکه به شواهد وابسته است و اسناد، هر چه دست اولتر و بیپیرایهتر باشند، میتوانند جایگاهی رفیعتر در عرصه شواهد تاریخی به دست آورند. منتشر شدن پرونده «یک جلسه سهجانبه» از سوی پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب، در واقع انتشار سندی است که ویژگی «دست اولتر» و «بیپیرایهتر» را در بهترین شکل خود داراست و میتواند، نقش بسیار مهمی در تنویر افکار عمومی و تکمیل پازل مسائل مطرح شده در میان پژوهشگران ایفا کند. آنچه امروز پیشِ روی قرار میگیرد، خلاصهای از این پرونده ارزشمند و در خور توجه است که میتوان با مرور شواهد موجود در آن، پاسخ بسیاری از پرسشها را یافت و پیروزمندانه، از روی شبهات بسیاری عبور کرد. پیش از آنکه با هم به مرور این پرونده خواندنی بپردازیم، لازم است از باب تذکر، نکاتی را درباره پرونده «یک جلسه سهجانبه» خدمت شما خوانندگان ارجمند عرض کنم؛ نکاتی که ممکن است بتواند در توجه دقیقتر شما بزرگواران به محتوای پرونده پیشِ رویتان، موثر باشد:
نخست : جلسه «سه جانبه»، روز دهم دی 1355، مصادف با تاسوعای حسینی و در منزل حاج عباس تحریریان، یکی از بازاریان متدین تهران برگزار شد؛ جلسهای که هر چند مستمعان زیادی نداشت، اما از قالب و شکل نیمه عمومی برخوردار بود و افزون بر آیتا... خامنهای، شهید مطهری و دکتر شریعتی، شخصیتهای دیگری مانند شهید مفتح و نیز تعدادی از علاقهمندان در آن حضور داشتند و قرار بر صحبت درباره ماهیت قیام عاشورا و راههای زنده نگه داشتن پیام این قیام بزرگ بود. جلسهای که به دلیل حضور اندیشمندان و تئوریسینهای برجسته جریان مخالف رژیم پهلوی، حساسیت ساواک را برانگیخت. نگرانی رژیم را میتوان از متن گزارشهای محرمانه ساواک که در این پرونده گنجانده شده است، دریافت.
دوم: با آنکه بنمایه اظهارات سخنرانان، شواهد تاریخی است، اما ابداً نمیتوان بیانات آن ها را در قالب تاریخ نقلی ارزیابی کرد. در واقع آنچه در جلسه روز تاسوعای سال 1355ش مطرح میشود، تلاش برای استفاده از شواهد موجود در تاریخ نقلی برای ورود به فضای تاریخ تحلیلی و به دست آوردن یک نگاه کلان و قابل تعمیم به قیام سرنوشتساز اباعبدا...(ع) است؛ موضوعی که در آن روزها، با توجه به شیوع تفکرات غیربومی و به ویژه چپ گرا، برای شکل دادن به تفکرات فعالان جریان مخالف رژیم پهلوی، بسیار راهبردی و ضروری به نظر میرسید.
سوم: تمرکز سخنرانان روی مفهوم واژه انقلاب و تلاش آن ها برای مصداقیابی مفهومی، تاریخی و کشف معادل حقیقی آن در فرهنگ اسلامی و ایرانی، از دو زاویه تحلیل پذیر است؛ اول، پرداختن به مفهوم واژه انقلاب و بررسی ماهوی این اصطلاح، با توجه به شرایط پیش رو در ایران، آن هم در سرآغاز نیمه دوم دهه 1350ش که نهایتاً به انقلاب اسلامی و براندازی رژیم پهلوی انجامید و دوم، کوشش جدی در راستای تقابل با مصادره مفاهیم اصیل و بنمایههای راهبردی تاریخ تشیع و در راس آن قیام اباعبدا...(ع) از سوی جریانهای سیاسی به ظاهر منتقد رژیم شاه که بعضاً داعیه مسلمانی هم داشتند، اما در واقع شیفته جهان بینی و ایدئولوژی مارکسیستی و چپ بودند و میخواستند، مهم ترین دستمایه قیام تاریخ تشیع را در ظرف اعتقادی مارکسیستی بریزند و دستاوردهای آن را به عنوان سند حقانیت دیدگاههای مادی این جریان ملحدانه، به رخ دیگران بکشند و این تفکر غیربومی را در ذهن جوانان تثبیت کنند و به آن لباس مقبولیت بپوشانند.
چهارم: آن چه در مباحث مطرح شده از سوی سه سخنران، بیش از هر چیز به چشم میآید، اولاً دغدغه جدی آن ها برای تبیین دقیق و مطابق با اصول اسلامی مفهوم «انقلاب» به دلایلی است که در نکته سوم بررسی کردیم و ثانیاً، تاکید آشکار روی مشترکات و ارائه تفسیرهایی است که حکایت از اتفاق نظر آن ها بر سر مفاهیم بنیادی و اصیل شیعی دارد؛ به رغم اینکه میدانیم بین برخی از سخنرانان، اختلافنظرهایی در حوزههای گوناگون وجود داشت. در واقع جلسه دهم دی1355، الگویی برای مباحثه نقادانه، از جنبه علمی و عملی است. موضوعی که در روزگار ما و در هیاهویی که به واسطه تکیه بسیاری از مردم و به ویژه جوانان، بر اطلاعات «اینترنتزده» و بیمیلی به مطالعه و کسب آگاهی درست و اصولی، طبقات مختلف جامعه ما را درگیر خود کرده، یک ضرورت اجتناب ناپذیر و نیاز اساسی است.
پنجم: نگاهی به مباحث ارائه شده در جلسه، نشاندهنده رویکردی ویژه در ادبیات سخنرانان است: توجه به مقوله مخاطبسنجی و اهتمام به جذب جوانان. نوع ارائه، کیفیت مباحثه و ادبیات مورد استفاده، رویکردی کاملاً به روز و منطبق با نیازهای نسل جوانِ آن دوران دارد. از تحلیل پیچیده و پرتکلف خبری نیست و هر مستمعی، قادر است از فحوای کلام سخنرانان بهره ببرد. تحلیلها، اقناع کننده است و هیچ چیز، بدون بررسی سابقه و تأمل در مستندات، عرضه نمیشود. در واقع سخنرانان سعی میکنند، برای مخاطب سوالی باقی نماند. این روش، یک الگوی مناسب است، هم برای آن دوره و هم برای دوران ما.
طرحی از یک «مباحثه»
در جلسه سهجانبه آیتا... خامنهای با شهید مطهری و زندهیاد دکتر شریعتی، چه گذشت؟
آنچه در پی میآید، فرازهایی از گفتوگوهای رد و بدل شده، میان سخنرانان حاضر در جلسه دهم دی 1355 است که به دلیل حجم بسیار زیاد و محدودیت فضا در صفحات روزنامه، ناچار به اهم آن ها بسنده کردیم:
آیتا... خامنهای: بله، همانطور که آقای دکتر [حاجی صادقی] اشاره کردند، نه فقط در ماجرای حادثه کربلا - یعنی آنچه به نام حادثه کربلا معروف شده - بلکه در هر حادثه تاریخی، اگر چنانچه آن حادثه را به تعبیر ایشان به طور مجرد، یعنی مقطوع از تسلسل تاریخیاش و حلقات تاریخی قبل و بعدش مطالعه کنیم، احتمالاً یک جور درباره آن حادثه نتیجه بگیریم و اظهار نظر کنیم و اگر آن حادثه را، آن پدیده تاریخی را، به صورت یک حلقهای از یک سلسله و یک مرتبهای از مراتبِ یک تسلسلِ تاریخی در نظر بگیریم، احتمالاً بلکه یقیناً نتیجه دیگری و استنباط دیگری و قضاوت دیگری خواهیم داشت. در مورد مسئله عاشورا و ثوره حسینبنعلی (صلواتا...علیه) و قیام امام حسین، یک چنین تحلیلی و طبعاً یک استنتاج درستی بر اساس این تحلیل، ضروری و لازم است ... مسئله امامت اساساً اگر درست بررسی بشود، یعنی مفهومی به نام امامت در مجموعه یک مکتب دانسته بشود و شناخته بشود، نه فقط قضیه عاشورا و انقلاب حسینی و قیام حسینی، بلکه تمام موضعگیریهای ائمه دیگر ما - چه امیرالمؤمنین (ع) در موضعگیریهای گوناگونش و چه امام حسن (ع) در قضیه جنگ و سپس صلح، چه امام حسین (ع) در ماجرای 10 سال سکوت ظاهری در زمان معاویه و سپس یک قیام آنچنانی و چه ماجرای امامان بعدی، یعنی از امام سجاد (صلوات ا... علیه) تا امام عسکری(ع) - با فهمیدن معنای امامت، به نظرم قابل توجیه میشود. امامت به طور خلاصه ... با این تعبیر قابل فهمیدن و فهماندن است که بگوییم ادامه نبوت است. نبی با یک فکر نو، با یک ایدئولوژی مترقی، با یک رسالت، با یک پیام، در اجتماع جاهلی ظهور میکند. این تعبیراتی که داریم، همه تعبیرات قرآنی است ... نبی با این پیام وارد اجتماع جاهلی میشود. اجتماع جاهلی یک ویژگیها و خصوصیاتی دارد ... از جمله ویژگیهای محیط جاهلی، نبودن برابری از لحاظ ارزشهای انسانی و حقوق انسانی است، میان افراد انسان؛ که این نابرابریای که وجود دارد و نبودن برابری، مستلزم ظلمها، استثمارها، اختلافطبقاتیها، ظلمکِشیها، فسادها و ذلتها از یک طرف و از طرف دیگر اشرافی گریها، تَرَف ها (خوشگذرانیها)، اسرافها و زیادهرویهای در امور مالی است؛ چه در دوران فئودالیسم، چه در دورانهای قبلی و بعدی. در همه دورانها، در اجتماعی که نبی در آن اجتماع با آن پیام ظهور میکند، این ویژگی وجود دارد؛ یعنی انسانها به دو گروه، به دو دسته و به تعبیر رایج، به دو طبقه تقسیم میشوند که یک طبقه، طبقه مستکبرین اند و طبقه دیگر طبقه مستضعفین؛ که باز این تعبیرها، تعبیرهای قرآنی است و من اینجا از فرصت استفاده کنم [و توصیه کنم] به دوستانی که در مسائل اسلامی ــ اعم از مسائل اقتصادی و مسائل تاریخی و مسائل فلسفی، که این ها امهاتش است؛ و شقوق اینها ــ کار میکنند، بهتر این است که برای بیان مرادهای خودشان و مطالب خودشان بگردند واژههای اصیل اسلامی را پیدا کنند. اتفاقاً این واژههای اصیل اسلامی خیلی رساتر است. مثلاً در زمینه طبقات و تحلیل طبقاتی، همین واژه مستکبر و مستضعف خیلی گویاتر و رساتر است از همه معادلهایی که برای این دو کلمه در مکاتب دیگر و در ایدئولوژیهای دیگر وجود دارد. [پس] جامعه به دو دسته یا به دو طبقه تقسیم می شود: یک طبقه، طبقه مستکبر؛ به تعبیر دیگری از قرآن، طبقه عالین ... [و] یک طبقه [هم] در مقابل این هست: طبقه مستضعف ... این دو طبقهاند که [در جامعه] وجود دارند ... از جمله خصوصیاتی که جامعه جاهلی دارد، این است که در جامعه جاهلی چیزی به نام انسان، مفهومی به نام انسان، یک ارزش محسوب نمیشود ... نقطه مقابلِ جامعه جاهلی، جامعه توحیدی است ... که از خصوصیاتش تکریم انسان است؛ برای انسان ارزش قائل شدهاند ... این در جامعه توحیدی است. ... نبی در این جامعه ظهور میکند، با رسالتی که آن رسالت، رسالت بر هم زدن نظام جاهلی است و استقرار دادن نظام توحیدی ... انبیا آمدند برای اینکه پایهها و ارکان این جامعه را به کلی عوض کنند، مبناهای اجتماعی را به کلی تغییر بدهند؛ [لذا] طبعاً یک نوع معارضاتی با اینها به وجود میآید. این معارضات از طرف چه کسانی است؟ از طرف دو طبقه: یک طبقه کسانی [هستند] که مستقیماً از پیام نبی صدمه میبینند و ضربت میخورند، یعنی طبقه مستکبرین؛ و دسته دوم آن کسانی که بر اثر ناآگاهی یا بر اثر غلبه خصال و روحیات پستکننده و ذلتبخش، تحت تاثیر طبقه مستکبر قرار دارند و پیام نبی را که به سود آن هاست نمیفهمند؛ نمیفهمند به سود آن هاست، درک نمیکنند؛ و [لذا] اینها هم تحت تاثیر آن چه مستکبرین بر آن ها تحمیل کردهاند، رویاروی و سینهبهسینه در مقابل نبی میایستند و با او معارضه و مبارزه میکنند. از طرف این دو گروه یک معارضاتی به وجود میآید و این معارضات یک سلسله اقدامات را از طرف نبی ایجاب میکند. از جمله این اقدامات، تشکل ولایی است، تشکل حزبی؛ که اصلاً تعبیر ولایت در قرآن ... از جمله تدابیری که بایستی نبی اتخاذ کند همین است که آن جمع ولایتی، جمع متهذب، جمع متشکل را به وجود بیاورد ... بعد هم که آن نظام مستقر شد، آن وقت در حقیقت شروع کار است ... . از جمله کارهایی که برای تداوم این نظام انجام می گیرد مسئله امامت است. ... یکی از تدابیری که نبی برای تداوم مکتب بایستی از پیش بیندیشد، این مطلب است که اگر بر اثر یک حوادثی این قطار منظم جامعه توحیدی از خط خارج شد و علیرغم تدبیر امامت، یعنی نصب امام، حوادث جوری شد که آن نقشه از پیشچیده عمل نشد و این قطار منحرف شد ... چه باید کرد؟ ... پیشبینی پیغمبر(ص) در اینجا چیست؟ همان مطلبی است که امام حسین(ع) مکرر در مکرر به مناسبتهای گوناگون ... آن را با زبانهای گوناگون ... بیان کرده ... با این بیانی که عرض کردیم، میتوان فهمید که قیام امام حسین چه رابطهای با نهضت پیغمبر پیدا میکند.
شهید مطهری: بیانات جناب آقای خامنهای البته بحث بسیار عالی و خوبی بود. من میخواهم فقط چند دقیقهای، بیشتر در اطراف لغتی که آقای حاجی صادقی طرح کردند، صحبت کنم. کلمه «انقلاب» و کلمه «ثوره» را طرح کردند. آنچه را که امروز ما در زبان فارسی «انقلاب» میگوییم، عرب ها الان «ثوره» میگویند؛ هر انقلابی را بلکه هر کودتایی را هم «ثوره» مینامند ... دو کلمه «انقلاب» و «ثوره» خیلی نزدیک به یکدیگر است ... کلمه «انقلاب» همان معنی زیر و رو شدن را میدهد. وقتی که یک حرکتی در جامعه رخ میدهد که جامعه را زیر و رو میکند، ما «انقلاب» میگوییم ولی این کلمه برای این مورد در متون اسلامی نیامده است ... ما خراسانیها را با یک کلمه اغلب عیب میگیرند و مسخرهمان میکنند، وقتی میگوییم که «شورِش داد» (میگوید شورِش نده، بیمزه میشه) ولی لغت فصیحی است، میخواهد شما خوشتان بیاید میخواهد خوشتان نیاید! ... انقلاب و ثوره آن وقت به معنی واقعی انقلاب است که از روح مردم سرچشمه بگیرد؛ یعنی ابتدا در روح جامعه این دگرگونی و زیر و روشدن صورت بگیرد که آن چه در جامعه رخ میدهد تجلیای باشد از آنچه در روح جامعه رخ دادهاست، ظلی و انعکاسی باشد از آنچه که در روح مردم است. البته یک مطلب هست و آن این است که خود این موضوع یعنی حرکتهای انقلابی ـ یا بگویید نهضتهای انقلابی ـ به همان معنا که در روح مردم باید به وجود بیاید، جزو ضرورتهایی است که غیر از خودش جای خودش را نمیگیرد، یعنی قیامهای اصلاحی هرگز نمیتواند جای قیام انقلابی را بگیرد، برای اینکه قیام های انقلابی در وقتی است که روحیه مردم، استعدادهای مردم، فطریات مردم، عادات مردم یک حالتی، یک صلابتی و یک وضعی پیدا کرده که تا یک حرکت بسیار بسیار شدید و تند و عنیفی ( سهمگین) نباشد این انقلاب در روح مردم پیدا نمیشود و وقتی که این انقلاب شد، نیروهای خفته بیدار شد، افسار و مهارها پاره شد و نیروهای مهار شده آزاد شد، آن وقت البته این جریان ادامه پیدا میکند. ... بیاییم سر کلمات اسلامی خودمان. در کلمات اسلامی خودمان کلمه «قیام» در قرآن مجید به کار رفته است و اختصاص به انبیا هم ندارد. «قیام» مفهوم به پا خاستن را میدهد. این هم انسان را در حال خفتگی فرض میکند؛ وقتی که انسان خفته است این موجود خفته را برپا میدارد، این موجود خفته به پا میخیزد. ... کلمه دیگر، کلمه «بعث» و «بعثت» است. این یک کلمه خاصی است. از طرفی این کلمه در قرآن فقط در مورد انبیا به کار برده میشود، در مورد ائمه به کار برده نشده است ... پس کلمه «ثوره» و کلمه «انقلاب» مفهوم مرادفی را دارند و ولی ما نباید کلمه «قیام» را که در اسلام آمده است کوچک بشماریم ... .
دکتر شریعتی: ... ثوره یک بیوگرافی تاریخیای دارد و آن این است که همین رابطهاش با آن قضیه جامعهشناسی و تاریخیای است که به این کلمه یک غنای بیش از حد میدهد و در این جاست که معنی کلمه از محدوده وجودی خود کلمه خیلی فراتر میرود. کلمهای داریم به نام همین طور که ایشان اشاره فرمودند ثار، ثار. که در دعاها می خوانیم یا ثار ا... و ابن ثاره، به خود امام حسین(ع) میگوییم که تو ثار خدا هستی. ثار اساساً چی هست اصلاً در جامعهشناسی عرب، در فرهنگ عرب؟ پیش از اسلام در قبایل، نظام نظام قبایلی است، بزرگترین کار انقلابی اسلام تبدیل یک نظام قبایلی است به یک نظام اجتماعی؛ یعنی از مجموعه قبایل که خودش یک زیربنای اجتماعی خاصی است پیغمبر اسلام (ص) در ظرف چند سال که چنین حادثهای در تاریخ امکان ندارد و این کاری است که در طول چندین قرن، او هم با تغییر زیربنای اقتصادی و سیاسی عمیق باید شکل بگیرد و پیغمبر اسلام(ص) در یک نسل بود.... همچنان که رابطه اخوت بین قبایل را تبدیلش کرد به اخوت بین انسانهای همفکر به جای همخون؛ همانطور که پیوند بین افراد یک قبیله را، ولایت قبیلهای را تبدیلش کرد به یک ولایت سیاسی فکری انسانی؛ همان طور که بیعت یک فرد را به رئیس قبیله تبدیلش کرد در حج به بیعت هر فرد با حجرالاسود به عنوان رمزی از دست راست خدا ... یکی [از چیزهایی که تغییر داد] هم، همین ثار است که یک مفهوم و یک سنت و یک فرهنگ آن همه عمیق که تا مغز استخوان مردم و سنت و تاریخشان و فرهنگشان را و غیرتشان و خونشان فرو رفته، تبدیل می کند، با همه همین روابط به ثار فکری، به ثار تاریخی، به ثار انسانی و آن این است که قبایل، رابطه قبایلی تبدیل می شود به رابطه دو قبیله، اما نه قبیله نژادی، بلکه قبیله فکری؛ آن قبیله طاغوتی و قبیله الهی. این دوتا قبیله است. خب، این دوتا قبیله را به رسمیت میشناسد. قرآن، اسلام، همه و همه، اساس دعوت بر اساس یک نظام قبیلهای جدید است. در تاریخ بشر، در تاریخ بشر یک قبیله با خدا بیعت کرده یک قبیله با طاغوت بیعت میکند. خب این دوتا قبیله همان رابطهای که قبایل جاهلی با هم داشتند سر ثار، این دوتا هم دارند سر ثارشان، همانها را؛ و همان خونخواهی ثار که دایماً بیخ گوش تو هی ضجه میکشد و انتقام می طلبد، به صورت این ثار در میآید و سنگینی مسئولیت خونخواهی این ثار به گردن یکایک افراد قبیله خدا میافتد و هر که غیرت دارد، مسلماً این صدا را دایماً میشنود ... بنابراین آیا فکر نمی کنید که در کلمه ثوره بیش از آن چه که روولوسیون (Revolucion) یا کلمه انقلاب که فقط زیر و رو شدن یک نظام اجتماعی را بیان میکند و دیگر هیچ محتوای دیگر ندارد؛ مفهوم ثار هم که از این ریشه است، خفته و در اینجا دیگر ثوره تنها یک شورش در یک برهه از زمان از طرف یک گروه در برابر یک نظام نیست، بلکه ثوره عبارت است از قیام افراد قبیله خدایی در هر نسل برای انتقام گرفتن از آن قبیله طاغوتی که از آن ها یک خون به گردن دارد و یک خون طلب دارد؛ ثوره.
خراسان
دیدگاه تان را بنویسید