تحلیل از چپ و راست؛

گفت‌وگو و اقناع

کد خبر: 1179918

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

گفت‌وگو و اقناع

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

گفت‌وگو؛ امکان یا امتناع؟

عبدا...گنجی؛ مدیرمسئول همشهری نوشت: «بعد از اغتشاشات اخیر برخی از نخبگان کشور، یکی از راه‌های کاهش تنش را گفت‌وگو دانستند و رئیس قوه‌قضاییه نیز آمادگی خود را اعلام کرد. به‌صورت طبیعی بلافاصله این سؤال طرح می‌شود که گفت‌وگوی کی با کی؟ یا گفت‌وگو بر سر چی؟ آنچه حتمی و قطعی است، اینکه در منازعات فرهنگی-سیاسی درون کشور اختلاف ملی نداریم؛ یعنی اصول مربوط به ایران به‌عنوان یک کشور-ملت محل منازعه و مناقشه نیست. نخبگان متنوع کشور بر سر وحدت ملی و تمامیت ارضی اختلاف ندارند، پس اختلاف بر سر چیست؟ اختلاف 3 منشأ دارد؛ عده‌ای اختلاف‌شان بر سر «روش» اجرای سیاست‌هاست، برخی اختلافات بر سر اصل چرایی اصرار حکومت بر اجرای شریعت است و دسته سومی هستند که خواستار حذف جمهوری اسلامی هستند. پس در چینش انسانی موضوع، معاند، مخالف و منتقد صف کشیده‌اند که باید مشخص کرد گفت‌وگو با کدام دسته نتیجه‌بخش و مفید است. آیا با معاند می‌شود گفت‌وگو کرد؟ آنکه با اصل و ماهیت نظام مسئله دارد، بر سر چه موضوعی می‌تواند گفت‌وگو کند؟ طبیعی است که آنکه نفی نظام می‌کند و پرونده و گذشته مشخصی دارد، محل مذاکره و گفت‌وگو نیست. بنابراین باید گفت‌وگو بین کسانی باشد که اختلافشان منحصر به روش‌‌هاست و راه‌های دیگری را برای اجرا در نظر دارند. از مهم‌ترین دلایل عدم گفت‌وگو در کشور یا به نتیجه مطلوب نرسیدن مطالبات یا رفع چالش‌ها این است که بخشی از نخبگان قدرت در جمهوری اسلامی از اختلاف سلیقه عبور کرده‌اند و اختلاف به ماهیت و اصول و مبانی رسیده است. جدال بین سکولاریسم و اسلام سیاسی است. جدال بین برون‌گرایی سیاسی-  فرهنگی و بوم‌گرایی است. بعضا فاصله خیلی زیاد است مثلا در همین اغتشاشات عده‌ای خود را کنار مردم می‌دانند و ما آنان را کنار دشمن می‌دانیم و این یعنی اختلاف 180درجه از فهم صحنه. حال اگر قصد گفت‌وگو بر سر هر مسئله‌ای باشد، 2شرط اساسی لازم است؛ اول به‌رسمیت شناختن طرف مقابل به‌رغم قبول نداشتن اندیشه و دیدگاه‌های وی. می‌شود دیگری را به‌رسمیت شناخت اما قبول نداشت. پذیرش این اصل یک گام موثر در گفت‌وگوست. دوم توافق بر سر اصول انقلاب اسلامی است. تنوع و تکثر افکار، بینش و اولویت‌ها هرگز کنار هم قرار نمی‌گیرند مگر اصولی آنان را گرد هم بیاورد. این قلم بارها نوشته که نخبگان مدعی جمهوری اسلامی باید ابتدا بر سر اصول تفاهم کنند که معلوم شود در کجا ایستاده‌اند و نقطه عزیمت از محل ایستادن به کجا منتهی خواهد شد؟ اگر بر سر اصول اختلاف باشد، بر سر جزئیات هیچ تفاهمی صورت نمی‌گیرد، زیرا دستگاه معرفتی و جهان‌بینی بر رفتار و منش فرد بسیار موثر است. اصول انقلاب اسلامی توسط مقام معظم رهبری عنوان شده و فراتر از آن‌را اختلاف سلیقه دانسته‌اند. این اصول عبارتند از:

1- جمهوری اسلامی ایران یا اسلام سیاسی یا مردم‌سالاری دینی

 2- امام در بعد سیره و اندیشه

 3- ولایت فقیه

 4- قانون اساسی

 5- سیاست‌های کلی نظام.

آنان که بر این اصول تفاهم دارند، امکان گفت‌وگو دارند اما غیر این گفت‌وگو، نتیجه‌بخش نخواهد بود. آنچه کمتر بدان توجه می‌شود اینکه چون ماهیت نظام دینی است، خود حاکمیت نیز اختیار و صلاحیت برخی تغییرات را ندارد زیرا نقض‌غرض وجود خود است. حدود الهی را مگر می‌توان با تصمیم حکومت تغییر داد؟ بنابراین اصول و مبانی مشترک می‌تواند ‌میدان گفت‌وگو را نشان دهد.

صداوسیما، دانشگاه‌ها و حوزه علمیه بستر این مهم است و تا نیروهای مومن به انقلاب اسلامی خود وارد این عرصه نشوند، کسی آنان را به مهمانی و پذیرایی دعوت نخواهد کرد. ابتکار عمل باید از دلسوزان و دل‌نگران‌ها باشد و این شدنی است.»

خیابان ملی‌‌ یا خانه ملی؟

حامدِ وکیلی در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «سخنگوی دولت از تصویب “خانه ملّی گفت‌وگوی آزاد” خبر داد. خانه‌ای که به تعبیر او در آن “فضایی آزاد برای مردم خصوصاً جوانان بدون هرگونه محذوریت علمی و گفت وگویی فراهم می‌شود”.

۱- دولت‌ها هرکاری می‌کنند تا خیابان را پس ندهند. به این جملات دقت کنید. در معنایی ویتگنشتاینی، “گزاره‌های لولایی” آن را استخراج کنید؛ “خانه‌ای برای گفت‌وگوی بدون محذوریت”. چرا خانه؟ مگر “خیابان” چه ایرادی دارد؟ البته بگویم “خیابان” در سخن من مجاز است؛ اشاره به جایی بیرون از کالبد خانه می کند. در یک یادداشت نوشتم که خیابان را نمی‌شود از زیست انسان مدرن جدا کرد. اگر قرار است انسانِ جدید زندگی آزادانه داشته باشد، “آزادی در خیابان” هم جزو لوازم آن است. انسانِ جدید خیابان را زیست بوم خود می‌داند. نمی توان بدون دخالت او خیابان را اداره کرد. نمی توان بدون دخالت او برای خیابان طرح و برنامه ریخت. وضع کنونی حاصل اداره خیابان بدون شهروند است. حکومتها

خیابان را جزو اموال خود می‌دانند (هرچند به تعارف می‌گویند اموال عمومی). تصور پیشینی حکومت ما این است که خودش باید تعیین کند در این خیابان چه باید بگذرد. هرگاه شهروندان مطالبه امری در خیابان کنند در ابتدا سرکوب می شود و اگر از حد فراتر رود و قابل سرکوب نباشد مکانی خارج از خیابان برای آن تعیین می شود. خیابان باید از هر تصرفی غیر از حکومت مصون بماند. این پیش فرض برخی حاکمیت ها است. این بحث را البته می‌توان در مجال و مقال دیگری پی گرفت. اکنون می‌خواهم منابع این انگاره و پیش فرض در ایدئولوژی قدرت ایران را دنبال کنم. به گمانم این انگاره و گزاره چند منبع دارد:

۲- منبع اول فقه است. چندین بار گفته ام که فقه تا کنون ظرفیتی برای فهم مقولات نوینی مانند خیابان، آزادی و زندگی (در معنای جدید التاسیس) نشان نداده است. این همه مقاومت در برابر آرای اجتماعی فقه حکایت از این می کند که این آرا دست کم تاکنون ظرفیت پاسخگویی به نیازهای اکنون را از دست داده است. برای فقه در “خیابان” هیچ اولویتی بر اجرای احکام اجتماعی اسلام وجود ندارد.

۳- منبع دیگر این انگاره ایدئولوژی قدرت است. این ایدئولوژی چیزی بیش از فقه است. در این ایدئولوژی، قدرت سه مرحله از تکامل را بر خود تکلیف کرده است. تاسیس نظام اسلامی، تاسیس جامعه اسلامی، تاسیس تمدن اسلامی. به گفته مقام رهبری، تاسیس نظام اسلامی کم و بیش محقق شده است. آنچه پیش رو است تاسیس جامعه اسلامی است. برای حکومت این تکلیف جزو بدیهیات وظایف حکومتدا‌ری اش است. لذا تنظیم جامعه در هیئت و هیبت اسلامی برنامه اصلی آن است. بنابراین حکومت می گوید هرچه می‌گویید بگویید اما به شرط آنکه به شکل و مسیر جامعه دست نزنید. در خانه خود آزاد باشید، اما نظم و شکل اسلامی جامعه را خراب نکنید. حتی “خانه آزاد” برایتان راه می‌اندازیم که هرچه می‌خواهید آنجا بگویید اما تئوری غیر اسلامی وارد خیابان نکنید. خیابان محل تحقق جامعه آرمانی ایدئولوژی قدرت است. در دهه هفتاد در مقابل “مسئله سروش” نیز همین موضع برقرار بود. نظام معتقد بود سروش نباید این سخنان را در محضر عموم بیان کند. به اعتقاد ایشان سروش جامعه را آشفته می کند. به سروش هم گفتند چرا در مجامع تخصصی علمی حرفت را نمی‌زنی؟ نباید در خیابان تشویش ایجاد کنی. گمان نکنم اتهامی بیش از “تشویش اذهان عمومی” در جمهوری اسلامی تکرار شده باشد. ازدیاد این اتهام نشان می‌دهد که شکل خیابان چقدر برای نظام مهم است.

۴- اکنون می‌گویند “خانه ملی گفت‌وگوی آزاد”؛ پیشتر نیز در واکنش به وقایع هشتادوهشت به ما وعده “کرسی آزاد اندیشی” دادند. قبل تر نیز در مقابل مسائل کلامی-سیاسی نخبگان می‌گفتند “بحث آزاد در مجامع تخصصی و علمی”. آدرس همه جا را به جامعه می‌دهند جز “خیابان”. هزار کوچه علی چپ ما را می‌برند تا خیابان را فراموش کنیم. قدرت برای خیابان برنامه دارد؛ لذا آن را به جامعه نمی‌دهد. باز می‌گویم این شورش برای بازپس گرفتن خیابان است. قدرت تا برای خود وظیفه ساختن جامعه آرمانی قائل است از خیابان دست برنمی‌دارد.

در نوشته‌های بعد خواهم گفت که بروکراسی در ائتلاف با قدرت چه بر سرِ خیابان آورده است و شهر را چگونه ساخته است؟

۵- اکنون صحنه اینگونه شده که دولت و ملت هرکدام یک طرف ایستاده و برای حاکمیت بر خیابان پنجه بر هم می کشند. قطعاً ادامه این نزاع به وضع آنارشیک می انجامد. ما -به معنای دولت و ملت- اگر به نقطه توازن بخش در حاکمیت بر خیابان دست نیابیم و همچنان دو طرف، دو گوشه خیابان را برای خود بکشند درنهایت چیزی جز زمین سوخته برجا نمی مانَد. حکومت چون تسخیرکننده امروز خیابان است باید امکانِ تفاهم را فراهم کند. ارجاع این بحث به هرجا جز خیابان آدرس اشتباهی است!»

 

زمزمه سربازان خمینی و خامنه‌ای پشت خیمه دشمن 

مسعود اکبری در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «امروز از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل‌الطارق در مراکش، تحول و دگرگونی عمیقی در حال وقوع است و همه‌جا به لرزه افتاده است. این لرزه، کشورها را متلاطم و دولت‌ها را متلاشی کرده است و همه ما همچنان شاهد این نوسانات هستیم... این لرزه ویرانگر(!) یادآور انقلاب 1979 ایران(پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 1357) است. باید قبول کنیم نیروی قدرتمندی وجود دارد که با الگوی مورد نظر ما برای اداره جهان مخالف است. در رأس این نیروی قدرتمند، ایران خمینی و خامنه‌ای قرار دارد. من هشدار می‌دهم که لولای تاریخ - history hinge- در حال چرخیدن است. کسانی که ایران و خطر آن را نادیده می‌گیرند، سر خود را در شن(!) فرو کرده‌اند.»

اظهارنظر فوق، اعترافی است که «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر اسبق رژیم موقت اسرائیل- 5 خرداد 1390(26 می2011)- دو سال پس از فتنه «آمریکایی- انگلیسی- اسرائیلی» 88 در کنگره آمریکا مطرح کرد. وی در همان مقطع در مصاحبه با نشریه آمریکایی «نیویورکر» گفته بود: «به هر سو می‌نگرم، خمینی و خامنه‌ای را می‌بینم که پشت مرزهای(!) اسرائیل خیمه زده‌اند.»

در سال 1376 اندیشکده «امریکن اینترپرایز» پروژه «قرن جدید آمریکایی»

- Project for the New American Century- را کلید زد. اما اکنون و 25 سال پس از این طراحی سلطه‌جویانه، تحلیلگران، اندیشکده‌ها و مقامات و رسانه‌های غربی، یکی پس از دیگری از کلیدواژه دیگری نام می‌برند و آن چیزی نیست جز «قرن جدید آسیایی» با محوریت جمهوری اسلامی ایران و جریان مقاومت.

برای نمونه چندی پیش رئیس‌ کنفرانس امنیتی مونیخ گفته بود: «جهان در حال عبور از غرب به عصر پساغرب است. کاهش نفوذ اروپا و آمریکا زمینه را برای کشورهای دیگر فراهم کرده تا نظم جهانی جدیدی را شکل دهند. بازیگران غیرغربی، امور بین‌المللی را شکل می‌دهند. برخی از اساسی‌ترین ارکان غرب و نظم جهانی تضعیف شده. ناکامی‌ در پاسخ به درگیری‌ سوریه و اوکراین، ضعف ما را آشکار و زمینه را برای پُرکردن خلأ توسط کشورهایی مانند ایران و روسیه فراهم کرد.»

بله ما اکنون شاهد نظم جدید جهانی و تغییر هندسه قدرت در جهان هستیم. رهبر حکیم انقلاب اسلامی دیروز در بخشی از بیانات خویش در جمع مسئولان نظام و مهمانان خارجی کنفرانس وحدت فرمودند: «نقشه سیاسی دنیا در حال تغییر و نظام تک‌قطبی در حال حرکت به سمت مطرود شدن است و سلطه استکبار جهانی نیز هر روز بیش از گذشته مشروعیت خود را از دست می‌دهد، بنابراین دنیای جدیدی در حال شکل‌گیری است.»

حال سؤال اینجاست که نشانه‌های تغییر در هندسه قدرت جهان چیست؟

به این موارد توجه کنید:

1- در هفته‌های گذشته دشمن با تمام توان به میدان آمد تا به خیال خام خود پروژه براندازی در ایران را عملیاتی کند. در این مقطع ما شاهد یک عملیات بسیار سنگین روانی بودیم. در این جنگ آنلاین، با بهره‌مندی از تکنیک «مارپیچ سکوت» جای اقلیت و اکثریت به‌صورت وارونه نمایش داده شد. در ادامه، خشونت کلامی و فیزیکی نیز به این عملیات سنگین روانی پیوست شد. هدف این بود که از یک‌سو قاطبه ملت ایران- که با گرایش‌های سیاسی مختلف و نوع ظاهر و پوشش‌های مختلف با نظام همراه هستند- مرعوب‌ شده و از سوی دیگر، سربازگیری جهت آشوب‌های خیابانی سرعت گرفته و روزبه‌روز بر تعداد آشوبگران و گستره اغتشاش افزوده شود.

اما به‌رغم آنکه چندین سرویس جاسوسی خارجی از جمله سیا و موساد و ام‌آی‌سیکس و... ده‌ها کانال تلویزیونی و وبسایت فارسی‌زبان و صدها کانال تلگرامی و هزاران اکانت فیک و برخی سلبریتی‌های به ظاهر ایرانی همصدا با سلبریتی‌های غربی، خود را به آب و آتش زده و با تمام توان به میدان آمدند، درنهایت این مردم ایران بودند که از این آزمون سخت، سربلند بیرون آمدند. در این غائله، ایرانِ اسلامی حدود 26 شهید داد و خون‌های پربرکت شهدای بسیج و سپاه و نیروی انتظامی و سربازان گمنام امام زمان(عج) هم درخت تناور جمهوری اسلامی ایران را قوی‌تر کرد و هم یک‌بار دیگر زبونی و حقارت دشمنان این ملت را به سرکردگی آمریکا نمایش داد.

2- در جریان جنگ تحمیلی، دشمن با تکبر و درنهایت خباثت، حتی از ورود سیم خاردار به داخل ایران نیز ممانعت می‌کرد. اما این روزها آمریکا و اروپا و تشکیلات نظامی ناتو با استیصال و خفت، مدعی هستند که پهپادهای ایرانی معادلات آنها در جنگ اوکراین را به هم زده است.

3- در مرداد سال 94 و در کشاکش جنگ سوریه، سردار حاج قاسم سلیمانی به نمایندگی از جمهوری اسلامی ایران با مقامات روسیه و از جمله پوتین مذاکره کرد و طرف روسی را برای حضور میدانی در سوریه متقاعد کرد. درنهایت، محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران، نقشه آمریکا و همپیمانان آن برای تکه‌تکه کردن سوریه و دیگر کشورهای غرب آسیا را ناکام گذاشته و به موزه فرستاد.

4- پارلمان عراق روز پنج‌شنبه «عبداللطیف رشید» را به‌عنوان رئیس‌جمهور این کشور انتخاب کرد. رئیس‌جمهور جدید نیز با معرفی «محمد شیاع السودانی» به‌عنوان مامور تشکیل کابینه، ضمن برداشتن یک گام بلند برای برون‌رفت از بحران سیاسی این کشور، نقشه‌های آمریکا و اسرائیل را نقش بر آب کرده و هرآنچه نظام سلطه با پادویی برخی حکام مرتجع در منطقه، در کشور عراق رشته کرده بود را پنبه کرد.

این جدیدترین ناکامی و شکست فضاحت‌بار آمریکا در عراق است. این در حالی است که هنوز جای سیلی محکم سربازان حاج قاسم بر صورت حامیان و تجهیزکنندگان داعش باقی مانده و هنوز هم ناله‌ها و ضجه‌های به‌وجودآورندگان داعش به گوش می‌رسد.

5- در روزهای گذشته مقامات مختلف یمنی و ارتش این کشور هشدارهای متعددی را به متجاوزان سعودی و اماراتی داده‌اند و هرگونه ادامه محاصره و شرایط جنگی را با پاسخ موشکی به اهدافی در خاک امارات و عربستان برابر دانسته‌اند. هشدارهای مقامات یمنی حتی تا آنجا بوده که «یحیی سریع» سخنگوی نیروهای مسلح و ارتش این کشور در پیامی به تمامی شرکت‌های نفتی در امارات و عربستان هشدار داد که به سرعت این کشورها را ترک کنند. به همین خاطر واشنگتن و ریاض به فاصله کوتاهی پس از پایان آتش‌بس قبلی در تقلا هستند تا آتش‌بس را دوباره برقرار کنند.

بنابر مستندات متعدد، معادلات در جنگ یمن به نفع محور مقاومت و به ضرر آل‌سعود و حامیانش است. این در حالی است که رژیم جنایتکار آل‌سعود و پشتیبانان او از جمله آمریکا و انگلیس در فروردین 1394 به خیال خام خود تصور می‌کردند که نهایتاً ظرف یک هفته کار نیروهای مقاومت یمن تمام است!

6- در حال حاضر در مرز دریایی لبنان و فلسطین اشغالی، رژیم موقت اسرائیل در مسئله میدان گازی مجبور به عقب‌نشینی شده است. «امیر آویوی»

ژنرال صهیونیست در روزهای گذشته گفت «جنبش حزب‌الله لبنان، اسرائیل را به زانو درآورده و تحت سلطه خود گرفته است». «سیدحسن نصرالله» دبیرکل حزب‌الله لبنان در روزهای گذشته گفت: «زمانی که فلسطین آزاد شود، بر سر مرزهای دریایی هیچ اختلافی با آن نخواهیم داشت. دریای ما تا غزه امتداد دارد.»؛ دست و پا زدن در مسئله میدان گازی، تنها یکی از بحران‌هایی است که رژیم صهیونیستی با آن دست به‌گریبان است.

7- افکار عمومی هنوز ماجرای خروج فضاحت‌بار آمریکا از افغانستان را فراموش نکرده است. در روزهای گذشته «کرن دیکر» کاردار سفارت آمریکا در افغانستان که در قطر مستقر است، در سخنانی اعلام کرد که امکان دخالت نظامی دوباره‌ واشنگتن در این کشور وجود ندارد. این مقام آمریکایی تاکید کرد که هیچ شانسی وجود ندارد که ایالات متحده دوباره در افغانستان دخالت نظامی داشته باشد.

اکنون بیش از یک سال از خروج کامل نیروهای تروریست آمریکایی از افغانستان و به دست گرفتن قدرت توسط طالبان سپری می‌شود و این کشور با تبعات دو دهه اشغالگری محور غربی از جمله بحران جدی اقتصادی و انسانی مواجه است.

8- پیش از این تحلیلگران از آمریکای لاتین با عنوان «حیاط خلوت آمریکا» نام می‌بردند. اما در حال حاضر و بنابر مستندات متعدد، این منطقه از مصادیق عمق نفوذ راهبردی ایران است. شکست کودتای آمریکایی در ونزوئلا در سال‌های گذشته تنها یکی از مصادیق حقارت واشنگتن در این منطقه است. مردم ونزوئلا بارها تصویر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی را در کنار قهرمانان خود گذاشته و از وی تجلیل کرده‌اند.

«کریس مورفی» سناتور آمریکایی 14 دی‌ماه 98 (پس از ترور سردار سلیمانی) گفته بود «ژنرال سلیمانی به‌عنوان یک شهید، می‌تواند برای آمریکا به مراتب خطرناک‌تر باشد. سؤالی که باید از خود بپرسیم این است که او زمانی که زنده بود، خطرناک‌‌تر بود یا الان که ترور شده و حضور فیزیکی ندارد؟!»

9- نشریه «نیویورکر»- ۲۷ دسامبر ۲۰۲۱ (۶ دی ۱۴۰۰) در گزارشی به قلم «رابین رایت» از قول یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا نوشت: «تحریم‌ها علیه ایران فرسوده شده‌اند، بدون آنکه نتایج مدنظر آمریکا را محقق کرده باشند.» پایگاه تحلیلی «مدرن دیپلماسی» نیز پیش از این در گزارشی نوشته بود: «سیاست خارجی آمریکا درباره ایران منسوخ شده و تاریخ مصرف آن گذشته است.» در ادامه این گزارش آمده است: «آمریکای غیرمتحد و درگیر تفرقه نمی‌تواند برای طولانی‌مدت یک سیاست خارجی ثابت را دنبال کند که هم موافقان و هم مخالفان واشنگتن در خارج از این کشور بتوانند آن را بپذیرند و به آن احترام بگذارند... کسری بودجه آمریکا و بدهی‌ ملی این کشور از سقف عبور کرده است. تورم در آمریکا بالاتر از هر مقطعی در قرن فعلی است و اعتماد عمومی به نهادهای دولتی همچنان پایین است.»

آیت‌الله سیدابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور محترم کشورمان دیروز در دیدار جمعی از مسئولان نظام و مهمانان خارجی شرکت‌کننده در کنفرانس وحدت با رهبر معظم انقلاب اسلامی و قبل از بیانات معظم‌له گفت: «در سفر اخیر به نیویورک، دبیرکل سازمان ملل در ملاقات خصوصی عذرخواهی کرد و گفت با وجود تلاش‌های زیاد نتوانستم تحریم‌های مربوط به کرونا علیه ایران را رفع کنم که به او پاسخ دادم ملت ایران همواره از تهدید و تحریم، فرصت‌‌سازی کرده و در قضیه کرونا نیز با فعال‌ شدن شش مرکز تولید واکسن به صادرکننده تبدیل شدیم و امروز جزو کشورهای برتر دنیا در مقابله با این بیماری هستیم.»

10- مراسم باشکوه و بی‌نظیر پیاده‌روی چندده میلیونی اربعین و فراگیر شدن سرود سلام فرمانده در کشورهای مختلف از شرق تا غرب عالم نیز از جمله مواردی است که تشکیلات عریض و طویل رسانه‌ای دشمن را به چالش کشیده است.

11- سردار عزیز حاج قاسم سلیمانی در بخشی از وصیت‌نامه خود تاکید کرد: «بدانید که می‌دانید مهم‌ترین هنر خمینی عزیز این بود که اول اسلام را به پشتوانه ایران آورد و سپس ایران را در خدمت اسلام قرار داد. اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام چون گرگ درنده‌ای این کشور را می‌درید؛ آمریکا چون سگ ‌هاری همین عمل را می‌کرد، اما هنر امام این بود که اسلام را پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد، انقلاب‌هایی در انقلاب ایجاد کرد، به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نموده‌اند و بزرگ‌ترین قدرت‌های مادی را ذلیل خود نموده‌اند.»

در بخش دیگری از وصیت‌نامه حاج قاسم آمده است: «خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز- که جانم فدای جان او باد- قرار دادی.»

و اما این سردار عزیز در بخش دیگری از وصیت‌نامه خود تاکید کرد: «وصیت می‌کنم اسلام را در این برهه که تداعی‌یافته در انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است، تنها نگذارید. دفاع از اسلام نیازمند هوشمندی و توجه خاص است. در مسائل سیاسی آنجا که بحث اسلام، جمهوری اسلامی، مقدسات و ولایت فقیه مطرح می‌شود، اینها رنگ خدا هستند؛ رنگ خدا را بر هر رنگی ترجیح دهید... برادران و خواهرانم!... منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به‌عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به‌عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به‌دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسول‌الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت‌الله الحرام و مدینه حرم رسول‌الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند.»

12- بله، همان‌طور که دشمن اعتراف کرده است، لولای تاریخ به نفع جبهه مقاومت و علیه جبهه استکبار در حال چرخیدن است. بر همین اساس همه بغض و کینه نظام سلطه و ایادی و نوچه‌ها و پادوهای آن با جمهوری اسلامی، به‌دلیل حاکمیت ولایت فقیه است. سربازان خمینی و خامنه‌ای پشت خیمه‌های «دشمنِ مستأصل و خسته» کمین کرده‌اند و با هم زمزمه می‌کنند که «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» و «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ».

 

لزوم برخورد اقناعی با جامعه

صادق زیباکلام استاد دانشگاه در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «این روزها همه با کنجکاوی، تردید، امید، اضطراب و نگرانی می‌پرسند که به کدام سمت‌و‌سو می‌رویم؟ یک سناریو محتمل این است که به تدریج اوضاع آرام‌تر شود و جامعه مجددا به شرایط قبل از مهر 1401 بازگردد. پرسشی که مطرح می‌شود این است که حال برخورد چگونه خواهد بود؟ تجربه مشابه نشان می‌دهد که بعضا از اینگونه رویداها برای حل مشکلات، مطالبات و صدای اعتراض معترضین استفاده درست و صحیح نشده است. چنانکه در اعتراضات سال 88 نیز کشور همینگونه حالت اعتراضی و در برخی مواقع آشوب داشت و در تلاطم به سر می‌برد. در تهران بر اساس تخمین شهرداری که آن زمان آقای قالیباف ریاستش را برعهده داشت نزدیک به 3 میلیون نفر در راهپیمایی شرکت کرده بودند. علی‌القاعده انتظار این می‌رفت که پس از فروکش کردن تلاطم‌ها و اعتراضات به این پرسش پاسخ داده شود که چرا این سطح نارضایتی به خصوص در میان اقشار و لایه‌های تحصیلکرده جامعه وجود دارد و چه باید کرد؟ چه اقداماتی باید انجام دهیم و چه گام‌هایی برداریم که از این وضعیت نارضایتی مردم کاسته شود. اما برخلاف این انتظار منطقی، در آن زمان چندان درست عمل نشد و به جای گفت‌و‌گو با جامعه با رویکردهای سلبی و قهری برخورد شد. به بیان ساده‌تر به جای رفتن به دنبال علت و شناسایی علت که چرا این مقدار نارضایتی وجود داشته به دنبال معلول رفتند که دیگر این اتفاق صورت نگیرد. لذا به نظر نمی‌رسد که دولت از آن اعتراضات به نحو درست و کارشناسی بهره‌ای برده باشد و رویکرد درست و منطقی در خصوص اعتراضات اخیر نیز استفاده شود. البته شاید هنوز برای قضاوت زود باشد اما این امید می‌رود که مثل سابق این اندیشه به وجود نیاید که با جمع کردن اعتراضات همه دیگر مشکلی وجود ندارد و مردم نسبت به امورات جامعه در حوزه‌های مختلف اعتراضی ندارند. اگر به اعتراضات مردم در آن سال پرداخته می‌شد و پاسخی قانع‌کننده برای آن می‌یافتند شاید امروز شاهد اعتراضاتی در سطح شهرها نمی‌بودیم. به هر صورت برای ایجاد آرامش در جامعه باید به سمت گفت‌و‌گو رفت، طرف مقابل را به رسمیت شناخت و در شرایطی برابر به گفت‌و‌گو پرداخت. آنچه مسلم است گفت‌و‌گو بهترین راه برای حل مشکلات و ایجاد آرامش در جامعه است؛ گفت‌و گویی که می‌تواند در سطوح مختلف رقم بخورد.»

 

چرایی تمرکز دشمن روی مراکزآموزشی و مدارس

علی حسن حیدری - کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی برای «جام‌جم» نوشت: «اتاق اندیشه‌ورزی و طراحی دشمن با بازگشایی مدارس و مراکز آموزشی بعد از دو سال تعطیلی، سیاست رسانه‌ای و میدانی خود را بر جنگ شناختی و ادراکی در مدارس و مراکز آموزشی متمرکز کرده است و جنگ شناختی نظام‌مندی را در فضای مدارس و دانشگاه‌ها برنامه‌ریزی و به اجرا گذاشته است. هدف دشمن نه حمایت از مرحومه «مهسا امینی» بلکه براندازی اصل دین و تجزیه ایران است. دشمن با سوار شدن بر موج احساسات اجتماعی قشر نوجوان و جوان، تلاش دارد با استفاده از زنان، جوانان و دانشجویان، اهداف خود را در کف خیابان‌ها و با ایجاد سپر انسانی از میان دانش‌آموزان محقق کند.

باید توجه داشت که امروز در مقابل جریان منسوخی قرار داریم که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و تلاش دارد با ایجاد سپر انسانی از میان دانش‌آموزان حیات سیاسی خودش را تضمین کند. دشمن امروز ظرفیتی را به میدان آورده که نه‌تنها به دلیل شرایط سنی از قدرت تحلیل حوادث و پیامدهای آن برخوردار نیست، بلکه تحت‌تأثیر جو تبلیغاتی عظیم دشمن به‌راحتی احساساتش تحریک می‌شود، فریب‌ می‌خورد و تحت‌تاثیر جنگ شناختی دشمن، رفتارهایی از خود بروز می‌دهد که با فطرت پاکش همخوانی ندارد و فراتر از اقتضائات سنی آنهاست. از طرفی نسبت به مقاصد دشمن آگاهی لازم را ندارد و در عین حال از مخاطرات رفتارهای خشن و غیرارادی خود نیز بی‌خبر است. دشمن با سوءاستفاده از عواطف پاک دانش‌آموزان کم‌سن و سال به دنبال جبران ناکامی‌های خود در کشاندن اقوام و اقلیت‌های قومی و مذهبی و خانواده‌ها به کف خیابان است. او نیک  می‌داند با قربانی کردن دانش‌آموزان به‌ویژه دختربچه‌ها، می‌تواند به برافروخته شدن آتش احساسات عمومی دست یابد و خانواده‌ها را به حمایت از فرزندان معصوم به خیابان بکشاند. 

امروز دشمن با کمک مزدوران داخلی و وطن‌فروشان خارجی، جنگ پیچیده شناختی را علیه ایران و اسلام به‌راه انداخته است که متأسفانه در بخش‌هایی هم موفق شده برخی از فرزندان ایران عزیز را نسبت به هویت ملی و فرهنگی دچار شبهه کند و آنها را در مسیر آشوب‌های اجتماعی سوق دهد. با نگاهی به جمع افراد دستگیرشده درآشوب‌های اخیر، متوجه می‌شویم که به غیر از عناصر مزدور و معاندی که نقش کارگردانی میدانی را به‌عهده دارند، بخش عمده آنها دانش‌آموزانی فریب‌خورده  هستند که نه از سیاست سررشته‌ای دارند، نه جنگ شناختی را می‌فهمند، نه دشمن را می‌شناسند و نه حتی برخی از مسئولان نظام را؛ وقتی با این سؤال مواجه می‌شوند که چی شد که وارد آشوب شدید، می‌گویند تحت‌تاثیر رسانه‌های بیگانه احساساتی شدیم و غیرارادی و ناخواسته با موج آشوب‌ها همراه شدیم. این نشان می‌دهد که دشمنان به دنبال شکست در پروژه فراگیرسازی آشوب‌ها در چند هفته گذشته و پس از ناامید شدن از همراهی بدنه مردم، سعی می‌کنند با کمک برخی مدیران   و معلمان نفوذی در مدارس و آموزشگاه‌ها بر مرکب احساسات نوجوانان و دانش‌آموزان سوار شوند و با دورکردن ذهن و فکر دانش‌آموزان از درس و کلاس، جوانان و نوجوانان پاک‌سرشت را به سمت رفتار‌ها و ناهنجاری‌های سیاسی، اجتماعی و به‌طور مشخص کشف حجاب، هدایت کنند و از این طرق به مقاصد سیاسی و امنیتی خود دست یابند. در این رابطه ذکر چند نکته ضروری است؛ نخست این‌که آموزش و پرورش به عنوان خط مقدم مبارزه با تهاجم فرهنگی و رسانه‌ای دشمن، بهترین نهاد برای مقابله با دشمن در زمینه کار‌های فرهنگی است. دوم این‌که برخی در پی برچسب‌زنی روی نسل ممتاز انقلابی دهه هشتادی، هستند. این‌که بعضی از اتفاقات و اقدامات غیرانسانی خشن اخیر به این نسل تعمیم داده شود، حرکت غیرمعقول و غیرواقعی است، فزندان دهه ۸۰ انقلابی‌تر از نسل‌های گذشته هستند، دلیل یارگیری دشمن از میان این نسل هم به این ویژگی آنها برمی‌گردد. در این ارتباط باید بین آسیب‌شناسی رفتار با اتهام‌زنی و برچسب‌زنی به نسل جدید تمایز قائل شد؛ باید دقت داشت که مدل مواجهه دهه هشتادی‌ها در فضای مجازی، کاملا متفاوت از نسل‌های دیگر است.  این نسل مجهز به فضای مجازی است و طبیعی است که هجمه و مانور دشمن بر موضوع خانم امینی، روی دانش‌آموزان این نسل کارسازتر باشد. راه چاره برنامه‌ریزی بلندمدت برای این پتانسیل بی‌بدیل است. سوم این‌که دشمن متاسفانه درچند دهه اخیر در حوزه جنگ نرم به‌ویژه جنگ شناختی در برخی موارد به موفقیت‌هایی رسیده که اکنون اثرات آن را در جامعه و به‌ویژه‌ روی نسل جوان و نوجوان مشاهده می‌کنیم که باید برای مقابله با آن، برنامه‌ریزی بلندمدت انجام داد. 

چهارم این‌که خانواده‌ها، جوانان و نوجوانان عزیز باید هوشیار باشند، فریب شبکه‌های دشمن ایران و اسلام و ترفند‌های پیچیده آنها را نخورند. همچنین مراقبت کنند که در زمین «مین‌گذاری»‌شده دشمن، ناخواسته قدم نگذارند و بدانند که دشمن به دنبال استفاده ابزاری از عواطف پاک جوانان و نوجوانان با مقاصد سیاسی و امنیتی است.

نکته پنجم این‌که دشمن در یک راهبرد بلندمدت، تلاش دارد با دادن الگوی اشتباه به جوانان و نوجوانان، به‌ویژه دختران ایران عزیز، هویت جامعه و نظام ارزشی ایرانی - اسلامی را با چالش روبه‌رو کند و به نابودی بکشاند. نابودی نظام هویت جامعه و نظام ارزشی ایرانی - اسلامی اتفاق نمی‌افتد، مگر از طریق نابودی نظام آموزشی، نابودی کانون خانواده و جامعه‌پذیرکردن الگوی اشتباه زندگی در میان نسل جوان و نوجوان به عنوان مدیران آینده خانواده و کشور. 

نکته پایانی این‌که باید توجه داشت که دشمنی با ایران و نظام ارزشی و هویت ایرانی - اسلامی محدود به دوران انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نیست، بلکه در زمان قبل ازانقلاب نیز آمریکایی‌ها یک مرکز ویژه با عنوان مرکز پرورش افکار در ایران ایجاد کرده بودند که ماموریت آن تغییر نظام فکر و ارزشی جامعه ایران بود. این مرکز که متاسفانه از حمایت رژیم پهلوی نیز برخوردار بود و برنامه‌ریزی بلندمدتی برای تغییر نظام هویتی ایرانیان داشت که پروژه کشف حجاب رضاخان مصداق روشن آن بود.»

 

تقاطع‌یافتگی

احمد غلامی در سرمقاله «شرق» نوشت: «اگر بخواهیم اعتراضات اخیر را با نظریه «بازتولید اجتماعی» تحلیل کنیم، ارتباط وثیقی بین این نظریه و اعتراضاتی که بیشتر معترضان آن زنان‌اند، پیدا خواهیم کرد. این نظریه درصدد است تعریف مارکس از کار را ارتقا داده و زوایای تاریک آن را روشن کند. دست بر قضا این بخش مغفول‌مانده آرای مارکس بیش از هر چیز به دفاع از حقوق زنان و ستمی که بر آنها تحمیل شده می‌پردازد. پیش از هر چیز باید بدانیم نزد مارکس نیروی کار توانایی ما برای انجام کار است. مارکس می‌گوید: «منظور من از نیروی کار یا توانایی کار مجموعه توانمندی‌های بدنی و ذهنی است که در شکل فیزیکی یعنی در وجه زنده موجود انسانی وجود دارد؛ ظرفیت‌هایی که او مادامی که هر نوع ارزش مصرفی تولید می‌کند به کار می‌اندازد». مارکس باور دارد «نیروی کار کالایی است که مالک آن، کارگر مزدبگیر، آن را به سرمایه‌دار می‌فروشد. چرا آن را می‌فروشد؟ برای اینکه زنده بماند». تأکید اینجا بر روی ادامه حیات است؛ یعنی نیروی مزدبگیر برای ادامه حیاتش کار می‌کند و ادامه حیاتش چیزی نیست جز درآمدزایی بیشتر و تولید ارزش اضافه برای سرمایه‌دار. کارگر به ‌معنای وثیق آن که اینک به همه طبقات فرودست اطلاق می‌شود اگر دست از کار بکشد، هم خودش هم خانواده‌اش به خطر می‌افتد. مارکس معتقد است: «فقط در ذیل نظام تولید سرمایه‌داری که تولید کالایی در تمام جامعه عمومیت می‌یابد و کار کالایی شده که آماده فروش در بازار است شیوه غالب استثمار می‌شود». آنچه ما از اقتصاد می‌بینیم، نمود ظاهری آن است که به نظر برابری‌طلبانه می‌رسد. در یک‌سو، کارگر است و در سوی دیگر رئیس که طبق قراردادی دستمزدی با یکدیگر به مبادله پرداختند. حتی اگر در این وضعیت ارزش اضافه‌ای را که تولید می‌شود‌ در نظر نگیریم، باز سرمایه‌دار قراردادی را که با نیروی کار می‌بندد، قرارداد یک طرف با طرف دیگر نیست. این قرارداد به‌طور ضمنی با خانواده نیروی کار نیز بسته می‌شود که وظیفه‌اش ریکاوری و بازگشت مجدد کارگر به کار است که زنان عهده‌دار این مسئولیت سنگین‌اند، کاری که به‌صورت رایگان برای سرمایه‌دار انجام می‌گیرد. این بخش کار همان «بازتولید اجتماعی» است. ابتدا مارکسیست‌ها و فمینیست‌ها بودند که به نادیده گرفته‌شدن این بخش از کار که همان بازتولید اجتماعی است، توجه کردند: «نظریه‌پردازان بازتولید اجتماعی به‌درستی به دنبال آن‌اند که آنچه را مارکس بررسی نکرده پی بگیرند، یعنی استلزامات این امر را که، به‌رغم حیاتی‌بودن بازتولید نیروی کار {برای فرایند تولید}، این بازتولید خارج از چرخه تولید کالا صورت می‌گیرد، در طول تاریخ، ماندگارترین مکان برای بازتولید نیروی کار قطعا واحد مبتنی بر خویشاوندی بوده است که آن را خانواده می‌نامیم. خانواده با فراهم‌کردن غذا، سرپناه و مراقبت فیزیکی، نقش کلیدی در بازتولید زیستی -در حکم جایگزینی نسلی طبقه کارگر- و بازتولید کارگر ایفا می‌کند تا کارگر برای روز کاری بعد آماده شود. زنان هر دو این کارکردها را ذیل نظام سرمایه‌داری به شکل ناهمخوانی انجام می‌دهند و این دو منشأ ستم بر زنان در این نظام‌اند». این مکان بازتولید اجتماعی همان کانون بحران امروز است. کانون بحرانی که زنان برای احقاق حق خود و مطالبات نادیده انگاشته‌شده‌شان قدم به میدان گذاشته‌اند. این کانون ابتدا از فاز اقتصادی به فاز اجتماعی و از فاز اجتماعی به فاز سیاسی درآمده است. آنچه در اعتراضات اخیر که بیشتر زنان جلودار آن بوده‌اند، مطرح می‌شود، فقط بخشی از این مطالبات است. بخشی که توانسته در افق معنایی جدیدی و در شکل حجاب تجسد یابد و به قولی تصویری شود. در اقتصادهای نئولیبرالی مالی-رانتی همچون اقتصاد ایران این مکان‌های بازتولید اجتماعی بحران‌زاتر هستند؛ چراکه زنان در کنار ریکاوری اعضای خانواده گاه ناگزیرند خود به شغل‌هایی با درآمد اندک تن بدهند و قطعا این فشار مضاعفی است که خشم انباشته‌شده درون آنان را مستعد اعتراض می‌سازد. تا با هرگونه مظاهر اجحاف و محدودسازی مقابله کند. اعتراضات اخیر نشان داده موضوع زنان و سوژه‌شدگی آنان یکی از جدی‌ترین مشکلات دولت‌های انقلاب است که با شعر و شعار از کنار آن نمی‌توان عبور کرد؛ چراکه این مطالبات برحق زنان دامنه وسیعی دارد و قدرت اثرگذاری آن بر آحاد جامعه با عقاید متنوع و مختلف به‌مراتب از موضوعات دیگر بیشتر است. اگر اعتراضات اخیر از جمله خرداد 88، دی 96 و آبان 98 را واکاوای کنیم، درخواهیم یافت اعتراضات اخیر با محوریت زنان از اثرگذاری بیشتری برخوردار بوده است؛ اعتراضاتی که می‌توانست موجب «تقاطع‌یافتگی» با حوادث پیش از خود باشد که در مکانی استراتژیک همدیگر را قطع کنند. این اتفاق رخ نداد؛ چراکه نوعی انحصارسازی از این اعتراضات به وجود آمده بود، انحصاری‌سازی‌ای که می‌کوشید مشارکت چهره‌ها و جریان‌های سیاسی شناسنامه‌دار را در این اعتراضات نادیده بگیرد یا دست رد به سینه آنان بزند. اگرچه ایجاد تقاطع‌یافتگی برای چهره‌ها و جریان‌های سیاسی خارج از کشور اهمیت داشت، اما آنان ترجیح می‌دهند با انحصاری‌سازی این اعتراضات که دست بر قضا خوشایند جریانات داخلی است، کار را پیش ببرند و شاید همین امر موجب عدم تقاطع‌یافتگی اعتراضات شده است.»

 

 


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها