تحلیل از چپ و راست؛

حادثه شاهچراغ

کد خبر: 1182544

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

حادثه شاهچراغ

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

ریشه تراژدی اصلاح‌طلبان

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «نقدی بر نگاه آصف بیات / این روزها به سبب اعتراضاتی که در فضای سیاسی اجتماعی جریان دارد، پرسش‌های بسیار مهم و بنیادینی مطرح می‌شود که پرداختن به آنها برای آینده ایران ضروری است. نظرات و پرسش‌هایی که احتمالا در شرایط عادی به صراحت مطرح نمی‌شود ولی اکنون که فضای سیاسی- اجتماعی متلاطم و ملتهب است، مجال پیدا کرده‌اند که به نحوی صریح طرح شوند. گفت‌وگوی آقای آصف بیات با روزنامه اعتماد در تاریخ ۱۸ مهر ۱۴۰۱ از این جمله است. باتوجه به جایگاه علمی و پژوهشی آقای بیات در جنبش‌های اجتماعی به ویژه در خاورمیانه، پرداختن به برخی از نکاتی که  درباره جنبش اصلاحات در ایران گفتند، ضروری دانستم. آقای بیات معتقدند «‌تراژدی بسیاری از اصلاح‌طلبان در این برهه زمانی در این است که نه می‌توانند اصلاحاتی را تحقق ببخشند (چون از قدرت رانده شده‌اند) و نه قادرند همراه دگرگونی‌های رادیکال باشند (چون طبق تعریف، اصرار دارند که اصلاح‌طلب هستند، نه انقلابی). ‌علت چنین عقیم ماندن غم‌انگیز رویکرد جزمی، ایستا و غیرتاریخی به مفاهیم و راهبردهای تغییر اجتماعی و سیاسی است. مثلا انگار اصلاح‌طلب باید تا آخر عمرش اصلاح‌طلب باقی بماند و انقلابی تا آخر عمر انقلابی، بدون توجه به آنچه در واقعیت جامعه و در سپهر سیاسی در جریان است.» به نظر می‌رسد که گزاره‌های ایشان درباره اصلاحات دقیق نیست ولی چون زیاد تکرار شده است، به مثابه غلط مصطلح در آمده است و طبعا بیان این غلط از افراد عادی عجیب نیست ولی اظهار آن از سوی آقای بیات قابل نقد است. چرا چنین ادعایی دارم؟ وضعیت تراژیک اصلاح‌طلبان ناشی از موضعی که نوشته‌اند نیست. به نظر من هنوز هم از قدرت رانده نشده‌اند. در قدرت بودن به معنای آن نیست که لزوما رییس‌جمهور و وزیر و وکیل باشند، البته بودن افرادشان در چنین موقعیت‌هایی از قدرت، اوج چنین حضوری است ولی کف آن نیست. 

تعریفی که خودشان از موضوع می‌کنند و انتظاراتی که ساخت قدرت از آنان دارد، دقیقا معطوف به بقای این حضور است، هر چند کم‌رنگ باشد. البته این حضور در شرایط کنونی و بی‌عملی برای آنان هزینه است ولی همچنان امکان تبدیل آن به فرصت وجود دارد. نکته دوم این است که وضعیت تراژیک آنان ربطی به نکته گفته شده ندارد. این وضعیت ناشی از جریان سال ۱۳۸۸ است. مگر نه اینکه همه کسانی که امروز از جنبش فعلی حمایت می‌کنند و آن را به بهترین وجه می‌استایند، ۱۳ سال پیش نیز همین را برای جنبش سبز و در تقابل با تحول کیفی جنبش اصلاحات می‌گفتند؟ کافی است نگاهی به تحلیل‌های رایج آن زمان بیندازیم تا ببینیم، جنبش سبز (چه خوب، چه بد) به کلی با جنبش اصلاحات متفاوت بود و بسیاری از تحلیلگران نیز از همین منظر از آن استقبال می‌کردند و طرفداران و متولیان آن نیز با اصلاحات مرزبندی روشنی دارند. نمونه آن تفاوت ادبیات و‌ رویکرد مهندس موسوی و خاتمی است. جنبش سبز راهی به کلی متفاوت از جنبش اصلاحات بود. نتیجه آن جنبش چه شد؟ هر چه بود؛ چرا نتیجه آن را باید به حساب اصلاحات گذاشت؟ آن جنبش متفاوت از جنبش اصلاحات بود و کسی نمی‌تواند شکست آن و تبعات بعدی آن از جمله امنیتی شدن جامعه را به عهده جنبش اصلاحات بیندازد. بنابراین تراژدی جنبش اصلاحات که درست هم توصیف شده ناشی از عدول عملی نسبت به گزاره‌های اصلی آن است و الا طرفداران جنبش سبز آن را، چیزی متفاوت از جنبش اصلاحات تعریف می‌کنند. آنچه شکست خورده یا موفق نشده است، جریان ۱۳۸۸ است که به نظر من دستاورد جدی جز امنیتی شدن فضای عمومی نداشته است و اصلاح‌طلبان را دچار تناقضات خود کرد، به ‌طوری که در سال ۱۳۹۲ سعی کردند با اصلاح سیاست خود به روال قبلی بازگردند، ولی به صورت نیابتی. پاراگراف دوم اظهارات آقای بیات نیز محل تأمل است. اگر شکست را مبنای تغییر رویکرد قرار دهیم، برای شکست انقلاب‌ها می‌توان نمونه‌های بیشتری ارایه کرد. انقلاب‌ها می‌خواهند با تغییر نظام سیاسی به سرعت ساختارها را تغییر دهند و کشور را در مسیر توسعه قرار دهند. کدام انقلاب در زمانی کوتاه و با هزینه اندک به چنین هدفی دست یافته است؟ حتی اگر به نمونه‌های غیرایرانی هم توجه نکنیم، می‌توان از تاریخ خودمان مثال بیاوریم. شکست‌های رویکرد انقلابی هم بیشتر است و هم پرهزینه، حال چگونه ممکن است چنین رویکردی را توصیه کرد؟ به‌علاوه رویکرد اصلاحات اتفاقا جزمی است، به جز یک مورد و آن در حکومت فاشیستی است. اتفاقا اصلاح‌طلبان در راهبرد خود جزمی نبودند چون قبلا انقلابی بودند و پس از حدود دو دهه آن را کنار گذاشتند و اصلاح‌طلب شدند سپس وارد جنبش سبز شدند و دوباره به سوی اصلاحات ولی از نوع نیابتی آمدند و الان هم بلاتکلیف هستند. چنین راهبردهایی را نمی‌توان پیاپی عوض کرد و توصیه کنیم دوباره انقلابی شوند. جریان ۸۸ نشان داد آن اصلاح‌طلبی هم کامل رخ نداده بود. جالب‌تر اینکه شیوه اصلاحات در عمل بیشترین دستاورد را داشته و عدول از آن هزینه‌زا بوده است. نمونه آن سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ در برابر ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۲ است. اصلاحات به دلیل جزمی بودن شکست نخورد به دلیل رسوبات انقلابیگری و تذبذب بود که شکست خورد. رسوباتی که در سال ۱۳۸۸ به شکل تراژیکی نمایان شد. به‌علاوه فرض کنیم که اصلاحات نباید جزمی باشد، چرا باید به سوی انقلاب برود که شکست پرهزینه آن بارها ثابت شده است؟ این تحلیل‌ها، ناشی از فانتزی رسوبات انقلابی است. اصلاحات‌گر چه نتوانست خود را تثبیت کند و پس از ۱۳۸۴، عقب‌گرد کرد، ولی هزینه آن برای کشور به مراتب کمتر و کمتر از حرکات انقلابی بعدی بود. اگر اصلاحات شکست خورد، انقلاب به مراتب شکست بدتری خورده است. شاید گفته شود، راه‌های دیگری وجود دارد، خوب می‌توان آنها را بیان کرد سپس درباره‌اش صحبت کرد. جنبش اصلاحات موفق‌ترین حرکت سیاسی در تاریخ ۱۵۰ ساله اخیر ایران است، عدم تداوم آن محصول عدول راهبرانش از این جنبش بود و نه پای‌بندی به آن. مسوول اول آن نیز شخص آقای خاتمی است که امیدوارم جبران کند.»

 

برای آرتین، آرشام، راستین و... 

عباس شمسعلی در کیهان نوشت: «وقتی «آرتین» و «آرشام» همراه پدر و مادر خود یک هفته مانده به مراسم عروسی خواهرشان با شوق و ذوق برای خرید از خانه خارج شدند و آن لحظاتی که با نزدیک شدن وقت نماز پا در حرم شاهچراغ(ع) گذاشتند و پس از بازی در حیاط زیبای حرم مشغول زیارت شدند، هرگز فکر نمی‌کردند که به فاصله چند لحظه و با ورود یک قاتل تروریست تکفیری به این حرم امن، فاصله‌ای این چنین طولانی بینشان بیفتد و آرشام 10 ساله و پدر و مادر، مظلومانه رهسپار بهشت شوند و آرتین 6 ساله زخمی روی تخت بیمارستان بی‌خبر از اتفاقی که برای برادر و پدر و مادرش افتاده رو به دوربین لبخند بزند و منتظر بماند تا هر لحظه والدین و برادرش بیایند و او را با خود به خانه ببرند؛ خانه‌ای که تا چند روز دیگر آرتین خواهد فهمید از زیباترین و دوست‌داشتنی‌ترین جای دنیا تبدیل به دلگیرترین و غم‌انگیزترین نقطه شده است.

در کنار آرتین کمی آن طرف‌تر کودکی دو ساله به نام «راستین»، بیهوش در حالی به خواب عمیقی فرو رفته که سهم جسمی کوچکش از عملیات تروریستی حرم شاهچراغ دو گلوله بوده است. کودکی که نه می‌داند چه اتفاقی افتاده و نه می‌داند این اتفاق برای کدام گناه مرتکب نشده او را تا مرز مرگ برده است.

این هفته وقتی دانش‌آموزان به مدرسه بروند جای «آرشام سرایداران» کلاس پنجمی،«علی اصغر لری گویینی» کلاس دومی و «محمدرضا کشاورز» پایه دهمی را در کنار خود خالی می‌بینند؛ سه دانش‌آموزی که در حرم شاهچراغ پر کشیدند و آسمانی شدند.

اما این سه دانش‌آموز شهید یا 12 شهید دیگر حادثه تروریستی روز چهارشنبه در شیراز به چه گناهی مظلومانه به خون خود غلطیدند؟ آرتین دوست‌داشتنی به کدام گناه در یک لحظه چنین تنها و داغدیده شد؟

جواب این سؤال آسان اما تلخ است! این شهدا که پاک و برگزیده بودند و به سعادت رسیدند اما کسانی دیگر باید جوابگوی خون آنها و اشک یتیمی امثال آرتین باشند. آنها که بیش از 40 روز است با تدارک وسیع دشمن و ظاهراً به بهانه انتشار یک دروغ درخصوص مرگ طبیعی دختری جوان و با فریب برخی جوانان و نوجوانان سعی در ایجاد آشوب و اغتشاش در سطح کشور داشته‌اند، آنها که جاگیری تروریست‌های تکفیری و منافق و کومله و... در بین صفهای اعتراض و آشوب و جنایت‌های آنها در قتل ماموران پلیس و نیروهای امنیتی، ایجاد رعب و وحشت در دل مردم، آسیب به زندگی و کسب و کارها را دیدند اما با سکوت یا تهییج دست از تحریک برای آشوب و کمک به تداوم آن بر نداشتند و از کوچه باز کردن برای تروریست‌ها دریغ نکردند. مگر غیر از این است که دامن زدن آنها به آشوب و تلاش برای ایجاد جو نا‌امنی، به مهره تکفیری و سیستم حامی او این جرأت را داد که وارد فاز عملیات مسلحانه در کشور شود؟

آن چهره‌های سیاسی لجباز یا معاند و رسانه‌های داخلی همفکر رسانه‌های ضدانقلاب و آن دسته از سلبریتی‌های کم فهمی که به دروغی اثبات نشده دامن زدند تا بر آتش فتنه بنزین بریزند باید خود را برای جواب به آرتین‌ها و البته چه اعتقاد داشته و چه نداشته باشند در پیشگاه الهی آماده کنند.

این افراد که با تحریک و تهییج زمینه آشوب را ایجاد کردند چه جوابی برای فرزند ۷ ماهه شهید «مهدی لطفی» (پلیس جوان حافظ قرآنی که در یک خانه اجاره‌ای ۳۹ متری زندگی می‌کرد و چند روز قبل در تهران با آتش کینه آشوبگران به شهادت رسید) یا فرزندان و خانواده سایر شهدای مدافع امنیت که این روزها در غم از دست دادن پدر و فرزند و عزیزانشان داغدار هستند دارند؟

آن خانم بازیگری که با وجود اثبات بی‌ارتباط بودن مرگ افرادی مانند نیکا و سارینا و... به جریان اغتشاشات و با دامن زدن به دروغ‌پردازی بی.بی‌.سی فارسی و اینترنشنال خود را مادر این افراد می‌خواند اکنون کجاست؟ آیا می‌تواند در چشمان یتیمان شهدای مدافع امنیت و بازماندگان حادثه تروریستی حرم شاهچراغ نگاه کند؟ اصلاً اجازه و اختیار این را دارد که با آنها همدردی کند؟

آن خانمی که با تحریک و تشویق جوانان از طریق تایید دروغ رسانه‌های ضد انقلاب درخصوص مرگ مهسا امینی و در حالی که به خیال خام خود فکر می‌کرد بر عکس زلیخا این بار با برداشتن حجاب، از پیری به جوانی و زیبایی می‌رسد این روزها سری به وجدانش زده است؟

آن مجری وطن‌فروشی که همزمان با ریختن اشک تمساح برای قربانیان متروپل و کوبیدن نظام در عروسی یک خواننده مستهجن‌خوان می‌رقصید و اکنون با ماهیگیری از مرگ مهسا مشغول کسب و کار در شبکه ماهواره‌ای معاند و خوانندگی و بغل بازی است، اکنون جرأت همدردی با مردم ایران در حادثه تروریستی اخیر را دارد؟

آن آقای گل و سلطان دریبل که با سادگی یا... در بازی دشمن مقابل مردم ایران گرفتار شدند و به دشمن پاس گل دادند و خود دریبل شدند و با اظهارنظر غیر واقعی و تحریک مردم به آشوب‌ها دامن زدند این روزها درخصوص شهدای حادثه شاهچراغ حرفی ندارند؟

چرا آنها که به دروغ یک مرگ تلخ اما طبیعی را یک قتل و جنایت جا زدند تا کشور را دچار اغتشاش کنند و آنها که از این دروغ حمایت کردند اکنون در برابر شهادت 15 زن و کودک و مرد بی‌گناه سکوت در پیش گرفته‌اند؟

آن عده قلیل از دانشجو‌نماها که چند روزی است بدون اینکه بدانند عروسک خیمه‌شب‌بازی دشمن شده‌اند و با بهانه‌گیری‌های کودکانه دانشگاه را با قهوه‌خانه اشتباه گرفته و هوس غذای مختلط کرده‌اند؛ ندیدند که نام دکتر «سید فریدالدین معصومی» جوان نخبه حوزه انرژی و برق در بین شهدای حادثه تروریستی شاهچراغ بود؟ آیا این اخلالگران نظام آموزش عالی متوجه نقش خود در تداوم آشوب و امیدوار نگه داشتن دشمن برای ضربه زدن به این کشور و نقش کاتالیزوری خود برای فعل و انفعال آشوبگران و تروریست‌های تکفیری و قتل عام شهدایی همچون شهید معصومی شده‌اند؟ راستی اگر نهار مختلط را نوش جان کردید و فعلا حال فحاشی ندارید، بعد از نهار به این هم فکر کنید که آن تروریست تکفیری قبل از تیراندازی پرسید چه کسی نخبه و دانشجوی شریف و علامه و... است یا همه را به رگبار بست؟ این دوستان کاش هنگام حضور در موسسات کنکوری و صرف هزینه چند ده میلیونی برای آموزش تست‌زنی کمی هم درباره نقش دانشجوی واقعی در ایجاد امید و سازندگی در جامعه و ایستادگی در برابر زیاده‌خواهی دشمنان سرزمینشان می‌آموختند. کاش به جای چند کتاب تست بیشتر، کمی درباره دانشجویان نخبه و شهیدی همچون شهید وزوایی، علم‌الهدی، زین‌الدین و... مطالعه می‌کردند. کاش از خود می‌پرسیدند چطور نقشه دشمن پس از ترور دانشمندان شهیدی همچون علیمحمدی، شهریاری، رضایی‌نژاد، احمدی روشن، فخری‌زاده و... به جلوگیری از رشد و پرورش چنین دانشمندانی تغییر کرده است؟ آیا ایجاد اخلال در تحصیل دانشجویانی که قصد درس خواندن و مطالعه و پژوهش دارند به بهانه غذای مختلط و... همان عمل به خواست دشمن برای جلوگیری از پرورش نخبگان نیست؟

و اما آنها که این روزها شعارهای فریبنده‌ای همچون «زن، زندگی، آزادی» سر دادند یا روسری بر سر چوب کردند و برای رقصیدن در کوچه و هوس‌های نازل خود سرودند و خواندند آیا تصاویر زنان غلطیده در خون در حرم شاهچراغ را دیدند که یک تروریست قوت قلب گرفته از فضای آشوب چگونه زندگی و جان و فرزندان این زنها را گرفت؟

این تنها یک تروریست تکفیری بود اما اگر خدای نکرده با از بین رفتن امنیت، تروریست‌های تکفیری که در سوریه و عراق بدترین جنایت‌ها را در حق زنان و کودکان و همه اقشار مرتکب شدند وارد این سرزمین امن می‌شدند آیا جایی برای این لفاظی‌ها و شعارهای فریبنده باقی می‌ماند؟ اگر نبود رشادت‌های شهدای مدافع حرم و سردار شهیدمان حاج قاسم سلیمانی و پای تکفیری‌ها به این سرزمین باز می‌شد دیگر نه مهسا، نه نیکا، نه سارینا و نه هیچ زن و دختری در این کشور امنیت نداشتند و همه به کنیزی و اسارت می‌رفتند.

این واقعیتی انکار‌ناپذیر است که «امنیت» کالای گران‌بهایی است و هر‌گونه خدشه به آن اثرات گاه جبران‌ناپذیری خواهد داشت. کسانی که این چله سخت را بر مردم ما تحمیل کردند و تلاش داشتند این نا‌امنی را به کل کشور تسری دهند خوب فهمیده‌اند که دست روی چه نقطه حساسی گذاشته‌اند اما باید این را هم بدانند که جواب سختی در انتظار آنهاست و این مرحله نیز با مدد الهی و اتحاد و ایستادگی مردم مسلمان و وطن‌دوست ایران خواهد گذشت. این کشور باید برای همیشه و با رشادت مردم و سربازان مخلص این آب و خاک برای آرتین، آرشام، راستین و... امن و آباد باشد.»

 

اما مردم‌اند

احمد غلامی در سرمقاله «شرق» نوشت: «مردم را نباید انکار کرد. انکار مردم به بازگشت خشونت‌بار آنان می‌انجامد. گیرم این مردمی که پا به خیابان گذاشته و اعتراض می‌کنند، همه آن مردمی نباشند که وجود دارند؛ اما مردم‌اند. مردمی که پیش از این وجود نداشتند و اگر وجود داشتند، دیده نمی‌شدند. مردمی بسیار متفاوت از آن جماعتی که دولت تصورشان را دارد. دولت‌ها آن‌قدر گرفتار مسائل خویش‌اند که قادر نیستند که مردمِ در‌حال تغییر را ببینند و حتی اگر ببینند قادر به درک‌شان نیستند. از این‌رو است که در مواجهه با چنین مردمی دست به انکار آنان می‌زنند.اما نمی‌توانند نسبت‌های وجودی خود را با نسبت‌های آنان (مردم) ترکیب کنند. البته این شکاف یا شقاق بین دولت و مردم همواره وجود داشته است. حتی دولت‌هایی که با رأی حداکثری مردم روی کار آمده‌اند صرفا نمایندگان و مجریان مردم بوده‌اند نه خود مردم‌ و بیشتر از هر چیز نقشِ مردم‌بودن را ایفا می‌کردند. با این وصف، وضعیت برای دولت‌هایی که بدون رأی چشمگیر مردم بر سر کار می‌آیند سخت‌تر است؛ خاصه اگر این دولت‌ها با اعتراضات مردمی مواجه شوند. در این شرایط است که آنان ناگزیرند دست به انکار معترضان بزنند یا به غیبت طولانی بروند و مواجهه با مردم را به دستگاه‌های دیگر بسپارند. کاری که دولت سیزدهم در‌حال انجام آن است. غیبت در مواجهه با مردم به‌استثنای حضور نابهنگام سخنگوی دولت در یکی از دانشگاه‌ها، اینک دولت سیزدهم. اینکه دولت سیزدهم قادر نیست در اعتراضات کنونی نقش اساسی ایفا کند، چندان دور از انتظار نیست. این دولت با رأی قابل‌پیش‌بینی و بی‌اعتنا به سلیقه‌ها و نگرش‌های متفاوت مردم روی کار آمده است. این نکته مهم است اما تعیین‌کننده نیست؛ چر‌اکه رئیس دولت می‌توانست بعد از روی‌کار‌آمدن خطاب به مردمی سخن بگوید که نامرئی‌اند اما وجود دارند. دولت رئیسی نه‌تنها چنین کاری نکرد بلکه فرصت را مغتنم شمرد تا مطالبات ایدئولوژیک چهره‌ها و جریانات سیاسی را محقق سازد که از حامیان دولت بودند؛ مطالباتی همچون تفکیک جنسیتی و تقویت هرچه بیشتر گشت ارشاد. این تصمیمات در شرایطی گرفته می‌شد که تردیدی در ناموفق‌بودن آن وجود نداشت. دولت سیزدهم و بیش از همه حامیان آن می‌پنداشتند جامعه در انفعالی سیاسی به سر می‌برد و بعید است در برابر تصمیمات این‌چنینی، واکنشی حیاتی از خود بروز بدهد. در چنین شرایطی تحمیل اراده به جامعه منفعل کاری سهل به نظر می‌رسید. غافل از اینکه جامعه ضربان حیاتی داشت و فقط آنان این صدا را نمی‌شنیدند. اما اعتراضات اخیر نشان داد این تحلیل تا چه میزان خطا بوده است. با وجود این، باز هم دولت ترجیح می‌دهد غایب باشد، گویا دولتی که در انفعالِ مردم روی کار آمده حق خود می‌داند که در وضعیت موجود غایب باشد و اختیارات خود را به دیگران واگذار کند. این تاکتیک فرصت مغتنمی برای مردم به وجود آورده است. یکی از دلایل غیبت دولت سیزدهم این است که مخالفت مردم دقیقا با همان چیزی است که این دولت برای اجرای آن روی کار آمده است. بگذریم که این مخالفت از روزهای آغازین خود فراتر رفته است. دیگر آنکه دولت سیزدهم به اشتباه این بخش از مردم را بخش ناچیزی از مردم می‌داند که چندان نسبتی با مردم ندارند و مردمی متفاوت‌اند؛ همان مردمی که دولت رئیسی انتظار آنان را نمی‌کشید، یا حداقل به این زودی‌ها انتظارشان را نداشت. مردم یک کل واحد نیستند، اجزای درهم‌تنیده یک کل‌اند که فراتر از کل واحد هستند با تفاوت‌های آشکار. به تعبیر رانسیر «سیاست از لحظه‌ای وجود دارد که حوزه ظهور یک فاعل سیاسی یا سوژه، یعنی مردم وجود داشته باشد، فاعلی که صفت ویژه‌اش این است که با خودش متفاوت است، از درون منقسم است».* به بیان دیگر می‌توان گفت هرجا آن بخش از جامعه که در جامعه مرئی نیست حضور پیدا کند، حوزه‌ای از قدرت مردم خلق خواهد شد. این حوزه شاید به‌ظاهر شکننده و گریزپا باشد اما توان بالقوه است. اگر بخواهیم با وسواس بیشتری این بخش از مردم را واکاوی کنیم، باید گفت مردم را نمی‌توان در هویت‌های کلیشه‌ای همچون نژاد، قوم، زبان و فرهنگ گنجاند. مردم یکی از توان‌هایی هستند که خلق سیاست را ممکن می‌سازند، خلق همان سیاستی که از دولت روحانی برای حذف آن از جامعه تلاش شد و با روی کار آمدن دولت رئیسی باب طبع و مقبول افتاد و با عمق بیشتری ادامه پیدا کرد. اینک شبح سیاست از دل امر اجتماعی سر برآورده است و دیری نخواهد نگذشت که این شبح تنگناهای اقتصادی- معیشتی را دستمایه خلق سیاست سازد. آنچه دولت سیزدهم به‌خوبی به آن آگاه است‌ اما در حد آگاهی‌داشتن از چیزی مانده و رافع مسئولیت و حل مشکلات اقتصادی نیست.»

 

قدر متیقن حادثه تروریستی‌شاهچراغ(ع)

حجت‌‌الاسلام محمدمهدی ایمانی‌پور - رئیس سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در روزنامه «جام جم» نوشت: «ملت ایران و آزادگان جهان در سوگ شهدای مظلوم و بی‌گناه حادثه تروریستی اخیر در حرم مطهر حضرت احمدبن‌موسی علیه‌السلام هستند. تروریسم تکفیری مورد حمایت دشمنان این مرز و بوم، در جنایات اخیر خود بار دیگر اثبات کرد که حتی زمان و مکان انتخاب عملیات خود را با اتاق‌های فکر و دستگاه‌های امنیتی بیگانگان هماهنگ می‌کند.

آنچه در این میان بیش از پیش قابل‌ تامل است، رویکرد رسانه‌ای و تبلیغاتی غرب در قبال حادثه تروریستی شیراز است. رسانه‌هایی که طی روزهای اخیر پمپاژ خشونت و اغتشاش در جامعه ایران را در قالب یک جنگ ادراکی تمام‌عیار در اخبار و تحلیل‌های خود به تصویر کشیده بودند، به‌راحتی تصاویر مربوط به کودکی که مادر، پدر و برادر شهیدش را در این حادثه از دست داده بود سانسور کردند تا قطعات تصویر و پازلی که ساخته و پرداخته دست آنها طی بیش از ۴۰ روز اخیر بوده است مخدوش نشود. 

تاکنون بارها عنوان شده است که در «جنگ ادراکی»، باورها، ثوابت و ارزش‌ها مورد هدف دشمن قرار می‌گیرد تا به واسطه تغییر در بنیان‌ها، کل ساختار فکری و ذهنی مخاطب دچار دگرگونی شود. نخستین واکنش ذهنی به این دگرگونی، هیجان و احساس است و منطق و عقلانیت جای خود را به رفتارهای پرخطر و خشونت‌بار می‌دهد. در این معادله، میان «واقعیت» و «تصور  بدل  از واقعیت» فاصله‌ای عمیق و معنادار وجود دارد.

امروز زمان آن رسیده است تا قدر متیقن حادثه تروریستی شیراز در برابر افکارعمومی ترسیم شود. یکی از این قدر متیقن‌ها که پس از این حادثه بیش از پیش عیان شده است، چندگانگی دشمنان در قبال حقوق‌بشر و عدم ارزش و اهمیت جان شهروندان ایرانی برای آنهاست. موضوع بعدی، به نگاه ماهوی آنها نسبت به تروریسم بازمی‌گردد. «تروریسم» زمانی که در خدمت اهداف مخالفان و معاندان نظام قرار گیرد و بتوان آن را در بطن راهبردها و تاکتیک‌های ترسیم‌شده از سوی آنها تعریف کرد، مصداق «تروریسم خوب» بوده و حتی محکومیت آن را نیز با اکراه و از سر حفظ ظواهر صورت می‌دهند. دوگانه‌سازی میان «تروریسم بد» و «تروریسم خوب» را ما بارها در منطقه مشاهده کرده‌ایم. اگر تروریسم تکفیری داعش در جهان اسلام دست به عملیات بزند و کودکان و زنان بی‌گناه را به خاک و خون بکشد، از دید دشمنان نماد تروریسم خوب بوده و درصورتی‌که شر خود را متوجه بانیان و موسسان آن در کیلومترها دورتر از جهان اسلام کند، مصداق تروریسم بد است و باید با آن مقابله کرد. به همان نسبت، قربانیان تروریسم نیز به دو دسته قربانیان خوب و بد تقسیم می‌شوند. رویکردی وقیحانه که منبعث از نگاه ابزارگرایانه مستتر در غرب نسبت به مقوله انسانیت است. 

در نهایت، قدر متیقن دیگر حادثه تروریستی اخیر شیراز، به پیوستگی رسانه‌ای و سیاسی دشمنان در مواجهه تمام‌عیار با نظام و ملت ایران مربوط می‌شود. رسانه‌ها به دستور سیاستمداران و در یک روند ملموس اما نامرئی، به حوادث ضریب می‌دهند و براساس منافع صاحبان قدرت، میزان و چگونگی مانور روی وقایع جاری در جهان امروز را محاسبه می‌کنند. در اینجا بیشتر متوجه چرایی سانسور حادثه تروریستی شیراز در بسیاری از رسانه‌های غربی و متعلقات آنها خواهیم شد. این همان منظومه ضدبشری و غیراخلاقی تثبیت‌شده از سوی دشمنان محسوب می‌شود که انهدام آن، معلول ذکاوت، مهارت و قاطعیت ما خواهد بود. »

 

حادثه شاهچراغ ضامن وحدت ملی و مذهبی

احمد مازنی نماینده پیشین مجلس در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «حادثه تروریستی حمله به حرم مطهر حضرت احمد بن موسی شاهچراغ(ع) را به ‌شدت محکوم می‌کنم، به خانواده شهیدان این فاجعه تسلیت می‌گویم و برای مصدومین شفای عاجل از درگاه خداوند متعال مسالت دارم. این جنایت وحشیانه که مسوولیت آن را گروه جانی و جلاد داعش بر عهده گرفت حاکی از قساوت و سنگدلی خوارج دوران در هتک حرمت مقدسات و قتل و جرح مخالفان است. گروهی که مخالف را کافر و واجب‌القتل می‌داند و این عقیده و رفتار ناشی از آن را با استفاده از رسانه‌های مختلف در سطح گسترده تبلیغ می‌کند. گروهی که با حرفه‌ای‌ترین روش از سر بریدن، در آتش سوزاندن، مثله کردن و بالاخره هر نوع سخت‌کشی تصویربرداری می‌کند و بر اساس راهبرد النصر بالرعب در دل مردم بی‌دفاع شهر‌ها و روستاها ترس و وحشت می‌افکند و انواع هتک حرمت نسبت به زنان، کودکان و اعتاب مقدس در سراسر جهان به ویژه خاورمیانه در فهرست جنایات این گروه قرار دارد. و تاسف‌بار اینکه همه این جنایات را به‌ نام اسلام مرتکب می‌شود. وقوع این جنایت در شرایطی که مردم ایران درگیر اعتراضات نسبت به برخی رفتارهای نهادهای حکومتی هستند و مع‌الاسف این اعتراضات از بعد نرم‌افزاری و سخت‌افزاری از دو سو در مسیری انحرافی قرار گرفته هشدار جدی به همگان است. مراقب افراطیون باشیم، داعش ولیده تکفیری‌های افراطی است که ریشه تفکر آن از خوارج نهروان تا ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب قرار دارد و هزینه آدم‌کشی‌های آن از جیب شاهزاده‌های سعودی تامین می‌شود و گروه‌های مشابه آن در مناطق مختلف ایران از جمله در شرق، جنوب و غرب کشور عزیزمان ایران در نام‌های دیگر، نسخه‌هایی از همین جریان افراطی هستند. با کمال تاسف باید گفت عناصر افراطی دیگر به نام پیروی از مکتب اهل بیت(ع) بر طبل تفرقه بین شیعه و سنی و ایجاد شکاف بین اقوام مختلف می‌کوبند. بر اساس اطلاعات موثق دفاتر شبکه‌های افراطی مدعی تشیع و تسنن که هر کدام به مقدسات دیگری توهین می‌کنند در لندن  در یک ساختمان قرار دارد که در اوقات فراغت با هم چای و قهوه می‌نوشند!  برخی رسانه‌های فارسی‌زبان که این روزها دایه دلسوز‌تر از مادر شدند روی دیگر همین سکه سیاه هستند. امیدوارم دست‌های آلوده به خون و تزویر بیگانه را ببینیم و حادثه تلخ هتک حرمت به حرم شاهچراغ به آگاهی و هوشیاری بیشتر همگان و «وحدت ملی» کمک کند.

نهادهای حکومتی به قانون اساسی به عنوان تنها میثاق ملی و عهد بین ملت و حاکمیت احترام بگذارند، نگذارند صدای واقعی مردم حق‌طلب در شلوغی صفیر گلوله‌ها و هتک حرمت‌ها گم شود. صدا و سیما صدای مردم و به واقع رسانه ملی باشد، از همه شخصیت‌های سیاسی، اجتماعی برای انعکاس همه دیدگاه‌ها دعوت کند و دانشگاهیان در هدایت جنبش دانشجویی به سمت اهداف متعالی از طریق گفت‌وگوی موثر همت کنند. نیروهای امنیتی، انتظامی و نظامی به صیانت از امنیت و ثبات کشور و حفظ تمامیت ارضی ایران عزیز بپردازند و مانع تکرار حوادث تلخی چون فجایع شیراز، زاهدان و کردستان شوند. دولت و مجلس موانع داخلی و خارجی تامین معیشت عزتمندانه مردم ایران را از سر راه بردارند و روحانیون محترم در هر جایگاهی که هستند در قامت ترویج دین رحمانی، صیانت از دستاوردهای اسلام و انقلاب اسلامی و ممانعت از انحراف آن ظاهر شوند و برای وحدت و یکپارچگی ملت در برابر دسیسه‌های بدخواهان بیش از دیگران بکوشند و بالاخره حاکمیت برای حل همه مشکلات و نابسامانی‌ها از هر گونه دوقطبی‌سازی جلوگیری کند و عموم مردم به ویژه جوانان را با هر گرایشی چون فرزندان خویش بداند و صدای همگان را بشنود. باشد که خون پاک شهدای حرم مطهر شاهچراغ ضامن این همه باشد.»

 

آداب و اخلاق دشمنی

عبدا...گنجی؛ مدیرمسئول همشهری نوشت: «در سیره جوانمردان و دینداران، دشمنی نیز دارای آداب و رسومی است که به‌رغم دشمنی، انسانیت و اخلاق در جای خود باقی می‌ماند.

در حوادث اخیر کشور مهم‌ترین اصلی که دشمنان رعایت نکردند، اخلاق بود. مواردی مانند تهمت و دروغ به هر قیمت، تحریک به هر وسیله، جنگ روانی به هر روش به‌صورت حداکثری بود. ازجمله توفیقاتی که خداوند به حضرت امام عطا‌ کرد، رعایت اخلاق و انصاف در حق دشمنی بود که دنبال سرنگونی آن بود.  امام به شاه توهین نمی‌کرد و خانواده‌اش را به هزار دروغ متهم نمی‌کرد. برای هر عمل، او راه‌اندازی جنگ روانی را نمی‌پذیرفت. بعد از انقلاب اسلامی نیز برخی از کسانی که با امام به بن‌بست رسیدند، به اخلاق پایبند بودند که نمونه آن مرحومین سحابی و بازرگان هستند. آنان اخلاق و سیاست را با هم ممزوج کردند؛ یعنی حاضر نبودند با دشمن علیه نظامی که قبول ندارند همکاری کنند، دروغ بگویند، مردم را به جنگ داخلی ترغیب کنند، به یاران امام هر تهمتی را بزنند و چقدر جای چنین اپوزیسیونی در مقابل جمهوری اسلامی خالی است. البته در کشور معدود اپوزیسیونی هستند که به این قاعده پایبند هستند.

اردشیر زاهدی نیز از این جنس بود؛ اپوزیسیونی که با تحریم ایران مخالفند، از این جنس هستند یعنی بویی از اخلاق برده‌اند، چارچوب‌هایی را برای خود قائل‌اند. دشمن اخلاق‌مدار نمی‌گوید فاجعه شاهچراغ کار خودشان بود. علت فوت کسی که به‌خاطر مسائل غیراخلاقی  شخصی فوت شده را حکومت نمی‌‌داند. دروغ و احساسات را با هم نمی‌آمیزد تا آمار تلفات را بالا ببرد. نبود جمهوری اسلامی را به هر قیمت (ویرانی یا تجزیه) نمی‌خواهد. برای بازگشت به قدرت، خشونت و روش‌های آن را تجویز نمی‌کند. به هر جایی و هر چیزی برای مبارزه چنگ نمی‌زند. این اخلاق اکنون گمشده ماست. البته بخشی هم در کشور هستند که اپوزیسیون نیستند اما نفاق‌شان آلوده به بی‌اخلاقی است.

کشته‌شدن عده‌ای در مقابل کلانتری 16زاهدان تأسف‌بار و دردناک است که دولت جسورانه به آن ورود کرد و باید پاسخگو باشد اما همتراز دیدن کشته‌شدگان درب کلانتری با زیارت‌کنندگان درون حرم شاهچراغ غیراخلاقی است چون آنجا زد و خورد و تلفات دوجانبه است و در شاهچراغ  بی‌گناهی و بی‌خبری توأم است.

هرجا هر دختری به هردلیل فوت کرد هشتگ زنجیره کشته‌ها راه‌انداختن غیراخلاقی است. در آن‌سوی ماجرا، مدیران جمهوری اسلامی نیز باید بدانند که رمز توفیقات امام رعایت اخلاق و تقوا در دشمنی بود. شهید بهشتی سرآمد این مهم بود.

مقام معظم رهبری در همه عمر اخلاق را در حق دشمن رعایت و بارها به دیگران هم توصیه کردند. شرط اخلاق‌ورزی دوری از کینه‌ورزی است. کینه و تنفر-  خصوصا شخصی-  اخلاق را می‌میراند و به مسلخ می‌برد به‌صورتی که انسان از مقام حیوانیت نیز نازل‌تر می‌شود. ترور از مهم‌ترین وجوه ضداخلاقی رفتار است که اکنون کمابیش آن را می‌بینیم. چقدر خوب است دشمن نیز دشمنی ‌خود را در قالب انسانیت و جوانمردی و مروت ابراز و اعمال کند که هم از انسانیت دفاع کرده باشد و هم از انصاف.»

 

 


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها