تحلیل از چپ و راست؛

معنای عقب نشینی

کد خبر: 1180035

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

همراهی با خواست مردم نامش عقب ‌نشینی نیست

آذر منصوری دبیرکل حزب اتحاد ملت در «اعتماد» نوشت: «فاجعه مرگ غم مهسا امینی همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد و هشدارهای مکرر داده شده بود، مانند جرقه‌ای عمل کرد که آتش زیر خاکستر خشم و اعتراضی فراگیر را بر افروخت و شعله‌ور ساخت. بسیاری از ناظران و تحلیلگران عمدتا حکومتی باتوجه به تجربه جنبش‌ها و اعتراضات قبلی به خصوص اعتراضات دی ‌ماه ۹۶ و آبان ۹۸ تصور می‌کردند که این جنبش هم در همان فاصله زمانی فروکش خواهد کرد و با این استدلال به جای پذیرش اصل اعتراض و موضوع مورد مطالبه معترضان باز هم معترضان را عوامل داخلی دشمنان نامیدند و بنا بر این تحلیل مجوز برخورد و بازداشت معترضان را صادر کردند. در حالی که ناگفته پیداست با توجه به موقعیت منطقه‌ای و بین‌المللی ایران امروز که در این نوشته مجالی برای طرح آن نیست، مخالفان ایران سعی می‌کنند، هر اعتراضی که در ایران اتفاق می‌افتد را به نفع اهداف خود مصادره کنند و این اعتراض هم طبعا از این قاعده مستثنی نیست، اما این موضوع نباید موجب شود که صدای هر اعتراضی با این اتهام خاموش شود. هر چند برخی اخبار و شواهد تایید نشده از دخالت لباس شخصی‌ها در 

به آشوب کشیدن اعتراض‌ها دلالت دارد و هیچ یک از مقامات هم تاکنون توضیح نداده‌اند که جایگاه حقوقی لباس شخصی در دستگاه نظامی و انتظامی جمهوری اسلامی ایران چیست و چه نهادی به آنها مجوز این رفتارها را داده است؟ با همه اینها، اعتراضات داخلی و بین‌المللی به مرگ مهسا امینی که در قالب شعار زن، زندگی، آزادی به یکی از فراگیرترین اعتراض‌های تاریخ چند دهه اخیر تبدیل شده است، همچنان ادامه دارد. شاید کمتر کسی تصور می‌کرد نظامی که آمده بود تا به زنان کرامت بخشد و جایگاه حقوقی و انسانی آنها را ارتقا دهد و حضور آنها را در مقدرات اساسی مملکت فراهم کند، پس از ۴۳ سال از استقرارش با این گستره و عمق از اعتراضاتی مواجه شود که دال و کانون اصلی آن زن، زندگی و آزادی باشد، آن‌هم سر مساله‌ای به نام حجاب اجباری و گشت ارشاد! در نوشته‌های مکرر گفته شد که راه پایان دادن به مناقشه ویرانگر بر سر حجاب اجباری جمع شدن گشت‌های ارشاد و پرداختن به ریشه‌های این اعتراض و مقاومت است، اما هیچ گوش شنوایی در مقامات مسوول ایران برای شنیدن این هشدارها و چشم بینایی برای دیدن واقعیت‌ها وجود نداشت. البته دلیل اصلی این ندیدن‌ها و نشنیدن‌ها به شیوه حکمرانی برمی‌گردد که متاسفانه سال به سال عاملیت را از مردم‌ گرفته است و تصور می‌کرد که با حاکمیت یکدست قادر به حل مشکلات داخلی و خارجی ایران است. اما آیا در این شرایط راه‌حلی غیر از سرکوب و بازداشت معترضان برای عبور و گذر از این مناقشه و بازگشت آرامش به جامعه وجود دارد؟ 

بسیاری از تحلیلگران عمدتا برون‌مرزی می‌گویند جمهوری اسلامی اگر یک گام در راستای مطالبات معترضان بردارد، ناقوس شکست را به صدا در آورده است! چراکه حجاب اجباری زنان ایران یک هویت جدانشدنی برای این نظام است. این تحلیل کاملا سوگیرانه دستمایه کسانی شده است که در برابر هر تغییر و اصلاحی در راستای کاهش این مناقشه مقاومت می‌کنند تا جایی که هر دو طرف می‌گویند حجاب بهانه است و اصل نظام نشانه است! درحالی که فراموش کرده‌اند نظامی که پس از یک انقلاب مردمی روی کار آمد (نه کودتا و نه سلطه یک کشور خارجی) باید اتکای اصلی آن تمکین به خواست مردم باشد و اگر سیاست‌ها و قوانین خود را اصلاح کند 

در راستای ترمیم شکاف‌ها و گسست‌ها و افزایش مشروعیت خود است. چه خواست و مطالبه‌ای جدی‌تر از تامین حقوق انسانی و شهروندی، مردمی که قرار بود ولی نعمت حاکمان در این نظام باشند، عامل مشروعیت آن است. بنابراین برداشتن هر گامی در راستای تامین خواست مردم، معنی جز آشتی با آنها ندارد و بنا بر همین استدلال به حاکمیت پیشنهاد می‌کنم، صریح و بدون توجه به هیاهوی مخالفان برون‌مرزی قانون حجاب اجباری را لغو کنید و بساط گشت‌هایی که هیچ تردیدی در ویرانگری آن وجود ندارد را جمع کنید. بازداشتی‌ها را آزاد کنید و با مردم آشتی کنید. این آشتی می‌تواند مقدمه گفت‌وگوی ملی باشد. این نشانه قوت یک حکومت مردمی است، نه ضعف.»

 

دیگه تمومه ماجرا؟ و چند پیشنهاد

محسن مهدیان؛  مدیرعامل موسسه همشهری نوشت: «این روزها اگر کسی در اینستاگرام محصور باشد بدون تردید احساس می کند شهر توسط تروریست های وطنی اشغال شده است و جدی جدی «دیگه تمومه ماجرا».

غرض این متن اهل توهم نیست. برخی واقعا توهم زده‌اند. مثل جریان جاهل برانداز که برای رفتن جمهوری اسلامی، تاریخ گودبای پارتی هم تعیین کردند؛ هرچند این روزها دستمایه طنز و تمسخر شدند. اما بخشی از جامعه ممکن است واقعا سندرم «ما‌بی‌شماریم» را باور کنند. غرض این متن این گروهند. اما باید چه کرد؟

قبل از چه باید کرد، 2فرض را توجه کنیم:

فرض یکم:  اغتشاش اخیر اساسا منشا ذهنی دارد. جنگی کاملا شناختی. کف خیابان شما را به خطا نیندازد. اغتشاش هم ساخته شده است برای تکمیل تصویر ذهنی. تصویری که سال‌هاست روی آن کار کرده اند. تصویر سازی برای هیولاسازی؛ اینکه هر ضعف و آسیبی در جامعه می بینید به حاکمیتی هیولاسیرت مرتبط است. عصبی کردن مردم، پروژه چندین ساله رسانه های اهریمنی است. اما این پروژه یک حلقه کم داشت. آنهم سرریز شدن این خشم اجتماعی در کف خیابان تا برای همه باور عمومی ایجاد شود که«دیگه تمومه ماجرا». به همین دلیل هم اغتشاش را محلی ترتیب دادند تا با کمترین هزینه انبان تصویری و رسانه ای شان تکمیل شود.

با این فرض، کل پروژه جریان برانداز یک جمله است: تحریف و قلب واقعیت. برای تغییر واقعیت اگر بهانه پیدا نکنند، دروغ می گویند مثل آب خوردن.  

فرض دوم: ما همواره جماعتی از جامعه مومنین و انقلابی داشته و داریم که تمایل دارند در هر حادثه ای که نظام را تهدید می کند مثل فتنه 88 و آشوب 98 و غیره در وسط معرکه باشند و از کشور صیانت کنند. اما نقش آفرینی این جریان در این دوره باید تغییر کند. اساسا این اغتشاشات نیاز به حضور میدانی مردم ندارد؛ ناجا با تدبیر و سعه صدر،  ماموریت خود را انجام می دهد. اما چه کنند؟

مطابق فرض اول ما با یک جنگ شناختی مواجهیم. اغتشاشات نیز برای کمک به همان جنگ ذهنی است. پس مردم عادی نیز باید در همان میدان آرایش جنگی بگیرند.

اما چه کنند؟ چند پیشنهاد:

یکم. هرکس در هر گروه فامیلی و دوستانه مارپیچ سکوت را شکسته و تلاش کند این پروژه ذهنی را افشا کند. پروژه ای که این روزها مهمترین ویژگی اش پمپاژ جنون‌آمیز دروغ به مردم است.

دوم. ائمه جماعت و گروه های تبلیغی، فرصت مساجد و هیئت های خانگی و هفتگی را دست کم نگیرند. بسیاری از حقایق در صفوف نماز و جشن و عزا باید تبیین و آشکار شود.

سوم. حضور در مدارس و دانشگاه ها. اساتید و معلمان و مربیان تربیتی و هرکس دیگری تلاش کنند این جریان جاعل رسانه ای را افشا کنند. امروز حقیقت روشن است تنها باید به دست مخاطب برسد.

چهارم. در هر جمعی هستید سکوت را بشکنید. اتوبوس و تاکسی و مترو و صف نان و غیره؛ با ادب و نزاکت و بدور از جدال و محاجه. کافیست ظلم ها و هتاکی ها و خشونت‌های این جریان را برای مردم فهرست کنید. این روزها همه از صدمه اغتشاش به زندگی ها و کسب و کارها عصبانی اند.

پنجم. در هر سطحی می توانید در فضای مجازی فعال شوید. ولو در حد یک کامنت. هم در نقد ها و هم حمایت از افرادی که میداندار هستند. امروز صیانت از افراد مردد در فضای مجازی یک ماموریت انسانی است. چه بسا بسیاری از جمله سلبریتی ها در فشار کامنت های سازمان یافته و هجمه رباتیک، مستاصل شوند و تغییر موضع دهند.

توضیح یک خط است: مسیر اصلاح در نقد و اعتراض است نه جنگ و آتش.

خلاصه اینکه روزگار ما سرآمد جنگ های ذهنی و شناختی است؛ تمام هم نمی شود مگر اینکه همه به‌هوش باشند و فعال. آتش فتنه های ذهنی تنها با آگاهی بخشی های مردمی سرد می شود و ولاغیر.»

اولین گام در تعامل با مردم

 محمدهادی جعغرپور، وکیل دادگستری در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «جامعه امروز ایران پیش و بیش از هر زمان دیگری نیازمند تمکین از قانون و قواعد لازم الرعایه در مدیریت جامعه است. در شرایطی که برخی مقامات سیاسی- حاکمیتی کشور، ملت را دعوت به قانونمداری می‌کنند، اظهارنظر برخی مسئولین مصداق عینی نقض قانون است. فلان نماینده‌ مجلس دانشجویان کشور را هنجارشکن معرفی و آن یکی، دانشجویان و استادان دانشگاه را کف روی آب خطاب کرده و... هریک بعضا بدون علم و اطلاع از بایسته‌های قانونی لب به سخن گشوده‌اند ، بدون اطلاع از ضوابط و شرایط قانونی حاکم بر فضای دانشگاه و محیط‌های آموزشی حکم به مشروع بودن تعرض به این محیط می‌دهد. چنین اظهار نظرهایی در حالی صورت می‌گیرد که دوتن از عالی‌ترین مقامات کشوری یعنی روسای قوه مجریه و قضائیه ضمن مشروع دانستن حق اعتراض ملت، مردم را به گفت‌وگو دعوت کرده‌اند، اظهارات اخیر ایشان مبین این نتیجه و تکلیف در بدنه حاکمیت است تا هرچه سریع‌تر شرایط اجرایی شدن حقوق سیاسی مردم در نقد حاکمیت و شیوه اعمال حاکمیت فراهم شود. با نگاهی گذرا به حوادث و اتفاقات گذشته خاصه طی دو دهه گذشته، آنچه واجد اهمیت و قابل توجه بوده، ضرورت سعه‌صدر مسئولان در شنیدن و گوش سپردن به صدای ملت است. پربیراه نیست اگر بگوییم کافی بود حاکمیت در مواجهه با یکی از این حوادث، فضای مناسبی برای طرح ایرادات و شنیدن درددل مردم فراهم می‌کرد تا امروز شاهد چنین حوادثی نبودیم، دولت در کنار ملت طریق مناسبی برای شنیدن خواسته‌های مردم در نظر می‌گرفت. چنین ظرفیتی به مطلوب‌ترین شکل ممکن در عالی‌ترین قانون کشور به منزله‌ نقشه‌ راهبردی حاکمیت تعریف و به عنوان تکلیف قوای حاکمه شناسایی شده است اما اراده‌ای در عملیاتی شدن اصول چنین مقرره‌ای دیده نشده و هر بار در مواجهه و برخورد با نارضایتی‌های مردمی پیش از آنکه به ریشه‌یابی دلایل و آسیب‌شناسی وقوع چنین حوادثی فکر شود با عبارات نسنجیده مانند خس و خاشاک، امثالهم اصل و متنِ مساله دیده نشده است. آنچه امروز از سوی برخی مقامات از جمله رئیس قوه‌قضائیه در قالب دعوت به گفت‌وگو و بیان دیدگاه، نقد یا اعتراض شهروندان مطرح شده است پیش از آنکه صرفا در هیبت یک دعوت عمومی بدون فراهم کردن زمینه‌ عملیاتی شدن آن معطل بماند، لازم است شرایط فعلیت یافتن آن در بهترین شکل ممکن فراهم ‌آید تا علاوه بر کسب تجربه‌ عملی گفت‌وگوی حاکمیت با ملت، پیش زمینه‌ای فراهم‌ آید برای مباحث و مسائل آتی و پیشگیری از وقوع حوادثی شبیه به آنچه شاهد آن هستیم. لذا فرض تکلیف است بر دلسوزان این مُلک و خاک تا با اراده‌ای مصمم و البته خالصانه در رکاب ملت بوده، تمامی ظرفیت‌های ممکن در راستای تحقق چنین دیدگاهی به کار گرفته شود. کمترین اقدام عملی و لازم برای تحقق چنین دیدگاهی رفع محدودیت‌های اعمال شده در فضای سایبر و دسترسی ملت به شبکه‌های اجتماعی است. دعوت به گفت‌وگو و مشروع دانستن حق اعتراض ملت با فیلترکردن شبکه‌های اجتماعی و محدودکردن پهنای باند اینترنت، آن هم در زمانه‌ای که به عصر ارتباطات موصوف است و قانون دسترسی آزاد به اطلاعات مورد پذیرش حاکمیت واقع شده است قابل توجیه نیست لذا چنانچه ارکان نظام و قوای حاکمه اراده‌ای بر گفت‌وگو و مشروع دانستن حق اعتراض ملت دارند، لازم است به عنوان اولین گام و ابتدایی‌ترین بخش از پازل تعامل با ملت نسبت به رفع محدودیت‌های اعمال شده اقدامی عاجل کنند.»

 

انزوای اغتشاشگران با بی‌اعتنایی از سوی مردم

رسول سنائی‌راد در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «هدف اصلی سران کاخ سفید از سیاست تشدید تحریم و فشار اقتصادی علیه ایران و بازی‌های نافرجام برجامی، تشدید نارضایتی در مردم و ایجاد شکاف بین آن‌ها و حاکمیت بود که با به‌کارگیری تهاجم ترکیبی و استفاده از شبکه رسانه‌ای پرقدرت و فضای مجازی برای جنگ روانی و شناختی به بی‌ثبات‌سازی داخلی از طریق کشاندن موج اغتشاشات و شورش‌های سیاسی و امنیتی چشم امید دوخته بودند.

امریکایی‌ها برای دستیابی به این هدف کثیف، با تکیه بر تجاربی مثل جنگ سرد علیه شوروی سابق، نه‌تن‌ها گروهک‌های معاند و برانداز داخلی را با خود همراه کرده و حتی اختلافات آنان را مدیریت و نوعی وحدت تاکتیکی را، ولو موقت، به آن‌ها دیکته کرده بودند، بلکه صهیونیست‌ها را نیز به ضرورت پرهیز از اقدامات پرخطر مثل حملات نظامی بر حذر داشته و متحدان منطقه‌ای خود مثل عربستان را نیز هماهنگ کردند.

از این رو نه‌تن‌ها سعودی‌ها، رسانه‌ای مثل ایران اینترنشنال را پشتیبانی می‌کردند، بلکه برخی گروهک‌های وابسته به خود مثل الاحوازیه و جیش‌العدل را برای ورود به اغتشاشات داخلی ترغیب و حتی بخشی از هزینه‌های مالی گروهک‌های تجزیه‌طلب کردی را عهده‌دار شده بودند.

جلاد‌های باقی‌مانده از گروهک‌های نفاق نیز با هدایت امریکا و متحدان اروپایی‌اش در آلبانی مستقر شده و با سازماندهی و به‌کارگیری در سازمانی سایبری، استفاده از رایانه و اینترنت را جایگزین سازمان نظامی گذشته کرده و زنان و مردان سالخورده این گروهک، برای جوانان و نوجوانان ایرانی اقدام به تولید پیام‌هایی ناامیدکننده و سیاه به رنگ گذشته و زندگی سازمانی خود می‌کردند.

عناصر به‌کارگیری شده در این لشکر سایبری، با تسلط بر زبان فارسی و شناخت فرهنگی جامعه ایرانی، همان‌گونه که در دوران جنگ هشت‌ساله امکان نفوذ و رخنه در خاکریز‌های ایرانی را به نفع نیرو‌های بعثی و صدامی فراهم می‌کردند، در نبرد ترکیبی هم به‌مراتب اثرگذارتر از عناصر جنگ روانی و شناختی امریکا، رژیم صهیونیستی و آل‌سعود علیه جامعه ایرانی عمل می‌کنند.

روایت‌های ساختگی این عوامل خائن برای اثرگذاری بر افکار عمومی جامعه ایرانی به مراتب از روایت‌های غربی، عبری و عربی مؤثرتر بوده و برای بی‌اعتبارسازی مسئولان نظام و جمهوری اسلامی و ایجاد نارضایتی و ناامیدی همراه با نفرت و خشم در مردم، با تکیه بر سیاه‌نمایی و دروغ‌پردازی از اثرگذاری بالایی برخوردار است.

البته برخی غفلت‌ها، کژفهمی‌ها و بدسلیقگی‌های داخلی هم در بسترسازی برای تأثیرگذاری جنگ روانی و شناختی دشمنان و پادو‌های مزدور آنان قابل توجه بوده‌اند و از تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی هم باید یاد کرد که در اتصال به تهاجم فرهنگی، گسست نسلی را در بخشی از نسل‌های جدیدتر رقم زده است.

با بروز کرونا در سه سال گذشته و گسترش اجتناب‌ناپذیر فضای مجازی برای دانش‌آموزان و دانشجویان که به شکل‌گیری و توسعه زیست‌بوم مجازی سرعت بخشید، امید به تغییر زیست جهان جدیدی برای این نسل‌ها را در دشمنان و معاندان تقویت و استفاده از شبکه‌های رسانه‌ای و مجازی را برای تشدید آن، در دستور کار قرار داد.

در این زیست‌بوم، نه‌تن‌ها برخی ارزش‌ها و انگاره‌های غربی ترویج می‌شد، بلکه به ارزش‌ها و هنجار‌های بومی، اعم از اسلامی و ایرانی حمله و بحران هویتی در این نسل‌ها هدفگذاری شده بود. از این رو ثقل هرگونه تغییر در ایران جوانان و زنان قلمداد می‌شد و برای آغاز یک خیزش اجتماعی و سیاسی ثانیه‌شماری می‌شد و در دو، سه سال اخیر صحبت از یک تابستان داغ به میان می‌آمد.

وقایع تلخ چندهفته اخیر که با مرگ تألم‌برانگیز مهسا امینی از ۲۶ شهریورماه آغاز شد، شکلی از برنامه و طرح دشمنان همین تابستان داغ بود که باید با گسترش و شدت‌بخشی به ابعاد، گستره و سطوح آن به یک انقلاب تمام‌عیار علیه حاکمیت جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی تبدیل می‌شد.

از این رو نه‌تن‌ها امریکا و متحدان آن از این اغتشاشات تمام‌قد و همه‌جانبه حمایت کردند، بلکه وقیحانه ضمن دامن زدن به عصبانیت و خشم اغتشاشگران، برای استمراربخشی و گسترش آن، سیاست کشته‌سازی را در دستور کار قرار داده و سرشاخه‌ها و لیدر‌هایی را که نیابتی به‌کار گیری شده بودند، برای اجرای این سیاست جنایتکارانه تحت فشار قرار داده و مأمور به اقدام کردند. همچنین برای تحرک هواداران و مدافعان نظام و واداشتن آنان به واکنش‌های احساسی و تند، نه‌تن‌ها شعار‌های زشت، هتاکی و خشونت، بلکه دین‌ستیزی و اهانت و حمله به مقدسات را نیز به‌کار گرفتند. در ادامه همین سیاست کثیف به‌کارگیری سلاح سرد و گرم علیه پلیس و مأموران حفظ امنیت را دنبال کرده و علیه مراکز انتظامی و نظامی کشور حملات خطرناکی را به اجرا گذاشتند تا نظام را منفعل و فاقد توان دفاع و تهی از اقتدار جلوه دهند. تمامی این اقدامات برای کشاندن مردم به عرصه اغتشاش و همراهی با اغتشاشگران بود که گاه از زبان التماس مثل بازاری باغیرت حمایت حمایت و گاه زبان توهین مثل ای‌مردم بی‌غیرت حمایت حمایت، برای وادارسازی و اجبار به همراهی استفاده می‌شد.

همچنین جنگ روانی حساب‌شده و شدیدی هم برای القای اینکه نظام در معرض فروپاشی است، از سوی امپراتوری رسانه‌ای نظام استکبار طراحی شده بود که اغتشاشات پراکنده و اغتشاشگران محدود را کل کشور و کل مردم و شورش احساسی را در عرصه و افکار عمومی کشور را به عنوان یک انقلاب سراسری به تصویر بکشاند.

با وجود این، نه‌تن‌ها این اقدامات به معرفی ماهیت وابسته و خطرناک اغتشاشات کمک کرد و به همراهی مردم منجر نشد، بلکه انزجار و برائت بخش‌های زیادی از جامعه را به‌دنبال داشت.

مهم‌ترین عواملی که دشمنان و معاندان را در همراه‌سازی مردم با اغتشاشگران به ناکامی کشاند، عبارت بودند از:

۱- بصیرت و قوه درک و تحلیل مردم که فهمیدند مسئله و دعوای اصلی بر روی حجاب و بی‌حجابی نیست، بلکه مسئله روی استقلال و عزت ایران است و پشت سر ماجرای ظاهری دشمنان استقلال و اقتدار ایران صف کشیده‌اند.

۲- فاصله ارزشی و هویتی اغتشاشگران از هویت دینی و ملی اکثریت قاطع مردم که هرچند بخش‌هایی از جامعه ایرانی نسبت به برخی رویکرد‌ها و عملکرد‌های مسئولان ناراضی و حتی معترض هستند، اما هیچ‌گاه به ارزش‌های دینی و ملی پشت نکرده و از کسانی که نسبت به قرآن و پرچم اهانت کنند، برائت و بیزاری جسته و هیچ‌گاه با آنان همراه نخواهند شد.

۳- چسبندگی اعتراض با آشوب و خشونت که با منطق اعتراض تطابق نداشته و متأثر از نفرت و خشم احساسی، به موجی از ویرانی و تخریب انجامیده و آینده آن تنها می‌توانست هرج و مرج و جنگ داخلی پیش‌بینی شود که به هیچ‌عنوان از سوی اکثریت مردم قابل پذیرش نبوده و نیست.

۴- حمایت علنی و احمقانه دشمنان از آشوبگران و حضور آشکار و بی‌پروای عناصر برانداز و ضدانقلاب که در افکار عمومی ایران همواره منفی به‌حساب آمده و همراهی با آنان به‌عنوان ذلت و خیانت محسوب شده است.

ریشه این انزوا و طردشدگی اغتشاشگران از سوی مردم را باید در ضعف معرفتی و اشتباهات محاسباتی طراحان و برنامه‌ریزان بیرونی سناریوی بی‌ثبات سازی به حساب آورد که هیچ گاه به هویت عمیق دینی و ملی جامعه ایرانی توجه نداشته و به دریافت‌های مغشوش و کینه‌ای از جماعتی سرخورده و عقده‌ای مثل سلطنت‌طلب‌ها، منافقین یا بیمارفکران فراری از مردم و کشور دل خوش کرده‌اند.»

 

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی؟!

 سید یاسر جبرائیلی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «مجله فارین افیرز شماره جولای/آگوست سال جاری خود را به پاسخ به این پرسش اختصاص داده بود که «قدرت چیست؟». یکی از مقالات خوب این پرونده را مایکل مازار (Michael Mazarr) از متخصصان علوم سیاسی موسسه رند (RAND) نوشته بود. مازار در مقاله خود به درستی استدلال کرده بود که «در تقلا برای کسب برتری در میان قدرت‌های جهانی، آنچه موجب تمایز اساسی می‌شود، نه قدرت نظامی و اقتصادی، که ویژگی‌های اساسی یک جامعه است: مجموعه‌ای از خصوصیات ملی که منجر به تولید اقتصادی، ابداع فناوری، انسجام اجتماعی و عزم ملی می‌شود». درباره این مجموعه خصال ملی که زیربنای قدرت یک کشور را تشکیل می‌دهند و موجبات پیشرفت اقتصادی‌اش را فراهم می‌آورند، بحث بسیار است. اما در این یک نکته تردیدی نیست که فردگرایی (Individualism) و سودگرایی (Utilitarianism) به عنوان دو ستون اصلی ایدئولوژی لیبرالیسم در جهان ترویج شدند تا جوامع را از هم گسیخته و اتمیزه سازند و تصرف آنها توسط سرمایه‌داری را تسهیل کنند. جامعه‌ای که در آن مردمش بر حقوق فردی متمرکز و از وظایف اجتماعی غافل باشند، افراد دغدغه‌ای جز منافع شخصی و این‌جا و اکنون خود نداشته باشند، بر استقلال فرد از جامعه تاکید شود و هویت افراد نه بر اساس دستاوردهای ملی که برپایه موفقیت‌های شخصی تعریف شود، آن جامعه از روحیه جمعی نیرومندی که شرط لازم پیش رفتن و قدرتمندتر و مرفه‌تر شدن است، محروم گشته و مهیای سلطه بیگانه خواهد شد.

شاید صاحب‌نظران پرشماری، مهم‌ترین و اصلی‌ترین جبهه‌ای که غرب علیه ایران گشوده را اقتصاد ببینند و تحریم‌هایی که در طول یکی دو دهه اخیر، به اوج خود رسید. اما واقعیت این است که اصلی‌ترین هدف دشمن در همه این سال‌ها، زدودن خصال ملی-مذهبی ایرانیان و از هم گسیختن جامعه ما و زدودن پیوندهای اجتماعی ما بوده است و تحریم و ترور و غیر آن، به عنوان ابزاری در این جهت به خدمت گرفته شدند. تحریم‌مان کردند تا امیدی که در قاموس یک ملت برای رسیدن به قله داشتیم، مبدل به ناامیدی شود و این جمع به هم پیوسته که دست در دست هم در حال حرکت به سمت موفقیت‌های ملی است، متفرق و مهیای هزیمت شود. اگر قهرمان‌های ملی ما، از شهدای هسته‌ای تا حاج قاسم عزیز ترور شدند، به این نیت بود که این ملت، احساس کند کشورش از قهرمان خالی شده و احساس حقارت کند و وا بدهد.

ترورها اما نتیجه عکس داد. این ملت نه تنها احساس حقارت نکرد و جامعه نه تنها از هم گسیخته نشد، بلکه تشییع میلیونی حاج قاسم عزیز، چنان‌که رابرت چولدا

(Robert Czuld) تحلیلگر شورای آتلانتیک زمانی نوشت، مردم ما را حول پرچم سه رنگ ایران متحدتر و آمریکا را منفورتر کرد. تحریم‌ها نیز به هدف اصلی خود نرسید. مایک پمپئو وزیر خارجه ترامپ بر این ایده احمقانه خود اصرار داشت که مصایب ناشی از تحریم‌ها زمانی به طرز معجزه‌آسایی موجب خواهد شد که مردم ایران علیه نظام اسلامی بپا خیزند و آغوش‌شان را به روی غرب باز کنند. زمان گذشت و دولت بعد از ترامپ اعتراف کرد که سیاست «فشار حداکثری ترامپ شکست خورد». پس اشتباه نکنیم. تحریم و ترور، قدرت اقتصادی و نظامی ما را هدف نگرفته بود، بلکه در کنار پمپاژ بی‌امان فرهنگ فردگرایی و سومحوری، انسجام ملی ما و هویت ایرانی-اسلامی ما را هدف گرفته بود.

بر این اساس، خطاست که موفقیت در برابر تحریم و ترور را به دستاوردهای اقتصادی و نظامی تقلیل دهیم. دستاورد بزرگ ملت ما، حفظ و تقویت همان خصال ملی ایرانی-اسلامی است که زیربنای هر قدرتی است؛ و خشم و ناله این روزهای دشمن از مشاهده همین واقعیت است. اما تجلی این واقعیت در کجا بوده است؟ 

43 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دوره‌ای که دشمن تصور می‌کند سرمایه‌گذاری‌های بی‌حسابش پاسخ داده و نسل جدید ایرانیان را از آرمان‌های انقلاب اسلامی تهی کرده، سرودی از بطن گفتمان این انقلاب بر زبان نوجوانانش جاری می‌شود و هویت و مقصد و مقصود این ملت را فریاد می‌زند و مرزها را درمی‌نوردد و تا قلب آمریکا، تا تگزاس، پیش می‌رود؛ تا این هم‌خوانی میلیونی برای ظهور، نشان دهد آن روحیه جمعی نیرومندی که یک ملت را به سمت اهدافش پیش می‌برد، در این ملت زنده است.

ویروس همه‌گیر کرونا پدیدار می‌شود و دو سال بعد، مجله نیچر (Nature) نتایج پژوهشی را منتشر کرده و اعلام می‌کند جوامعی درجه بالای فردگرایی دارند، به سبب ضعف همکاری جمعی، وضعیت وخیم‌تری در شرایط کرونا داشته‌اند. اما این‌جا در ایران، این بیماری، عرصه دیگری برای تجلی همدلی میان امت می‌شود. هرچه در غرب، فرهنگ فردگرایی و سودمحوری، سردی عاطفی و عدم صمیمیت در روابط اجتماعی را موجب شده و «رقابت برای غارت»، تنها تصویری است که از جامعه غربی مخابره می‌شود، مردم ایران پیوسته تصویر مواسات ترسیم می‌کنند تا سطح بالای تعاملات انسانی-اسلامی میان خود و علاقه و اعتقادشان به سرنوشت مشترک‌شان را نشان دهند. 

مایکل سندل فیلسوف معاصر آمریکایی کتابی به نام «عدالت» دارد که در آن به مرور و نقد نظریه‌های رایج درباره عدالت پرداخته است. او به زیبایی تمام، کاستی‌های نظریه‌های فایده‌گرایانه و آزادی‌محور درباره عدالت را به تصویر می‌کشد و ضمن تاکید بر برتری نظریه «فضیلت‌محور» عدالت، جامعه عادل را جامعه‌ای توصیف می‌کند که در آن «تعقل جمعی درباره مفهوم زندگی خوب» جریان دارد؛ و در صفحات پایانی کتابش این سؤال را پیش می‌کشد «چه نوع گفتمان سیاسی می‌تواند ما را در آن جهت پیش ببرد؟» اما پاسخش این است: «پاسخ حاضر و آماده‌ای برای این سؤال ندارم» و با چند پیشنهاد پیرامون ایثارگری و خدمت‌گزاری، کتابش را به پایان می‌رساند. در چنین جهانی که فردگرایی و سودمحوری، حتی امکان «تعقل جمعی» درباره زندگی خوب و برپایی یک جامعه عادل را از مردمان غرب سلب کرده، در این سو، یک امت با تعهد به گفتمان سیاسی مهدوی، نه تنها تصویر روشنی از «مفهوم زندگی خوب» در ذهن دارد، بلکه با تمام توان در حال تمرین این زندگی است؛ و تجلی بزرگ این تمرین را می‌شود در پیاده‌روی اربعین مشاهده کرد که در مناسکی چند ده میلیونی، «سودجویی»، از آن تخت پادشاهی که جرمی بنتام برایش ساخت و زنجیر علت و معلول‌ها را به پای آن بست، به زیر کشیده می‌شود و پایه‌های تمدن متکی بر این مکتب را می‌لرزاند.

فهم این پدیده‌ها، چه آن سرود و آن مساوات و چه این تمرین جمعی زندگی خوب، بلاتردید از عهده مغزهای سبکی که از فرمان دادن به چشم برای نگریستن به تاریخ استعمار و غارتگری غرب عاجزند و تحریم را به «سیاست کلی معارضه با آمریکا و غرب» نسبت می‌دهند، برنمی‌آید؛ اما همه اینها برای غرب غارتگری که امید بسته بود این ملت از هم گسسته شود، از حرکت بایستد، از اهدافش دست شوید و به آغوش غرب پناه ببرد، کاملا معنی‌دار است. کاملا طبیعی است که همه کفر، نقشه چهل ساله خود را بر آب دیده و با همه توان، برای انتقام از این ملت به میدان بیاید تا بلکه با آشوب و اغتشاش و منازعه خیابانی، این ملت را زمین زند. 

به بیانات رهبر حکیم انقلاب اسلامی در تحلیل اغتشاشات اخیر که به درستی به «واکنش انفعالی دشمن» تعبیر فرمودند، دقت کنید: «ملت ایران در فاصله‌ کوتاه، چند تا حرکت بزرگ انجام داده، این حرکتهای بزرگ درست صد و هشتاد درجه نقطه‌ مقابل سیاست‌های استکبار جهانی است... آن چند تا حرکتی که گفتیم ملت ایران انجام دادند: اولی‌اش؛ آن حرکت عظیم مردم بخصوص جوانها بود در قضیه کرونا. این حضور عجیبی که مردم ما و جوانها پیدا کردند در هیچ جای دنیا سابقه ندارد یعنی تا آنجایی که ما خبر داریم هیچ خبری از این‌گونه حضور، حضور مردمی در جاهای دیگر نیست. حضوری که از دفن جنازه‌ها در آن روزهای اول تا بقیه‌ کارهایی که انجام گرفت، تولید واکسن و ماسک، تأمین انواع و اقسام نیازها و بعد کمک مؤمنانه و... این نشان دهنده دو چیز بود: یکی اینکه ملت ایران با نشاط و زنده و سر حال است، دوم اینکه ملت ایران متدین است، به مسائل دینی و ارزش‌های دینی پایبند است... آخری‌اش مسئله‌ اربعین بود، چه راهپیمایی میان نجف و کربلا و کاظمین و چه راهپیمایی‌های عظیم داخل کشور به‌عنوان راهپیمایی جاماندگان... البته بین این دو، آن پدیده‌ بی‌نظیر سرود حماسی «سلام فرمانده» هم بود که از مرزها فراتر رفت، ده‌ها میلیون جوان و نوجوان را در دنیا به خودش جذب کرد. اینها مسائلی است که بار اول است در دنیا دارد اتفاق می‌افتد. یک سرودی در یک کشوری تولید بشود، بعد آن تکثیر بشود در چندین کشور دیگر و... این بروز ملت ایران در محیط منطقه و فراتر از منطقه، آن هم به این شکل».

سخن از تجلی نشاط و زنده بودن ملت ایران در این پدیده‌هاست، سخن از تجلی تدین و پایبندی به ارزش‌های دینی است، سخن از «بروز ملت ایران» در محیط منطقه و فراتر از آن است. این قلم را شرم می‌آید که در ادامه این تحلیل باشکوه رهبر انقلاب از تجلیات سرزندگی و نشاط و تدین ملت ایران، عبارات سخیف فردی را بیاورم که جز اعتباری که در نام خانوادگی‌اش، به واسطه جبر فرزندی، از یکی از علمای خوش‌نام کشور کسب کرده، هیچ فضیلت قابل ذکری ندارد. تحلیل این است: در مدیریت کرونا اشکال وجود داشت و در پیاده‌روی اربعین بی‌برنامگی وجود داشت و حضور گسترده نوجوانان در اعتراض‌ها، نشان می‌دهد تاکید بر پشتیبانی نسل جوان از گفتمان انقلاب خالی از حقیقت است؛ لذا اینها دستاوردی نبوده‌اند که موجب عکس‌العمل دشمن شوند! 

حقیقتا هیچ نمی‌توان گفت جز اینکه: ما کجاییم در این بحر تفکر، تو کجایی؟!»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها