تحلیل از چپ و راست؛
شروع ماجرا
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
تروریسم رسانهای
رسول سناییراد در یادداشتی برای «جوان» نوشت: « یکی از شگردهایی که در اغتشاشات اخیر برای گسترش و استمرار اغتشاشات به اجرا گذاشته شده «کشتهسازی» بود که به دو شکل صورت میگرفت:
اول، تحریک عناصر هیجانی، خشمگین و بیتجربه برای حمله به مراکز نظامی و نیروهای امنیتی و برانگیختن واکنش دفاعی مأموران در برابر تهاجم که در مواردی منجر به کشتهگیری از دو طرف میشد.
دوم، ترغیب و تحریک اغتشاشگران به ترور و کشتن برخی عوامل بیطرف و جهتدهی مسئولیت آن برعهده نیروهای امنیتی و متهمسازی نظام به انجام این قتلها.
علاوه بر این، خطدهی به شورشگران برای بهکارگیری تاکتیک گرگهای تنها و ترور هواداران نظام و نیروهای نظامی و انتظامی در راستای ایجاد ارعاب و منفعلسازی مدافعان نظام و تخریب و به آتش کشیدن اموال آنان نیز تاکنون چندین قربانی و میزان بالایی خسارت مالی و تخریب بهدنبال داشته که بخشی از آن علیه شهروندان عادی بودهاند.
جالب اینکه تاکتیک گرگهای تنها، متعلق به گروهک تروریستی داعش است که پس از مواجه شدن با روند اضمحلال و از دست دادن قدرت میدانی، آن را به نیروهای پراکنده خود توصیه میکرد.
این اقدامات کاملاً تروریستی که در راستای نا امنسازی و ضربه به امنیت کشورمان و برهم زدن آرامش جامعه، توسط اغتشاشگران انجام شده یا دنبال میشود، از سوی رسانه هایی، چون ایراناینترنشنال، بیبیسی فارسی و صدای امریکا و امثال آن خطدهی و هدایت میشود. این رسانهها با بهکارگیری شگردهای روانی و تبلیغی نه تنها به خطدهی و آموزش برای دستزدن به این اقدامات تروریستی میپردازند، بلکه با تزریق نفرت و خشم به مخاطبان، انگیزه و جرئت انجام آن را با خشونت بسیار بالا فراهم میآورند. چنین پدیدهای را میتوان تروریسم رسانهای حساب شده نامید که البته مقدمات آن هم در سالیان گذشته با اعتبارزدایی از نهادها و مسئولان جمهوری اسلامی، یعنی ترور شخصیتی مهیا شده و یا دروغپردازی، شایعهپردازی و فریب زمینههای ذهنی و فکری دست زدن به رفتارهای خشن و تروریستی شکل داده شده بود؛ بنابراین رسانه هایی، چون بیبیسی فارسی و ایران اینترنشنال و امثال آن، نه تنها شریک جنایتها و ویرانگریهای آشوبگران، بلکه آمران این اقدامات تروریستی و جنایتکارانه به حساب میآیند که با استفاده از شگردهای جنگ روانی و جنگ شناختی، بخشی از مخاطبان خود را که سطح آگاهی کمتری داشته و تأثیر پذیری آنان از فضای رسانهای بیشتر بوده از یک شهروند عادی تبدیل به عنصری پرخاشگر، رادیکال و خشونتطلب کنند. در ادامه همین رسانهها خط کشتهسازی و گرگ صفتی را که نوعی اقدام کاملاً تروریستی و با هدف توسعه و استمرار اغتشاشات بوده، با چاشنی نفرت و خشم اشباع شده به آشوبگران القا و آنان را به میدان جنایت، ترور و ویرانگری سوق دادهاند.
البته در این میان، جان افراد فریب خورده هم نه تنها مهم نبوده، بلکه ابزاری برای پیشبرد همین سیاست کثیف و وحشیانه، یعنی کشتهسازی تلقی شده و به خطر افتادن آن هیچ اهمیتی ندارد. بلکه سوژههایی برای متهمسازی نظام محسوب و بهرهگیری از این سوژه برای استفاده در عرصه تروریسم اقتصادی یعنی تشدید تحریم به بهانههای حقوق بشری کاربرد دارد. همین اقدامی که اخیراً کشورهای اروپایی به بهانه نقض حقوق معترضان علیه نهادها و فرماندهان و مسئولان جمهوری اسلامی ایران دنبال و تحریمهای جدید را به اجرا گذاشتهاند.
با توجه به این رویکرد و عملکرد کاملاً تروریستی این رسانهها، اینک زمان مقابله و شکایت حقوقی فرا رسیده است. شکایت از این رسانههای تروریستی، علاوه بر پاسخگو کردن آنها به جنایاتشان، فرصتی هم برای آگاهسازی و افزایش سطح سواد رسانهای جامعه و پیشگیری از قربانی شدن سوژههایی است که با اعتماد بیجا به این گرگها و تروریستها، به صف بازیخوردگانی پیوستند که چندجانبه زیان کرده و بدنام شدهاند.»
درخواست سفر به استان مجازی
عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «یکی از مواردی که دولت جدید و آقای رییسی برای خود برجسته میدانند سفرهای استانی است. مهمترین دلیل دفاع از این سیاست، آشنا شدن مستقیم با مشکلات مردم و رفع و حل آنها است. گرچه با این سیاست موافق نیستم و آن را منتج به نتیجه مزبور نمیدانم، ولی فرض میکنیم که ماجرا همین گونه است که گفتهاند. لذا بر همین مبنا از ایشان و دیگر مسوولان مربوط دعوت میکنیم که سری هم به استان بزرگ مجازی بزنند، استانی که بیش از ۵۰ میلیون نفر ساکن آن هستند و گوشهای از درد دلهای ساکنان این استان محروم را بشنوند.
جهت اطلاع آقایان عرض میشود که در حال حاضر حدود ۷۵ درصد افراد بالای ۱۸ سال کشور، عضو حداقل یکی از شبکههای اجتماعی این استان هستند. البته کسان دیگری هم هستند که از سرچ گوگل یا ایمیل، یا... استفاده میکنند ولی در این شبکهها حضور ندارند. چند شهر مهم این استان عبارتند از واتساپ، تلگرام و اینستاگرام که در کنار آنها شهرهای مهم دیگری هم هستند. ۶۴ درصد افراد در واتساپ، ۴۵ درصد در اینستاگرام و ۳۶ درصد در تلگرام ساکنند و از آنها استفاده میکنند. اینها آمار ۱۹ ماه پیش است که الان بیشتر هم شده است. این رقم میان جوانان تا ۸۳ درصد میرسد. افراد تحصیلکردهتر نیز به نسبت بیشترند. ولی بد نیست بدانید که حدود ۲۰ درصد آنان به نوعی از این حضور بهره اقتصادی میبرند و مشغول به کار هستند.
این فقط تعداد بهرهمندان مستقیم از اقتصاد در این استان است. بسیاری دیگر در حال تحقیق، سرچ مطلب، انجام کارهای اداری و شخصی و خانوادگی و حتی احوالپرسیهای خانوادگی، ارسال رسیدهای مالی، خرید مایحتاج، تامین سرگرمی، کسب اطلاعات درباره بیماریها و ویژگیهای خوراکی و... و هزاران کار هستند که متاسفانه سرعت و زیرساخت این استان مجازی در ایران در مقایسه با جوامع پیشرفته چیزی در حد پراید در مقایسه با خودروهای با کیفیت بالای جهانی است. بدتر اینکه یک ماه است به دلایل واهی چهار چرخ این پراید را باز کرده و به جای بنزین داخل باک آن آب و گازوییل ریخته و میخواهند مردم با همین حرکت و زندگی کنند. تازه در آن را هم بستهاند و کسانی هستند که با قیمت گزاف VPN میفروشند تا بتوان داخل این لگن شد. البته این میلیونها نفر ساکن این استان، هر لحظه به دعای مسوولان محترم مشغول هستند.
حالا ببینیم منطق و نتیجه این فیلترینگ و قطع راههای ارتباطی و زندگی مردم این استان چیست؟ یک تصور باطل. یکی میگوید ۹۰ درصد فضای مجازی دست دشمن است، خب دوستان خود را هم ساکن کنید. پاسپورت و ویزا که نمیخواهد. مگر کسی مانع است؟ به علاوه آیا ۹۰ درصد این ساکنان دشمن هستند؟ پس دیگر برای کی و به کی حکومت میکنید؟ میخواهید بدانید که این کار اثر بازدارنده هم نداشته است؟ کافی است به تعداد کاربران و دیدن پستهای منتشره طی این یک ماه مراجعه کنید، تا ببینید چگونه موافقان خود را تضعیف و منتقدان و مهمتر از آن براندازان را تقویت کردهاید.
حداقل ۲۰ درصد این مردم از راه این شهر نان میخورند و پول در میآورند. آیا درکی از تورم ۴۰ درصدی دارید که مانع از اشتغال و درآمدزایی این 10 میلیون نفر میشویم؟ اینها باید از کجا زندگی خود را تحت این تورم وحشتناک تامین کنند؟ همه اینها یک طرف، اصولاً برای چه این کار را انجام میدهید؟ برای بقای چه چیزی؟ حکومت بدون مردم، مجموعه تهی محسوب میشود. اول مردم باید باشند، بعد دولت و حکومت. چرا توجه نمیکنید که محدودیت اینترنت به معنای وضعیت اضطراری در حکومت است و این با توصیف غیر مهم بودن این حوادث سازگاری ندارد و برای کشور هزینه دارد. رییس کمیسیون اقتصاد دیجیتال اتاق بازرگانی معتقد است که این قطعیها ۸۰ هزار میلیارد تومان خسارت به اقتصاد زده است، آیا درکی از این ارقام وجود دارد؟ میدانید که بخش اصلی صنعت پوشاک از طریق این استان مجازی خرید و فروش میشود؟ آقای معاون وزیر فرمودهاند که صاحبان کسب و کارهای اینترنتی باید از قبل فکرش را میکردند که نباید از این شبکهها استفاده کنند. تا حالا به این جملات فکر کردهاید؟ یعنی مردم باید متوجه میشدند که دولتی خواهد آمد که برای یک دستمال قیصریه را آتش میزند و نباید ساکن این قیصریه شوند؟ لطفا یک ساعت را بگذارید برای دیدار از این استان گرچه نیازی به دیدار نیست، همه مشکلات معلوم است و طبعا اراده معطوف به ایجاد این مشکلات در دولت محترم است.
راستی به قول یکی، آقای رییسی در مناظرات انتخاباتی درباره وضعیت اینترنت، نگران وقفه در بازی گیمرها بود. الان از یه سرچ ساده تو گوگل محروم شدیم!!»
خطری که چپ و راست نمیشناسد!
جعفر بلوری در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «اوایل آذرماه سال گذشته یعنی زمانی که دولت آقای رئیسی به تازگی مستقر شده بود، در همین ستون، طی یادداشتی با عنوان «آقایان وضع موجود بخوانند» نوشتیم، ایشان در دوران ریاست جمهوری خود با دو چالش جدی مواجه خواهد شد: یک) وضع موجود و دو) عاملان وضع موجود. این را هم گفتیم که، وضع موجود را میشود با تلاش و پشتکار و فداکاری و استفاده از مدیران جوان، کارکشته، دلسوز و انقلابی جبران کرد اما، برخی از عاملان وضع موجود، کسانی نیستند که بشود به این سادگیها، از شرشان خلاص شد. آنها هستند تا نگذارند. چون استقرار دولت آقای رئیسی چه بخواهیم چه نخواهیم، «بازگشت کشور به ریل انقلاب» تفسیر شده، آنها بنا بر آن ماهیت و فلسفه وجودیشان، نمیتوانند موفقیت چنین دولتی را ببینند چرا که «موفقیت چنین دولتی یعنی، اشتباه بودن مسیری که آنها 8 سال به تاخت رفتند.»
حالا 14 ماهی میشود که از تشکیل دولت سیزدهم گذشته، و کارهای بزرگی هم برای عبور از وضع موجود و جبران 8 سال کمکاری شده اما برخی از عاملان وضع موجود، شبانهروز مشغولند...
این طیف در همین 14 ماه، از هیچ اقدامی برای شکست این دولت دریغ نکردهاند، و در جاهایی هم که نتوانستهاند مانع از پیروزی شوند، دستاوردها را یا مصادره کردند یا به هیچ انگاشتند. کار به جایی رسید که افرادی را در رسانههایشان گماردند تا کلمات و جملات مسئولین را «آنالیز» و از بین آنها، خطای لفظی بیرون بکشند و رسانهای کنند. کافی بود مسئولی به جای فتحه، کسره به کار ببرد، تا بر سرش آوار شوند! در سقوط این جریان سیاسی همینبس که کارشان از دادن نظریه «گفتوگوی تمدنها» رسید به ایراد گرفتن از طرز نشستن یا ایستادن یک دیپلمات، یافتن سوتیهای کلامی چهره سیاسی رقیب و آوردن تمام ظرفیت رسانهای به میدان برای گفتن اینکه فلانی حین کمک به سیلزدهها، چکمه نپوشیده بود!
حالا چند هفتهای است که، با فوت یک دختر جوان و انتقال مخفیانه خبر تحریفشده آن به آنسوی مرزها و نزد رسانههای عقبماندهترین رژیمهای عربی- رژیمی که شهروندانش را به جرم لایک کردن یک پست به 15 سال زندان محکوم میکند- کشور عزیزمان ایران را به آشوب کشیدند. راز تلاشهای بیوقفهشان برای سر و سامان نگرفتن فضای بیدروپیکر مجازی حالا کاملا «رو» شده. فقط در چنین فضای بیدروپیکری است که میتوان، هر دروغی را گفت، رأی جمع کرد، دموکراسی را به فساد کشاند، فساد و دزدی را رواج داد، و همزمان در قامت یک کارشناس دلسوز مسائل اجتماعی ظاهر شد و شرایط را نقد کرد و نسخه پیچید! خدا رحمت کند شهید بزرگوار مرتضی مطهری را.
درباره همین قماش است که میگوید «منافق کسی است که فکر و اندیشهاش یکجور میگوید و زبانش جور دیگر، درست بر ضد آن، احساسات و عواطفش در یک جهت است، ولی تظاهرات ظاهریش در جهت دیگر» و امام علی(ع) هم درباره همینهاست که میفرمایند:
«شر الأخلاق الکذب و النفاق» «بدترین خوىها، دروغگویى و دورویى است.»
ممکن است گفته شود، انسانند و انسان ممکنالخطاست. در پاسخ باید گفت وقتی این خطاها زیاد میشود، دیگر خطا دانستن آن خطاست. وضعیت برخی از این مدعیان اصلاحات (نه همه آنها) مثل وضعیت آن دانشآموز زرنگی است که بنا به دلایلی، تمام پاسخهای آزمون 4 جوابی را «غلط» زده بود. معلم با استناد به این منطق که «فقط کسی میتواند پاسخ تمام 40 سؤال را غلط بزند که، پاسخهای درست را بداند» متوجه عمدی بودن آن شد و... میخواهیم بگوییم، وقتی اقدامات، تحلیلها و راهحلهای یک جریان خاص سیاسی، تماما غلط از آب درمیآید، وقتی مواضع، راهحلها، انتخاب اهداف برای حمله و حتی بعضا روشهای یک جریان سیاسی خاص با مواضع، راهحلها، و انتخاب اهداف دشمن «مو» نمیزند، قطعا عمدی در کار است و کار فراتر از اشتباه سهوی یا جهل و نادانی است. این سؤال، واقعا سؤال مهمی است: «چرا مواضع، خواستهها و بعضا حتی روش اپوزیسیون داخل و برخی اصلاحطلبان با دشمن مو نمیزند؟» تمام این خیانتها و شعبدهبازیهای رسانهای برای انجام و «شدن»، بستر میخواهد و بستر آن تاکنون «فضای بیدروپیکر رسانه» بوده است. تمام دنیا برای فضای مجازی، درست مثل فضای حقیقی «قانون» وضع کردهاند و با متخلفان به شدت برخورد میکنند. تکرار مکررات است اما چارهای نیست پس بخوانید:
طی همین روزهای گذشته، پارلمان ترکیه قانون جدیدی را تصویب کرد مبنی بر این که، هرگونه انتشار اطلاعات یا اتهامات غلط در فضای مجازی با 3 سال زندان مواجه خواهد شد. یا دولت آلمان پیامرسان تلگرام را بهدلیل «نقض قوانین» این کشور درباره مطالب مجرمانه مبلغ ۵ میلیون دلار جریمه کرد. در آلمان سایتهای پرکاربرد مانند فیسبوک، گوگل، توئیتر نیز از لحاظ حقوقی ملزم هستند که یک دفتر محافظت حقوقی در خاک همین کشور دایر کنند و این دفتر باید بهطور ۲۴ ساعتی در ۳۶۵ روز سال فعال باشد. همچنین براساس قوانین محلی آلمان، فعالیتها و نشر مطلب در مورد حزب نازی خلاف قانون محلی کشور آلمان بوده و از اینرو این کشور Google را مجبور کرده تا مطالبی را که در این خصوص در موتور جستوجو خود نشان میدهد، حذف کند. افزون بر این آلمان را میتوان از کشورهای پیشتاز اروپایی در حمایت از حقوق کودکان در فضای مجازی دانست. اپراتور اصلی کشور آلمان اولین کشوری بود که آییننامه توافقی اپراتورهای همراه برای حمایت از کودکان را در سال ۲۰۰۵ امضا کرد. طبق این آییننامه اپراتورهای موبایل موظف میشوند که دسترسی به مطالب غیرقانونی را محدود کنند و با تعبیه نظامهای شناسایی، برخورد نکردن کاربران زیر سن قانونی با مطالب پورنوگرافی را تضمین کنند. حالا شما به پاسخ این دو سؤال فکرکنید:
الف) در فضای مجازیِ مورد علاقه این طیف سیاسی فعال در کشورمان، چیزی هست که فرد در لحظه اراده کند و نیابد؟ ب) شما کشوری را سراغ دارید که بر فضای مجازیاش، قانون جنگل حاکم باشد؟! فقط یک نمونه نام ببرید. از انگلیس و آمریکا و هند بگیر تا فرانسه و آلمان و ترکیه و روسیه و... همه قوانین سِفت و سختی برای این فضا به تصویب رسانده و اجرا میکنند.
بهعنوان یک نمونه دیگر به قوانینی که در کرهجنوبی برای این فضا وضعشده میپردازیم: این کشور نیز فضای مجازیاش بهشدت تحت نظارت و مدیریت است. اعمال مدیریت در فضای مجازی کرهجنوبی از طریق دو کمیته اصلی انجام میشود: کمیته ارتباطات کره (KCC) و کمیته استانداردهای ارتباطات کره(KCSC). اولینبار KCC در سال ۲۰۰۸ تأسیس و مسئول تنظیم مقررات همه رسانهها شد. KCSC درواقع یک کمیته است که درون KCC تعریف شده و تنها مسئولیت تنظیم مقررات اینترنت و فضای مجازی را دارد. KCC به نظر میرسد به هر محتوایی که باید نظارت شود، نظارت دارد. مواردی از قبیل برهنگی و محتواهای مستهجن، مواد مضر برای افراد زیر سن قانونی، تقلب در اینترنت، موارد مربوط به ستایش کرهشمالی و محتواهای ضددولتی و ضدقوای نظامی. هنگامی که چنین محتوایی یافت میشود، KCSC درخواست میکند تا محتوا حذف شود.
در مورد فساد اقتصادی، گفته میشود در کنار قلعوقمع مفسدان اقتصادی، باید زمینهها و سرچشمههای بروز فساد هم خشکانده شود چرا که صِرف محاکمه فاسد- تا زمانی که زمینه بروز فساد هست-
تاثیر زیادی نخواهد داشت. این منطقِ درست، درباره تخلفات در حوزه فضای مجازی نیز کارکرد دارد. پاشنه آشیل جریانهایی که در «فضاهای بیدروپیکر مجازی» تنفس میکنند، قانونمند شدن این فضا و از آن مهمتر، اجرای این قوانین است.
پیش از این گفتهایم، دوباره از دولت و مجلس محترم درخواست میکنیم، با تخصیص بودجه مناسب و استخدام و مشورت گرفتن از نخبههایی که بحمدالله در جامعه کم نیستند، ضمن بهبود عملکرد پیامرسانهای داخلی قوانینی تصویب شود که، این فضا که به قول رهبر انقلاب «حقیقتا [تبدیل] به قتلگاه نوجوانان و جوانان شده است» سر و سامان یابد. یا ادامه فعالیت پیامرسانهای خارجی درست مثل سایر کشورهای دنیا، فقط و فقط مشروط به پذیرش شرایط و قوانین جمهوری اسلامی ایران شود. شاید دوستان دلسوزی مخالف این پیشنهادات باشند و دلایلی هم برای مخالفت خود داشته باشند. میشود دلایل آنها را هم شنید. اما این دوستان مخالف به این نکته هم حتما توجه داشته باشند که، تکنولوژی رسانه هم مثل بسیاری از تکنولوژیها، در کنار فواید بیشمارش، مضرات و خطراتی هم دارد و این مضرات و خطرات وقتی به سراغ مثلا کودکان میرود، نگاه نمیکند والدین این کودک، اصلاحطلب هستند یا اصولگرا و انقلابی یا غیرانقلابی. سَوا نمیکند، درهم ضربه میزند. »
«اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»؟
کیومرث اشتریان در سرمقاله «شرق» نوشت: « نخیر. «ماجرا تموم نشده. تازه میتونه دوباره شروع بشه» و بلکه این «ماجرا» میتواند بسط یابد و حداقل سه جریان سیاسی جدید در کشور تقویت شوند و فرایند تاریخی تجربه توسعه سیاسی در ایران جان دوبارهای بگیرد.
1- راهی جز «اصلاحگرایی» و توسعه سیاسی وجود ندارد. همین جوانانی را که از گردونه سیاست خارج شدهاند و علیه شما شعار میدهند نیز میتوانید مشفقانه، همدلانه و شجاعانه به گردونه سیاستورزی بازگردانید. نقل است از یکی از بزرگان شهید این سرزمین که «اگر فرصت داشته باشم برخی از سران «مجاهدین» را به راه میآورم». این جوانان که با آنان قابل مقایسه هم نیستند. از منظر توسعه سیاسی شاید یکی از خسارتبارترین شعارهای صد سال اخیر همین شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» بود. چرا تمومه ماجرا؟ کدام جریان سیاسی را در تاریخ ایران سراغ دارید که بدنه اجتماعیای همچون این دو جریان داشته باشد؟ اینها سرمایههای سیاسی صد سال اخیر کشورند و هنوز هم از ظرفیت اجتماعی شایستهای برخوردارند. حذف اینان راه را برای تخلیه سرمایه سیاسی، گسترش ناامیدی و آشوب اجتماعی هموار کرده است. البته این دو جریان کافی نیست و «سیاست آزادی» باید معطوف به این باشد که حداقل سه جریان سیاسی دیگر بتوانند گرایشهای مردمان را نمایندگی کنند: نخست یک جریان که گرایشهای فرهنگی-سیاسی جوانان و زنان را بهطور ویژه نمایندگی کند. دوم، یک جریان چپ که بتواند گرایشهای طبقات پایین جامعه، ازجمله کارگران را معرفی کند. سوم، یک گرایش زیستمحیطی که بتواند چالشهای زیستمحیطی را به درون نظام سیاسی بکشاند. هریک از این جریانها به نوبه خود میتوانند گروهها و احزابی را در بر گیرند. بدیهی است که منظور من جریانسازی تصنعی نیست. همان جریانهای طبیعی را که در کشور وجود دارد، باید میدان داد و برایشان مانعتراشی نکرد. همچون جریان طبیعی که از سوی فعالان و ذینفعان محیط زیست در ایران پدید آمده و متأسفانه به جای میداندهی، آنان را با ابزارهای گوناگون محدود کردهاند. متأسفانه در دو دهه اخیر از داخل و خارج سعی شده است که همه این گرایشها، هر یک به طریقی، محدود و مسدود شوند. بهطور ویژه، در آنچه به اصلاحطلبان و اصولگرایان مربوط میشود، سعی شده است تا این دو جریان سیاسی که در سنت سیاسی پسامشروطه ریشه دارند، بهگونهای «سیستماتیک» تخریب شوند. البته بیدلیل هم نبوده است. اصلاحطلبان از داخل و خارج مورد هجمه قرار گرفتهاند چون هم بدنه اجتماعی و آرای انتخاباتی دارند که مزاحم قدرتیابی عدهای میشوند و هم «آلترناتیو» درونیاند که در هنگامه حادثه، عرصه را برای «براندازان» تنگ میکنند. جریان اصولگرایی هم از داخل و خارج مورد تحدید قرار گرفته است؛ شماری از نواصولگرایان به دلیل شکاف نسلی و ایدئولوژیک با «بزرگترهای اصولگرا» و با هدف دستیابی به قدرت و شماری از «اپوزیسیون» به دلیل آنکه آنها را همچون هسته سخت حکومت و عامل ساماندهی اقشار «مذهبیتر» جامعه ایرانی میدیدهاند.
2- «سیاست آزادی» به همان میزان که باید از سوی پدران نظامهای سیاسی معماری شود و از سوی حکومتها تدبیر و «عرضه!» شود و زمینه اعتراض مدنی فراهم شود، به همان میزان باید در میان مردم به صورتی فرهنگی مطالبه شود. البته که مردم حق دارند عصبانی باشند؛ اما آزادی با فحاشی و کینهتوزی و خشونت به دست نمیآید. آزادی یک فرایند تمدنی است؛ فرایندی از اندیشهورزی و اعتراض اجتماعی و مطالبه مدنی و بیش از هر چیز یک امر اخلاقی و انسانی است. «تئوریسینهای» سازمانهای پلیسی بینالمللی که در بخشهای ضد شورش فعال هستند، ظاهرا خود توصیه به ترویج و تهییج خشونت توسط نیروهای پلیس در جریان جنبشهای مدنی میکنند تا حرکتهای طبیعی اجتماعی را به خشونت بکشانند و زمینه برای انحراف و سرکوب فراهم شود. چون در جریان شورشهای کور و خشن، «تقاضای آزادی» امکانپذیر نیست. اگر کسی آزادی میخواهد تنها راه آن پرهیز از خشونت و کینهتوزی است در غیر این صورت قدرت تنها در بین افرادی دست به دست میشود که اعتقادی به آزادی ندارند.
3- اینکه یک حرکت جهانی از طریق رسانههای سعودی-اسرائیلی با صحنهگردانی به اصطلاح «مجاهدین » و بازیدادن «سلبریتیهای» بینالمللی و تحت فشار قراردادن «سلبریتیهای» داخلی، پشت سر یک حرکت اجتماعی قرار گیرد، خود نقض غرض است و چشماندازی از آزادی و توسعه سیاسی در آن نیست. متأسفانه شماری از ایرانیان خارج از کشور گرفتار این جماعتاند که هیچ بو و بهرهای از «فرهنگ آزادیطلبی» نبردهاند. نمیتوانیم به این بیتوجه باشیم که قدرتهای خارجی و بهطور مشخص آمریکا و اسرائیل و عربستان سودای تجزیه ایران را دارند و به اقرار مقامات گوناگون نظامی و سیاسیشان، ایران را در فهرست کشورهایی مانند عراق، سوریه، لیبی، سودان، سومالی و لبنان برای تخریب قرار دادهاند.
4- «سیاست آزادی» اساسا یک حرفه سیاسی است که باید توسط سیاستمداران طراحی و اجرا شود. این ربطی به نیروهای امنیتی، نظامی یا قضائی ندارد. اساسا کار اینها از سنخ دیگری است. اینها شغل متفاوتی دارند. حضور ایشان در این عرصهها هم به خودشان آسیب میرساند، هم به نهادهایشان و هم به توسعه سیاسی. ایران را نه میتوان مانند چین و کره شمالی اداره کرد و نه همچون سوئیس؛ «سیاست آزادی» باید با توجه به نیروهای مدنی، ملاحظات دینی و اندیشهورزی ملی طراحی شود.»
کدام طرف قویتر است؟
مسعود رضایی - پژوهشگر مسائل سیاسی در «جام جم» نوشت: «بیش از ۴۰سال است که آمریکا مرتب میگوید کار ایران همین روزها، همین هفتهها، همین ماهها و همین سالها تمام است و بیش از ۴۰ سال است ملت ایران مرتب به آمریکا میگویند به همین خیال باش! آیا آمریکا کشور ضعیفی بوده است که نتوانسته به آرزوی خود درباره ایران جامهعمل بپوشاند؟ یا ایران کشوری قوی بوده است که اجازه جامهعمل پوشیده شدن به نقشهها و توطئههای آمریکا را نداده است؟
اجازه دهید از یک زاویه تاریخی به این موضوع نگاه کنیم و آنگاه پاسخ این سؤال را بدهیم. اگر به تاریخ آمریکا نگاه کنیم، فارغ از آن دوران قتلعام سرخپوستان و به بردگیگرفتن سیاهپوستان، آمریکا دوران رشد و ترقی خود را در طول قرون هجدهم، نوزدهم و بیستم میلادی طی کرد تا اینک که پای در قرن بیستویکم گذاشته است. در تمامی این قرون و دوران، هیچ مانع و رادع و مزاحمی بر سر راه آمریکا وجود نداشته است؛ گویی آمریکا در یک بزرگراه و اتوبان بسیار پهن و صاف، بدون هیچگونه علامت محدودیت سرعت و بدون حضور هیچ مأمور راهنمایی و رانندگی، با تمام سرعت به پیش تاخته است. نهحملهای نظامی به خاک آن صورت گرفته، نه تحریمهای فلجکنندهای متوجهاش بوده، نه اتحادیهای از دشمنان علیه او دست به اقدامات تخریبگرانه زدهاند، نه دانشمندان و نخبههایش ترور شدهاند، نه تبلیغات و عملیات روانی شدید و گستردهای علیه آن به راه افتاده، نه قطعنامههای یکجانبه و ظالمانه در شورای امنیت علیه آن به تصویب رسیده، نه دوستانش تهدید به قطع رابطه با آن شدهاند، نه محدودیتی در طراحی و اجرای برنامههای هستهای خود داشته، نه حتی هنگامی که بمب اتمی بر سر کشوری فرو انداخته با محکومیت و محدودیتی مواجه شده، نه مورد تحریم دارویی قرار گرفته، نه پولهایش در بانکهای خارجی بلوکه شده، نه محدودیتی برای فروش سلاح به کشورهای مختلف داشته و نه هیچ مسأله و مزاحمت خاصی در طول این دوران متوجه او بوده است.
آمریکا در طول حدود سه قرن، با قرار داشتن در چنین وضعیتی، با جلب و جذب انبوهی از ذخایر مالی جهان به شیوههای گوناگون و نیز با جذب انبوهی از نخبگان دیگر کشورها بهدلایل مختلف، توانسته است به رتبه و جایگاهی در اقتصاد، صنعت و امور نظامی دست یابد که امروز شاهد آن هستیم.
حال اگر نگاهی به تاریخ ایران بیندازیم، فارغ از دوران قبل از انقلاب که از فرق سر تا نوک پا غرق در وابستگیهای همهجانبه به آمریکا و دیگر کشورهای غربی بود، در طول حدود ۴۴ سال گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در پیش گرفتن راه استقلال، هیچ مانع و رادع و محدودیت و مزاحمت و اخلال و تخریب و توطئهای نبوده است که از دست شبکه شیاطین به رهبری آمریکا برآید و بر سر راه آن قرار نگیرد. اگر آمریکا در طول سه قرن گذشته در مسیری هموار و صاف به پیش آمده، ما در طول ۴۴ سال گذشته در مسیری با انواع و اقسام مانعها، گردنهها، حفرهها، دستاندازها، ورودممنوعها، یکطرفهها و امثالهم به راه خود ادامه دادهایم. اگر آمریکا در طول سه قرن گذشته هیچ محدودیتی بر سر راه خود نداشته، ما در طول ۴۴ سال گذشته هیچ محدودیتی نبوده که بر سر راه خود نداشته باشیم. اگر آمریکا در طول سه قرن گذشته بهدلایل گوناگون توانسته نخبگان را از سراسر جهان در خود جمع کند و در فضایی آرام آنها را به کار گیرد، ما باید تیمهای حفاظتی برای نخبگان خود قرار دهیم تا توسط مأموران و مزدوران شبکه شیاطین، ترور نشوند.
بیان همین مقدار اندک، کافی است تا تفاوت شرایط ایران و آمریکا معلوم شود و پرواضح است که اگر آمریکاییها در طول چند دهه گذشته مرتب از سرنگونی، ویرانی و نابودی ایران سخن گفتهاند و میگویند با نگاه به همین شرایطی است که برای کشور و مردم ما بهوجود آوردهاند زیرا در محاسبات آنها گذشتن از این همه موانع، کاری است غیرممکن!
اما واقعیت این است که ما برای رسیدن به قلههای بلند، گرچه رنج دوران بردهایم اما هرگز مأیوس و متوقف نشدهایم، هرگز از حرکت رو به جلو باز نایستادهایم، هرگز امید خود را از دست ندادهایم، هرگز خسته نشدهایم، هرگز به فکر تسلیم نیفتادهایم و هرگز آینده درخشانی را که در پیشرو داریم از پیش چشمان خود دور نکردهایم. به همین دلیل هم است که در عرصههای مختلف علمی، صنعتی، پزشکی، دارویی، هستهای، مهندسی، لیزری، نظامی، فضایی، رباتی و کشاورزی روزبهروز شاهد پیشرفت و توسعه دانشبنیان مبتنی بر توان داخلی هستیم بهصورتیکه زیربناهای بسیار استواری در این کشور بنا نهاده شده و دیگر هیچ قدرتی در جهان قادر به تخریب آنها نیست.
تردیدی نیست که آمریکا و شبکه شیاطین همراه او، با دقت و وسواس تمامی پیشرفتهای ما را بهصورت روزانه رصد میکنند و به تحلیل آینده میپردازند. آنها خوب میدانند که در صورت برداشته شدن قید و بندهای سنگین و بیسابقهای که بر پای ملت ایران بسته شده است، سرعت پیشرفت و توسعه این ملت سریعتر از موشکهای شهاب و سجیل خواهد بود. آنها خوب میدانند که امروز خطرناکتر از پهپادهای رادارگریز ایرانی، هوش و استعداد و همت مهارناپذیر ایرانیان است که تصمیم گرفتهاند به یک ابرقدرت تبدیل شوند و آنها خوب میدانند که آنچه برای آنها یک تهدید جدی بهشمار میآید صنعت هستهای ایران نیست بلکه هسته پرانرژی متشکل از آرمان و اراده ایرانیان است که قادر به عبور از انواع موانع و گردنههاست و سابقه چهل و چند ساله گذشته بهترین شاهد بر این است که این ملت از چنین توانمندی بالایی برخوردار است. اینک از یک دیدگاه تاریخی به موقعیت آمریکا و ایران در این برهه از زمان بنگریم. آنها در طول سه قرن با آن شرایط به اینجا رسیدهاند و ما در طول ۴۰ سال با این شرایط به اینجا رسیدهایم. حال هرکسی کلاه خود را قاضی کند و منصفانه پاسخ گوید: کدام طرف قویتر است؛ ایران یا آمریکا؟»
دیدگاه تان را بنویسید