تحلیل از چپ و راست؛

حوادث رسانه‌پایه

کد خبر: 1180237

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

حوادث رسانه‌پایه

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

بادی که کاشته شد و توفانی که درو می‌شود (1)

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «در یادداشت قبلی به تحلیل چرایی این مساله پرداختم که چرا رهبری یا حداقل میدان‌داری اصلی اعتراضات اخیر را افرادی غیر از سیاست‌مداران عهده‌دار شده‌اند؟ این وضعیت را نتیجه تضعیف نهاد سیاست و سیاست‌ورزی دانستم. در واقع جوان امروز، با سیاست‌مداران و احزاب از هر گروهی آشنایی چندانی ندارد. ساختار سیاسی آن چنان در تخریب و بدنام کردن آنان کوشید که اکنون با توده‌ای بی‌شکل مواجه شده که نمی‌دانند با آنان چه کنند؟

در این یادداشت به ماجرای سلبریتی‌ها و علت ایفای نقش لیدری آنان پرداخته می‌شود. اینکه این نیز محصول سیاست‌های تناقض‌آلود ساختار رسمی است که امروز باید هزینه آن را بپردازد. 

اگر بخواهیم صادقانه و صریح بگوییم، باید گفت که سیاست بی‌تناقض یا حداقل کم‌تناقض طالبان به مراتب قابل فهم‌تر از سیاست رسمی در ایران است. آنان نه به فیلم و سینما کار دارند، نه به تئاتر و موسیقی و نقاشی و نه به ورزش. اگر از زاویه سنتی دینی به این فعالیت‌ها نگاه شود، جملگی به علل گوناگون خلاف شرع یا در بهترین حالت عملی لغو و بیهوده هستند. آنان که متشرع هستند و طرفدار تیم‌های فوتبال و به‌طور مشخص استقلال و پرسپولیس که پر طرفدار هستند، به‌طور قطع باید در فهم‌شان از سنت دینی تجدیدنظر کنند. شاید برای‌تان جذاب باشد که گفته شود حتی خنده‌های مرسوم در میان همه ما هیچ جایگاهی در شرع ندارد، به همین علت است که هیچ مرجعی را نمی‌بینید که با صدای بلند بخندد، آنان را معمولا اخمو می‌بینید، نه به این علت که اخمو هستند، این نوعی از آموزه‌های دین سنتی است. خنده فقط حدی دارد که به نام خنده ماثوره شناخته می‌شود به اندازه غنچه کردن لب‌هاست و نه بیشتر. اینها را خواستم بگویم که بدانیم در یک حکومت مبتنی بر سنت همه این پدیده‌های پیش‌گفته غیرشرعی یا حداقل مکروه و غیرلازم است. اصولا چه معنی دارد که ۲۲ نفر دنبال یک توپ بدوند و عده‌ای جانبدارانه آنان را تشویق کنند یا علیه یکدیگر ناسزا بگویند؟ با این رویکرد استادیوم‌های ورزشی نه برای زنان که برای مردان هم باید ممنوع شود. ساختار حاکم بر بازیگری در سینما و تلویزیون به گونه‌ای است که اصولا با هیچ بخش از فرهنگ سنتی تطابق ندارد. اینکه فیلم گاو را ببینیم و تعریف کنیم، فرق می‌کند با اینکه به نام حکومت دینی برای تولید این فیلم‌ها هزینه شود. یکی از عللی که افراد مذهبی و مقید هم وقتی به این حوزه‌ها وارد می‌شوند، تغییر می‌کنند، ساختار حاکم بر این فعالیت‌ها است. بنابراین تمامی این فعالیت‌ها از نظر یک حکومت و دولت دینی عبث و بیهوده است و نباید انجام شود. ولی یک مشکل می‌ماند. طالبان تقیدی به خواست مردم و واقعیات جامعه مدرن ندارد و نام حکومت خود را هم جمهوری نگذاشته و انتخابات هم ندارد، به همین علت هم فقط در افغانستان قدرت گرفته است. بر خلاف آنان، این گروه ایرانی، رضایت مردم را مطلوب می‌دانند و رای آنان را می‌خواهند. آنان دنبال رضایت مردم و سرگرم کردن آنان هستند و برنامه‌های جذاب تولید و پخش می‌نمایند، ضمن اینکه تلویزیون هم خرج دارد و آگهی لازم دارد. پس در تمام فعالیت‌ها معطوف به سرگرمی و فیلم و مسابقه و ورزش؛ پخش آگهی و دادن جایزه از طریق قرعه‌کشی به روال جاری تبدیل می‌شود، مثل بلیت بخت‌آزمایی با این تفاوت که سود آن همه‌اش به شرکت‌های تجاری و صدا و سیما و مخابرات می‌رسد ولی سود بلیت بخت‌آزمایی نصیب فقرا هم می‌شد. ولی در اجرای سیاست سرگرم کردن مردم و خنداندن آنان، با دو مشکل مواجه هستند. اول عوامل اجرایی که اکثریت قاطع (و نه همه) با گرایش‌های فرهنگی سنتی مخالف هستند. دوم اینکه ساختار حاکم بر این فعالیت‌ها نیز مغایر با فرهنگ سنتی مذهبی و مورد تبلیغ حکومت است. ضمن اینکه مضامین مورد نظر سیاست‌گذاران رسمی آنان هم ظرفیت زیادی برای تبدیل شدن به برنامه ندارد. در مجموع این فعالیت‌ها در این ساختار، وجه سرگرم‌کننده و لودگی و سطحی بیشتری پیدا می‌کنند، زیرا هنرمندان اصیل‌تر کمتر به اینگونه مطالبات رسمی و ریاکاری یا ظاهرسازی‌های مخرب تن می‌دهند، نمونه آن مقایسه رفتار و سرنوشت دو خواننده مشهور، یعنی شجریان و مقصدلو یا همان تتلو است.

در چنین ساختاری سلبریتی‌ها به ابزار سرگرمی و در برخی موارد به ابزار تحقیق و حتی عامل سیاسی تبدیل می‌شوند. برنامه‌های آنان علیه حسن روحانی از این نوع بود که خیلی مورد پسند نواصولگرایان بود. طرفین به مبادله‌ای غیر منصفانه و ناحق می‌رسند. آنان در عین حال که گرایش ویژه‌ای به فرهنگ مذهبی سنتی ندارند، ولی در بیان خود به ظواهر و کلمات پای‌بند می‌شوند و با گفتن چند جمله یا گزاره یا آوردن برخی افراد در برنامه خود یا حمله به منتقدان حکومت یا مسوولانی خاص، خود را تثبیت می‌کنند و در عوض پول کلانی هم می‌گیرند. طرف حکومتی این ماجرا هم با کسب رضایت مردم از طریق سرگرمی و پر کردن اوقات فراغت آنان و هزینه کردن از جیب ملت، هم خودش به نوایی می‌رسد و هم اهداف سیاسی خود را پوشش می‌دهد. »

 

ظلمی که به ملت رفت

محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «یک ماه گذشته در حق ملت ایران ظلم گسترده‌ای روا شد، البته نه آن‌گونه که بوق استعماری و تلویزیون قبیله بدوی از لندن روایت می‌کند. در همه جای دنیا اعتراض به مسائل مختلف کم‌وبیش وجود دارد و در همه کره خاکی به‌جز سرزمین‌های تحت اشغال همان قبیله بدوی در شبه‌جزیره، امکان اعتراض مسالمت‌آمیز وجود دارد. در همین میدان بهارستان خودمان روبه‌روی خانه ملت بار‌ها دیده‌ایم که مردمی که مطالبه‌ای دارند تجمع کرده‌اند و با آنکه گاه شعارهای شان تند می‌شود و مجوزی هم ندارند، با مدارای حافظان نظم و امنیت مواجه می‌شوند. اصلاً مگر یادمان رفته که در آن صبح خردادی آن چند تروریست خبیث از شلوغی یک تجمع اعتراضی مقابل مجلس سوءاستفاده کرده و محافظان خانه ملت را غافلگیر کردند؟

بین معترض و آشوبگر تفاوت روشنی هست؛ اینکه عده‌ای در کشورمان به گونه دیگری بیندیشند و سلیقه متفاوتی داشته باشند، چیز عجیبی نیست و اصلاً در همان همه‌پرسی جمهوری اسلامی هم حدوداً ۲ درصد نه گفتند. همین ۲ درصد به جمعیت امروز یعنی بیش از یک‌ونیم‌میلیون نفر که اگر به خیابان بیایند و سطل‌های زباله را نسوزانند هم دیده می‌شوند، اما به‌هرحال اقلیت‌اند. به‌جز این‌ها نمی‌توان انکار کرد که سوءمدیریت‌ها و سوء‌تدبیر‌ها در یک دهه گذشته با سفره مردم چه کرده و چه بلایی سر معیشت مردم آورده است. به‌جز دلالانی که متخصص مکیدن خون مردم در نوسانات اقتصادی هستند، کیست که مشکلات اقتصادی را درک نکند؟ اما آیا خیل عظیم ایرانیان این امنیت مثال‌زدنی در منطقه پرآشوب غرب آسیا را از سر راه آورده که به هیجان مشتی سطل‌زباله‌سوز حراج کند؟

اما ظلم بزرگی که در حق ملت ایران رفت، آن بود که رفتار نابهنجار و غیرمتمدنانه عده‌ای را که نام معترض بر خود نهاده بودند، به ملت بزرگ ایران نسبت دادند؛ ملتی که تمدنی چندهزارساله دارد، مگر نام «ایران» را از فلان قطعنامه سازمان ملل یا مرزهایش را از توافق استعمارگران به دست آورده که بخواهد با شعار تجزیه‌طلبان آن را مخدوش کند یا پرچمش را به آتش بکشد؟ ایرانی‌ای که می‌داند ایران یکی از چند کشور معدودی در دنیا است که نمی‌توان تاریخ تأسیس و استقلالی برایش اعلام کرد، آیا می‌پذیرد در مقابل چشمانش تجزیه‌طلبان بی‌ریشه تمامیت ارضی این مرزوبوم را زیر سؤال ببرند؟ ملت ایران هزار و چهارصد سال است که با دل‌وجان دین مبین اسلام را پذیرفته‌اند و سالیان متمادی یکی از کانون‌های اصلی تمدن اسلامی بوده‌اند، آیا می‌توان رفتار چند دلقک ملحد را به اینان نسبت داد؟ ملت متمدنی که حتی قبل از اسلام به حیا و غیرت شهره بوده و مردان و زنانش از پوشش کامل و عفیفانه‌ای برخوردار بوده‌اند، آیا به برهنگی و تبرج جنسی تمایل دارد که چند زن معلوم‌الحال در تجمعات ضدانقلاب این‌گونه ملت ایران را ترسیم کردند؟ ایرانیان آن مردمانی هستند که سالیان متمادی میزبان خاندان اهل‌بیت و امامزادگان در زمان حیات‌شان بوده و از جان‌ودل برای ساخت بقاع شریف‌شان مایه گذاشته‌اند و اصلاً سلطان خود را امام رضا می‌دانند یا آن چند خبیث که به امامزاده و خانه خدا جسارت می‌کنند؟ چگونه معدود فحاشانی که تربیت صحیح فرهنگی نشده‌اند -هرچند با دوپینگ در فلان دانشگاه هم قبول شده باشند- را می‌توان نماد ایرانیانی دانست که در دنیا زبانزد ادب و فرهیختگی هستند؟

وقتی از ملت ایران سخن می‌گوییم از مردمانی متمدن با چندهزار سال سابقه تاریخی و فرهنگی سخن به میان می‌آوریم که می‌دانند میراث‌دار چه نام و افتخاری هستند و البته معدود فارسی‌زبانانی را –که خودشان هم خیلی ایرانی بودن را افتخار خود نمی‌دانند- نباید به حساب ملت شریف ایران گذارد. آری! در حق ملت ایران جفای بزرگی رفت که رفتار معدودی اغتشاشگر بی‌فرهنگ به‌پای این ملت بزرگ و متمدن نوشته شد. ظلم بزرگی که حاصل کار مشترک سران امریکا و برخی کشور‌های اروپایی، پادو‌های رسانه‌ای لندن‌نشین و ربات‌های فیک فضای مجازی است.

در این یک ماهی که گذشت دروغ‌های بسیاری گفته شد و بر آتش التهاب افزود؛ دروغ ضرب و شتم مهسا، دروغ قتل نیکا و سارینا و آیتک و... همه این دروغ‌ها خبیثانه و ناجوانمردانه بود، اما دروغ بزرگ‌تر از همه این‌ها دروغی بود که به ملت بزرگ ایران بسته شد و تصویری نامتمدن، بی‌هویت و غیرفرهنگی از آن به دنیا مخابره شد! مطالبات و رفتار ملت ایران در حد بی‌عفتی‌ها و فحاشی‌های وارثان اقوام بی‌فرهنگ و بدوی شمال اروپا و گاوچران‌های وحشی و اشغالگر ینگه‌دنیا تصویر شد. تصویری ناامن و بی‌ثبات از این سرزمین کهن که امنیتش زبانزد بود بازنمایی شد و خیالات خامی برای تکه‌تکه کردن این فلات یکپارچه به زبان آورده شد. این دروغ‌های بزرگ، ظلم بزرگی بود که بر ملت ایران رفت؛ از این ماجرا عبور خواهیم کرد، اما این ظلم بزرگ فراموش نخواهد شد.»

 

آزادی، برخورد و سیاست امنیتی

کیومرث اشتریان در سرمقاله «شرق» نوشت: «1- آزادی می‌تواند یک سیاست امنیتی باشد. آزادی می‌تواند نیروهای اجتماعی را شفاف کند تا در هنگامه‌ حادثه، امکان تعامل و گفت‌وگو میان نیروهای اجتماعی و حکومت را فراهم کند. بدون چنین سیاستی امکان وقوع هرج‌ومرج و منازعه‌های مبهم و جدل‌های داخلی و در نتیجه تجزیه کشورها فراهم می‌آید. بنابراین کسانی که سیاست‌های محدودسازی در پیش می‌گیرند و اجازه برآمدن و شفاف‌سازی نیروهای اجتماعی را نمی‌دهند، خود متهم اصلی می‌شوند؛ چرا‌که همه سیاست‌ورزی را در قالب یک گروه خاص محدود می‌کنند و لباسی تنگ از یک گروه را بر تن هیکل بزرگ ملت می‌پوشانند. مشخص است که در درازمدت این لباس پاره می‌شود. همه جوامع به دلیل تنوع منافع و مطالبات آدمیان، درگیر فعالیت سیاسی‌اند و این اجتناب‌ناپذیر است. نمی‌توان قشر خاصی از روحانیت را در همه قوای سه‌گانه از صدر و ذیل وارد کرد و برای آنها در آموزش‌و‌پرورش، بانک، بیمارستان و دانشگاه اشتغال ایجاد کرد و آنان را به یک طبقه اقتصادی تبدیل کرد و انتظار داشت دیگران «احساس تبعیض اجتماعی» نکنند. نمی‌توان همه تفاوت‌های اجتماعی را به شماری اندک از سیاسیون یک جناح تقلیل داد؛ به‌ویژه آنکه این شمار اندک از فهم جهان دچار رنج و مشکل باشند و نتوانند گروه‌های اجتماعی و منافع مردمان را فهم کنند.

2- گاه مشاهده می‌شود که برخی از فقدان لیدری معترضان به شادی یاد کرده و تصور می‌کنند در چنین وضعیتی قدرت آنان کم شده و توان تأثیرگذاری نخواهند داشت. اولا، اعتراضاتی از این سنخ در مرحله تخریب و براندازی شدیدتر، لجام‌گسیخته‌تر و بی‌پرواتر (همچون شعارهای جنسی که سر داده شد) عمل می‌کنند و ثانیا، از آنجا که در مرحله برساختن ناکارآمد هستند حتما نزاع‌ها و درگیری‌های قومی، استانی، فرهنگی و حتی ورزشی را تشدید می‌کنند و عملا زمینه طولانی‌شدن و خشن‌شدن نزاع‌ها را فراهم می‌آورند. اینها با هم درگیر می‌شوند و به قول آن تحلیلگر سعودی زمینه فراهم‌آمدن چند کشور کوچک در فلات ایران فراهم می‌شود. آری، دقیقا همین است. یوگسلاوی و لبنان به همین وضعیت دچار شده و جنگی طولانی‌مدت در آنها شکل گرفت. این، الگوی «مناسبی» برای کشورهایی با تنوع بالاست؛ به‌ویژه اگر این گروه‌ها بر مطالبات خود پافشاری کنند و از «عصبیت» لازم برخوردار باشند. به این اضافه کنید تضعیف قدرت مرکزی را که به قول آقای رضا نصری به این معناست: «ورود ده‌ها گروه تروریستی به خاک کشور، درگیری گروه‌های شیعه و تکفیری عرب در قلب ایران و ...». این جنگ نیابتی را دست‌کم نگیرید؛ به همین دلیل است که قبلا گفته‌ام جنگ اوکراین، مسئله ما نیست. در این میان فقر هم عامل دیگری خواهد بود که با حقوق 500 دلار در ماه ارتش‌های کوچکی با دلارهای نفتی و ساماندهی اسرائیلی و مباشرت منافقین شکل گیرد. بنابراین آنان که از «زدنِ سرِ» گروه‌های سیاسی-اجتماعی به شادمانی غره‌اند، مسئول و متهم نخست ناامنی تجزیه‌گرا خواهند بود. اگر در یک فرایند تدریجی و متمدنانه حق سیاسی گروه‌های اجتماعی تصدیق و تأکید شود (یا می‌شد) و با تأکید بر آن در میان اقشار مختلف خودآگاهی سیاسی‌-فرهنگی ایجاد می‌شد و تبدیل به یک هویت سیاسی می‌شد، امروز شاهد چنین وضعیتی نبودیم. مهم است که مردمان و نیروهای اجتماعی به درجاتی گوناگون، به درکی عمومی از آزادی و ثبات نائل آیند و فرهنگ آزادی در جامعه شکل بگیرد. ما ناگزیر از سیاست آزادی و فرهنگ آزادی هستیم. همیشه توطئه و طراحی هست؛ نمی‌توان سیاست آزادی را موکول به این کرد که توطئه نباشد. «مای» جمعی ایرانیان ناگزیر از شکل‌دهی تدریجی به فرهنگ آزادی خود هستیم. این، یک حرکت تاریخی، تدریجی و تمدنی‌ است که در درجه نخست وظیفه قدرتمندان، حاکمان، معماران و فعالان سیاسی است که عمیقا به آن بیندیشند و آن را ترویج کنند. به نظرم نخستین گام برای تمدن‌سازی اندیشیدن درباره آزادی و معماری فرایندهای اجتماعی برای آزادی است. همسالان من به‌خوبی می‌دانند که به‌ دلیل فقدان درک از آزادی در سال‌های 58-59 بر کشور چه گذشت. جوان‌ترها به یاد می‌آورند که چگونه از فضای ایجادشده در خرداد 76 به سوی افراط و تفریط رفتیم. به نظرم همه اینها به دلیل عدم درک آزادی بود و اینکه نتوانستیم بین آزادی و امنیت و بین آزادی و ثبات توازن برقرار کنیم. این، ممکن نخواهد بود مگر آنکه ایران و نظام سیاسی آن برای همه ایرانیان باشد و همه ایرانیان به آزادی و سازگاری با یکدیگر بیندیشند تا برای خود دلیلی بیابند که همدیگر را در زیر چتر فراخی از سیاست سهله و سمحه تحمل کنند. تأمل و تفکر درباره آزادی و سازگاری وظیفه همه نیروهای ملی است.

3- عدم شناخت اهمیت آزادی توسط صاحبان قدرت، مسئله را آنگاه بغرنج‌تر می‌کند که نوع سیاست‌های فرهنگی، اجتماعی، صنعتی، بهداشتی، منطقه‌ای و‌... محدودکننده باشد و کینه و بغض گروه‌های اجتماعی را افزایش دهد. مثال ساده آن این است که در تبلیغات ریاست‌جمهوری از بانوان کم‌حجاب استفاده می‌شود اما در امور دیگر آنها را مشارکت نمی‌دهند و در عمل از خود می‌رانند. 

این را گسترش بدهید به بقیه امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی. اگر همواره بانوان کم‌حجاب را در گفت‌وگوهای اجتماعی و در امور مختلف مشارکت دهید، این بغض و کینه به‌شدت کاسته می‌شود؛ اما آنگاه که بر طبل افراط خود بکوبید، کینه و دشمنی پدید می‌آورید. درست همان‌گونه که یک دکتر جوان در صداوسیما، به‌صورتی غریزی، از یک سرود ابزار «لشکرکشی» ساخت. این موضوع از حیث تربیت اجتماعی برای همگان و به‌ویژه کسانی که در قدرت‌ هستند، اهمیت وافری دارد. نمونه مهم‌تر آن است که شما خود حقوق‌های بالای 50 میلیون بگیرید ولی ماه‌ها برای افزایش اندک حقوق بازنشستگان چانه بزنید. این پیش از آنکه یک تفاوت دستمزد باشد، در اندرون آدمیان و به شکلی خودآگاه و ناخودآگاه «سرکوب اقتصادی» تلقی می‌شود و در زمان لازم به شکل اعتراض بروز می‌کند. همواره در سیاست‌ها تفاوت‌هایی در امتیازات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی وجود دارد، مهم این است که سیاست‌ها به سرکوب تعبیر نشود؛ یعنی دقیقا همان که درباره آن سرود پدید آمد. به همین‌سان است دیگر تفاوت‌های «سیاستی» که می‌تواند سرکوب زبانی، نژادی و سیاسی تلقی بشود یا نشود؛ به درجات گوناگون و چه مستقیم و چه غیرمستقیم. مهم این است که سیاست‌گذاری اسباب سرکوب نشود؛ این یک نکته کلیدی در حکمرانی‌ است.

4- سیاست آزادی مستلزم آن است که همه ما خود را «مالک» ندانیم و به «حقوق» خود و دیگری بسنده کنیم. بیش از داشته‌هایمان، تعدادمان و ظرفیت‌مان مطالبه حق نکنیم. نه ایران و نه انقلاب اسلامی ملک هیچ‌کس نیست؛ درک این معنا مهم است. ریشه تشکیل گروه فشار در جوامع این است که از مفهوم «حقوق» گذر می‌کنیم و به مفهوم «مالکیت» نزدیک می‌شویم. این گروه فشار می‌تواند به شکل «میلیشیایی» باشد یا در قالب «لابیگری»های ملی و بین‌المللی. شفافیت (اینجا به معنی رسانه آزاد) می‌تواند یکی از ابزارهای مقابله با گروه‌های فشار باشد؛ چون همه چیز را همگان دانند و همه کار را همگان کنند. قدرت در جماعت است؛ جماعت را که آزاد بگذارید، قدرت تولید کرده‌اید.»

 

من با اطمینان می‌گویم.... 

جعفر بلوری در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «1- آشوب‌های این روزها را می‌شود از زوایای مختلفی به تحلیل نشست. از زاویه «نقش رسانه»، یا «نقش دشمنان داخلی و خارجی» یا مثلا از زوایای مختلف حوزه «جامعه‌شناسی». همین‌طور از زاویه دید «روانشناس‌ها» و «سیاستمداران» می‌شود در این تحولات ریز شد و روزها درباره آن نوشت و گفت‌و‌گو کرد و راه‌حل‌های کوتاه و بلندمدتی هم برایش یافت. هر یک از این تحلیل‌ها نیز در جای خود می‌تواند، مقدمه‌ای برای حل گوشه‌ای از این معضلات باشد. وقتی در جامعه‌ای اسلامی زندگی می‌کنیم و ادعای مسلمانی داریم، طبیعتا تحلیل‌ها متنوع‌تر و دقیق‌تر هم می‌شوند. می‌توان برخی از این تحولات را، نه با دو دو تا چهارتای زمینی که با محاسبات آسمانی به تحلیل نشست. به گفته بزرگی، گاهی در بطن بدترین تحولات و فتنه‌ها، خیرات، برکات و فرصت‌هایی نهفته که چه بسا، تحت هیچ شرایط دیگری، نصیب یک ملت نمی‌شود و به قول سردار دل‌ها سلیمانی، «فرصتی که در بحران‌ها هست،در خود فرصت‌ها نیست.» در بندهای پایانی این نوشتار، به این بخش بیشتر خواهیم پرداخت.

2- این روزها شاید شما هم دوستانی در اطرافتان داشته باشید که با مشاهده «فحاشی‌ها» یا «اهانت‌های» برخی از این اراذل اجاره‌ای به مقدسات و پرچم عزیز کشورمان قلبش به درد آمده باشد. در ماجرای یورش آن چند ده اراذل اجاره‌ای به کیهان، فحاشی‌ها و اهانت‌های آنها را ما هم از نزدیک دیدیم و شنیدیم و بسیار متعجب و متاثر شدیم از چگونگی جمع شدن این همه «شَر» و «پلیدی» در یک انسان! برخی اِنگار، تعادل نداشتند. نمی‌دانیم اما هیچ بعید نیست چیزی مصرف کرده بودند. برخی اما کاملا هوشیار بودند و می‌دانستند چه می‌کنند! ما هم پیش از این حمله و آشوب دیده بودیم، اما این بار یک تفاوت آشکار وجود داشت و آن همان جملات و کلمات رکیکی بود که از دهان برخی بیرون می‌ریخت و شرم، مانع از آوردن آنها در این نوشتار می‌شود. در آشوب‌ها، اعتراض‌ها و تظاهرات‌ها، وقتی معترضان به‌دنبال هدفی هستند، غالبا ظاهر را رعایت می‌کنند و اگر در این بین تخلفی هم صورت بگیرد، تلاش می‌کنند از آن اعلام برائت کنند. روی «قانون» تاکید و هرگونه خشونت را محکوم می‌کنند. این بار اما کاملا عکس بود. اصرار عجیبی به دیده شدن تخلفات و شنیده شدن فحاشی‌ها و وحشی‌گری‌ها دیده می‌شد. البته نه در همه آنها. نوعی اصرار و عَمد در دیده شدن وحشی‌گری‌ها با هدفِ احتمالا «ترساندن»! همان تکنیکی که داعش در عراق و سوریه زیاد به کار می‌بُرد! تا پیش از ظهور پدیده داعش، کمتر دیده بودیم گروهی با هدف مثلا تشکیل حکومت یا حتی براندازی، اِصرار به کشتن و سر بریدن و تصویربرداری از جنایاتش داشته باشد. این روشی بود که داعش در ماه‌های نخست تاخت و تازش از آن بهره‌ها برد و به نتایجی هم رسید. سقوط بسیاری از شهرها به دست داعش و تکفیری‌ها در عراق و سوریه با همین تکنیک میسر شد. وقتی وارد شهری می‌شدند، مقاومتی دیده نمی‌شد چون، تصاویری که از طریق فضای مجازی از بریدن سر زنان و کودکان و مردان و سربازان منتشر کرده بودند، کار پیشروی را برای آنها انجام می‌داد! تکفیری‌های داعشی یک تکنیک دیگر هم داشتند: «تسلط بر منابع آبی و غذایی» شهر یا روستایی که تصرفش می‌کردند. آنها به قول مازلو، خوراک و نیازهای زیستی را پایه و اساس قرار داده و معتقد بودند، تسلط بر آب و غذا برابر است با تسلط بر مردم! این رفتار، با کمی تفاوت در شکل، در برخی از این اراذل اجاره‌ای هم دیده شد. حمله به بازار و کسب‌وکار مردم برای این طیف همان کارکردِ تسلط داعش بر آب و نان را دارد! باور نمی‌کنید؟ از کسبه و بازاری‌ها بپرسید!

3- دوست مطلعی می‌گفت، اتفاقاتی که این روزها افتاد همه اش شَر نبود. در آن خیراتی هم بود که چه بسا فقط در چنین شرایطی بروز می‌کرد. توضیحات بعدی این دوست جالب‌تر هم بود: «گاهی برای شناختن یک فرد، گروه، کشور یا جریان سیاسی باید هزینه داد. گاهی باید فتنه‌ای به پا شود تا برخی مسائل پالایش و برای مردم شفاف شود. «زن» مسئله‌ای است که به قول علامه جعفری، در طول تاریخ و در جوامع مختلف سوءاستفاده‌ها از آن شده است. همین‌طور مسئله حجاب اختیاری و اجباری. این فتنه هیچ چیزی را برای مردم شفاف و روشن نکرده باشد، این مسئله را خیلی خوب روشن ساخت که، مسئله این طیف، نه حجاب است، نه آزادی است و نه زن. مسئله آنها به قول استاد کچوئیان، فحشاء و برهنگی است. مسئله آنها تجزیه ایران است. ایجاد جنگ داخلی است. با رسانه «ابو ارّه» کاری نداریم. تکلیف آن روشن است. اما چه کسی تصور می‌کرد، رسانه ملکه انگلیس با آن همه سابقه طولانی در استعمار و استحمار و ادعای حرفه‌ای‌گری، این‌طور مفتضح شود. چه سلبریتی‌هایی که معلوم شد، تنها چیزی که نیست، هنرمند بودن است و تنها چیزی که هست، کاسب بودن.

چه سیاستمدارانی که محک خوردند و معلوم شد نان به نرخ روز خورند. چه سیاستمدارانی که معلوم شد، نه به‌دنبال اصلاحات که، به‌دنبال براندازی در پوشش حزب و اصلاحات» هستند و از همه مهم‌تر، چه شاه‌ماهی‌هایی که از بین دشمنان این مرز و بوم به تور نیفتادند! و چه ضرباتی که تجزیه‌طلبان، سلطنت‌طلبان، موساد، آمریکا و... نخوردند و چه ضرباتی که برخی میزبانان این تروریست‌ها، همین روزها نخواهند خورد!»

4- کشوری که چهل سال است درگیر جنگی همه بُعدی با گردن‌کلفت‌ترین و پست‌ترین دشمنان است، نظم جهانی را به سخره گرفته و بزرگ‌ترین پروژه‌های منطقه‌ای صاحبان این نظم را یکی پس از دیگری به دیوار کوبیده، قطعا دچار مشکلاتی می‌شود! کشوری که هر 4 سال یک‌بار انتخابات دارد و هر دوره، یک سلیقه سیاسی و بعضاً 100 درصد متفاوت با دیگری در آن روی کار می‌آید، در کنار فواید آن، قطعا دچار مشکلاتی می‌شود چرا؟ برخی از این اصلاح‌طلبان تندرو، مگر می‌توانند پیشرفت این کشور را ببینند؟! آنها مامورند و باید سنگ‌اندازی کنند. هیچ‌کس منکر کاستی‌ها، خیانت‌ها و مشکلات نیست. اما باید به این مهم هم توجه کرد که «کجا بودیم و کجا هستیم.» مگر تا همین 10 سال پیش در واکنش به پیشرفت‌های نظامی و موشکی‌مان نمی‌گفتند «فتوشاپ است»؟! امروز اما می‌گویند، بزرگ‌ترین چالش و نگرانی‌شان همین پیشرفت‌های موشکی و نظامی است و باید علاوه‌بر مسائل هسته‌ای، در حوزه موشکی و نظامی هم مذاکره کنیم. تا همین 20 سال پیش مگر، دنیا را تحت فشار نمی‌گذاشتند تا به ایران سلاحی فروخته نشود؟! حالا همان دنیا را تحت فشار گذاشته‌اند تا از ایران سلاح نخرند! ما نمی‌گوییم، دشمن خود می‌گوید، تا وقتی این جمهوری هست، تا این رهبر هست «هیچ غلطی نمی‌توانیم بکنیم»! چرا؟ بند پایانی را بخوانید:

5- «من با اطمینان می‌گویم. اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت می‌نشاند، اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد. ملت شریف ایران توجه داشته باشید که کاری که شما مردان و زنان انجام داده‌اید آن‌قدر گرانبها و پرقیمت است که اگر صدها بار ایران با خاک یکسان شود و دوباره با فکر و تلاش فرزندان عزیز شما ساخته گردد، نه تنها ضرری نکرده‌اید، که سود زیستن در کنار اولیاءالله را برده‌اید و در جهان ابدی شده‌اید و دنیا بر شما رشک خواهد برد، خوشا به حالتان!» (صحیفه امام خمینی، جلد 20‌، صفحه 325)»

 

بازنده تحولات اخیر

علی سرزعیم در یادداشتی برای «دنیای اقتصاد» نوشت: «هر کس معمولا از زاویه خود به تحولات اخیر نگاه می‌کند و می‌توان از منظر دستاوردها و هزینه‌ها برای جامعه مدنی و همچنین حاکمیت به بحث نشست. اما بدون آنکه بخواهیم به جزئیات رجوع کنیم، می‌توان عنوان کرد که تحولات اخیر هزینه‌های زیادی را به همراه داشته است که باید با مراجعه به جامعه نخبگان در جهت محدودسازی این هزینه‌ها و ایجاد منافع برای جامعه و تاریخ ایران گام برداشت.

اما نکته مهم برای نگارنده به‌عنوان یک دانش‌آموخته اقتصاد این است که بازنده اصلی در این تحولات، اصلاحات اقتصادی است. اصلاحات اقتصادی به معنی تغییر تخصیص منابع موجود است؛ یعنی قرار است منابع اقتصاد به شکل دیگری بازتخصیص یابد. به همین دلیل قطعا برخی افراد، متضرر و برخی دیگر منتفع می‌شوند. طبعا می‌توان انتظار داشت که افراد متضرر لب به اعتراض بگشایند و دست به اعتراض بزنند و برای اینکه اصلاحات را به عقب نشستن وادارند، تلاش کنند اعتراض به اصلاحات اقتصادی را به اعتراضات سیاسی پیوند زنند. در چنین وضعیتی نیروهای امنیتی که می‌توانند چنین وضعی را حدس بزنند، پیش‌دستی می‌کنند و خود مانع اجرای اصلاحات اقتصادی می‌شوند. نتیجه کار آن می‌شود که اصلاحات اقتصادی تا اطلاع ثانوی تعطیل می‌شود و چون اصلاحات اقتصادی معطل می‌ماند، اوضاع فعلی اقتصاد کماکان ادامه می‌یابد و این‌گونه انباشت نارضایتی ادامه خواهد یافت. بی‌تردید در چنین شرایط سختی راضی کردن ارکان حکومت به اصلاحات اقتصادی بسیار سخت‌تر می‌شود و تداوم وضع موجود مقبولیت بیشتری پیدا می‌کند. روشن است که این امر در میان‌مدت و بلندمدت به صلاح اقتصاد ایران و حاکمیت نیست؛ اما راه برون‌رفت از آن چیست؟

به باور اینجانب، راهی که تاکنون حاکمیت رفته، این است که امتیازات اقتصادی سخاوتمندانه‌ای با نگاه کوتاه‌مدت مثل وام ارزان، ارز ارزان، بنزین ارزان، گاز ارزان و... به جامعه داده و در مقابل از دادن امتیازات سیاسی و اجتماعی خودداری کرده است. نسخه پیشنهادی من این است که روند معکوس شود؛ یعنی در ازای دادن امتیازات سیاسی و اجتماعی، امتیازات اقتصادی که خود مسبب شرایط نامناسب معیشتی به شکل پایدار می‌شود، پس گرفته شود. این‌گونه است که تعادل سیاسی بر هم نمی‌خورد و در عین حال می‌توان اصلاحات اقتصادی را کماکان ادامه داد.»

 

حوادث رسانه پایه، با نشانه‌گیری سازمان شناختی مخاطبان ایرانی

سپهر خلجی؛ استادیار دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه در یادداشتی برای «همشهری» نوشت: «براساس مشاهدات یک ماه گذشته، صحنه رخدادهای اخیر کشور عمیقا رسانه‌ پایه، با محوریت روایت تصویر و براساس ضربه به ادارک عمومی جامعه ایرانی استوار شده و سازمان شناختی مخاطبان را نشانه گرفته است. در یک‌سوی این میدان، بمباران خبری است با پیام‌های متنوع اما هدفمند به‌صورت انبوه، پرتکرار و بی‌وقفه که به‌صورت آبشاری در بستری از تضادها و نارسایی‌های اجتماعی به افکار عمومی پمپاژ می‌شود. در این شرایط افکار عمومی ضمن مواجهه با انبوهی از پیام‌ها و تصاویر پرتکرار با زمینه‌های منفی و تحریک‌کننده و هیجان‌آور، متناقض و جعلی-واقعی دچار گیجی و استیصال شده و مقاومت و قدرت تشخیص، بازیابی و ارزیابی درست خود را از دست می‌دهد. اگرچه این رخداد برخوردار از سویه‌های سیاسی، امنیتی، اقتصادی، فرهنگی و جنسیتی است، اما با قاطعیت می‌توان گفت پیشران حوادث اخیر کشور از جهت نحوه بازنمایی رویدادها، روایت تصویر، انتقال پیام، اثرگذاری بر ادراک و شکل‌‌دادن رفتار مخاطبان کاملا در چارچوب عملیات پرحجم رسانه‌ای صورت می‌گیرد. دقیقا به همین دلیل، رسانه برای جبهه معارض یک شریان حیاتی برای دمیدن در آتش آشوبگری است. مواضع اخیر مسئولان آمریکایی و اروپایی کاملا گویای این واقعیت است. چند روز قبل وندی شرمن، قائم‌مقام وزیر امورخارجه آمریکا با صراحت اعلام کرد که با شرکت‌های بزرگ فناوری ایالات متحده گفت‌وگو کرده و از آنها خواسته از مجوز عمومی موسوم به دی‌2 برای ارائه خدمات و ابزارهای ارتباطی به مردم ایران استفاده کنند. رابرت مالی، نماینده ویژه آمریکا در امور ایران نیز رسما بر تعهد ایالات متحده برای فراهم کردن ابزارهای ارتباطی با جامعه ایرانی تأکید کرد. علاوه بر آن، 20 عضو دمکرات و جمهوریخواه مجلس نمایندگان آمریکا طی نامه‌ای از وزارت خزانه‌داری آمریکا خواستند که با استثنا کردن ایران از برخی تحریم‌ها، اطمینان کسب کند که مردم ایران به فناوری‌های ارتباطی مورد نیاز دسترسی دارند. علاوه بر مقامات آمریکا اظهارات این روزهای جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در تأکید بر نقش ارتباطات هم قابل توجه است. وی چند روز قبل در جمع سفرای اتحادیه اروپا با تأکید بر اهمیت ارتباطات در دوران پیش‌رو می‌گوید: ارتباطات میدان جنگ ماست. ما در ارتباطات نبرد می‌کنیم و باید در این حوزه بجنگیم. جدا از تصرف فضا باید اذهان را هم تصرف کنیم. من می‌خواهم شما در جنگ روایت‌ها بیشتر وارد شوید. این یک وظیفه ثانویه نیست. بردن جنگ فقط با اعزام تانک و موشک و نیرو نیست. نبرد بزرگ این است که چه‌کسی روح و ذهن مردم را تسخیر می‌کند؟ اما سوی دیگر این میدان، در شرایطی که سرعت انتقال پیام و سرعت تحولات با اتکا به عملیات رسانه‌ای افزایش یافته و دشمنی‌های جبهه معارض با تمرکز و اتکا به رسانه تیزتر شده با تأخیر در روایت بموقع، ناتوانی در تشخیص دقیق از نقاط قوت خود و نقاط آسیب جبهه معارض، کندی در انتقال پیام‌، بی‌توجهی به متقاعدکنندگی پیام‌ها، عدم‌آمادگی بسترهای رسانه‌ای برای عملیات پرحجم و با برد بلند، استفاده از شیوه‌های رسانه‌ای نارسا و ناکارآمد، غلبه جریان امنیتی بر تصمیم‌گیری‌های رسانه‌ای، هرج و مرج در موضعگیری رسانه‌ای مسئولان و ولنگاری در موضعگیری رسانه‌ای افراد غیرمسئول و... مواجهیم که هر روز تأخیر در اصلاح این وضعیت، مساوی با خسارت و قربانی گرفتن دشمن از افکار عمومی جامعه ایرانی است.

 با آنچه امروز در آنتن رسانه رسمی بعینه قابل مشاهده است بیم آن وجود دارد که در نبرد روایت تصویر میدان را در خانه خود به دشمن واگذار کنیم. افکار عمومی جامعه ایرانی بیش از هر زمان دیگر تکیه‌گاه اعتماد‌آفرین و ثبات‌بخش رسانه‌ای خود را از دست داده و رسانه رسمی قادر به تولید روایت‌های اقناعی و برافراشتن چتر ایمنی‌بخش بر سر این مردم بی‌پناه نیست. امروز مهم‌ترین دستورکار باید یافتن راهکارهای صیانت از افکار عمومی در این جنگ رسانه‌ای و تبلیغاتی بی‌سابقه و بی‌مانند در دنیا باشد.

برتری نیز در این نزاع به‌هیچ‌وجه از یک کنش صرفا انفعالی و پدافندی حاصل نمی‌شود و گریزی از ایجاد بازدارندگی با کشاندن جنگ رسانه‌ای به خانه حریف و مقابله به مثل وجود ندارد. کاری که باید از سال‌ها قبل آغاز می‌شد.»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها