روایت سیدمحمود رضوی از خانهٔ استیجاری ساده‌ای که به عظمت جماران بود

روح الله، فرزند روح الله

کد خبر: 1187391

سید محمود رضوی نوشت: معه ۲۷ آبان، رئیس مجلس راهی منزل شهید شد، من هم خودم را رساندم، خانه‌ای در شهرکی اطراف کمالشهر، با همان مختصاتی که در تصاویر بود، اما شاید تنگ‌تر، مفروش‌ شده با فرش‌های ماشینی چند سال قبل، باورش شاید برای خیلی از مردم سخت باشد اما همان خانه هم استیجاری بود

روح الله، فرزند روح الله

گروه سیاست سایت فردا: سید محمود رضوی در یادداشتی نوشت:

اول: ۱۲ آبان، شهرک امیرالمومنین کمالشهر کرج، از حوزه بسیج روی موبایلش تماس گرفتند، بسیجی بود اما شغلش کارگری روزمزد کنار گچکار بود، به او خبر دادند عده‌ای آزادراه را شلوغ کرده و دو طرف اتوبان را بسته اند، از خیر کار گذشت و برای امنیت مردم با دست خالی همراه دوستانش به میدان رفت، ساعتی بعد تصاویرش خبر اول خبرگزاری‌های کشور بود، ظاهرا امنیت کرج خون میخواست و فرزند بیست و چند ساله حضرت روح الله برای آرمان‌های انقلاب روح الله، جانش را تقدیم کرد.

دوم: تصاویری منتشر شد، هر کدام پیامی داشت، پیام‌های از جنس صلابت مادری که بر پیکر پسر اشک نریخت و پدری که برای پسر جامه‌ی سیاه بر تن‌ نکرد، اولین چیزی که میتوانست به ذهن متبادر شود این بود، احتمالا اینها هم از خودشان هستند، از خانواده های حکومت! اما تصاویر بعدی پیام دیگری داشت، آری این‌ها از خودشان بودند! تصویر خانه‌ای محقر، خانه‌ای شبیه خانه‌های حاشیه شهر، ساده،، بی ریا، خانه‌ی پدر روح الله بود. آری اینها از خودشان بودند، از خود لشکریان حضرت روح الله و فدائیان سیدعلی ، از همان جنس دفاع مقدس

سوم: جمعه ۲۷ آبان، رئیس مجلس راهی منزل شهید شد، من هم خودم را رساندم، خانه‌ای در شهرکی اطراف کمالشهر، با همان مختصاتی که در تصاویر بود، اما شاید تنگ‌تر، مفروش‌ شده با فرش‌های ماشینی چند سال قبل، باورش شاید برای خیلی از مردم سخت باشد اما همان خانه هم استیجاری بود، همه جمع از عکاس و خبرنگار تا استاندار و رئیس مجلس، از عظمت این خانواده در خود جمع شده بودند، عظمتی از جنس عظمت امام روح الله (ره)، عظمتی که آن‌روزها در حسینیه جماران و این روزها در حسینیه امام خمینی (ره) میبینی و ناخودآگاه در خود جمع میشوی.

چهارم: پدر و مادر و خواهران و برادران شهید هر کدام لب به سخن گشودند، دریایی از معرفت بودند، برای مردم، امنیت، سلامت و رفاه آنها حرف زدند، آنچنان دغدغه مسائل مردم داشتند که انگار خود مستغنی اند و باید به فکر دیگران باشند، اما این نبود، با زحمت شبانه روز گذران روز میکردند، اما در کنار مردم برای همرزمان برادر شهید خود نگران بودند، نگران سلامتی آنها که با دست خالی باید با تقدیم جان خود از مردم دفاع کنند.

پنجم: دیدار تمام شد، مادری مفتخر به داشتن دامنی شهید پرور، پدری سربلند از نان حلالی که به عرق جبین کسب و حاصلش تقدیم فرزندی به انقلاب، خواهری داغدار برادر با کلامی ‌زینبی، برادری خجل از جاماندن از برادر، با آرزو و پدر و مادر و سفره مشترک و من خجل از سینه‌ی گشاده و مردانگی ولی نعمتان انقلاب، مدعی هیچ کسی در کشور نبودند، حتی معترضانی که بانی شهادت جگرگوشه آنها شده بودند.

ششم: روح الله و خانواده اش مصادیق حرف‌های امام و آقا بودند، همان‌ها که امام روح الله (ره) فرموده بودند: “کسانی که بیشترین کشته ها را دادند و با نیروی ایمان واقعی و‌‎ ‌‌اعتقاد راسخ؛ باعث پیروزی انقلاب شدند همان کسانی بودند که به هیچ وجه اشرافی و‌‎ ‌‌مرفه نبودند و از طبقۀ پابرهنه بودند.‌” و حضرت آقا هم در جایی گفته بودند: «سربازان این انقلاب و لشکر این انقلاب، مستضعفان و پابرهنگان و همچنین قشر جوانند.» آری این‌ها ولی نعمتان این کشورند، در مسیر بازگشت یک جمله کلیدی از آقای قالیباف شنیدم: «کسانی که در مسند قدرت و مسئولیت هستند اگر به چیزی غیر از حل مشکلات و مسائل این مردم فکر کنند به یقین خائن‌اند».

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها