چاقوی بزرگ در دست عاملان وضع موجود
محاکمه اشرار و قمهکشانی که در روز روشن اقدام به کاردآجین کردن آن بسیجی یا مامور تامین امنیتِ همین مردم کردهاند، چند روزی است که آغاز شده و از آنسو، بازنماییهای تحریف شده اخبار این جنایات نیز با هدف جلوگیری از محاکمه این «طیف تبهکار» از داخل و خارج با قدرت ادامه دارد.
محاکمه اشرار و قمهکشانی که در روز روشن اقدام به کاردآجین کردن آن بسیجی یا مامور تامین امنیتِ همین مردم کردهاند، چند روزی است که آغاز شده و از آنسو، بازنماییهای تحریف شده اخبار این جنایات نیز با هدف جلوگیری از محاکمه این «طیف تبهکار» از داخل و خارج با قدرت ادامه دارد. اینکه چطور میشود، رسانهای با وجود تصاویر واضح ویدئویی از جنایات این اشرار، به خود جرأت میدهد، قاتل را «معترض» جا بزند، و چاقوی به آن بزرگی را در تحلیلهایش سانسور کند و نگران اعتبار حرفهای و آبروی خود نباشد، اینکه فلان به اصطلاح جامعهشناس که، دکترای تخصصی این رشته مهم علوم انسانی را دارد، چطور نام چنین تحولات خونینی را «انقلاب عشق» و «انقلاب اخلاق» مینامد و اینکه چگونه میشود برخی چنین سوءاستفاده رسوایی از رسانه و ساحت مقدس علم را باور میکنند- که اگر باور نمیکردند بساط چنین رسانههایی خود به خود جمع شده بود- موضوع این یادداشت است. همینطور پاسخ به این سؤال مهم که «چرا برخورد با چنین جنایتکارانی، لازم است.» قطعا این سؤالهای مهم، یک یا دو پاسخ ندارند و میتوان پاسخهای متعددی از زوایای گوناگون برای آنها یافت. ما اینجا تلاش میکنیم به اندازه وُسع و توانمان و در اندازه یک تحلیل ژورنالیستی، پاسخی برای آنها بیابیم و جامعه هدفمان در این تحلیل نیز، نه آن نوجوانان هیجانزده که، آن معدود جنایتکارانی است که در روز روشن، جوانان مردم را قیمهقیمه کردند در یک قدمی چوبه دارند. بخوانید:
دانیل کانمن، روانشناس مشهور آمریکایی در کتاب «تفکر کند و تفکر سریع» و رولف دوبلی کارآفرین سوئیسی در کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» هر دو به یک نکته مهم روانشناسی اشاره میکنند که میخواهیم با استفاده از آن، پاسخ این سؤالات را بیابیم. نکته راجع به یک «خطای شناختی و ذهنی رایج» است و آن خطا این است:
افراد غالبا نه با عقل و منطق که، با «احساس» انتخاب میکنند و انتخاب خود را با «عقل» توجیه میکنند. به عبارتی، مردم غالبا در انتخاب بین دو یا چند مورد، موردی را انتخاب میکنند که دوست دارند. اگر اظهارات فردی را میپذیرند، بیش از اینکه بهدلیل منطق موجود در آن اظهارات باشد، بهخاطر علاقهای است که به گوینده اظهارات دارند و برعکس، اگر اظهارات فردی را نمیپذیرند، غالبا به این دلیل نیست که حرفهایش منطقی و درست نیست، بلکه به این دلیل است که گوینده را دوست ندارند. از این نکته روانشناسی، مدیران فروش بهرهها بردهاند. راز «برندسازی» از کالاها برای فروش با قیمت بسیار بالا دقیقا ریشه در همین نکته و خطای شناختی دارد. شاید به دلیل وجود همین خطاست که امیر مومنان علی(ع) میفرمایند «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال» یعنی، به گوینده نگاه نکن به سخن نگاه کن!
در مواجهه با تحولات جاری کشور نیز ما با دو رویکرد کاملا متفاوت مواجهیم. یکی رویکرد موافقان جمهوری اسلامی و دیگری رویکرد مخالفان این جمهوری. (چه داخلی و چه خارجی) این دو گروه سوای از اینکه کدام بیشترند و کدام کمتر، برای تحلیل تحولات نیاز به داده و اطلاعات دارند. در این دو گروه، با سواد و بیسواد و نخبه و آدمهای معمولی دیده میشود که بسته به محیط، فرهنگ و تجربیات زیسته، علائق و اعتقاداتی دارند. همه انسانها نیز بهطور فطری از خشونت و جنایت بیزارند (مگر کسی که بیمار باشد) و جنایاتی در این کشور و طی سه ماه گذشته رخ داده و جنایتکاران نیز در حال محاکمهاند. هر یک از این دو طیف، بسته به آن علائق و اعتقادات و روحیات و تجربیات زیستهشان، رسانههایی را انتخاب و اخبار را از طریق آن دنبال میکنند. اینجاست که اهمیت و جایگاه بالای «رسانه» خود را نشان میدهد. رسانهها مرتب در حال تولید محتوا و تغذیه فکری مخاطبانشان هستند و تغذیهکنندگان فکری دو طیف (رسانه) تلاش میکنند دیگری را مقصر جلوه دهند. هر یک از این تغذیهکنندگان (فارغ از اینکه اخبار و اطلاعات تولیدیشان چقدر درست است و چقدر نادرست) بتواند مخاطبش را اقناع یا «تغذیه متناسب فکری» کند برنده است. نقش پول، میزان رعایت اخلاق رسانهای، و کارشناسانی که رسانهها به خدمت میگیرند در این اقناعسازی یا حفظ و ارضای مخاطب، بسیار تعیینکننده است. ما در طیف مقابل رسانهای داریم که به هیچ چارچوب اخلاقی پایبند نیست و بنابر اعلام «گاردین» برای تاسیس آن 250 میلیون دلار بودجه اختصاص داده شده است!
اینجا وقتی میبینیم رسانههای لندننشین، چاقوی به آن بزرگی را حذف و قاتل خونریز را «معترض» جا میزنند، روی همین نکته و خطای ذهنی حساب ویژه باز کردهاند. بنده شخصا در این مدت، یکی از کارویژههایم، گفتوگوی دوستانه با برخی از این مخالفان در طیفهای مختلف- از افراد معمولی تا استاد دانشگاه- بود. شاید برای عدهای باورکردنش سخت باشد اما، اخبار و تحولاتی که (دادههایی که) به دستشان رسیده بود، غالبا ناقص، تحریفشده و یکطرفه و متناسب با روحیات و اعتقاداتی بود که داشتند و کانالها و شبکههایی را که اخبار را از آن دنبال میکردند، غالبا متناسب با علائق و روحیاتشان بود تا میزان دقت و اعتبارشان. آنها اخباری را معتبر میدانستند که، دوستشان داشتند! یعنی بسیاری از این افراد منابع تولید اخباری را که «دوست» داشتند بشنوند پیدا کرده و خبرها را رصد میکردند نه اخباری را که لزوما حقیقت را بیان میکنند! و این نکته چه بسا بعضا حتی، بهصورت ناخودآگاه صورت میگیرد! از همین روست که میتوان فهمید چرا، دو استاد تمام دانشگاه در یک رشته مشابه که هر دو کتابهای مشابه و حتی اساتید مشابهی داشتهاند، از یک «واقعه اجتماعی» به دو نوع تحلیل صددرصد متضاد میرسند! یکی، این تحولات را «انقلاب عشق» میبیند و دیگری آن را از زاویه «جامعهشناسی خشونت» و «فساد» به تحلیل مینشیند! ما فکر میکنیم، رسانه در بروز این شکاف عجیب معرفتی نقش بسیار مهمی دارد!
نکته مهم بعدی که باید در کنار نکته بالا فهمید، این است که بنا به دلایل متعدد- که به برخی از آنها در ادامه اشاره خواهیم کرد- و از جمله بهدلیل حملات هدفمندی که طیف مخالف جمهوری اسلامی سالهاست به صداوسیما و رسانههای رسمی کشور کرده و به «ترور شخصیت» این رسانهها پرداختهاند، این طیف غالبا اخبار را نه از منابع رسمی که از منابع نامعتبر و دشمن رصد میکنند طوری که وقتی تصاویر واضح جنایت مشهد را که طی آن یک چاقوکش، دو بسیجی را سلاخی میکرد نشانشان دادم برخی شوکه میشدند. وقتی میگفتم او اصلا معترض نبود و حین فرار چهار نفر دیگر از عابران را هم با همان کارد بزرگ زخمی کرد متعجب میشدند. دادههای غلط و ناقص مساوی است با تحلیلهای ناقص و غلط. برای تایید این ادعا کافی است فقط یک ساعت-نه بیشتر- پای اخبار شبکهای مثل سعودی اینترنشنال بنشینید و ببینید که این شبکه، یک شبکه تلویزیونی است یا یک شبکه تولید دروغ و نفرت و خشونت! از کسی که دادههایش را از چنین شبکههایی میگیرد،
آیا میتوان انتظار تحلیل دقیق داشت؟
از قدیم گفتهاند، تا زخم نباشد، سر و کله مگس پیدا نمیشود. حتما یکی از دلایل بروز چنین معضلی وجود ضعفهای بنیادی در کشور از جمله در رسانههای ماست لذا مخاطب چند خط بعدی، رسانههای داخلی از جمله صداوسیماست. به قول رهبر انقلاب «در جنگهای سخت با سلاحهای قدیمی دیگر نمیشود جنگید. امروز با شمشیر و با نیزه و با این چیزها، نمیشود به جنگِ توپ و موشک و مانند اینها رفت. در جهاد تبیین هم همین جور است؛ با شیوههای قدیمی [نمیشود کار کرد]. (1400/12/19 در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری) بسیاری از رسانههای ما، در حالی که رسانههای داخلی دشمن برای آموزش به آفریقای جنوبی و...میروند، هنوز با سبک و سیاق دهه شصت به جنگ ترکیبی و شناختی دشمن میروند. طی سه ماه گذشته بیش از هر حوزهای، در حوزه «جنگ روایتها» مورد هجمه بوده و از همین ناحیه لطمه خوردهایم. منکر کاستیهای اقتصادی نیستیم اما این را هم میدانیم، یکی از مهمترین اهداف این «جنگِ تحمیلیِ روایتها»، همین معیشت و اقتصاد مردم است و «آرامش» و «امنیت» اولین و ابتداییترین نیاز یک کشور برای رشد و شکوفایی اقتصادی است.
اینکه چطور برخی افراد دروغهای شاخدار و تابلوی دشمن را باور میکنند را نیز میتوان به وجود همین معضلات نسبت داد. جورج لووِنشتاین (1996 اقتصاددان مشهور رفتاری) نظریه جالبی دارد با نام «شکاف همدلی»
(Hot-cold empathy gaps) که خلاصهاش این میشود: «فهم و درک انسان وابسته به حالات اوست.» مثلا برای فردی که بسیار عصبانی است درک این موضوع که شما چرا بسیار خوشحالید دشوار است. وقتی بهدلیل 8 سال کوتاهی، اقتصاد کشوری به ویرانه تبدیل میشود و تلاشهای شبانهروزی برای جبران این کاستیها نیز، از سوی همان طیف و با راهاندازی آشوب و اغتشاش به حاشیه رانده میشود، وقتی با رسانههایی روبهرو میشویم که فلسفه وجودیشان، راهاندازی جنگ اعصاب است، قطعا افرادی پیدا میشوند که نتوانند مسائل را «درست» تحلیل کنند. یکی از قربانیان این جنگ وقتی با این جملهام مواجه شد که «بیا منطقی بحث کنیم» اینطور پاسخم را داد: «با من منطقی بحث نکن وقتی توان پرداخت اجاره خانهام را ندارم.» این همان «شکاف همدلی» است! و کسی که دچار این شکاف شد، چاقوی به این بزرگی را نمیتواند ببیند!
برای عبور کامل از این مرحله سخت- که شکر خدا با همراهی اکثریت مردم از آن عبور کردهایم- محاکمه قمهکشها و جنایتکاران را باید با قدرت ادامه داد. پس از آن باید رفت سراغ مراکز تولید دروغ و نفرت که به اسم «رسانه» آتش این فتنه را روشن کردند و حالا به اسم «کارشناس» در حال تبرئه قاتلان و ارائه راهحل هستند. شانزده ماه پیش و در همان روزهای نخستی که دولت آقای رئیسی روی کار آمد در همین ستون هشدار داده بودیم که بزرگترین چالش این دولت نه «وضع موجود» که «عاملان وضع موجود» خواهند بود.
کیهان
دیدگاه تان را بنویسید