تحلیل از چپ و راست؛

وقایع اخیر و پسا وقایع اخیر

کد خبر: 1178776

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

وقایع اخیر و پسا وقایع اخیر

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

انتخاب دیالوگ به جای مونولوگ

محمدجواد حق‌شناس در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «راهکار عبور از مشکلات پیش روی کشور چیست؟ این پرسش یکی از بنیادی‌ترین ابهاماتی است که پاسخگویی به آن می‌تواند مسیر پیش روی کشور را در افق آینده مشخص کند.معتقدم یکی از مشکلات جدی پیش روی نظام تصمیم‌سازی کشور اجرای سازوکارهایی است که در آنها امکان انتقال پیام برای آحاد ملت به خصوص جوانان به سیاستگذاران و مدیران وجود ندارد. به نظر می‌رسد مسیر داد و ستد فکری و گفت‌وگو و تبادل نظرات متفاوت محدود شده است. اساسا رویکردهای یکسویه به مطالبات جوانان و سایر گروه‌های مرجع باعث شده تا خواسته‌های بحق مردم در قالب اعتراضات بروز کند و برای برخی خیابان یگانه راه دنبال کردن مطالبات به نظر بیاید. این در حالی است که جایگاه معقول کنشگری‌های عمومی قبل از خیابان در رسانه‌ها، تشکل‌های مدنی، انتخابات و... شکل می‌گیرد. در واقع به جای ایجاد دیالوگ با مردم و جوانان نوع خاصی از مونولوگ یک طرفه مشاهده می‌شود که در آن نهادهایی مانند صداوسیما، تریبون‌های رسمی و... سخن می‌گویند و توقع دارند تا طرف مقابل تنها شنونده سخنان مطرح شده باشد. این رویه امروز مشکل اصلی ساختاری است که سهم مناسبی برای جوانان در نظر نمی‌گیرد و تلاش می‌کند تا حرف خود را به کرسی بنشاند. طبیعی است تداوم این وضعیت منجر به بروز برخی نارسایی‌ها می‌شود و مشکلاتی را ایجاد می‌کند. این چالش در زمان شکوفا شدن دهه هشتادی‌ها به بالاترین درجه رسیده است. جوانان این نسل احساس می‌کنند، گوش شنوایی برای شنیدن حرف‌های آنها وجود ندارد و تصور می‌کنند سیستم حاضر نیست ابهامات موجود را برای آنها روشن کند. بنابراین احساس تحقیر می‌کنند و در واکنش به این تحقیر مسیر سخت و دشوار را برگزیده‌اند. این نسل احساس می‌کند برای شنیده شدن صدایش ناچار است به خیابان بیاید. اما واقعیت چیز دیگری است، معتقدم امروز بیش از هر چیز در رویکرد متولیان از جمله مجلس، دولت، تریبون‌های رسمی، رسانه‌ها و...نیازمند اصلاحات ضروری هستیم. اگر مدیران ایرانی و متولیان انتظار دارند تا گفت‌وگو و تفاهمی میان این نسل و سیستم شکل بگیرد و جوانان آرامش را انتخاب کنند باید زمینه تحولات اساسی و کنشگری معقول را برای جوانان فراهم کنند. مسوولان باید قبول کنند که دوره یکسویه‌نگری و مخاطب قرار دادن 80میلیون ایرانی پایان یافته و زمان دیالوگ و گفت‌وگویی فراگیر از راه رسیده است. افرادی که نشان داده‌اند دلسوز کشور هستند و خواهان اصلاح وضع موجودند، باید نقش واسط را ایفا کنند تا کشور دچار خسارت‌های ریشه‌ای نشود. برای پایان دادن به دوران مرجعیت رسانه‌های بیرونی در لندن، تل‌آویو، واشنگتن، ریاض و... باید رسانه‌های داخلی به رسمیت شناخته شوند و اجازه داده شود تا رسانه‌های داخلی آزادانه فعالیت کنند. باید به دستگیری خبرنگارانی که کارشان جز بازتاب واقعیت نبوده است، پایان داده شود. یک بانوی خبرنگار مدتی قبل برای بازتاب رخداد مرتبط با مرگ مهسا امینی راهی سقز شده است تا به صورت میدانی از وضعیت گزارش دهد. این خبرنگار اما با واکنش دستگاه‌های مسوول مواجه شده و بعد از دستگیری راهی زندان می‌شود. با این رویکرد طبیعی است که مرجعیت خبری به جای رسانه‌های داخلی به بیرون منتقل شود. از سوی دیگر باید اجازه داده شود تا احزاب منتقد در جایگاه واقعی خود قرار بگیرند و وضعیت کشور را نقد کنند. باید اجازه داده شود، اساتید دانشگاهی به فعالیت‌های خود در دانشگاه‌ها ادامه دهند و نباید با تیغ تیز حذف آنها را از دانشگاه‌ها خارج کرد. از سوی دیگر کارشناسان و تحلیلگران منتقد نیز باید آزادانه به نقد بپردازند و زمینه گفت‌وگو فراهم شود. با تجربه این مسیر است که عواقب سوء قبلی که به دلیل رویکردهای سلبی ایجاد شده، بهبود می‌یابد و جامعه به سمت پویایی حرکت می‌کند. در غیر این صورت اگر مسوولان روی خواسته‌های خود پافشاری کنند و حاضر به اجرای اصلاحات نشوند، دامنه مشکلات افزایش می‌یابد و دشمنان کشور نیز از این شکاف سوءاستفاده خواهند کرد. شنیدن انتقاد از سوی رسانه‌ها، اساتید، جوانان، زنان و... نه‌تنها نگرانی ندارد، بلکه چشم‌انداز روشنی از آینده تصویرسازی می‌کند.»

 

خشونت عریان اغتشاشگران را نزد مردم رسوا کرد

عباس حاجی نجاری در سرمقاله «جوان» نوشت: «اغتشاشات اخیر در کنار هزینه‌هایی که بر مردم ایران تحمیل کرد، ابعاد دیگری از دشمنی‌های گردانندگان نظام سلطه علیه مردم ایران را آشکار ساخت و درستی مسیری را که مردم ایران در طی بیش از چهار دهه برای حفظ استقلال، تمامیت ارضی و تجلی اقتدار ایران طی کرده‌اند، اثبات کرد.

اگرچه این واقعیت در برخی دیگر از فراز‌های تاریخ انقلاب در جریان تشدید تحریم‌های اقتصادی و یا تهدیدات نظامی و یا حمایت مستقیم امریکایی‌ها از فتنه‌هایی که عوامل داخلی برای مقابله با نظام اسلامی در تیر ۱۳۷۸ و یا خرداد ۱۳۸۸ طراحی و به اجرا درآورده بودند، آشکارشده بود، اما شتاب‌زدگی دشمنان نظام در جریان اغتشاشات اخیر و توهم آن‌ها در احتمال تأثیر این آشوب‌ها در فروپاشی نظام اسلامی در اثر این آشوب‌ها و اغتشاشات، سبب شد که بسیار سریع‌تر، صریح‌تر و عریان‌تر وارد ماجرا شده و به دلیل حمایت از اغتشاشات نزد مردم ایران رسواتر شوند، به‌گونه‌ای که روز گذشته رابرت مالی مسئول پرونده ایران در وزارت خارجه امریکا، با تغافل نسبت به مواضع اخیر مسئولان این رژیم علیه مردم ایران، مدعی شد که امریکا در پی براندازی نظام ایران نیست!

ریشه اصلی تمسک دشمنان به جنگ شناختی برای تضعیف و یا فروپاشی نظام اسلامی به‌عنوان گامی مهم در عرصه جنگ ترکیبی را باید در شکست آن‌ها در دیگر عرصه‌های مقابله با مردم ایران نظیر جنگ نظامی و تهدیدات امنیتی و یا تحریم اقتصادی و... دانست. کار ویژه‌های جنگ شناختی تغییر نگرش در جامعه کشور هدف، اختلال و ایجاد خطا در دستگاه محاسبات تصمیم گیران، اثربخش نمودن جنگ اطلاعاتی، ایجاد گسست عاطفی-ادراکی بین توده‌ها و نخبگان با حاکمیت و نهایتاً تضعیف و زوال سرمایه اجتماعی نظام‌های سیاسی است. این نوع جنگ از طریق شیوه‌هایی مانند اعتماد زدایی، اعتبار زدایی، مشروعیت زدایی و قداست زدایی، ناامید‌سازی و ناکارآمد نمایی یک کشور و جامعه را به افراد آن جامعه تلقین می‌کند و درواقع مردم جامعه را که اصلی‌ترین سرمایه اجتماعی یک کشور هستند به‌راحتی نسبت به جامعه و کشور بدبین می‌کنند و امید به آینده را در آن‌ها از بین می‌برند و مردم نسبت به اعتقادات به چشم خرافات نگاه می‌کنند و حالت رویگردانی- اجتماعی به آن‌ها دست دست می‌دهد

کیت کلارنبرگ، روزنامه‌نگار انگلیسی در مقاله‌ای در سایت کرَدِل (cradle) اغتشاشات اخیر در ایران را مبتنی براین الگو دانسته و مدعی می‌شود که ناآرامی‌های اخیر در ایران در واکنش به مرگ مهسا امینی، اگرچه ریشه در نارضایتی‌های مشروع طبقه‌ای از جامعه ایران دارد، اما هم‌زمان نشانه‌ای از تأثیرات یک جنگ روانی و رسانه‌ای گسترده تحت حمایت غرب در تحریک و هدایت پشت پرده این ناآرامی‌ها دیده می‌شود. او افزود: «تن‌ها چند روز پس از شروع اعتراضات در ۱۶ سپتامبر، واشنگتن‌پست فاش کرد که پنتاگون حسابرسی گسترده‌ای از تمام تلاش‌های آنلاین خود علیه ایران را، پس از افشای اینکه تعدادی حساب جعلی که توسط بخش فرماندهی مرکزی آن (سنتکام) اداره می‌شد، آغاز کرده است.»

این راهبرد غرب را در عرصه‌ای دیگر از قول دو جاسوس فرانسوی می‌توان شنید. اوایل اردیبهشت‌ماه در کافه‌ای در خیابان جمال‌زاده یک جلسه سری و مهم برگزار می‌شود. در آن محفل سیسیل کوهلر و همسرش ژاک پاری دو تبعه فرانسوی که تحت پوشش توریست به ایران سفرکرده‌اند رو به حاضران می‌گویند که به‌زودی خبر‌های مهمی درراه است و باید تشکیلات‌سازی کنیم. در این جلسه علاوه بر دو جاسوس فرانسوی و رابطان آن، اعضای گروهک کانون صنفی معلمان و تعدادی از مارکسیست‌های باقی‌مانده از سندیکای اتوبوس‌رانی نیز حاضر بوده و دستورات عامل فرانسوی را موبه‌مو یادداشت می‌کردند. در انتهای این جلسه کوهلر به یکی از اعضای شبکه ساز در میان معلمان می‌گوید که باید برای نظام مسئله‌سازی کنید! جاسوس فرانسوی به افراد حاضر در جلسه توصیه کرده بود که اگر برای جامعه مسئله‌سازی کنید، می‌توان با سرمایه‌گذاری روی آن مسئله را به مطالبه تبدیل کرد. به اعتقاد افسر فرانسوی تا زمانی که جنس یک ماجرا به مطالبه اجتماعی بدل نشود نمی‌توان آن را شبکه‌سازی کرده و درنهایت خیابانی کرد. از نگاه رابط فرانسوی که در همان روز توسط سربازان گمنام امام زمان دستگیر می‌شود، اقداماتی که تا آن روز در کف خیابان از سوی برخی گروهک‌های به‌اصطلاح صنفی انجام می‌شد تنها هسته‌های سلولی کوچکی بود که توانایی جذب حداکثری نداشت؛ ازاین‌رو باید مطالبات صنفی از رنگ زرد به سرخ تبدیل وضعیت داده تا شرایط برای عملیات اغتشاش خیابانی فراهم شود.

در این میان فوت خانم امینی، بهانه مناسب را برای دشمنان نظام اسلامی فراهم کرد تا طراحی چندماهه چندین سرویس جاسوسی غربی را با هدایت ده‌ها شبکه ماهواره‌ای و هزاران سایت در فضای مجازی و به‌کارگیری تمامی عوامل داخلی و گروهک‌های معاند، عملیاتی کرده و ایران عزیز را برای چند روز درگیر اغتشاش و آشوب کردند. در این ماجرا در کنار حمایت مستقیم رئیس‌جمهور امریکا و سران کشور‌های اروپایی از زمان شروع اغتشاشات در اواخر شهریور از اغتشاش‌گران، و اعمال تحریم‌های جدید علیه مقامات کشورمان، رئیس‌جمهور امریکا اعلام کرد که دسترسی ایرانیان به اینترنت را از طریق تسهیل دسترسی بیشتر به سرویس‌های امن خارج از کشور را آسان‌تر خواهد کرد!

رئیس سازمان «سیا» هم ضمن حمایت از اغتشاشات در ایران با تأکید بر اینکه امریکا باقدرت از اغتشاش‌گران حمایت می‌کند، مدعی می‌شود‌: فکر نمی‌کنم که این اعتراضات منزوی و در گوشه و کنار باشد و آنچه که حداقل برای من و تحلیلگران ما در اینجا قابل‌توجه است، گستردگی و فراگیری این اعتراضات در حال حاضر است. این‌ها افراد واقعاً شجاعی هستند و بسیاری از آن‌ها زنان واقعاً شجاع هستند. آن‌ها از بسیاری از جهات دیگر خسته شده‌اند و مایل هستند که ریسک انجام تظاهرات را بپذیرند، به خاطر اینکه از فروپاشی اقتصادی، فساد و از محدودیت‌های اجتماعی که به‌ویژه زنان ایرانی با آن مواجه هستند و همچنین از سرکوب سیاسی خسته شده‌اند. وی سپس می‌افزاید آنچه که من می‌توانم بگویم این است که حمایت ما به‌عنوان یک دولت از جریان آزاد اطلاعات، باقدرت ادامه خواهد یافت.

مستندات فوق دلیل صراحت و سرعت بیگانگان در حمایت از این اغتشاشات را آشکار می‌کند، نکته‌ای که فرمانده معظم کل قوا (مدظله‌العالی) در بیانات خود در مراسم دانش‌آموختگی دانشجویان دانشگاه‌های افسری نیرو‌های مسلح در روز ۱۱ مهرماه بر آن تأکید و با تبیین دقیق نقش دشمنان نظام اسلامی در طراحی و اجرای این حوادث، یادآور شدند‌: بنده به‌صراحت می‌گویم این برنامه‌ریزی کار امریکا، کار رژیم غاصب و جعلی صهیونیستی و دنباله‌رو‌های آن‌ها است؛ نشسته‌اند برنامه‌ریزی کرده‌اند. عمله و مزدوران و حقوق‌بگیران آنها، بعضی از ایرانی‌های خائن هم که در بیرون از کشور هستند، به این‌ها کمک کردند.

ایشان سپس در مورد دلایل این سرمایه‌گذاری غربی‌ها روی اغتشاشات در ایران یادآور می‌شوند:آن‌ها فقط با جمهوری اسلامی مخالف نیستند، با ایران مخالف‌اند؛ امریکا با ایران قوی مخالف است، با ایران مستقل مخالف است. همه بحث آنها، همه دعوای آن‌ها سر جمهوری اسلامی نیست؛ البتّه با جمهوری اسلامی به شدّت و عمیقاً دشمن‌اند، در این شکی نیست، امّا بدون جمهوری اسلامی هم با ایرانی که قوی باشد مخالف‌اند، با ایرانی که مستقل باشد مخالف‌اند. آن‌ها ایران دوران پهلوی را دوست دارند: گاوشیرده و مطیع اوامر آن‌ها که شاه مملکت برای یک تصمیم، ناچار بشود سفیر انگلیس یا سفیر امریکا را بخواهد و از او کسب تکلیف بکند! این ننگ را ملّت ایران چگونه می‌تواند تحمّل بکند؟ آن‌ها این را می‌خواهند؛ با ایران مخالف‌اند.»

 

رفتار‌شناسی حکومت در پساوقایع اخیر

محمدعلی وکیلی در سرمقاله ابتکار نوشت: «پیرامون تاثیرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حوادث اخیر، بعدها به شرط حیات خواهم نوشت. اما فی‌الحال و عجالتاً چه باید کرد؟ پیش‌ترها گفته بودم جامعه ایران دارای دو قطب موافقان و منتقدان حکومت است که هر دو در اقلیت هستند و یک اکثریت خاکستری که در مقاطع مختلف تصمیمات مختلف می‌گیرد. اکنون این اکثریت به منتقدان حکومت پیوسته‌اند و طرفداران حکومت را در اقلیت قرار داده است. اگر با انکار این واقعیت می‌توانستیم ورق را برگردانیم همان را می‌کردیم اما اگر قرار باشد گذار از وضع موجود راه حلی داشته باشد، از پذیرش این واقعیت می‌گذرد. پیش‌تر بارها هشدار داده بودیم با این دست فرمان دوقطبی اقلیتِ انقلابی و اکثریت ‌ضدانقلابی تشکیل می‌شود. گفته بودیم که اصرار به حکومت بر و برای اقلیت، اپوزیسیونی حداکثری تولید می‌کند. البته که دشمنان ایران هم منتظر چنین روزی بودند تا از آن ماهی مراد خود را بگیرند اما فرصت طلبی دشمنان نباید صورت مسئله را برای ما عوض کند. این اکثریتِ مخالفِ حکومت محصول نحوه عملکرد خود حکومت است. حال با این وضعیت پرسش مهم این است که حکومت پس از این حوادث چگونه عمل خواهد کرد؟

چند سناریو محتمل است.

۱- حکومت با همان دست فرمان همیشگی پیش برود به گونه‌ای که انگار نه انگار اتفاقی افتاده است. در این سناریو، رویه‌های قبل با جولان تئوریسین‌هایی همچون عباسی، رسایی و نبویان ادامه پیدا می کند. رویه‌ای که بعید می‌دانم چندان بتواند بپاید و هر روز وزنه را به نفع اپوزیسیون سنگین تر می‌کند.

۲- در سناریوی بعد حکومت با درک درست و عمیق از تحولات نسلی و نیازها و آرمان‌های جدید جامعه ایران و با انتخاب رویکرد واقع بینی، در هیئت زبان و نهادش تغییرات مناسب را در خودش ایجاد می‌کند. به عقیده حقیر در این سناریو حکومت می تواند انبوه مختلف آرمان های سخت و بی چشم اندازش را به آرمان روشنِ استقلال ایران و تمامیت سرزمینی در سیاست خارجی تغییر دهد. برای این امر نیازمندیم زمین بازی امت محور را به زمین بازی منافع ملت تغییر دهیم و زبان مقتضی این شیفت را برگزینیم. در چنین فرضی حکومت باید به تئوریسین‌های مسئله آفرین خود بگوید که چند می‌گیرید خفه شوید؟ باید تئوری‌ها و تئوریسین‌هایی که توان هضم چنین تغییراتی را ندارند به گاراژ سپرد و در پارکینگ تاریخ پارک کرد. مبنای این فرض این است که حکومت دیگر حق هیچ گونه اشتباهی را ندارد و پیش از هر اشتباهی باید روزنه‌های اشتباهات مانند سخنران‌های بی‌مسئولیت را ببندد. در گام بعد باید اصلاحات بنیادین را شروع کند. از حجم تکالیف رضایت سوز و فوق طاقت بر ذمه مردم کم کند. انگشتانی که به بهانه های مختلف در چشم مردم است را قطع کند. دخالتش را جامعه به نفع مردم کمتر کند و به نفع مردم میان حقوق حکومت و مردم توازن ایجاد کند و...

۳- اجرای این سناریوی دوم با دو احتمال روبه‌رو است. احتمال اول اینکه حکومت به موازات دادن آزادی های اجتماعی عرصه را بر سیاسیون تنگ تر نماید. یعنی حکومت ظرفیت چنین تغییری را در هیئت کنونی خودش ببیند ولذا خودش تمام بار این تغییرات را به دوش بکشد.

۴- اما احتمال دومی هم وجود دارد که نظام همزمان با چراغ سبز به اصلاحات بنیادی با اعلام آشتی ملّی زمینه ورود نخبگان و جذب خیل عظیم ایرانیان را فراهم آورد. به قواعد دموکراسی و چرخش نخبگان تن دهد و چنین اصلاحاتی را به طور دموکراتیک پیش ببرد.

باید دید حکومت تن به کدام راه می‌دهد و زور مصلحان در حکومت بر مرتجعان آن می‌چربد یا نه؟!»

 

شمشیر و خلخال 

 محمدهادی صحرایی در «کیهان» نوشت: «فهمیدن و به کار بستن کلام علی از خواندن و گفتنش مهم‌تر است. باید مقتضیات زمان و مکان سخن و منظورش را فهمید. در مورد قرآن و احادیث هم همین‌گونه است. نمی‌شود قسمتی را از یک مجموعه منظم و به هم تنیده جدا کرد و به قضاوت نشست. نمی‌شود، لاإکراه فی الدین را بدون خواندن پیش و پس آن ترجمه کرد وگرنه خوارجی که فریب قرآنِ به نیزه بسته صفّین را خوردند، در نهروان، با فراموش کردن اطاعت از نبیّ در پذیرش ولایت ولیّ و نفهمیدن اصل مطلب، به « إن الحکم إلّالله » چسبیدند و به قعر جهنم رفتند. آنها بیش از ما قرآن می‌خواندند و بیش از ما اهل روزه و نماز بودند و بی‌باک و متوهم دانایی. داستان جمل را هم اگرچه در کودتای 88 دیدیم ولی هنوز به برخی خواص نافهم یا دیر فهم یا ساکتین همیشه فتنه‌ها و خاذلین جنایت‌ها گرفتاریم. 

چند روزی از فتنه جدید و جدی و جنگ خشن و آنلاین آمریکا و اسرائیل و قلاده به گردن‌های آنان علیه انقلاب اسلامیِ مردم مظلوم ایران می‌گذرد. نگارنده‌، پیشتر معتقد بود که در شیطنت‌های دشمنان در یک‌ساله اخیر، دو عامل جدی‌تر و اصلی‌تر است. اول، به هم زدن تمرکز دولت در ترمیم خرابی‌ها و تولید قدرت همه‌جانبه کشور و دوم، ناامید کردن مردم و انتقام از آنها. ولی در فتنه جدید معلوم شد که قدرتمندی ایران و افول آمریکا و سقوط اسرائیل نزدیک‌تر از چیزی است که تحلیل می‌کنیم. اروپا که گفته می‌شد ثروتمند و متمدن است اکنون در حال جمع کردن هیزم و فضولات حیوانی برای گذران زمستان سرد است و سعودی هم اگرچه اشک خود از جنگ یمن را پنهان می‌کند ولی فهمیده که شرف و شیره‌اش کشیده شده و باید برای دوران پس از شیردهی فکری بکند.

از همان ابتدا هیچ عاقلی نمی‌پذیرفت که فوت یک دختر جوان دلیل آشوب و اغتشاش و آتش و خون و خشونتی باشد که شاهدش بودیم‌، ولی می‌توانست برای سوءاستفاده دشمنانی که طراحیِ عملیات کرده‌اند، فرصتی مغتنم باشد. «نه به حجاب اجباری»، فریب و برای تحریک افکار عمومی بود و هرکس که چهل‌وسه ساله انقلاب را در بین مردم زندگی کرده می‌داند که این تهمت، یک شوخی بی‌نمک احمقانه است که وقتی از رسانه‌های سعودی منتشر شود از علایم جنون گاوی است و وقتی در رسانه‌های غربی گفته می‌شود، به دروغ بزرگ گوبلز شبیه‌تر است. آل‌سعود در یک روز 80 نفر را گردن می‌زند و در ساختمان اداری، خاشقجی روزنامه‌نگارِ منتقد را با اره تکه‌تکه کرده و با دروغ کتمان کرده و با پول، داستان را از رسانه‌ها و سازمان ملل جمع می‌کند و... اکنون شعار «زن، زندگی و آزادی» که رؤیای مردم مظلوم آنجا و شیوه مرسوم در جمهوری اسلامی است را سر می‌دهد. حقه بازهای حجری. 

غرب هم که مرور آمار تجاوز و عنف و قتل و کتک‌ زنان و تیراندازی و دفن صدها دانش‌آموز بومی در کانادا و کشتار دانش‌آموزان در مدارس آمریکا و چشم‌های کور شده جلیقه زردهای پاریس و نگهداری کودکان در قفس و زنان بوسنی و دختران سارایوو و قتل دایانا و جنگ وردن و... آنها انصافاً خارج از عاطفه بشری و یادآور جهنم است هم هرگز صلاحیت اظهار نظر در هیچ امور انسانی را ندارد و نیز موضع‌گیری کسانی که آزادگی، شرف، مردم و میهن خود را برای دشمن و در رسانه‌های وطن‌ستیزِ آنان به حراج گذاشته‌اند هم، اگرچه اهمیتی ندارد ولی اگر نامش را خبث و کینه نگذاریم حتماً به خیانت و جنایت در داستان « هملت» می‌ماند. شاید اگر سارتر هم در روزگار ما بود شخصیت کتاب «تهوع» را رسانه‌های معاند « غربی، عربی و عبری» قرار می‌داد و دروغ‌های وقیحانه و بی‌حیایی آنان در شایعه ‌سازی و پُررویی، که از سرِ افسردگی و پوچی و انزواست را نقد می‌کرد که حقیقتاً هم تهوع آور است.

اکنون، مسئولیت رسانه ملی در پالودن رسانه از بی‌سوادها و گرفتن مدیریت رسانه مردم از سلبریتی‌ها جدی است. نقش دولت محترم در اخراج پیام‌رسان‌های« فاسقٌ بِنَبأ» دشمن نیز بسیار جدی‌تر است. شاید برخی گذشتگان ریش‌شان در گرو بود ولی شما که فرزند و دل و قلوه‌ای پیش آنها ندارید. اقدام عقلانی و انقلابی کنید که مردم منتظرند. مسئولین میراث فرهنگی هم در کنار «رها کردن دشمنان کیلویی و عکس‌ انداختن با دهه هشتادی‌ها»، از آثار باستانی بیشتر مراقبت کنند تا آنها که وطن را با شعار «چو ایران نباشد تن‌شان مباد» آتش می‌زنند، به دستور رسانه‌های دشمن، حجاب از تن زنان سنگ‌نگاره‌ها درنیاورند. شما که به آنان از فرهنگ‌های خوب کهن نمی‌گویید تا بدانند زن، آنچنان در ‌اندیشه پاک پدرانشان ارزشمند بود که با پوشش و حجاب، او را از چشم هیز و خیال حیله‌گر نامحرمان می‌پوشاندند. و فرهنگ نحس و نجسی که دخترکی را برهنه می‌کند تا حاضرین بفهمند از کجا درآمده و از چه نوشیده‌اند، ایرانی نیست.  

مرور سابقه «فطرت‌ستیز» تفکر شرور نئولیبرال گویای این نکته است که تمدن غرب، حتی فروتر از توحش است و هرگز به حد و حصاری قانع نیست و امام راحل، در دهه بیست خورشیدی این حقیقت را در کتاب «کشف اسرار» نوشت. اشتباه برخی خواص را اگر از ساده‌لوحی بدانیم باید به آنها تذکر جدی داد که آروغ‌های روشنفکری از بی‌بنیه‌ها ناپسند و از خواص، نابخشودنی است.    

گروهی از خواص که معمولا جزو مسئولین سابق و اسبق هم بوده‌اند با تحلیل‌های رقیق، دائماً مراقبند که «در شمشیر امانتی شمر، خیانت نشود»2 یا از نهج‌البلاغه تنها داستان «خلخال پای دختر در ذمه» را نصفه بلدند و یاغیان و طاغیان را رها کرده و به جای پاسخگویی کوتاهی و ترک فعل در دوره مسئولیت خود، مسلمانان را به دق کردن دعوت می‌کنند. عادت کرده‌اند دستورات دین را ورچین کنند؛ راحت‌ها را بردارند و سخت‌ها را نقادی کنند. داستان را از نیمه بخوانند و به جای درس و عبرت و فهم قاعده‌ها و نتیجه‌گیری از اصول، غرق مثال‌ها شوند. در فتنه‌ها اگر از فتنه‌گران نباشند، عجولند و پر اشتباه. بدون تحقیق نظر داده و نفهمیده حرف می‌زنند و وقتی فهمیدند، به جای عذرخواهی و شرمندگی، پنهان می‌شوند. ظالم را رها و مظلوم را ملامت می‌کنند. به خودی، ظنین و حرف «فاسقانِ بنبأ» را تمکین می‌کنند. به جای کمین گرفتن برای دشمن، به خودی‌ها رکب می‌زنند تا از انتقادهای خود عکس روشنفکری بگیرند و در لشکر معاویه‌ها جا باز کنند. چقدر این شخصیت بازیگرانهِ بی‌هویت، نفرت‌آور و چِندِش است و به کاسبی برخی سلبریتی‌ها و نادرستی اختلاسگرها می‌ماند و گونه‌ای از عوام‌فریبی و دزدی اعتماد.

جنایات به روز شده منافق و کومله و دموکرات و آمریکا و اسرائیل را می‌توان در خیابان‌های دو هفته پیش کشور دید و اوج انصاف و عمق تحلیل دلواپسانِ شمشیر و خلخال را در امتحان‌های فوت مهسا امینی و ظلمی که به حافظان امنیت و بسیج و مردم کردند و خفگی مصنوعی آنها در شهادت پنجاه دختر و پسر افغان دانست. خطبه و حدیث شمشیر‌، پیش روی ما و متأسفانه کاسبان فتنه‌ها و خواص پراشتباه هم مبتلای ما و عتاب امیرالمؤمنین نیز به همین کسانی است که ترک موضع و جهاد کرده و با دشمن برخوردی نکرده و فقط نق می‌زنند. فراری‌ها و ساکتین و خاذلین. یعنی کسانی که انتخابات، منافع حزب، فرزندان در خارج‌، خناسان در اطراف و دوتابعیتی بودن‌، دهان‌شان را در دفاع از حق و مقابله با باطل قفل کرده و به یکی به نعل و یکی به میخ، عادتشان داده است وَ اللَهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون».

 

 

تعارض و خشم

کیومرث اشتریان در سرمقاله «شرق» نوشت: «ما در میانه تعارض و تناقضیم. از سویی هجمه برنامه‌ریزی‌شده‌ای جهانی به راه افتاده است که سرانگشت سازمان‌های جاسوسی و رسانه‌های قدرت‌های خارجی در آن هویداست که تمام‌قد به میدان آمده‌اند و جوانان و نوجوانان و هنرمندان و ورزشکارانی را تهییج و ترغیب و تهدید کرده و می‌کنند. از سوی دیگر نشنیدن صدای بسیاری از طبقات و جوانان «خشمِ» بسیاری را برانگیخته است. این خشم سبب شده است که راست را دروغ و دروغ را راست بپندارند، نیت‌های سوء دشمنان را حسن‌نیت و نیکخواهی‌ها را پلیدی بدانند. خشم سبب می‌شود که میل به این داشته باشیم که از طرفِ مقابلِ خود جز خشونت و پلیدی نبینیم. گویی برای خشم خود در پی توجیه می‌گردیم. می‌خواهیم آتش خشم خود را بیشتر شعله‌‌ور کنیم تا تحقیری را که کشیده‌ایم، در آتش این کینه بسوزانیم؛ در این میان، این جوانان و نوجوانان‌اند که قربانی این کینه‌توزی‌هایند. من در مقاله‌ای که اخیرا در رسانه‌ها منتشر شد، به تفصیل اثرات نفهمیدن و نشنیدن مقامات سیاسی و رسانه‌ای را بر پیدایی این اعتراضات بیان کرده‌ام. اما اینجا در پی آنم که بگویم ما در این تناقض و تعارض گرفتاریم. از سویی نمی‌خواهیم و نباید به این راضی باشیم که کشور در گرداب آشوب و بلوا و ناآرامی گرفتار شود و از سویی نمی‌توانیم این حجم از بی‌اعتنایی به خواست‌ها و مطالبات جوانان را نادیده بگیریم. از سویی همگی می‌دانیم که تقریبا در همه مرزها تحرکات علیه ما جدی است و هرگونه آشوبی در این زمان به نفع قدرت‌های خارجی‌ است. از سوی دیگر به طرز حیرت‌آوری مواجه هستیم با، «نشنیدن» و «ندیدن» در حوزه مدیریت. این هر دو سوی تناقض، یکدیگر را تقویت می‌کنند و امنیت همه را در معرض خطر قرار می‌دهد. کلید اصلیِ «خشم» در همین نشنیدن و ندیدن است.

با جریان رسانه‌ای اپوزیسیونی مواجهیم که با فشار بر فعالان هنری و ورزشی از آنان می‌خواهد اعلام موضع کنند و مرگ بر فلان و بهمان بگویند. این، خود نمادی از دیکتاتوری و تمامیت‌خواهی‌ است که از افرادی که ای‌بسا هیچ تمایلی به امور سیاسی نداشته باشند، به زور بخواهیم که اعلام موضع کنند. این تفتیش عقاید است که اتفاقا از سوی کسانی انجام می‌شود که برای دیکتاتوری مرگ می‌جویند. کسانی که باوجود زندگی در غرب حداقل‌هایی از رفتار دموکراتیک و «اخلاق لیبرالی» را هم درک نکرده‌اند و دست فاشیست‌های جهان سوم را از پشت بسته‌اند. هر‌کس که به تندی و خشم و خشونت آنان رفتار نکند،‌ «وسط‌باز» معرفی می‌شود. «وسط‌باز» یک شعار فاشیستی است. ظریفی گفته بود صد سال پیش در مینی‌بوس قم به تهران با جمعی از بازاریان همسفر بودم. در آن میان کسی بود که دائما می‌خواست صلوات بفرستید و تقاضا می‌کرد بلند و بلندتر. همگی با فشار بر گلوی خود بلند و بلندتر صلوات می‌فرستادند که مبادا فردا در بازار به تهمت زندیق رانده نشوند. همان حکایت جامعه سنتی در فضای مجازی تکرار می‌شود و تو باید با صدای بلند مطابق میل آنان اعلام موضع کنی و الا با تحقیر و تهدید مواجه می‌شوی. من به اندازه کافی حکومت خودمان را در مقالات دیگرم نواخته‌ام و اینکه قطره‌قطره خشم، طرد و تحقیر را بر جوانان و نیروهای سیاسی خورانده است. همین خشم سبب شده که توطئه‌های سازمان‌های جاسوسی را نبینیم، عملیات تخریبی رسانه‌ای را نبینیم، معیارهای دوگانه غربیان را در قتل خاشقچی یا ابوعاقله خبرنگار فلسطینی و سکوت معنادار برخی از قدرت‌های غربی را در آن نبینیم، تحریک و تشویق به خشونت از سوی رسانه‌های خارجی را نبینیم، دمیدن در آتش کینه و دشمنی را نبینیم و بلکه به همه اینها رضایت دهیم. به نظرم بر ماست که همواره بر اصلاح رفتار تأکید کنیم و همیشه به یکدیگر اخلاق سیاسی و اصول ارزشی را ترویج کنیم؛ به‌ویژه اگر جوانان طرف ما باشند. اگر از هم‌اکنون چنین نکنیم رفتارهای غیراخلاقی در کنش سیاسی جوانان نهادینه خواهد شد. اگر شعارهای مشمئزکننده از سوی بخش اندکی از دانشجویان در دانشگاه شریف یا فشار بر این دانشگاه نخبه‌پرور را محکوم نکنیم، این زخم هولناک در حرکت دانشجویی عمیق‌تر خواهد شد و ادامه خواهد یافت؛ هرچند‌ این‌گونه شعارها ناشی از خشم باشد.

«جنگِ خشم» از طریق رسانه‌ها دامن زده می‌شود. این خشم ناشی از زخمی عمیق است که در مواقع بحرانی همه اختلاف‌نظرهای سیاسی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و جامعه را به‌شدت دوقطبی می‌کند و همه افکار، آرا، اندیشه‌ها، اندیشمندان و متفکران را می‌سوزاند. پرسش مهم این است که چگونه می‌توان از این خشم کاست؟ آن‌کس که قدرتمندتر است (یعنی حکومت) بیش از دیگران مسئول است که ازخودگذشتگی نشان دهد و تلاش خود را برای زدودن این خشم به کار بَرَد. متأسفانه آنچه ‌حیرت‌آور است، این است که از سوی دولتمردان هنوز ابعاد این موضوع درک نشده و به نظر می‌آید که ظرفیت و توانِ فهم این «خشم» را هم ندارند. هنوز نمی‌تواند دریابد که برای کسب اعتماد باید به قربانی‌کردن متخلفان بپردازد، رسیدگی ملی به حوادث ملی را توسط نیروهای معتمد به انجام رساند، صدای معترضان را در رسانه ملی بازتاب دهد و گرایش‌های گوناگون از اندیشمندان را در رسانه ملی میدان دهد. ظرفیت خشمی که در وقایع اخیر آزاد شد، می‌تواند خطری برای «امنیت ملی» و «حیثیت ایرانیان» در سراسر جهان باشد.

باید کشور را از دوقطبی‌های افراطی نجات داد. باید کشور را از «خشم» نجات داد. همه ما ایرانیان مسئولیم که این خشم را در همه ابعادش بشناسیم و برای درمان آن بکوشیم. بیش و پیش از هر چیز هر‌آن‌کس که در حکومت است، مسئولیت سنگین‌تری دارد. البته بازنگری در فرهنگ سیاسی و ساختار حقوقی در اولویت نظریه‌پردازی برای برون‌رفت از یک بن‌بست تاریخی است که ظرفیت هولناکی مانند تجزیه ایران را دارد و مد‌نظر دشمنان است.»

 

مراقب سوءاستفاده فتنه‌گرها باشید!

علی نانکلی در «وطن امروز» نوشت: «امیرالکلام حضرت علی بن ابی‌طالب(ع) در نخستین حکمت نهج‌البلاغه جمله‌ای دارند که در عین کوتاهی، دریایی از حکمت‌های اجتماعی و سیاسی در آن نهفته است. ایشان می‌فرمایند: «کُنْ فِی الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ، لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ؛ در فتنه‌ها همچون شتر کم‌سن و سال باش؛ نه پشت او قوى شده که سوارش شوند، نه پستانى دارد که بدوشند».

براى روشن شدن محتواى این کلام بسیار پرمعنا لازم است قبلا 2 واژه «فتنه» و «ابن لبون» تفسیر شود.

فتنه، از ماده «فتن» (بر وزن متن) در اصل به معناى قرار دادن طلا در کوره است تا خالص از ناخالص جدا شود. سپس به معناى هرگونه آزمایش و امتحان و بلا و عذاب و حتى شرک و بت‌پرستى و آشوب‌هاى اجتماعى آمده و در اینجا منظور همان آشوب‌هاى اجتماعى است. 

لبون، به شترى گفته مى‌شود که به جهت زاییدن مکرر پیوسته در پستانش شیر است (لبون به معناى شیردار است از ماده لبن) و ابن لبون به بچه چنین شترى گفته مى‌شود که 2 سال آن تمام شده و وارد سال سوم شده است؛ نه قوت و قدرت چندانى دارد که بتوان بر پشت او سوار شد و نه پستان پرشیرى (زیرا هم کم‌سن و سال است و هم نر) و به این ترتیب هیچ‌گونه استفاده‌اى از آن در آن سن و سال نمى‌توان کرد. 

از اینجا روشن مى‌شود هدف امام این است که انسان هنگام شورش‌هاى اهل باطل و فتنه‌هاى ناشى از خصومت آنها نباید آلت دست این و آن شود؛ باید خود را دور نگه دارد و به هیچ‌یک از گروه‌های باطل کمک نکند. 

در این گونه موارد معمولا این گروه‌ها سراغ افراد بانفوذ و باشخصیت مى‌آیند تا از نفوذ و قدرت آنها براى کوبیدن حریف استفاده کنند. در این هنگام باید این افراد، بلکه تمام افراد، خواه ضعیف باشند یا قوى، نهایت مراقبت را به خرج دهند که در دام فتنه‌گران و غوغاسالاران نیفتند، مبادا دین یا دنیای‌شان آسیب ببیند. رهبر انقلاب در ذیل این حکمت ارزشمند نکته‌ای ظریف بیان می‌کنند: «بعضی‌‌ها در فضای فتنه، این جمله‌‌ «کن فی الفتنه کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد می‌فهمند و خیال می‌کنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلا در این جمله این نیست که «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ‌وجه فتنه‌‌گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود».


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها