تحلیل از چپ و راست؛

جنگ بی‌پایان

کد خبر: 1181783

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

جنگ بی‌پایان

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

فرار به جلو امانوئل ماکرون

سید رحیم نعمتی در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «هرچند که موضع‌گیری‌های دو سه روز اخیر امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهور فرانسه، چیز جدیدی نیست و او هر از چندگاهی با بیان اظهارنظر‌های خاص سعی می‌کند خود را سیاستمداری پیشتاز دست‌کم در اروپا نشان دهد، اما اظهارنظر‌های این دو سه روز را می‌توان به نوعی فرار به جلو او تفسیر کرد. او به این صورت تلاش می‌کند ضعف دولتش را برای تأمین نیاز‌های اساسی مردم فرانسه به ویژه در خصوص تأمین انرژی توجیه کرده باشد و از سوی دیگر، نشان بدهد که برای حل مشکل اروپا تلاش خود را می‌کند، اما کسی به حرف‌های او گوش نمی‌دهد و بیش از این کار دیگری از دستش برنمی‌آید.

اظهارنظر اول او روز شنبه بود که امریکا را متهم به گران‌فروشی برای عرضه گاز طبیعی به اروپا کرد. او در نشست خبری پس از اجلاس سران اتحادیه اروپا در بروکسل بلژیک گفت: «گاز امریکا در بازار داخلی سه تا چهار برابر ارزان‌تر از قیمتی است که آن‌ها به اروپایی‌ها عرضه می‌کنند. این‌ها معیار‌های دوگانه هستند.» او از قصد خود برای در میان گذاشتن این موضوع با جو بایدن، رئیس‌جمهور امریکا، در سفر ماه دسامبرش به امریکا گفت، اما خوب می‌داند که نه بایدن توجهی به این موضوع دارد و نه اینکه می‌تواند از خرید گاز طبیعی امریکا حتی با این میزان افزایش قیمت چشم‌پوشی کند. در واقع، این حرف او به نوعی بهانه‌جویی برای کمبود انرژی است تا با انداختن تقصیر به گردن امریکا، سیاست‌های خود را توجیه کرده باشد. از سوی دیگر، باید به اعتصابات بیش از دو هفته‌ای پالایشگاه‌های نفت فرانسه توجه کرده که به گفته لوموند، امکان گسترش آن به دیگر بخش‌ها هست و به نظر می‌رسد که ماکرون با توجه به این موضوع است که سعی می‌کند امریکا را به عنوان مشکل اصلی انرژی در فرانسه معرفی کند و آن را عامل گسترش اعتصابات نشان دهد.

اظهارنظر دوم او یک روز بعد و در جریان کنفرانسی در رم بیان شد که گفت: «احتمال صلح در اوکراین وجود دارد و در آینده یک قرارداد صلح می‌تواند با طرف دیگر (روسیه) منعقد شود.» او در ادامه به نوعی پاسخ منتقدان خود را داد و گفت که پایان جنگ به معنای آن نیست که هرکس پیروز شود، قدرتمند است. با این حال، او در این مورد هم به خوبی می‌داند که با توجه به هدف امریکا برای شکست مطلق روسیه در جنگ اوکراین، حرف از مذاکره و صلح چندان خریداری ندارد. در واقع، ماکرون با طرح این موضوع و پاسخ به منتقدان سعی می‌کند خود را هم‌صدا با معترضان در جامعه فرانسه و حتی کل اروپا نشان دهد که معتقدند این نوع حمایت امریکا و اروپا از اوکراین و اصرار به ادامه جنگ منجر به ویرانی اوکراین و وخامت اوضاع اقتصادی اروپا می‌شد و تنها برنده آن امریکا است که به هر جهت از ویرانی اروپا سود می‌برد. اگر ماکرون صادقانه به دنبال صلح بود باید این موضوع را در نشست‌های نمایندگان فرانسه در جلسات اروپایی دنبال کند نه اینکه در کنفرانس مطبوعاتی و تنها برای بهره‌برداری تبلیغاتی از آن بیان کند، اما اقدامات دولت او طی این هشت ماه از جنگ اوکراین نشان داده که هیچ گامی به سمت مذاکره و صلح برنداشته و همگام با متحدان اروپایی و امریکا در جهت تحریم روسیه، حمایت تسلیحاتی دولت اوکراین و تداوم جنگ حرکت کرده است. به این جهت است که باید گفت ماکرون با فرصت‌طلبی تمام از احساسات عمومی علیه وضعیت موجود بهره‌برداری می‌کند تا خود را فردی صلح‌طلب نشان دهد، اما کارنامه او در مورد جنگ اوکراین تفاوت چندانی با کارنامه سران بریتانیا، آلمان و امریکا نداشته است. او در این موضوع نیز مثل تأمین انرژی و گرانی قیمت گاز فقط به دنبال رفع مسئولیت از خود و دولتش است، در حالی که نمی‌توان او را در خصوص وضعیت فعلی از دیگر سیاستمداران امریکایی و اروپایی مستثنی کرد.»

 

جنگ روایت‌ها جنگ بی‌پایان

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «این روزها طرفداران وضع موجود دچار مخمصه عجیبی شده‌اند، آنان به صورت تناقض‌آمیزی از یک سو به پیشواز جنگ روایت‌ها می‌روند و همزمان ناراحت و گله‌مند هستند که چرا 17 هزار دروغ علیه آنان فقط در ۲۵ روز منتشر شده است. در بیانیه‌ای که درباره حوادث اخیر دادند، نوشتند که «جنگ روایت‌ها و جهاد تبیین، ماهیت اصلی این حادثه است... باید روایت‌های درست و کلان روایت‌ها شکل گیرد... در جنگ روایت‌ها اثربخشی و خروجی مهم است. باید روایت غلبه پیدا کند. یعنی دختران سرزمین ما، همان روایتی را از زن مسلمان ایرانی و حجاب و عفاف داشته باشند که انقلاب اسلامی و جبهه حق دارد... باید گفتمان و روایت مردم امروز ایران و جوانان هم به ‌شدت دیندارند، هم دنیای بی‌دین غرب را به چالش کشیده‌اند، غلبه پیدا کند بر روایت دشمن که جوانان و مردم ایران امروز را بی‌دین معرفی می‌کند... باید روایتِ مقاومت بی‌نظیر زنان ایرانی در مقابل هجمه‌های همه‌جانبه دشمن به حیا و عفاف او و تهاجم زن پیشرفته عفیف ایرانی به تصویر آرمانی غرب از زن مطلوبش و عصبانیت غرب از این تهاجم، به گفتمان رایج بدل شود. (بیانیه جمعی از فعالان جبهه فرهنگی انقلاب)»

ماجرا این است که این رویکرد، اعتباری برای حقیقت و واقعیت قائل نیست و همه‌ چیز را به روایت تقلیل می‌دهد. معنای متن بالا روشن است. باید روایت را غالب کرد، فارغ از اینکه حقیقت چه باشد. به‌طور قطع و یقین، حقیقت و واقعیت نیز آن اندازه عریان و آشکار نیستند که به راحتی به دست آیند، ولی آنچنان جعلی و ذهنی هم نیستند که بتوان آن را به «روایت» تقلیل داد. مشکل آقایان نواصولگرا این است که در مقاطعی از گذشته بر رسانه انحصاری سوار بودند و با روایت دلخواه خود سعی می‌کردند که واقعیت را باژگونه معرفی کنند، ‌گرچه در همان زمان نیز موفقیت کاملی نداشتند و تنها از طریق حذف رسانه‌های مستقل به این هدف خود می‌رسیدند، هر چند این پیروزی نیز محدود بود، زیرا روایت‌های آنان به‌طور معمول در نقطه مقابل واقعیت بود و کمتر کسی آن را باور می‌کرد. در ادامه، این وضعیت انحصاری از مقطعی کم‌کم رقابتی شد. در وضعیت رقابتی دیگر امکان غلبه رویکرد «روایت» بر «حقیقت» ممکن نیست، زیرا در برابر «روایت» حاکم، روایت‌های دیگر نیز عرض اندام می‌کنند و همین برای عدم موفقیت روایت رسمی کافی بود. برای نواصولگرایان وضعیت بدتر از این نیز بود، زیرا ماجرا در سطح رقابتی باقی نماند، بلکه وضعیت رسانه در عمل معکوس شد و حالت شبه‌انحصاری و معکوس به وجود آمد و آنان از این رقابت خارج شدند. به همین دلیل روایت‌های رسانه‌های رقیب نیز تا حدی جعلی و دروغین یا یکسویه شدند و نواصولگرایان تازه متوجه وضعیت نابسامانی شدند که زمانی برای مردم ایران و اصلاح‌طلبان ایجاد می‌کردند و البته لبخند هم می‌زدند. به علت گسترش سیاست جنگ روایت‌ها و عادت به آن و فاصله گرفتن رسانه رسمی از کشف حقیقت و اسیر تولید روایت شدن، اعتبار این رسانه زائل شد و امکان موفقیت و پیروزی در جنگ روایت‌ها حتی در شرایط رقابتی نیز برای رسانه رسمی از میان رفت. این وضعیت مثل این است که وارد جنگ نظامی شویم، ولی افرادمان بدون تفنگ و فشنگ به جنگ دشمن بروند. دشمنی که توپخانه و هواپیما و تجهیزات کامل دارد. نتیجه از پیش روشن است. حال چه باید کرد؟

سیاست رسانه‌ای ایران برای مقابله با این وضعیت فقط و فقط یک راه دارد. نفی و فراموشی «جنگ روایت‌ها» و تن دادن به «کشف حقیقت». این بازی اصلی رسانه‌ای است که موجب حذف رسانه‌های فرامرزی و انتقال مرجعیت رسانه‌ای به داخل کشور می‌شود. «کشف حقیقت» را نباید به روایت حاکم تقلیل داد. کشف حقیقت سازوکار حرفه‌ای مشخصی دارد. استقلال رسانه و استقلال حرفه روزنامه‌نگاری، به ویژه با این اصل که حقیقت فقط از دل نقض و رد روایت‌های متعارض آن به دست می‌آید. هر حقیقتی باید قابلیت دفاع در برابر روایت‌های ضد خود را داشته باشد، این تنها راه پیش روی رسانه رسمی است. در غیر این صورت هر روز بیش از گذشته، در این جنگ روایت‌ها که جنگی کثیف و بی‌پایان است، تلفات خواهید داد.»

 

رسانه را جدی نگرفته ایم

سید محمد بحرینیان در سرمقاله «رسالت» نوشت: «یک. تقریبا همه متفق القولند که یکی از ریشه‌های اصلی ایجاد ابهام برای مردم در ماجراهای اخیر، تأخیر فراجا در انتشار فیلم کامل حادثه و تأخیر در شفاف‌سازی و اطلاع‌رسانی مؤثر به مردم است. گزارش مجلس و موضع‌گیری بسیاری از کارشناسان هم همین اشکال اساسی را تایید می‌کند. گویی هنوز کامل درک نکرده‌ایم که این صرف انجام دادن کار یا اطلاع‌رسانی نیست که موضوعیت دارد، بلکه دانستن و رعایت کردن زمان مناسب شرط است. آن ماجرا، ریشه بسیاری از مشکلات بعدی شد اما هنوز برای بسیاری از مسئولان درس عبرت نشده است.

دو. تصمیم و عمل به هنگام، گاهی در زمین اقتصاد، بیش از سیاست معنا و مفهوم دارد، چه این‌که عمده مسائل و فرآیندهای اقتصادی، ذاتا زمان-مبنا هستند و حذف عنصر زمان، فعالیت را بی‌معنا می‌کند. در آخرین نمونه، خبر توقف فعالیت یک کارگزاری بورس و احتمالا فرار مالک آن به خارج از کشور، باعث موجی از نگرانی در میان فعالان اقتصادی و سهامداران بازار سرمایه ایران شده است. این در حالی است که ما بیش از ۱۰۰ کارگزاری داریم و برای حل این مشکل و رفع ضرر و زیان سهامداران، راه‌حل‌هایی تعریف‌شده که قابل‌اجراست و جای نگرانی هم نیست، اما نحوه مواجهه و اطلاع‌رسانی از موضوع، همه را نگران کرده است. مسئولان مرتبط، با تأخیری چندروزه، خبر از امکان تغییر کارگزار ناظر برای مشتریان آن کارگزاری داده‌اند، یعنی نه‌تنها دیر توضیح داده‌اند، بلکه شرح ماجرا را از پله دوم شروع کرده‌اند و مشتری بی‌خبر، در هنگام مطالعه خبر، تازه از خود می‌پرسد که مگر چه اتفاقی افتاده است که باید کارگزار خود را تغییر دهد. آن زمان است که در خلا آگاهی، روایت‌های درست و غلط شکل می‌گیرد و افسانه‌ها ساخته می‌شود. این را هم بدانیم که با احتساب سهام عدالت، بازار سرمایه ایران ۵۰ میلیون نفر سهامدار دارد و تنها در اثر گسترش روایت‌های مختلف از حادثه پیش‌آمده برای یک کارگزاری، در چند روز اخیر، یکی از بدترین حالات خود را تجربه کرده است.

سه. احتمالا یک مقام مسئول در مواجهه با چنین پدیده‌هایی، به دلیل ترس از تبعات یا بی‌مسئولیتی و نفهمیدن تبعات موضع نمی‌گیرد. 

مردم نشان داده‌اند که از توضیح منطقی و به هنگام استقبال می‌کنند و دلیلی ندارد مسئولی از موضع‌گیری صحیح بترسد. اگر هم شخص مسئولی، نمی‌خواهد به مردم پاسخگو باشد که طبیعتا صلاحیت مسئولیت ندارد.

چهار. برخی احتمالا از زاویه «الباطل یموت بترک ذکره» به ماجرا می‌نگرند و حس می‌کنند با نگفتن، می‌توان بهتر یک حادثه منفی را مدیریت کرد. لابد استدلالی هم دارند و نگران به هم خوردن آرامش فکری مردم‌اند. اما در زمانه امروز که در چشم به هم زدنی، یک خبر در سراسر جهان خوانده و شنیده می‌شود، نمی‌توان نگفت. نگفتن ما، فقط امکان و فرصت را از ما سلب می‌کند و همه‌چیز را به شایعات می‌سپارد. بعدا هم که توضیح می‌دهیم، دیگر کارساز نیست چراکه تأثیر اولیه خبر کذب به‌راحتی قابل جبران نیست.

پنج. با احترام به همکارانم در مراکز روابط عمومی و اطلاع‌رسانی بخش‌های مختلف کشور، گاهی در وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها مشاهده می‌شود که غیرمتخصص‌ترین و ناکارآمدترین‌ها را به سمت روابط عمومی می‌گمارند، چون فکر می‌کنند چندان مهم نیست و تخصصی هم نمی‌خواهد، حال‌آنکه هر چه ضربه اساسی متحمل می‌شویم از همین ناحیه است. روابط عمومی، مرکز اطلاع‌رسانی، مرکز ارتباط با رسانه‌ها یا هر آنچه اسم آن باشد، بی‌تردید مهم‌ترین رکن هر مجموعه اجرایی، تقنینی، قضائی و نظامی در شرایط امروز ایران و دنیاست. شاید جالب باشد بدانید بر اساس یک پژوهش، ۱۲ شرکت غول فناوری در آمریکا، همه مستقیما یا رسانه دارند یا از یک رسانه حمایت مالی می‌کنند. اگر قبول داریم جنگ امروز، جنگ رسانه‌هاست، به‌اندازه یک لشکر که نه، حداقل به‌اندازه یک هواپیمای جنگنده و تانک و موشک باید خرج رسانه کنیم.»

 

سیاست دوگانه غرب

علی‌اصغر زرگر کارشناس روابط بین‌الملل در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «غربی‌ها به رهبری آمریکا همواره جایگاه و موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران را درک کرده‌اند. آنها به وضوح اطلاع دارند که تهران در موقعیت خاصی در خلیج فارس قرار گرفته و جایگاه ویژه‌ای در بین کشورهای منطقه دارد که با اعمال فشار از سوی غربی‌ها از بین نمی‌رود. از این رو فارغ از اینکه جمهوری اسلامی ایران در تهران حاکم باشد و چه هرحکومتی در ایران حکمرانی کند، غربی‌ها خواهان یک حکومت نزدیک با به مواضع خود در ایران هستند. یکی از سیاست‌های بریتانیا در مقابل ایران که بعدها به اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها در برابر تهران منتقل شد و در حال حاضر نیز در دستور کار آنها قرار دارد؛ این است که ایران باید دارای یک حکومت متمایل به غرب باشد. در این راستا و با در نظر گرفتن حکومت مستقل فعلی در ایران و مواضع ضد صهیونیستی تهران، غربی‌ها نمی‌خواهند ارتباط با ایران را از دست بدهند. به‌طوری که تهران به سمت مسکو و پکن که هر دو رقیب آمریکا و اروپا هستند، برود. از این رو به منظور اینکه موضع تهران را دچار استحاله کنند و ایران را از کشوری علیه غربی‌ها به پایتختی سازگار و همراه تبدیل نمایند، به دنبال آن هستند تا با فشارهای حداکثری ایران را دچار مواضعی کنند که کاری به کار سیاست‌های بلند مدت غربی‌ها و خصوصا آمریکایی‌ها در منطقه نداشته باشد. البته نه اینکه مانند عربستان و یاکشورهای عربی در منطقه که دنباله‌رو آنها هستند؛ تبدیل شویم بلکه به گونه‌ای رفتار کنیم که چندان هم با سیاست‌های آنها در منطقه کاری نداشته باشیم. از این منظر نوع سیاست‌های دوگانه آنها علیه ایران مشخص می‌شود تا ایران موضع خود را تعدیل کند و باغربی‌ها کنار بیاید و امتیازی بدهد و کمتر امتیاز بگیرد. از این منظر به دنبال حل نگرانی‌های خود در پرونده هسته‌ای هستند. همچنین آمریکایی‌ها با اعمال این سیاست‌ها به دنبال آنند که موضع ایران نرم‌تر شده و در عین حال ایران را حفظ کنند. موضع ایران برای آنها حیاتی است زیرا هرکس در جایگاه تهران باشد می‌تواند از موقعیت ژئوپلیتیک آن به نفع اعمال قدرت خود در منطقه استفاده کند. این مورد برای غربی‌ها قابل قبول نیست. از این منظر به دنبال فشارند تا ایران در این راستا به آنها نزدیک گردد. حال اینکه تهران از ابتدا سیاست‌های مستقلی را مبتنی بر جایگاه خود در منطقه در نظر گرفته است و به دنبال اعمال سیاست‌های مبتنی بر منافع خود و دوستان نزدیک به خود در منطقه است. این سیاست‌ها با سیاست‌های غربی‌ها در تعارض باشد نیز برای تهران از اهمیت برخوردار نیست.»

 

ابروزارتخانه چالش ساز یا درمانگر؟

مهرزادبختیاری منش در سرمقاله «خراسان» نوشت: «از زمانی که سه وزارتخانه کار و امور اجتماعی  و وزارت تعاون و وزارت تامین اجتماعی هرسه با هدف کوچک سازی دولت در یک وزارتخانه تلفیق شدند، به دلیل باز تعریف نشدن قانون ساختار جامع رفاه و تامین اجتماعی  و قانون  کار و قوانین حوزه های تعاون در حوزه های اقتصادی، چالش های فراوانی در انسجام بخشی هرسه حوزه پدیدآمد. این ضرورت، اقتدار سازمانی و برنامه مندی اداری در مدیریت این ابروزارتخانه  را بیشتر التزام بخشید. از آن جا که نهادهای حمایتی  و بیمه گر نظیر تامین اجتماعی، سازمان بهزیستی و فنی و حرفه ای و صندوق بازنشستگی و بانک توسعه تعاون  و موسسه کار و تامین اجتماعی و ... حدود 25 درصد بودجه کشور را به خود اختصاص داده‌اند، از طرفی سرنوشت عموم مردم از جوانان جویای کار گرفته تا سالمندان بازنشسته و بیمه شدگان سطوح مختلف اجتماعی جملگی به این وزارتخانه بستگی دارد، به همین دلیل نقش اداری وزیر در گماردن مستقیم سه هزار پست در سراسر کشور جنبه ای مهم تر به آن بخشیده چراکه زنجیره ساختار اداری آن را هرمی و متوازن می سازد. از همین رو، برخی وزیران سابق این وزارتخانه از علی ربیعی گرفته تا حجت ا... عبدالملکی به دلیل سنگینی بار این نظام اداری گسترده، از عهده انجام آن برنیامدند و پیش از پایان دوران کاری خود از این منصب کناره گرفتند یا برکنار شدند. در این میان با نگاه به شرایط تحریمی کشور و محدودیت منابع و سنگینی بار وظایف بی شمار این حوزه وزارتی  و حوادث پر فراز و نشیب یک سال گذشته این نهاد ملی، این مسئولیت بر دوش  سید صولت مرتضوی، معاون پیشین اجرایی دولت  که دیروز مراسم معارفه اش در وزارت کار برگزار شد، قرار گرفته است. اکنون سوال این است تجربه مدیریتی وزیر جدید از جمله مسئولیت متاخر وی در حوزه پیگیری مصوبات  سفرهای استانی  که برخی آن را امتیازی برای وزیر جدید می دانند تا چه حد می تواند او را از اسلاف خود متمایز کند؟ موضوعی که  باید منتظر ماند و در عمل آن را  دید، اما آن چه در مقطع فعلی می تواند به کارآمدی این وزارتخانه بینجامد، اصلاحات ساختاری و قوانین داخلی این وزارتخانه است؛ به ویژه محدودیت های رفاهی کارکنان این وزارتخانه که در دوره های گذشته که به لحاظ همسان سازی با شرایط مورد توجه قرار نگرفته است. همچنین تعدد پست ها و مناصب که بیش از حد بوده و بازمانده زمانی است که سه وزارتخانه مجزا به شکلی عریض و طویل بودند نیز یک دست انداز بوروکراتیک به شمار می آید. همچنین تقویت معاونت های توسعه مدیریت و منابع انسانی و درکنار آن گسترش قابلیت های موسسه کار و تامین اجتماعی باعث افزایش توانمندی عملیاتی و بهینه سازی بخش برنامه ریزی اجرایی می شود. در مرحله بعد عامل ظرفیت بخشی به نهاد کارآفرین فنی و حرفه ای است که می تواند تولید کننده انبوهی از مشاغل باشد. علاوه بر آن ماجرای حساس برانگیز حقوق بازنشستگان و عقب افتادن چرخه آن از گردونه تورم افسارگسیخته است که ضرورت بازبینی مقوله افزایش بنیه منابع و توسعه اعتبارات را در این میدان دو چندان می کند. اقدامات کلیدی  مثل: شناسایی کودکان بازمانده از تحصیل،  رتبه بندی های اقتصادی خانوارها، پیروی شرایط متغیر روز و بهبود سازوکار سبد کالا، گسترش خدمات دفاتر بیمه های سلامت  و تامین نیازمندی های مربوط به مراکز تولیدی بخش خصوصی و دامنه دار کردن بیمه های قشرها و اصناف  محروم و نیازمند نظیر کارگران و رانندگان و تامین اعتبار برای حوزه های صنعتی و صنایع دستی، قوت بخشیدن به بانک توسعه تعاون  و صندوق بیمه های اجتماعی کشاورزان و روستاییان و عشایر، افزایش نظارت بر شورای عالی اشتغال و ایجاد تنوع تخصص در شورای عالی کار، موضوعاتی است که پرداختن به آن ها اگر نه شرط کافی بلکه شرط لازم برای قدرتمندسازی این حوزه وزارتی است. موضوع کمبود طرح های تامین اشتغال زنان نیز از محورهای عمدتاً مغفول مانده این وزارتخانه است که به بازبینی و هم افزایی نیاز دارد و چشم اسفندیار این روزهای وزارت  کار و تعاون، کمبود منابع ارزی برای موج آفرینی در کارایی آن است که با توجه به قابلیت های درون زای سازمان های وابسته این وزارتخانه  روند خودبسایی مالی درآن تا 15 درصد امکان تحقق بخشیدن دارد.

همچنین با توجه به رشد گسترده جمعیت در سال های آینده و شدت گرفتن روند فراگیر معضل کمبود کار، تعریف طرح های ملزم به پژوهش های کارشناسانه برای فراهم سازی بسترهای راهبردی در عرصه یاد شده در این برهه، موضوع چالشی برای مدیریت جدید است. موج جمعیتی دهه هشتادی هایی که از 1403 و دهه نودی هایی که از 1406 در انتظار ورود به بازار کار خواهند بود و افزایش چشمگیر جمعیت بازنشستگان از نیمه دوم دهه جاری، وقایع پرالتهاب و محتومی است که اگر از هم اکنون به برآوردن سازوکار مدیریت و بهره وری از آن اندیشه نشود، همچون توفانی سهمگین، معیشت سطوح متعدد طبقات اجتماعی جامعه را تهدید خواهد کرد. در این راهبرد، هم‌پوشانی با سازمان هایی مانند بنیاد نخبگان و کمیته امداد و سازمان امور مالیاتی، نیروهای مسلح و آموزش و پرورش همچنان برای سهولت پیشبرد برنامه های بلندمدت در زمینه خود اشتغالی و آمایش سازوکارهای توسعه تعاون و ارتقای سطح رفاهی کشور، می تواند موتور حرکت این کشتی بزرگ را در دریای توفانی قرن جدید برای گذر از موج های کوبنده قوه حرکت مضاعفی بیفزاید و به سر منزل مقصود رهنمون شود. همچنین بی توجهی به این مسائل می تواند این ابروزارتخانه را که عملا حاصل تجمیع سه وزارتخانه است به یکی از حوزه های چالش ساز  کشور تبدیل کند.»

  


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها