تحلیل از چپ و راست؛

از سازگاری تا خط قرمز

کد خبر: 1181568

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

از سازگاری تا خط قرمز

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

اتحادیه ابلهان

جواد شاملو در سرمقاله «رسالت» نوشت: «تشنه حماسه‌اند؛ همان چیزی که هیچ‌گاه آن را نداشتند و ندارند. البته که تعداد لایک‌های این و آن برایشان حماسه نمی‌شود، البته که تعداد هشتگ‌ها برایشان حماسه نمی‌آفریند. حماسه‌ای از جنس حضور می‌خواستند؛ از جنس مردم؛ از جنس عزم و عظمت. از جنس اجتماعات تاریخی روزهای منتهی به انقلاب. از جنس ۲۲ بهمن‌ها و روز قدس‌های پیاپی. از جنس اربعین، از جنس ۹دی. از جنس شانزدهم دی ماه ۹۸. یک یوم‌الله، یک حماسه می‌خواستند؛ چیزی که هرگز نتوانستند آن را داشته باشند. اجتماع برلین، قرار بود این عقده را درمان کند. بتوان از بالا آن را گزارش کرد. در آن صدا به صدا نرسد. برای این حماسه‌سازی از هر ترفندی استفاده شد؛ باری خود را به معترضان هزاره‌ای وصله کردند و رسوا شدند و دیگر بار در برلین، در حاشیه معترضان آلمانی جا گرفتند.این مغتنم است که بالأخره فهمیده‌اند باطل راهی جز تقلید از حق ندارد. اگر می‌خواهد به حساب بیاید، باید کف روی دریای حق باشد. حیف که زمین اجتماع و راهپیمایی، محل مناسبی برای رقابت با جمهوری اسلامی نیست. 

برلین تبدیل به حماسه نشد و در عوض از آن یک تابلوی روشن و پرمعنا ماند. جمهوری اسلامی ایران، منتقدان و معترضان گوناگونی دارد؛ اما معاندان و دشمنان آن را می‌توان از اجتماع برلین شناخت. همه آمده بودند: تجزیه‌طلبان کرد و ترک و عرب؛ گرایش‌های نامتعارف جنسی، سلطنت‌طلبان و مجاهدین خلق. نژادپرست‌های تجزیه‌طلب، متحجران سلطنت‌طلب، منحرفان جنسی و سالمندان منافق؛ خواهان سقوط نظام از راه تحریم مردم ایران و جنگ داخلی و مداخله نظامی خارجی هستند و تا کنون چه پدیده یا شخصی این حقیقت را گویاتر از اجتماع این قوم در برلین به نمایش گذاشته است؟ برلین، معاندان ایران اسلامی را به صورت یک پکیج در معرض دید گذاشت؛ تا ما بالأخره بفهمیم معنای «پلنگان و شیران» که فردوسی دریغ می‌دانست ایران کنام آنان شود، چه کسانی هستند. تا بفهمیم معنای «زاغ» که حافظ آن را  در«طرب‌آشیان بلبل» دیده بود، چه افرادی هستند. تا به عیان ببینیم فرهنگی فاسد، سیاستی مرتجع، اعتقادی ضدبشری و سازمان‌هایی جنایت‌پیشه برای ایران دندان تیز کرده‌اند. 

در این میان آن که نقش کاوه را بازی می‌کند و بانی این اجتماع بوده است و خود را در قامت یک پیشوا می‌بیند؛ در مورد قیاس خود با کاوه دادخواه یک چیزهایی را فراموش کرده است. فراموش کرده که کاوه خود علم قیام برداشت اما هرگز از بیگانه دریوزه نکرد. کاوه جان خودش را سپر کرد، نه گریخت و نه از دیگران کمک خواست. فراموش کرده کاوه هرگز خود رهبری جنبش را به دست نگرفت، بلکه از ابتدا می‌خواست پرچم را به دست فریدون بدهد. فراموش کرده مقر ضحاک، در بیت‌المقدس بوده است، همان جایی که اکنون ضحاک زمان حکم می‌راند و کاوه قلابی قصه ما، در زمین او بازی می‌کند.  

به خشکی رسیدند سر کینه جوی                                                      به بیت‌المقدس نهادند روی

به تازی کنون خانهٔ پاک دان                                                                          برآورده ایوان ضحاک دان

حرف‌های سانتی‌مانتال و شعرگونه، قرار است عنوان بیانیه سیاسی را به خود بپذیرند. بیانیه‌ای که نویسنده آن یا مطلقا تاریخ و سیاست نمی‌داند، یا خیلی خوب آن را می‌داند و بلد است چطور سر تا پایش را به دروغ‌های مضحک و نفرت‌انگیز آلوده ‌کند. 

و اما مهم‌ترین حقیقتی که این اجتماع آن را به نمایش گذاشت، تحریم‌طلبی و گرایش جدی به جنگ داخلی ایران در میان جبهه امروزین معاندان نظام است. بانی مراسم ادعا می‌کند ما تحریم و جنگ نمی‌خواهیم اما غرب را بابت مذاکره با ایران مذمت کرده و دشمن را به تحریم بیشتر مسئولان نظام تشویق می‌کند و در این میان کوچک‌ترین اشاره‌ای هم به رفع تحریم‌های دارویی و اقتصادی نمی‌کند. بانی این مراسم، آرزوی آن دارد که اجتماع بعدی را در تهران برگزار کند. آخرین دشمنانی که فکر می‌کردند به سرعت به تهران می‌رسند، یکی صدام بود و یکی رجوی. اکنون سراغ آن‌ها را می‌توانی در لجن‌زار تاریخ پیدا کنی.»

 

دولت باید نظر مجلس را جلب کند

علی محمد نمازی فعال سیاسی اصلاح‌طلب در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «تا برگزاری انتخابات مجلس یازدهم در بهمن 1402 زمان چندانی باقی نمانده است. معمولا در همین فاصله زمانی تا برگزاری انتخابات، مجلس به تحرکات خود می‌افزاید. در شرایط فعلی که مشکلات اقتصادی وجود دارد وعده‌های رفاهی از اهمیت خاصی در انتخابات مجلس آتی برخوردار است. از سوی دیگر نمایندگان با تغییر در درون وزارتخانه‌ها به دنبال ایجاد تحرک در فضای سیاسی کشور هستند تا انگیزه مردم به منظور شرکت در انتخابات افزایش یابد. در اکثر دوره‌ها و در یک‌سال پایانی فعالیت مجلس چنین تحرکاتی را شاهد هستیم. از این جهت نمایندگان مجلس اگر به دنبال رفتار انقلابی واقعی هستند باید در راستای مصالح ملت و کشور و نظام گام بردارند. نارضایتی با هر انگیزه‌ای که باشد به گوش نمایندگان رسیده است. نمایندگان در حوزه‌های خود مورد نقد شهروندان قرار می‌گیرند. برای نمونه مخاطبان وزارت صمت با مراجعه به نمایندگان ایراداتی را به عملکرد این وزارتخانه می‌گیرند و خواستار حل این مشکلات از سوی مجلس هستند. از این جهت وزیر فعلی صمت در مقایسه با سایر وزرا بیشتر در معرض استیضاح قرار داشته‌اند. البته چندین بار به واسطه‌گری رئیس مجلس و با هماهنگی با رئیس‌جمهور استیضاح وزیر صمت با تأخیر مواجه شده اما به رغم هماهنگی‌هایی که قوا بایکدیگر دارند به طوری که خود از حاکمیت کاملاً یکدست سخن می‌گویند اما زمینه‌های اختلاف دیده می‌شود. آقای رئیسی و قالیباف در جریان انتخابات رقیب یکدیگر بودند و برنامه‌های متفاوتی داشتند. اختلافات این دو نگاه به برنامه‌های اجرایی کشور در حال مشخص شدن است. بعضا قابل مشاهده است که آقای قالیباف به‌خاطر اختلاف دیدگاهی که با تیم آقای رئیسی دارد یا در مقطعی از دولت دفاع نمی‌کند و یا اینکه به دفاع ضعیفی از دولت می‌پردازد. . مردم به خوبی اخبار را رصد می‌کنند. از این منظر تا دیر نشده باید در ارتباط با وزارت صمت تصمیم گرفته شود. به طوری که یا وزیر استعفا دهد و یا اینکه تکلیف تفکیک این وزارتخانه مشخص شود. معرفی دو وزیر بهترین توجیه برای وضع موجود است. زیرا مجلس اعتراضات جدی به عملکرد آقای فاطمی‌امین وزیر صمت دارد و دولت باید نظر مجلس را جلب کند.»

 

خط قرمز پلتفرم‌ها

محسن مهدیان؛  مدیرعامل «همشهری» نوشت: «در خبرها آمده بود تعدادی از دستگیرشده های اغتشاش اخیر گفته اند که تحت تاثیر فضای مجازی دست به آشوب زدند. برخی سلبریتی ها نیز با همین روایت اظهار پشیمانی کردند. ولی تنها همین ها گرفتار آشوب ذهنی شدند؟ اینطور نیست.

همه آنها که از مرز نقد وضع موجود به آتش نفرت وخشم کشیده شدند آشوب زده‌اند.

همه آنها که از مرز اعتراض به اغتشاش رسیدند نیز گرفتار همین آشوب اند.

همه آنها که این اغتشاش را انقلاب دانستند و فروپاشی را باور کردند نیز از آشوب شناختی صدمه دیدند.  و اما ماجرا خاتمه یافت؟ خیر. این داستان ادامه دارد. این آشوب ذهنی را کسانی شکل دادند که با بی محلی به نقش پلتفرم ها در جنگ شناختی، دشمن را بر ذهن و قلب مخاطب ایرانی مسلط کردند و حالا...این خلسه رسانه ای ادامه دارد... اگر تدبیر نکنیم.  پلتفرم صرفا یک رسانه نیست؛ صرفا ابزار سرگرمی نیست؛ صرفا محل تعامل مخاطبان نیز نیست. پلتفرم یک جامعه شبکه ای است. یک شبکه حقیقی و انسانی که شناخت می سازد. قدرت ساخت امر ذهنی دارد و نگرش و گرایش و باور ایجاد می‌کند و اراده و رفتار می سازد.  پلتفرم عبور از فضای مجازی به یک زندگی واقعی است.

و اما خط قرمز پلتفرم ها کجاست؟ کجا باید نگران شویم؟  

خط قرمز پلتفرم ترویج اباحه گری نیست، بی قانونی نیست، توسعه اقتصاد زیرزمینی نیست، ابزار پولشویی نیست، ترویج آشوب نیست، حتی حضور رسانه‌های دشمن نیست. این همه حتما هست اما فقط این نیست. خط قرمز اصلی جایی است که مارپیچ سکوت ساختاری می سازد.

یعنی چی؟‌هرپلتفرمی که اجازه تقابل با روایت دشمن ندهد، مسخ کننده است و با روایت‌های یک سویه خلسه رسانه‌ای می سازد. یک دنیای خیالی که همه را وهم زده می‌کند.  

خط قرمز ما در مواجهه با پلتفرم ها باید مارپیچ سکوت ساختاری باشد. مارپیچ سکوت ساختاری یعنی الگوریتم های فنی و قرارنامه های حقوقی نوشته و نانوشته که اجازه فعالیت را از جبهه ای رسانه‌ای حق می گیرد. مثل سانسور سردار تا فیلتر سپاه و حزب‌الله تا پاد روایت های مقابل روایت دشمن... تا نمایش واقعیت.

جبهه مردمی ورسانه ای حق با همه قوت و ضعفش قدرت تقابل دارد. قدرت پنجه‌انداختن در جنگ روایت های اهریمنی دارد. پلتفرمی که اجازه این رویارویی را ندهد زمین جنگ نیست و بلکه جبهه دشمن است.

مارپیچ سکوت ساختاری از طریق قدرت شبکه پلتفرم ها، خلق روایت می کند، روایت های موهوم و خیالی که می تواند هر فردی با هر اعتقادی را تخت بند روایت دشمن کند.

عمق ماجرا روشن نیست؟

این انقلاب هیچ نیست؛ جز ذهن و قلب این مردم. ریشه این انقلاب آفاقی در انقلاب انفسی مردم است. ذهن و قلب این مردم است که 4 دهه با مقاومت از خاک صیانت کرد و دین را به پا داشت. ان‌شاءالله روشن است درباره چه چیز حرف می‌زنیم.

 همین؛ تدبیر کنیم.

و صدالبته تدبیر تنها حذف نیست.»

 

سازگاری، محصول تعادل سازش و مقاومت

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «یکی از گزاره‌های نادرست که لقلقه زبان برخی افراد شده، منفی بودن تبعات و آثار انعطاف سیاسی است. حتی فراتر از این اصرار آنان بر انجام کارهای نادرست و خلاف اخلاقی است که آن را لازمه بقای در قدرت‌ می‌دانند. به‌طور کلی بقای هر موجود زنده محصول تعادل میان مقاومت و سازش است که ترکیب آن را می‌توان سازگاری نامید. بقای اصلح، فقط متاثر از قدرتمندی موجودات نیست. چه بسا موجودات قدرتمندی که به علت ناتوانی در سازش با محیط نابود شدند. نمونه دایناسورها آموزنده است که خیلی قوی و بزرگ بودند ولی نتوانستند با تغییرات محیطی سازگار شوند و نابود شدند و برعکس موجودات ضعیفی هستند که تاکنون به حیات خود ادامه داده‌اند. اصولا لازمه بقای اصلح و تکامل، داشتن قدرت در سازگاری با محیط است. با این حال می‌توان پرسید که پس چرا این گزاره نادرست همچنان شایع است؟ به ویژه در مورد حکومت‌ها چنین گزاره‌ای طرح می‌شود که عقب‌نشینی یا همان سازش، معادل نابودی است و اصرار و تاکید بر مواضع سنتی را معادل موفقیت و پیروزی می‌دانند؟ علت شیوع این گزاره را باید در تفاوت ارزش خبری دو حالت دانست. در یک تمثیل مشهور، کشته شدن انسان‌ها به وسیله کوسه و برعکس است. سالانه ده‌ها نفر به وسیله کوسه کشته می‌شوند و هر مورد جذابیت خبری دارند، در حالی که هزاران و ده‌ها هزار کوسه به دست انسان صید و کشته می‌شوند، بازتاب خبری پیدا نمی‌کند. در مورد حکومت‌ها هم چنین است. در طول تاریخ، ده‌ها و صدها حکومتی که با مخالفان خود به موقع گفت‌وگو کرده و به تفاهم و سازش رسیده‌اند و بحران‌های مهمی را پشت سر گذاشته‌اند، در برابر یک یا چند مورد که طرف عقب‌نشینی کرده یا نکرده یا دیر این کار را کرده و سقوط نموده؛ ارزش خبری ندارد. حکومت در عصر جدید بریتانیا محصول عقب‌نشینی‌ها و سازش‌های دو طرف است، ولی کمتر کسی به تاریخ آن به اندازه تاریخ انقلاب فرانسه علاقه دارد یا می‌پردازد. حکومت مدرن ژاپن نیز محصول این تفاهم و سازگاری است. ولی اخبار انقلاب بلشویکی در صدر اخبار بوده است. اتفاقا مقاومت نیز لزوما منجر به نتیجه نشده است.

در حقیقت تاریخ متعارف سیاست، معطوف به جنگ‌ها و انقلاب‌ها و تضادها است، زیرا اینها ارزش خبری دارند، در‌حالی که در لایه‌های زیرین این جنگ‌ها، مجموعه‌ای از سازش‌ها و تفاهم‌ها و سازگاری با محیط و دیگران را می‌توان دید که اثرات زیان‌بار جنگ‌ها و تقابل‌ها را خنثی کرده است. مقایسه سرنوشت شوروی و چین نمونه خوب امروزی ماست. اتحاد جماهیر شوروی که بر همه شعارهای خود اصرار و یکدندگی پیشه کرد و نهایت آن، فروپاشی در سال ۱۹۹۱ بود، در مقابل حکومت چین که خود را با محیط سازگار نمود از یک کشور درجه ۳، تبدیل به ابرقدرتی غیر قابل بحث شد. مقایسه کنید سازگاری یاروزلسکی رییس‌جمهور لهستان در دوران کمونیستی را با چائوشسکو در رومانی. پادشاه مراکش و اردن را با قذافی مقایسه کنیم. همه از سرنوشت و آنچه برای چائوشسکو و قذافی رخ داد مطلع هستند، ولی کسان معدودی در بیرون از لهستان از سرنوشت و رفتار یاروزلسکی اطلاع دارند. تازه حکومت‌های نامبرده هم به دلیل ناسازگاری با محیط سقوط کردند و بقا نیافتند. مقاومت یک ارزش مهم است و باید پاس داشته شود  ولی سازگاری نیز به همان اندازه بلکه بیشتر مهم است. تعادل میان سازگاری و مقاومت است که موتور جامعه را به جلو می‌راند و ثبات می‌بخشد. در غیاب هر یک، دیگری تبدیل به فاجعه می‌شود.»

 

رویکرد خود را مقابل محرکان و حامیان اغتشاش تغییر دهید

عباس حاجی نجاری در سرمقاله «جوان» نوشت: «هفته گذشته درحالی‌که یک نشریه فرانسوی کشور‌های اروپایی را همچون گوسفندانی در داخل یک قایق به تصویر کشیده بود که یک کشتی امریکایی آن را در دریا به دنبال خود می‌کشید، در توضیح این کاریکاتور نوشته بود که امریکا کشور‌های اروپایی را مثل گله گوسفند به هر سمت بخواهد می‌برد.

هفته گذشته درحالی‌که یک نشریه فرانسوی کشور‌های اروپایی را همچون گوسفندانی در داخل یک قایق به تصویر کشیده بود که یک کشتی امریکایی آن را در دریا به دنبال خود می‌کشید، در توضیح این کاریکاتور نوشته بود که امریکا کشور‌های اروپایی را مثل گله گوسفند به هر سمت بخواهد می‌برد.

اوج این تبعیت پذیری اتحادیه اروپا از امریکا را در ماجرای اغتشاشات ماه گذشته در ایران می‌توان دید که بعد از اعلام صریح مقامات امریکایی و اروپایی مبنی بر اینکه دیگر برجام و مذاکرات هسته‌ای برای آن‌ها اهمیتی ندارد و اولویت آن‌ها حمایت از این اغتشاشات برای اهدافشان است، کشور‌های اتحادیه اروپا با زمینه‌سازی برای تشکیل اجتماعات اعتراضی علیه ایران با فراخوان عوامل ضدانقلاب و مزدوران خارجی و همچنین تحریم مقامات و نهاد‌های ایرانی تلاش می‌کنند تا به‌زعم خود آتش اغتشاشات را در ایران همچنان شعله‌ور نگاه‌دارند و نگذارند تا نتیجه تلاش و غوغا سالاری یک‌ماهه صهیونیست‌ها، انگلیسی‌ها و گاو‌های شیرده امریکا در منطقه به‌ویژه رژیم سعودی که تمام توان خود را با بهره‌گیری از گروه‌های تروریستی و شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی برای روشن کردن آتش این فتنه به کار گرفته بودند، خاموش شود، نظیر فراخوان تجزیه‌طلبانی که روز شنبه در آلمان با همکاری و حمایت این کشور‌ها و صحنه‌گردانی عوامل گروهک‌های ضدانقلاب و معاند لانه گزیده در این کشور‌ها صورت گرفت.

ریشه اصلی تقابل برخی از کشور‌های اروپایی با ایران که در حمایت کور از این اغتشاشات به اوج خود رسیده است، اگرچه به زیرساخت‌های فکری و تقابل اندیشه لیبرالیستی با تفکر نظام دینی و خوی سلطه‌گرانه اروپایی‌ها بازمی‌گردد، اما ویژگی‌های اروپای امروز و ضعف و ناتوانی آن در مواجهه با مسائل جهانی و تبعیت کورکورانه از برنامه امریکایی‌ها در مواجهه با جنگ اوکراین و مسائل منطقه غرب آسیا ازجمله ایران، را در گفت‌وگوی سه سال پیش مکرون رئیس‌جمهور فرانسه با هفته‌نامه انگلیسی اکونومیست به‌آسانی می‌توان دید. رئیس‌جمهور فرانسه، که در سال‌های اخیر در داخل این کشور با بحران و آشوب‌هایی که موجودیت نظام کنونی و مبانی فکری آن کشور را هدف گرفته مواجه شده است، وضعیت اروپا و امریکا را این‌گونه ترسیم می‌کند:

۱-ازنظر ژئوپلیتیک، اروپا در حال محو شدن است. ما در اروپا دچار بحران اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و سیاسی هستیم. ۲-امریکا بی‌ثبات است و قابل‌اعتماد نیست. ۳-شکست در سوریه نشان داد بلوک غرب در حال فروپاشی است. ۴-مکرون با اشاره به اینکه ناتو دچار مرگ مغزی شده است، نسبت به تداوم سیاست دفاع جمعی ناتو به رهبری امریکا ابراز تردید کرده و می‌گوید اروپایی‌ها نباید بیش از این برای حمایت و دفاع از ناتو صرفاً به امریکا متکی باشند. ۵-مکرون شرط احیای قدرت اروپا را خلاصی از سلطه امریکا دانسته و تأکید می‌کند زمان آن رسیده که کشور‌های اروپایی در خاورمیانه دیگر خود را شریک کوچک‌تر امریکا ندانند. اما اروپایی‌ها نه‌تن‌ها قادر به عمل به این توصیه نشدند، بلکه به دلیل همان ضعف‌ها که اشاره شد روزبه‌روز استقلال و اعتبار خود را در مسائل جهانی ازدست‌داده و حال به‌گونه‌ای شده است که نشریه فرانسوی آن‌ها را همچون گوسفند دنباله‌رو امریکا توصیف می‌کند.

برنامه‌ریزی برای تشکیل اجتماعات تجزیه‌طلبان و یا تحریم شخصیت‌ها و نهاد‌های ایرانی، اگرچه اقدامی سمبولیک و باهدف تشدید فشار‌های بین‌المللی علیه ایران صورت پذیرفته است، اما نشان از برخورد دوگانه غربی‌ها با مسائل حقوق بشر و دخالت صریح آن‌ها در مسائل داخلی ایران دارد. در ماجرای اخیر در ایران آنچه بسیار روشن بود نقش رسانه‌های وابسته به گاو‌های شیرده امریکا در منطقه و به‌ویژه اروپایی‌ها در بحران‌سازی داخلی و تحریک ایرانیان در داخل و خارج در دامن زدن به اغتشاشات، پیرامون مسئله‌ای بود که بر اساس یک دروغ رسانه‌ای و روایت‌سازی جعلی در مورد فوت خانم مهسا امینی آغازشده وبر اساس یک نقشه از پیش طراحی‌شده، کشور را وارد یک چالش چندروزه کرد.

تأمل در اهداف سعودی‌ها و غربی‌ها در دامن زدن به این ماجرا با توجه به اعترافات صریح امریکایی‌ها و اروپایی‌ها مبنی بر اینکه مذاکرات هسته‌ای برجام دیگر برای آن‌ها اهمیتی ندارد و براین اغتشاشات تمرکز کردند، نشان‌دهنده اهداف مشترکی است که آن‌ها در ماجرای مذاکرات هسته‌ای و یا همین حوادث اخیر دنبال می‌کنند و آن همانا مسئله‌سازی برای تشدید فشار همه‌جانبه علیه ایران و اهداف سلسله مراتبی است که به‌زعم آن‌ها درنهایت باید به براندازی نظام جمهوری اسلامی منجر شده و در شکل حداقلی آن تغییر رفتار نظام و کوتاه آمدن از اجرای قوانین شرعی و استحاله نظام از درون است.

ادعای نقض حقوق بشر در ایران در حوادث اخیر، در حالی است که در طی سال‌های اخیر کشور‌های اروپایی مأمن اصلی تمامی گروه‌های تجزیه‌طلب و ضدانقلاب به‌ویژه منافقین هستند که در طی سال‌های اخیر در قتل‌عام بیش از هزاران نفر از مردم ایران دست داشته و اکنون با هدایت همان گروهک‌های تجزیه‌طلب مشغول توطئه علیه ایران هستند، تشدید فشار‌ها و تحریم‌ها علیه مردم ایران برای جلوگیری از دسترسی مردم ایران و به‌ویژه بیماران به دارو‌های موردنیاز، عدم اجرای تعهدات خود در برجام بعد از خروج امریکا از آن، برخورد دوگانه با اعتراضات در مقایسه با رفتار پلیس خودشان با معترضان، آموزش اقدامات تروریستی نظیر بمب‌گذاری و تولید مواد انفجاری و آتش‌زا از طریق شبکه‌های مجازی و ماهواره‌ای، ازجمله موضوعاتی است که صلاحیت آن‌ها در مورد هرگونه اظهارنظر در خصوص مسائل داخلی ایران را زیر سؤال می‌برد؛ و این در حالی است که هدف اصلی آن‌ها از این فشار‌ها و تحریک‌ها و تحریم‌ها علاوه بر القای انزوای بین‌المللی ایران فعال نگه‌داشتن کانون اغتشاشات و اعلام صریح به اغتشاش‌گران برای باقی ماندن درصحنه و تداوم تخریب‌ها، آتش زدن اماکن عمومی نظیر مساجد، حسینیه‌ها و اقدامات تروریستی و آن‌گونه که یکی از کارشناسان آن‌ها افشا کرد، تجزیه و سوریه‌سازی ایران است.

در مواجهه با این اقدامات گوسفندان و گاو‌های شیرده امریکا، اگرچه ایران متقابلاً چند مقام اروپایی را تحریم کرده است، اما این تحریم در پاسخ به آن تحریم‌هاست اقدامات جنایت‌کارانه حامیان و محرکان اغتشاشات در ایران پاسخ درخور را می‌طلبد که البته زمان آن دور نخواهد بود.»

 

لرزه‌‌نگاری اجتماعی

علی فرحبخش در سرمقاله «دنیای اقتصاد» نوشت: «این روزها سوالات بسیاری درخصوص تحولات اخیر هم در محافل کارشناسی و هم در کوچه و ‌بازار به گوش می‌رسد.ریشه‌های ناآرامی‌های اخیر چیست؟ چرا این اعتراضات در مقطع زمانی فعلی رخ داده است؟ آیا این تحولات قابل پیش‌بینی بود؟ عوامل داخلی یا تحریکات خارجی هر یک چه سهمی در بروز اعتراضات دارند؟ دولت باید چه اقداماتی برای کنترل اوضاع انجام بدهد؟ و از همه مهم‌تر چه درسی می‌توان از آن برای آینده گرفت؟

اگرچه پاسخ به همه این سوالات با بانک اطلاعاتی که فعلا در اختیار داریم، بسیار دشوار خواهد بود، ولی تلاش می‌شود تا حد امکان درک بهتری از موضوع بیابیم و چشم‌انداز روشن‌تری را برای آینده ترسیم کنیم. قبل از اینکه به موضوع اصلی ورود کنم، مثالی را درباره وقوع زلزله ارائه می‌کنم. با وجود توسعه فراوان دانش زمین‌شناسی، هنوز امکان پیش‌بینی دقیق زمان و مکان زلزله تقریبا امری غیرممکن است. ولی به هر حال اکنون علم بشری به مرحله‌ای رسیده است که می‌تواند نشان دهد در چه مکان‌هایی امکان بروز زلزله بیشتر است، چه گسل‌هایی امکان تخریب بیشتری دارند و به‌طور کلی با بهره‌گیری از تجهیزات دقیق ثبت حرکات زیرزمینی، می‌توان تابع توزیع احتمالی را برای تهدید وقوع زمین‌لرزه در مناطق مختلف جهان به‌دست داد. مشابه همین مساله در حوزه مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی وجود دارد. از یکسو موسسات آماری شاخص‌های اقتصادی را درخصوص نرخ رشد، تورم، نرخ بیکاری و میزان اشتغال ایجاد‌شده به دست می‌دهند و از سوی دیگر موسسات نظرسنجی قادرند به‌طور مرتب میزان رضایت مردم را از سیاست‌های اجرایی در کل جامعه و همچنین در میان لایه‌های مختلف اجتماعی اندازه‌گیری کنند. به همین دلیل امکان بروز بحران‌های اجتماعی(اعتراضات خیابانی و...) در کشورهای دموکراتیک تقریبا منتفی است؛ زیرا مردم از طریق فرآیندهای دموکراتیک می‌توانند به راحتی نظرات خود را اعلام کنند و از طریق پروسه انتخابات دولت‌هایی را بر سر کار آورند که بیشترین قرابت را با تفکرات اکثریت دارد و همچنین موسسات نظرسنجی به‌طور مستمر میزان رضایت مردم از سیاست‌های اجراشده را پیش روی سیاستگذاران و افکار عمومی قرار می‌دهند.

اما در موارد دیگر امکان پیش‌بینی روندهای سیاسی و اجتماعی، حتی از سوی کارشناسان بسیار خبره دشوار است. زیرا در فقدان دستگاه‌های لرزه‌نگاری، اطلاعات با دقت و سرعت به سیاستگذاران مخابره نمی‌شود و به همین دلیل امکان پیش‌بینی بسیار دشوار می‌شود. مثال بارز آن را می‌توان در رویدادهای موسوم به بهار عربی دید که شاید خبره‌ترین تحلیلگران خاورمیانه از پیش‌بینی رویدادهایی که به سرعت رخ داد و هزینه‌های سنگینی که بر منطقه تحمیل کرد، عاجز ماندند. در جوامع باز مردم به راحتی قدرت اظهارنظر دارند و حتی تکنولوژی کنترل ناآرامی‌های اجتماعی با کشورهای در حال توسعه بسیار متفاوت است. برای مثال در شهر لندن، منطقه‌ای به نام هاید پارک برای گردهمایی احزاب و گروه‌های سیاسی پیش‌بینی شده است. سال‌ها پیش یکی از بستگان نزدیکم برای مشاهده اوضاع هاید پارک، چندساعتی را در آنجا گذرانده بود، نقل می‌‌کرد که فردی را دیده که از چهارپایه‌ای بالا رفته، عده‌ای را به دور خود جمع کرده و سخنان شورانگیزی را بر زبان می‌راند. در همین حین از یک انگلیسی پرسیده است که فرد سخنران به کدام حزب سیاسی تعلق دارد که در پاسخ می‌شنود: «آقای داماد از دست یکی از بستگان نزدیک همسرش به ستوه آمده است و رفتارهای او را نقد می‌کند.» به این ترتیب برای تخلیه بسیاری از فشارها و هیجانات اجتماعی مکانیسم‌های قانونی تعریف شده است و در واقع همانند پیش‌لرزه‌هایی که انرژی داخلی زمین را تخلیه می‌کند و امکان بروز زلزله‌های سنگین را کاهش می‌دهد، سوپاپ‌های اطمینانی برای تخلیه خشم جمعی تعبیه شده است.

نکته دیگری که دقت درآن ضروری می‌نماید، سخنانی است که از سوی مسوولان اقتصادی درخصوص دستاوردهای رشد اقتصادی، نرخ بیکاری و میزان اشتغال در ماه‌های اخیر بیان می‌شود و این سوال مطرح می‌شود که چرا در مقطع زمانی فعلی این هیجانات بروز پیدا می‌کند و چرا در شرایط ناگوار اقتصادی جنگ تحمیلی یا مقطع زمانی سال‌های ۹۰ تا ۹۲ که مردم شرایط بسیار ناگواری را تحمل می‌کردند، این واکنش‌ها بروز پیدا نکرد. در پاسخ باید گفت مسائل کلان کشور تک‌بعدی و تک‌متغیره نیستندو ابعاد بسیار گسترده‌ای دارند. وقتی ما درباره رشد اقتصادی کشور صحبت می‌کنیم، بحث درخصوص افزایش میانگین درآمد سرانه در کشور است و مشخص نیست تاثیرات این رشد اقتصادی بر هریک از دهک‌های درآمدی چگونه است یا تاثیرات رشد در بین طبقات مختلف اجتماعی و همچنین نقاط مختلف جغرافیایی به چه ترتیب است. برای مثال در طول دهه۹۰ اگرچه رشد اقتصادی کشور در حدود صفر بوده است، اما بررسی هزینه خانوار درحال حاضر نشان می‌دهد که رفاه آنان نسبت به اوایل دهه۹۰ حدود ۳۷درصد کاهش یافته است.

به‌علاوه در طول سال‌های اخیر شکاف بین پایتخت‌نشینان و سایر استان‌های کشور همچنان رو به افزایش است که مهم‌ترین عامل آن را می‌توان تمرکز هر چه بیشتر هزینه‌های دولتی در شهر تهران دانست. نکته دیگری را باید درباره نرخ بیکاری اعلامی ۹درصدی گوشزد کرد. فرض کنید مطب دکتری داریم که همیشه ۱۰نفر در صف انتظار برای ویزیت پزشک هستند، افراد جدید به‌طور مرتب به مطب دکتر وارد و عده دیگری پس از ویزیت از آن خارج می‌شوند. این وضعیت همچون بیکاری در کشورهای در حال توسعه است که از آن به نام بیکاری اصطکاکی یاد می‌شود. حال مطب دیگری را تصور کنید که ۱۰نفر در آن همواره حضور دارند، ولی به سختی فردی به مطب وارد یا از آن خارج می‌شود. این موقعیت می‌تواند بسیار شبیه کشور ما باشد که عده زیادی از بیکاران فارغ‌التحصیل، بالاخص در شهرهای کوچک حضور دارند که سال‌هاست در انتظار یافتن شغلی مناسب هستند و امیدی هم برای حل مشکل خود در آینده ندارند. این افراد به‌ویژه زمانی که امید خود را رنگ‌باخته می‌بینند، هریک می‌توانند تبدیل به تهدید شوند.

حتی اگر در خوش‌بینانه‌ترین حالت فرض کنیم مردم به لحاظ درآمدی در وضعیت مناسبی به سر می‌برند، مساله مهم دیگر فساد و تبعیض است که در شرایط فعلی و با همه‌گیرشدن فضای مجازی و رسانه‌های فراگیر امکان اطلاع مردم در اقصی نقاط کشور از رویدادهای پشت پرده کشور فراهم شده است. اگر به ریشه‌های تحولات گذشته نیز نگاه کنیم، ما در سال۵۵، بالاترین درآمد سرانه تاریخ را داشته‌ایم؛ عددی که با گذشت بیش از ۴دهه هنوز امکان تکرار آن وجود ندارد؛ ولی دلایلی که به نارضایتی دامن زد، احساس فساد و تبعیض در بین عامه مردم بود؛ احساسی که به روشنی از طریق آمار تاریخی ضریب جینی در آن دوره قابل تایید است.

در پایان باید دید بهترین روش مواجهه سیاستگذاران در تحولات اخیر چیست؟ اولا دولتمردان ما دسترسی دقیق و کاملی به موسسات نظرسنجی که بتواند به آنان اطلاعات دقیق و جامعی از لایه‌های مختلف اجتماعی و همچنین لایه‌های جغرافیایی در بین استان‌ها و شهرستان‌های کوچک و بزرگ بدهند، ندارند. به همین دلیل در بسیاری از موارد با پدیده‌هایی روبه‌رو می‌شوند که آنان را غافلگیر می‌کنند.

ثانیا دولت باید بتواند برنامه‌های خود را به‌طور دقیق و کامل برای مردم روشن کند و در مواردی که لازم است جامعه هزینه‌های کوتاه‌مدتی را متحمل شود، آنان را برای پذیرش این سیاست‌ها متقاعد سازد. به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر یا برنامه‌های دقیق و مشخصی برای خروج از وضعیت فعلی اقتصاد کشورتهیه نشده است یا دولت‌ها نتوانسته‌اند این برنامه‌ها را برای مردم تشریح کنند و آنان را برای اجرای سیاست‌های خود همراه سازند. به هر حال گسترش این تحولات همچون چراغ خطری است که در هنگام ناوبری یک هواپیما ظاهر می‌شود. دولت‌ها برای مواجه‌شدن با این چراغ هشدار، دو راه در پیش دارند یا دلایل روشن شدن چراغ خطر را بررسی کنند یا سیم پشت چراغ را قطع کنند که در این صورت، بهبودی حاصل نخواهد شد.»

 

فرصت‌سوزی ممنوع

علی حسن حیدری - کارشناس مسائل سیاسی در «جام جم» نوشت: «کشور سه هفته پرالتهاب، تلخ و خسارت‌بار را پشت‌سر گذاشت. مردم و دولت بار دیگر با همدلی مثال‌زدنی نقشه دشمن برای ایجاد ناامنی پایدار را با اقتدار ناکام گذاشتند اما نباید غفلت کرد و این پیروزی را به مفهوم پایان بحران‌آفرینی تلقی کرد.

اغتشاشات و ناآرامی‌ها معلول زنجیره‌ای از علل و عوامل بود که همچنان پابرجا هستند. دشمن با تمام ساز‌وبرگ پشت مرزها کمین کرده و مترصد فرصت جدید است. ناکامی دشمن را نباید به حساب ناامیدی آن گذاشت. دشمن هیچ‌گاه ناامید نمی‌شود. از سوی دیگر، زمینه‌ها و علل ایجاد ناآرامی‌ها نیز زایل نشده‌اند و ممکن است به بهانه‌ای دیگر مجدد سر باز کند. در تحلیل رخدادهای اخیر، اگر نقش دشمن و شبکه رسانه‌ای و مزدوران آن را به عنوان مفروضی اثبات شده و غیرقابل تردید ببینیم که همین‌طور هم بود، اطلاعات و داده‌های به‌دست آمده از محتوای رسانه‌های معاندان و اپوزیسیون، همچنین آنالیز تاکتیک و تکنیک‌های نظام‌مند به‌کارگرفته شده ازسوی آشوبگران درکف خیابان و درفضای رسانه، فرضیه از پیش برنامه‌ریزی شده بودن آشوب‌های اخیر را اثبات می‌کند. دراین یادداشت با مفروض گرفتن نقش دشمن، تلاش دارم از زاویه جامعه‌شناسی، نیم نگاهی به آشوب‌ها و حوادث بعد از بحران به عنوان معلول‌هایی که زمینه موج‌سواری دشمن را فراهم کرد و ممکن است درآینده نیز به بهانه دیگر رخ نشان دهد، داشته باشم. 

 با نگاه جامعه‌شناختی به تحولات و رخدادهای جامعه در دو دهه گذشته به این برداشت خواهیم رسید که جامعه با وجود حفظ بن‌مایه‌های دینی و انقلابی، در تب تحولات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی درگیر است. این وضعیت مولد تحول در نگرش، رفتار و رویکردهای بخش‌هایی از جامعه در سال‌های پایان دهه سوم و آغاز دهه چهارم است.

 دراین بازه زمانی، چالش‌ها و مطالبات بدون دریافت پاسخ به دهه بعدی منتقل می‌شوند و این یعنی دهه ­آینده را با چالش و نگرانی‌های متنوع آغاز کردن. همچنان ‌که دهه سوم با مطالبات انباشته دهه قبل از آن شروع شد. مع‌الاسف دهه چهارم نیز به دلیل بی‌تدبیری و کم‌کاری دولت با مطالبات انباشته دهه قبل از خود شروع شد. در چنین فضایی، با شدت گرفتن جنگ شناختی دشمن، ذهن مخاطبان به سمت تثبیت انگاره ناکارآمدی حکومت دینی هدایت شد و افکارعمومی را به این برداشت ناصواب رسانده که امکان حل مشکلات با سازوکارهای موجود ممکن نیست. درچنین وضعیتی، ظهور انگاره‌های جدید یا تقویت انگاره‌های منفی قبلی دراذهان عمومی به سمت نهادینه شدن رفته است. به عبارتی درآستانه باورپذیری آن در لایه‌هایی از جامعه قرار داریم که وضعیت اصلاح‌ناپذیراست و حل مشکلات ممکن نیست. درچنین فضایی «اصل ما می‌توانیم» در یک روند فرسایشی جای خودش را به اصل منفی «ما نمی‌توانیم» داده است. این آن چیزی است که دشمن سال‌هاست به دنبال تبدیل کردن آن به باور عمومی است. این یعنی آژیرخطر برای کشورمستقل و مقتدر ایران اسلامی که درحوزه‌های مختلف همواره توانمندی خود را به اثبات رسانده است. تداوم این انگاره منفی درآینده می‌تواند کشور را درمعرض چالش‌ها و خطرات پیش‌بینی‌ناپذیری قرار دهد.در تداوم این وضعیت، جامعه آینده با چالش‌های ناشناخته‌ای مواجه خواهد بود که حیات سیاسی و اجتماعی را به مبارزه خواهد طلبید و به تکوین انگاره‌ها و ناهنجاری منتج از آن در جامعه خواهد انجامید. امروز زمان طراحی سناریوهای دقیق برای پیشگیری و درمان آگاهانه چالش‌های آینده است. نباید به گذرموقت ازچالش‌ها دل خوش کرد و از کید دشمن غفلت ورزید. باید از فضای غفلت و غرور مدیریت بیرون آمد و برای مطالبات منطقی و معقول و آسیب‌ها چاره‌اندیشی کرد، پاسخگو نبودن می‌تواند بسان یک تهدید، انسجام کشور و نظام را با چالش‌های بنیادین روبه‌رو کند. 

باید این نکته را باور کرد که چالش‌های انقلاب اسلامی در دهه سوم و چهارم نتیجه حاکمیت گفتمان امام و انقلاب یا اسلام سیاسی نیست، بلکه حاصل سیاست‌ها و برنامه دولت‌های بعد از جنگ است که متاسفانه بی‌توجهی به مؤلفه‌های اصلی سازنده انقلاب، وضعیتی با چالش مستمر را برای نظام اسلامی رقم زده‌اند. این‌که دوری از گفتمان انقلاب، بر بسیاری از شاخصه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی تأثیر ماندگار گذاشته، واقعیتی انکارناپذیراست. در پس این تأثیرگذاری یک مفروض قوی وجود دارد و آن وقوع چالش غیرقابل پیش‌بینی در عرصه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی حال و آینده ایران است. در حقیقت دولت‌ها در یک فرآیند مدیریت ناهمخوان با گفتمان امام و انقلاب، به اجبارجامعه را به سمت باورها و چالشی رهنمون کرده‌اند که نه دلخواه حاکمیت است و نه دلخواه مردم مؤمن انقلابی. در این خصوص رفتار رؤسای قوا در تأمین نیازها و پاسخگویی به مطالبات انباشته شده جامعه به‌ویژه درحوزه اقتصادی و فرهنگی می‌تواند فرصت‌هایی نوین را برای پویایی انقلاب و تمدن اسلامی مهیا کند. 

فرصت‌سوزی دولت دگراندیش دردهه گذشته نظام را با مطالبات و آسیب‌های متراکمی در بخش‌های مختلف روبه‌رو کرده‌ است. سیاست‌ها و رویکرد ناهمخوان با گفتمان انقلاب دراین دوره، تأثیرمخرب و فرسایشی بر نظام فکری، فرهنگی و...جامعه داشته است. به‌طوری‌که زمینه هجوم همزمان گرگ‌ها و موریانه را به ستون‌های نظام فراهم آورده است. در این کارزار نابرابر، نظام اسلامی درمواجهه با گرگ‌ها که زوزه‌کشان آمده بودند، بسیارموفق عمل کرد؛ اما از هجوم بی‌صدای موریانه‌ها به تنه نظام غفلت کرد. وضعیت امروز جامعه در حوزه‌های مختلف، نتیجه غفلت از حمله لشکرموریانه‌ها(نفوذی‌ها) و فرصت‌طلب‌های فرصت‌سوز است. اتفاقی که نتیجه آن هم اکنون به عنوان چالش در عرصه سیاست و فرهنگی خودنمایی می‌کند. وضعیت فعلی، نتیجه فاصله گرفتن درحوزه برنامه‌ریزی و مدیریتی از گفتمان انقلاب و رهبری است. همه به تجربه دریافته‌ایم که هرجا انقلابی عمل کردیم، قرین موفقیت بوده است و هرجا با مشکل مواجه شده‌ایم آنجایی بوده که خارج از دایره انقلاب رفتار کرده‌ایم. ما در کنار مطالبات انباشته شده، از تجارب انباشته شده مثبتی نیز برخورداریم، با تکیه به این تجارب و ابتکار عمل نباید اجازه داد جامعه به سمت تقدس‌زدایی و بیگانگی از گفتمان انقلاب هدایت شود. موضوع اقتصاد دراصلاح این روند، نقش کلیدی دارد. اقتصاد زیربنا نیست اما درصورت بی‌توجهی به آن می‌تواند تمام زیربناهای سیاسی و فرهنگی را دستخوش چالش کند.»

 

 


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها