تحلیل از چپ و راست؛

قربانیان جوان

کد خبر: 1180712

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

قربانیان جوان

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

خنجر شمر گُم نشود! 

 حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: «۱- اواخر دهه 70، هنگامی که در ادامه سلسله گزارش‌های کیهان درباره «ثروت‌های بادآورده» به پرونده فساد اقتصادی یکی از شرکت‌های بزرگ رسیدیم و با اشاره به اسناد و مدارک موجود، از سوءاستفاده‌های کلان این شرکت پرده برداشتیم، یکی از حقوقدانان که پای ایشان نیز به مناسبتی در این ماجرا به میان آمده بود، به کیهان آمد. ایشان، ابتدا به سوءاستفاده‌های کلان مالی در شرکت مورد اشاره اذعان کرد و در مقابل پرسش نگارنده که چرا جنابعالی در مقابل این فساد بزرگ سکوت کرده‌اید؟ گفت؛ آنچه مرا نگران کرده، تخلفاتی است که در جریان بازپرسی و بازداشت متهم صورت پذیرفته است و به برخی از موارد نظیر خودداری از اجازه ملاقات به خانواده متهم و چگونگی بازداشت وی که بعداً معلوم شد صحت نداشته است اشاره کرد و پرسید: «آیا شما می‌دانید که مطابق قوانین اسلامی اگر شمر، ‌خنجری را که با آن امام حسین علیه‌السلام را به شهادت رسانده است، نزد کسی امانت‌ بگذارد، باید این امانت را محترم دانست و با وجود جنایتی که صاحب آن مرتکب شده است، نمی‌توان امانت او را نادیده گرفت؟!...» در پاسخ به سؤال ایشان که با حالتی حق‌به‌جانب مطرح شده بود، گفتیم؛ آیا شما می‌دانید که اشکال کار جنابعالی و امثال شما چیست؟... عصر عاشوراست، حسین بن علی(ع) و 72 تن از برترین بندگان خدا‌، تنها به علت خداجویی و عدالتخواهی و در دفاع از حریم اسلام به شهادت رسیده‌اند، فرزندان و خاندان رسول خدا(ص) را به اسارت گرفته‌اند، خیمه‌های آل‌الله را به آتش کشیده‌اند، کودکان خردسال شهدا در تاریکی شب در بیابان سرگردان شده و راه گم کرده‌اند، زینب کبری سلام‌الله‌علیها در سوگ عزیزان اشک می‌بارد و سراسیمه اطراف خیمه‌های آتش گرفته را در جست‌وجوی کودکان می‌کاود، حرامیان از هر سو به حریم اهل‌بیت پیامبر خدا(ص) می‌تازند... و در این میان افرادی نظیر حضرتعالی به جای آن که دستی از آستین همت و غیرت بیرون آورده و اگر توان و جسارت مقابله با دشمنان خدا را ندارند، لااقل آبی برآتش خیمه‌ها بریزند و گامی در حمایت از اسرا بردارند، فریاد برآورده و هشدار می‌دهند که مراقب باشید مبادا «خنجر شمر» گم شود و در این امانت، خیانتی صورت پذیرد!...

۲- چند روز قبل جناب آقای محسنی اژه‌ای، ریاست محترم و فداکار قوه قضائیه ضمن تاکید بر ضرورت برخورد قاطع با آشوبگران و مجازات سخت و پشیمان‌کننده آنها، گفت‌:

«قطعاً یک کنش اعتراضی شامل آتش‌زدن قرآن و پرچم و سوزاندن اموال مردم و کشته‌‌سازی نمی‌شود بلکه کنش اعتراضی تعریف و چارچوب خاص و مشخص خود را دارد‌». آقای اژه‌ای بعد از تفکیک اعتراض و اغتشاش، آشوب‌های اخیر را توطئه طراحی شده آمریکا و صهیونیست‌ها دانسته و تاکید کرد: « ‌امروز دیگر پشت‌پرده اغتشاشات اخیر و عاملین و محرکین اصلی آن، کاملاً برای همگان روشن گردیده و مبرهن گشته که صهیونیست‌ها، آمریکایی‌ها و برخی کشورهای اروپایی در این وقایع دست داشتند و سردمداران خود آنها نیز این موضوع را بر زبان می‌رانند‌». ریاست محترم قوه قضائیه بعد از این توضیح روشن و تفکیک میان اعتراض و اغتشاش، گفت: «‌خطاب به همه جریان‌ها، گروه‌ها، جناح‌های سیاسی، دسته‌جات و افرادی از عموم مردم که دارای ابهام، سؤال، انتقاد و اعتراض هستند، اعلام می‌کنم که آمادگی استماع نقطه‌نظرات و پیشنهادات و انتقادات آنها از طریق گفت‌وگو را دارم‌».

۳- بدیهی است که منظور و مقصود جناب اژه‌ای، گفت‌و‌گو با اغتشاشگران نیست. ایشان با بیانی روشن و صریح

- و هوشمندانه- اغتشاشگران را «‌عوامل شناخته‌شده آمریکا و اروپا و صهیونیست‌ها‌» معرفی کرده و از ضرورت برخورد قاطع و سخت با آنها سخن گفته‌اند. عوامل آشوب و اغتشاش به وضوح نشان داده‌اند که در حال انجام ماموریتی هستند که از سوی سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه به آنها دیکته شده است (اعتراف صریح مزدوران دستگیر‌شده، علاوه‌بر ده‌ها سند غیر قابل انکار دیگر‌). در کجای دنیا، آتش زدن اموال عمومی، بریدن گلوی مامور انتظامی، حمله به مساجد و حسینیه‌ها، سوزاندن قرآن، کشیدن چادر از سر زنان محجبه، قتل مردم کوچه و بازار، به آتش کشیدن آمبولانس‌ها که تعدادی از آنها حامل بیمار بوده‌اند، دزدی اموال مردم و غارت فروشگاه‌ها و‌ ده‌ها جنایات شرم‌آور دیگری از این دست، اعتراض! نامیده می‌شود؟!

۴- در این میان برخی از حامیان آشوب که باید پاسخگوی خسارت‌ها و خون‌های بر زمین ریخته شده باشند، اظهارات روشن و خالی از ابهام ریاست محترم قوه قضائیه را تحریف کرده و از آن با عنوان آمادگی جناب ایشان برای گفت‌و‌گو با اغتشاشگران یاد کردند و مثل همیشه به روی نامبارک و پلشت خود نیاوردند که آقای اژه‌ای یا هر مسئول دیگر نظام با اغتشاشگران قاتل و ماموران مزدور صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها چه گفت‌و‌گویی می‌تواند داشته باشد؟! و اساساً مگر آنها از خود اختیاری دارند که اگر آنها اهل گفت‌و‌گو بودند که دست به جنایت‌های هولناک نمی‌زدند! و‌...

۵- گفت‌و‌گو با افراد، گروه‌ها، جریانات سیاسی که به قول جناب اژه‌ای ابهام و سؤال و انتقادی دارند، اقدام شایسته و بایسته‌ای است ولی در حالی که مشتی آشوبگر قاتل و مزدور، دست تعرض به جان و مال و ناموس مردم گشوده‌اند و غیر از تخریب و آتش‌سوزی و کشتار و جنایت در قاموسشان نیست، سخن از گفت‌و‌گو به میان آوردن، دقیقاً مانند آن است که در هنگامه غروب عاشورا و فاجعه‌ای که حرامیان با قتل عام آل‌الله پدید آورده‌اند، کسانی نگران گُم شدن خنجر شمر ملعون باشند ! با این بهانه که حفظ امانت واجب است، حتی اگر این امانت، خنجری باشد که با آن سر مطهر مولای مظلوم‌ما

حضرت سید الشهداء‌(ع) را از بدن جدا کرده‌اند!»

 

مقصران گسست نسلی

احمد زیدآبادی در «اعتماد» نوشت: «در سفر اخیرم به اصفهان، بسیاری از دوستان گلایه داشتند که چرا نسل ما با نسل جدید، رابطه و تماس لازم را برقرار نکرده است تا فهم متقابلی بین دو طرف شکل گیرد و گسست نسلی و عواقب تکراری آن برای جامعه ایرانی رخ ندهد. پاسخم این بود که نسل ما دقیقا از چه طریقی می‌توانسته با نسل جدید ارتباط برقرار کند که از این کار شانه خالی کرده است؟ ارتباط بین نسلی یا از طریق حضور در مراکز و نهادهای آموزشی و سیاسی است یا از طریق رسانه‌های فراگیر که هر دو از دسترس نسل پیشین دور مانده است. در واقع سال‌هاست که درِ مدارس و دانشگاه‌ها به روی فعالانِ منتقد حوزه‌های گوناگون بسته بوده است و حتی خبرِ حضور احتمالی آنها در یک مراسم دانشجویی نیز با تهدید به بازداشت و تشکیلِ پرونده قضایی روبرو شده است. رسانه‌های فراگیر تصویری نیز یا در سیطره نیروهای آن سوی مرز است که هرگونه مصاحبه فعالان داخلی با آنها عملا ممنوع است یا در اختیار صداوسیما که چهره‌های سیاسی منتقد به آن راه ندارند. تنها راهِ فعالیت فکری نسلِ پیشین، استفاده از فضای مجازی و کارابزارهای آن است که در این مورد هم چیزی کم گذاشته نمی‌شود، اما این تلاش راه ارتباطی با نسل جدید باز نمی‌کند چرا که بحث‌های جدی در فضای مجازی، مخاطبِ انبوه به همراه ندارد و این فضا عمدتا در اختیار سلبریتی‌های ورزشی و هنری است که علایق روزانه خود را منعکس می‌کنند. بنابراین جز از راه «تله‌پاتی» با این نسل از چه راه دیگری می‌توان با آنها رابطه برقرار کرد که فعالان نسل پیشین از آن دریغ کرده‌اند؟ در حقیقت آن نوع سیاستی که راه حضور اهل فکر و اندیشه در مدارس و دانشگاه‌ها را مسدود کرد و این افراد را از حضور در رسانه‌های فراگیر نیز محروم کرد، مقصر اصلی گسست نسلی است که عوارض آن هویدا شده است.

ظاهرا برخی از اهل قدرت و سیاست بر این گمان بودند که اگر رابطه و تماس با نسل جدید را به انحصار طیف متبوع خود درآورند، آنها را طبق علایق فکری و سلایق سیاسی خود پرورش می‌دهند. چنین اتفاقی اما نه فقط رخ نداده بلکه نسل جدید با انقطاع و گسست از نیروهای داخلی به سمت و سویی حرکت کرده که از حوزه فهم ما نیز خارج شده است. حوادث اخیر در کشور تا اندازه بسیاری نتیجه گسست نسلی است. آیا این حوادث تنبّه لازم برای تجدید نظر اساسی در سیاستِ جلوگیری از تماس نسل‌ها را به دنبال خواهد داشت یا اینکه با تداوم وضع فعلی شرایط به قدری تشدید خواهد شد که نه ما کلا درکی از آنها داشته باشیم و نه آنها از ما.»

 

آن روز‌ها و این روز‌ها

حسین عبداللهی فر در «جوان» نوشت: «آن روز‌ها که انقلاب اسلامی ملت ایران تازه پیروز شده بود، ما ضعیف بودیم و دشمنان ما قوی، آن‌ها متحد بودند و ما بدون حامی، آن‌ها نیروی مسلح قوی داشتند ما بدون توان دفاعی، آن‌ها موشک و بمب داشتند ما بدون گلوله کلاش و آرپی جی، آن‌ها پول و سرمایه داشتند، ما فاقد اقتصاد قوی، آن‌ها سال‌ها سابقه استعمار و سلطه داشتند ما بدون تجربه حکمرانی و خلاصه آن‌ها درخت بودند و ما نونهالی که گمان می‌کردند به آسانی ریشه کن می‌شود.

با همان خیال به سراغمان آمدند، همه تلاش‌شان را کردند تا این نهال را از ریشه درآورند. هم اموالمان را مصادره کردند و هم به طراحی کودتا روی آوردند. گروهک‌های تجزیه‌طلب در کردستان، سیستان و بلوچستان، خوزستان، ترکمن صحرا و آذربایجان را تحریک کردند. غائله پشت غائله، هر جا را که توانستند، شلوغ کردند. چریک‌های فدایی و سازمان مجاهدین خلق هم با حمایت آن‌ها اقدام به ترور مسئولان و مردم می‌کردند. کمی بعد جنگ مستقیم راه اندازی کردند و بعد هم جنگ نیابتی که هشت سال با تمام توان با ما جنگیدند، اما نه چیزی از ریشه درآمد و نه یک وجب خاک‌مان را تصرف کردند. حالا بعد از چهل و اندی سال ما هم درخت شده ایم با ریشه‌های قوی که تا فراسوی مرز‌های خاکی مان را فراگرفته است. در جبهه مقابل، اما اتفاقاتی افتاده که دیگر همان توان گذشته را هم ندارند.

۱. آن روز‌ها ما تنهای تنها بودیم و آن‌ها همه با هم بودند. هم امریکا بود و هم شوروی که به ابرقدرت مشهور بودند و بقیه قدرت‌ها هم در کنار آن‌ها علیه ما بودند. اما این روز‌ها یکی از ابرقدرت‌ها به تاریخ پیوسته و دیگری در سرازیری افول است.

۲. آن روز‌ها امریکا ادعای تک قطبی داشت و به دنبال نظم نوین می‌گشت، اما این روز‌ها هندسه سیاسی دنیا هر روز در حال تغییر است.

۳. آن روز‌ها ناتو نان ابهتش را می‌خورد، اما این روز‌ها که واقعیتش روشن شده توان دفاع از متحدانش را ندارد.

۴. آن روز‌ها ما برای سیم خاردار و پول نفت به امریکا و اروپا وابسته بودیم این روز‌ها آن‌ها دارند برای گاز و نفت ما التماس می‌کنند.

۵. آن روز‌ها ما برای تأمین سوخت و انرژی دچار مشکل بودیم و امروز آن‌ها دارند چوب جمع می‌کنند و ذغال سنگ تهیه می‌کنند.

۶. آن روز‌ها ما از ناو‌های آن‌ها می‌ترسیدیم و توی آب‌های خلیج فارس جولان می‌دادند این روز‌ها ناو‌های امریکا از تیررس موشک‌های نقطه زن بالستیک ما فرار می‌کنند.

۷. آن روز‌ها کومله و دموکرات می‌آمدند نیرو‌های نظام را در روستا توی خانه ترور می‌کردند و می‌رفتند امروز اتاق جنگ شان توی خاک عراق مورد اصابت موشک نقطه زن ما قرار می‌گیرد.

۸. آن روز‌ها امریکایی‌ها با یک تماس تلفنی یک قدرت را جابه‌جا می‌کردند این روز‌ها پس از هفت سال حضور نظامی نمی‌توانند یک دولت را تغییر بدهند.

۹. آن روز‌ها سازمان مجاهدین خلق مسلحانه توی خیابان‌های تهران رژه می‌رفت و ترور می‌کرد، امروز به آلبانی پناه برده و از راه دور رجز می‌خواند.

۱۰. آن روز‌ها وقتی تهدید می‌کردند می‌گفتیم امریکا نمی‌تواند هیچ غلطی بکند. این روز‌ها می‌گوییم غلط می‌کنید که فکر آسیب زدن به جمهوری اسلامی را بکنید.

۱۱. آن روز‌ها وقتی شهرهایمان را موشک باران می‌کردند، از مقابله به مثل سخن می‌گفتیم. اما حالا می‌گوییم اگر یکی بزنید ۱۰ تا می‌خورید.

۱۲. آن روز‌ها رئیس دولت مان یکی غربزده بود و یکی آب خوردنمان را برجام گره می‌زد، این روز‌ها دولتمردانی داریم که مقابل غرب ایستاده و اقتصاد بدون برجام را دنبال می‌کنند.

۱۳. آن روز‌ها تحریم‌های اقتصادی و تکنولوژیک برای‌مان محدودیت ایجاد می‌کرد، این روز‌ها تهدید تحریم را به فرصت تبدیل کرده و به صادر‌کننده واکسن درآمده ایم.

۱۴. آن روز‌ها وقتی عده‌ای اغتشاشگر به خیابان‌ها می‌ریختند، مدت زمانی طول می‌کشید تا هویت شان برای مردم روشن شود. این روز‌ها مردم از همان ابتدای کار صف خود را با اغتشاشگران جدا کرده و همراهی نکردند.

بر همین اساس رهبر معظم انقلاب اسلامی در کنفرانس وحدت فرمودند: «خیال می‌کردند این نهال را می‌توانند از ریشه بکنند، این نهال امروز تبدیل شده به یک درخت تناور. غلط می‌کنند فکر کندن آن را هم کسی بکند.»

 

در اهمیت حکمرانی سازگار با تحولات توسعه‌ای

علی دینی ترکمانی در سرمقاله «شرق» نوشت: «چندین سال است که در اهمیت بحث حکمرانی در پیشبرد فرایند توسعه، بحث‌هایی مطرح شده است. بانک جهانی، با نگاهی راست‌گرا، در ابتدا، حکمرانی خوب را عمدتا به تأمین فضای کسب‌وکار مناسب تقلیل داد و برداشتی فن‌سالارانه (تکنوکراتیک) اقتصادی از آن ارائه کرد. در ادامه، به همت محققانی چون کافمن، شاخص‌های پاسخ‌گویی (صدا)، ثبات سیاسی و نبود خشونت، اثربخشی و کارایی دولت، کیفیت تنظیم‌گیری (قوانین و مقررات)‌ و کنترل فساد در تعریف و اندازه‌گیری حکمرانی خوب لحاظ شد که به‌معنای عبور از نگاه فن‌سالار اقتصادی، به نگاه وسیع‌تر و صحیح اقتصادی و سیاسی و حقوقی است. در همین راستا، سازمان ملل با اضافه‌کردن شاخص‌های اجتماعی مشارکت اجتماعی و برابری، این تعریف را تکمیل کرده است.

با‌وجود‌این‌ بحث حکمرانی خوب‌ در سطح جهانی‌ منتقدانی دارد. برای مثال‌ اقتصاددانان برجسته‌ای چون ها-جون چانگ در دانشگاه کمبریج و مشتاق‌خان در دانشگاه لندن، معتقدند بحث حکمرانی خوب، پیشبرد فرایند توسعه را مقید به تأمین شرایطی می‌کند که در کشورهای درحال‌توسعه‌ وجود ندارد. در نتیجه‌ از نظر اینان چنین بحثی‌ عملا به‌معنای احاله‌دادن توسعه به ناکجاآباد است. معتقدند‌ ابتدا به ساکن‌ باید بر توسعه اقتصادی متمرکز شد. وقتی این امر تأمین شود، حکمرانی نیز بهتر می‌شود. به‌طور خلاصه‌ این دیدگاه به‌معنای تقدم توسعه اقتصادی بر حکمرانی خوب است. چنانچه می‌دانیم این دیدگاه در ایران نیز طرفدارانی دارد.

اشکال جدی، تحلیل‌های چانگ و خان در دو چیز است. اول، تناقض‌هایی است که در مباحث‌شان وجود دارد. برای مثال، از یک‌سو‌ معتقدند تحولات صنعتی و فناورانه کره جنوبی در چند دهه گذشته ناشی از وجود دولت کارآمد و توسعه‌خواهی بوده که توانایی پیشبرد سیاست صنعتی و تنفیذ قراردادهای بلندمدت را داشته است و از سوی دیگر منتقد بحث حکمرانی خوب هستند. مثالی دیگر؛ مشتاق‌خان‌ از سویی‌ ذیل بحثی با عنوان «چیدمان سیاسی» معتقد است در کشورهایی مانند نیجریه‌ با وجود ساختار نهادی کم‌وبیش یکسان ظاهری آن با کشورهای دیگر‌ فساد قابل‌کنترل نیست؛ چون نهادهای پنهان در ساخت سیاست و قدرت امکان آن را نمی‌دهند. از نظر او هر‌چه این نقش بیشتر و قوی‌تر باشد، چیدمان سیاسی با توسعه ناسازگار می‌شود. هر‌چه نهادهای موازی در کنار هم بیشتر باشند، امکان پاسخ‌گویی، شفاف‌سازی و کنترل فساد کمتر می‌شود. همین‌طور امکان نیل به هماهنگی حداقلی در سیاست‌گذاری‌ها، با وجود تغییرات در مهره‌چینی‌های سیاسی، کمتر می‌شود؛ چرا‌که ناهماهنگی‌ها به دلیل نهادهای پنهان در سطح زیرین‌تر بازتولید می‌شوند. از سوی دیگر منتقد بحث حکمرانی خوب است.

چرا چنین تناقضی در بحث چنین افرادی ظاهر می‌شود؟ به نظر من، پاسخ در فرض نادرست آنان از برداشت معتقدان به فرضیه حکمرانی خوب به‌مثابه پیش‌شرط اولیه توسعه اقتصادی و اجتماعی است. اگر معتقدان، حکمرانی عالی جاری در کشورهای پیشرفته از جمله کشورهای اسکاندیناوی را به‌عنوان پیش‌شرط توسعه در نظر بگیرند، حق با چنین منتقدانی است. در غیاب حکمرانی با چنین کیفیتی در همه کشورها، مقیدکردن توسعه به تأمین آن‌ به‌معنای احاله‌دادن تحولات اقتصادی و اجتماعی مثبت به ناکجاآباد است. اما‌ کسی چنین قیدی را طرح نمی‌کند. قید مد‌نظر عبارت است از وجود حداقلی از کیفیت حکمرانی در شاخص‌های مذکور؛ چرا‌که‌ بدون حداقلی از کیفیت، امکان پیشبرد توسعه در ابعاد اقتصادی و اجتماعی آن وجود ندارد. با این نگاه‌ و برای پرهیز از چنین مناقشه‌ای بهتر است حکمرانی حداقلی سازگار با تحولات توسعه‌ای را جایگزین حکمرانی خوب کنیم و به‌درستی بر آن به‌عنوان پیش‌شرط اولیه و ضروری تحولات اقتصادی و اجتماعی تأکید کنیم. حکمرانی حداقلی سازگار با تحولات توسعه‌ای، خروجی منطقی چیدمان سیاسی خاص خود است. چنین چیدمانی به‌گونه‌ای است که مانع موجب بروز موازی‌کاری‌های شدید میان انواع نهادها می‌شود؛ مانع بروز سازوکارهای تصمیم‌گیری تنش‌زا و تضادگرا در اموری چون انتخاب پوشش و موسیقی و ... می‌شود؛ همین‌طور، مانع از ترکیب‌سازی‌های نامتجانس میان اجزای سنت‌ و اجزای مدرنیسم می‌شود؛ سنت را به‌گونه‌ای متناسب با شرایط زمانه تعریف می‌کند که با مدرنیسم و پدیده‌های گریزناپذیر آن در تضاد نیفتد... . در غیاب چیدمان سیاسی و حکمرانی سازگار با تحولات توسعه‌ای، امکان پیشبرد تحولات مثبت در عرصه اقتصاد و اجتماع فراهم نمی‌شود. امکان مهار فساد و کاهش ضد انگیزش‌ها فراهم نمی‌شود. امکان نیل به هماهنگی توسعه‌گرا میان اجزای نظام حکمرانی میسر نمی‌شود. برعکس‌ با‌ وجود ‌آن‌ نتایج برعکس می‌شوند و تحولات در مسیر تکاملی مثبت رقم می‌خورند. این تحولات موجب ارتقای کیفیت حکمرانی به مدارهای بالاتر در آینده می‌شوند. به‌این‌صورت‌ میان چنین چیدمان سیاسی و حکمرانی در یک‌سو و تحولات اقتصادی و اجتماعی در سوی دیگر‌ رابطه علّی انباشتی و فزاینده برقرار می‌شود. در این رابطه‌ نقطه عزیمت اولیه برای شکل‌گیری دینامیسم درون‌زاد تسهیلگر کارکردهای علیت انباشتی، چیدمان سیاسی و حکمرانی مذکور است. به این اعتبار‌ باید پذیرفت که سیاست و توسعه سیاسی مقدم بر توسعه اقتصادی و اجتماعی است.»

 

در معرض خطر!

مسعود پیرهادی در سرمقاله «رسالت» نوشت: «یک. امروز بسیاری از پیام‌ها و محتواهایی که بسترهای ارتباطی به مخاطب می‌رساند، عموما تلخ، ناامیدکننده، مشتمل بر دروغ، تهمت و تخریب است. به‌تعبیری بسته و ترکیب «بستر ارتباطی»، «پیام و محتوا» و «مخاطب و جامعه هدف»، دستکاری‌شده و هوشمند، آن چیزی را می‌رساند که دوست دارد نه آنچه که واقعا وجود دارد. به‌مرور ذائقه‌ها تغییر کرده و تلخ‌پسند شده و با تداوم این وضعیت، محتمل است که دیگر هیچ گاه حلاوت حقیقت، چشیده نشود!

 دو. زیست مجازی از ما، قاضی‌های بی‌رحمی ساخته که در کمتر از یک دقیقه حکم را صادر و ابلاغ می‌کنیم؛ چگونه؟ با خواندن کمتر از۲۸۰ کاراکتر در توییتر که یک نقطه یا یک فاصله هم یک کاراکتر حساب می‌شود، یا خواندن کمتر از ۲۸ کلمه در استوری اینستاگرام، راجع‌به یک شخص، یک نظریه یا یک اثر، در ذهن خود، جلسه دادگاه تشکیل می دهیم و شاهد و شاکی و قاضی هم خودمانیم، نتیجه هم از پیش معلوم است: متهم قطعا محکوم می‌شود و امکان تجدیدنظر هم ندارد.

سه. رسانه این قدرت را دارد که یک ناراست را راست جلوه دهد؛ معمولا هم شیوه‌اش قلب معنا برای یک ارزش و مخلوط کردن ارزش و ضد ارزش است، مثلا از مفهوم گردش آزاد اخبار و اطلاعات سوءاستفاده می کند و از آن، قرار دادن ذهن در برابر امواج شبهه‌ها و دروغ‌ها را اراده می‌کند و کار به جایی می‌رسد که فرد عاقل که منطقا حاضر نیست هر غذایی بخورد، چشم و گوش و ذهن خود را در برابر هر خوراکی قرار می‌دهد و نه‌تنها باکی ندارد، بلکه این کار را ارزش تلقی می‌کند.

چهار. شاید شنیده باشید که مطالعه کتب ضاله جز برای دانشمندان و افراد مجهز به ابزار علم و استدلال، مجاز نیست. حرمت چنین پدیده‌ای هم اگر نبود، قطعا عقل سلیم نمی‌پذیرفت که بدون تسلط کامل به رانندگی و بدون خودروی مناسب و مجهز، در جاده‌ای پر پیچ و خم برانیم که هر لحظه امکان انحراف از جاده و سقوط وجود دارد.

پنج. اما همه این مقدمات برای چیست؟ از نگارنده به عنوان شاغل و شاگرد کلاس دشوار رسانه بپذیرید که دنبال کردن انواع و اقسام خبرها از منابع غیرصالح، قطعا آینده روشنی ندارد. بدتر از دنبال کردن، باور و بازنشر است. 

ممکن است گفته شود ما رسانه‌های همسو و غیر همسو را دنبال می‌کنیم، اما هر چیزی را نمی پذیریم و سره را از ناسره تشخیص می‌دهیم. جواب متخصصان رسانه یک جمله است: چنین چیزی امکان ندارد. 

رسانه‌ها، به‌ویژه حرفه‌ای‌ترها، اصلا حتی نیاز نیست به شما دروغ بگویند، آن‌ها به‌تدریج برای شما حبابی ایجاد می‌کنند که خودتان، حرف راست را دروغ و دروغ را راست می‌پندارید و این پدیده، جز در مورد معدودی متخصص رسانه، استثنایی هم ندارد.

شش. چه باید کرد؟ باید از خودمان شروع کنیم. شئون اصلی زندگی خود اعم از خانواده، کار و فراغت را درگیر و قربانی فضای مسموم رسانه نکنیم. بدانیم که زندگی جریان دارد و این عمر حقیقی ماست که در فضای مجازی می‌گذرد. ذهن و روان ما، همچون جسممان به رژیم غذایی سالمی احتیاج دارد و آسیب و نقص آن، همچون آسیب‌های جسمی ممکن است بازگشت‌ناپذیر باشد و عمری را تلخ کند.»

 

قربانیان کم‌سن و سال جنگ شناختی

حجت‌الاسلام محمد رنگین‌کمان در «وطن امروز» نوشت: «در روزهایی قرار داریم که کشور عزیزمان بتازگی بعد از مدتی ناامنی و التهاب به آرامش همیشگی خود رسیده است. در میان اخباری که از این التهابات و درگیری‌ها شنیده می‌شد حضور نوجوانان و جوانان به عنوان معترض در خیابان‌ها بود؛ آنانی که هنوز مدرسه می‌روند و به عنوان دانش‌آموز شناخته می‌شوند. شنیدن این خبر سوالاتی را مطرح می‌کند که پاسخ و مواجهه درست با آن می‌تواند عاقبت نسلی را از گمراهی به سمت نور هدایت کرده و منجی آیندگان کشور باشد؛ براستی نقش نهادهای آموزشی، فرهنگی و پرورشی کشور که کارشان تربیت نسلی برای تداوم آرما‌ن‌های انقلاب است، در این آشوب‌ها کجا بود و مسؤولان مربوط چه پاسخی برای این مهم دارند؟ نوجوانان و جوانانی که تا چند صباح دیگر باید بر صندلی‌های مسؤولیت این مملکت تکیه بزنند و اداره کشور به آنها سپرده شود و آینده‌سازان کشور محسوب می‌شوند، چرا در این برهه حساس سنی که هر حرکت درست یا غلط می‌تواند مانند حرکت مهره‌های شطرنج عمل کرده و آینده آنان را بسازد یا به تباهی بکشاند، باید در زمین دشمن بازی کرده و به دروازه کشور خودشان گل بزنند؟! چه کسی به فکر تربیت این نسل است؟! چه کسی ضامن این بی‌اخلاقی و این نوع نگاه‌های نادرست در جوانان است؟! آیا جوانان ما جای اینکه تاریخ مستند انقلاب را از زبان خودمان بشنوند، باید شاهد آن باشیم که دیگران برای‌شان تحریف ‌کنند که روایت ناصواب به آنها ارائه شود و گذشته این کشور برای‌شان وارونه جلوه داده شود؟! چرا به این درک نرسیده‌ایم که امروز جنگ، جنگ روایت‌هاست، اگر روایت نکنیم، روایت می‌شویم و درست یا غلط روایت‌مان می‌کنند؛ باید در این برهه حساس تاریخی بدانیم که همه در قبال این ماجرا‌ها مسؤولیم، همه باید برای ارتقای فرهنگی نسل آینده انقلاب تلاش کنیم؛ نباید اجازه دهیم جوانان قربانی بی‌مبالاتی مسؤولان بی‌مسؤولیت شوند. شاید الان اندکی برای این حرف‌ها دیر باشد، آن روزی که رهبر حکیم انقلاب هشدار تهاجم فرهنگی را داده بودند باید به فکر این روزها می‌بودیم و برای امروزمان برنامه‌ریزی می‌کردیم و نسل امروزمان را نجات می‌دادیم؛ از طرفی هم این فضاهای مجازی و بازی‌های رایانه‌ای که هیچ محدودیت و بزرگ‌تری ندارد، همه جوانان را به خود مشغول و از دنیای واقعی جدا کرده و آنان را در مسیری قرار داده که هرگز به صلاح آینده کشور نیست و افکار فرزندان این مرز و بوم و روح لطیف آنان را به سوی خشونت سوق داده و باعث ایجاد ناهنجاری‌های روحی و در نتیجه ابتذال در میان فرزندان عزیز این کشور شده است. در چنین شرایطی باز هم بعضی می‌گویند چرا نوجوانان در درگیری‌ها حضور دارند؟! به نظر چه چیزی می‌تواند برای یک نوجوان جذاب‌تر از این باشد که هر آنچه را در دنیای مجازی برایش به تصویر کشیده‌اند، در دنیای حقیقی با آن مواجه شود و تمام آن هیجانات ناشی از دنیای مجازی و حرکات اکشن را در واقعیت پیاده کند و از آن‌ لذت ببرد؟ آیا واقعا دستگاه‌های متولی برای فرزندان کشور برنامه‌ای دارند؟ یا باید هر روز بیشتر از دیروز شاهد ابتذال و از هم گسیختگی فرهنگی و پرپر شدن جوانان و نوجوانان کشور باشیم!؟

آیا زین پس دستگاه‌های فرهنگی باز هم برای کار‌های فرهنگی و نهادها و کانون‌های ریز و درشت شهرستان‌های کشور برنامه و بودجه‌ای ندارند؟ یا فقط علاقه‌مندند بودجه‌های کشور را صرفا در جهت خرابی‌های برآمده از اغتشاشات- که حاصل عدم تربیت نسل جدید بوده- هزینه کنند! نهادهایی که خودشان یک طرف این ماجرا بوده و به نوعی مقصر شناخته می‌شوند، زیرا اگر کسی کمترین کاری در راستای کودک و نوجوان کرده باشد می‌داند همیشه نهادها درگیر کمبود بودجه بوده و پول ندارند تا خرج تربیت فرزندان کشور کنند. به همین دلیل بعد از گذشت چند سال اگر این نهاد وابسته به دولت و حکومت باشد رو به کسالت می‌رود و دیگر رمقی برای ادامه کار نخواهد داشت و اگر برآمده از مردم و خودجوش و جهادی باشد، یا کارش را بسیار محدود کرده یا به تنگنای اقتصادی خورده و تعطیل می‌شود. این امر مصیبتی است در این کشور که امید است مسؤولان مربوط با تغییر رویکرد و عزم مضاعف و با استفاده از جوانان نخبه در اتاق‌های فکر و مراکز تصمیم‌ساز برای این مهم فکر اساسی کنند تا دیگر شاهد چنین اتفاقات تلخی در نسل‌های آینده کشور نباشیم.»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها