تحلیل از چپ و راست؛

بازی آژانس

کد خبر: 1174185

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

بازی آژانس

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

بازی بی‌پایان 

سید محمدعماد اعرابی در «کیهان» نوشت: «اوایل دهه هشتاد شمسی(2000 تا 2004 میلادی) آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در روال معمول بازرسی‌هایش به موارد مشکوکی برخورد و برای شفاف‌‌سازی بیشتر طی آذر 1381 و فروردین 1382 در دو نوبت، بازدید از یک مکان ابهام‌آفرین را درخواست کرد اما هر دو درخواست رد شد و اجازه بازرسی داده نشد. با جدی شدن ابهامات و کشف مستندات بیشتر، مشخصات یک برنامه هسته‌ای پنهان‌کارانه و مظنون به ساخت تسلیحات آشکار شد که برخلاف معاهدات پادمانی بیش از بیست سال از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی مخفی نگه داشته شده بود.

شاید آنچه خواندید شروع پرونده هسته‌ای ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به نظر برسد اما واقعیت چیز دیگری است؛ آنچه خواندید چکیده مختصری از چالش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی با برنامه هسته‌ای «کره جنوبی» بود. آن روزها در حالی که ایران برای برنامه هسته‌ای از پیش اعلام شده خود به آژانس و غنی‌‌سازی

5 درصدی اورانیوم کانون توجه رسانه‌ها قرار گرفته و از طرف کشورهای غربی مؤاخذه و تهدید می‌شد؛ کره‌جنوبی پس از بازرسی‌های آژانس، اعتراف کرد که به غنی‌‌سازی 77 درصدی اورانیوم با روش لیزری دست زده و برخلاف تعهدات پادمانی‌‌اش این اقدام را از آژانس پنهان کرده‌ است. طبق گزارش آژانس مشخص شد این پنهان‌کاری سابقه‌ای بیش از دو دهه داشته است و البته فقط محدود به غنی‌‌سازی 77 درصدی اورانیوم نبود. کره‌ای‌ها فراتر از غنی‌‌سازی سطح بالا به جدا‌سازی پلوتونیوم نیز پرداخته بودند. فرآیندی که در مصارف صلح‌آمیز انرژی اتمی جایگاهی نداشت. «دیوید آلبرایت» از موسسه علوم و امنیت بین‌الملل مستقر در واشنگتن پس از افشای تخلفات کره جنوبی گفت: «آنها نه تنها یک برنامه اعلام نشده غنی‌‌سازی اورانیوم داشتند، بلکه در واقع چیزی نزدیک به بمب می‌ساختند، بنابراین شما باید به این نتیجه برسید که کسی می‌خواهد قابلیت ساخت سلاح هسته‌ای را توسعه دهد.»

کره جنوبی پس از افشای برنامه هسته‌ای‌اش و در طول بازرسی بازرسان آژانس طی سال‌های 2002 تا 2004 در مواردی باز هم اقدام به پنهان‌کاری، ارائه اطلاعات نادرست و در واقع فریب بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی کرد. 13 سپتامبر 2004 (23 شهریور 1383) محمد البرادعی دبیرکل وقت آژانس انرژی اتمی، در گزارش خود از برنامه هسته‌ای کره‌جنوبی پنهان‌کاری این کشور در غنی‌‌سازی

سطح بالای اورانیوم و جدا‌سازی پلوتونیوم و نقض پادمان‌های آژانس را یک «نگرانی جدی» خواند.

برنامه هسته‌ای کره‌جنوبی بسیار فراتر از ایران بود و برای برخی مقامات وزارت خارجه آمریکا که آن روزها ایران را به ارجاع پرونده‌اش به شورای امنیت سازمان ملل تهدید می‌کردند چاره‌ای باقی نگذاشت که حتی برای حفظ ظاهر، از آمادگی برای ارجاع پرونده کره‌جنوبی به شورای امنیت در نشست شورای حکام سخن بگویند. اما اتفاقی که در برخورد با برنامه هسته‌ای پنهان‌کارانه کره‌جنوبی افتاد کاملا متفاوت با ایران بود. پرونده کره‌جنوبی هرگز به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع نشد تا زمینه‌ساز تحریم‌های بین‌المللی شود. کره‌ای‌ها به پشتوانه آمریکا البرادعی را تهدید کردند که در صورت ارائه گزارش شدیداللحن علیه این کشور به شورای حکام، تلاش او برای انتخاب مجدد به عنوان مدیرکل آژانس را تضعیف خواهند کرد. «علی‌اصغر سلطانیه» نماینده وقت ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی می‌گوید: «آقای اولی‌هاینونن، معاون وقت پادمانی با هماهنگی و حمایت آمریکایی‌ها، بدون هماهنگی کامل با بدنه فنی و البرادعی در گزارش سالانه عملکرد پادمان(SIR) عباراتی را گنجاند که عملا کره‌جنوبی موضوع عدم‌پایبندی و مشکل پادمانی ندارد.»

دولت کره با این ادعا که دانشمندان کره‌ای بدون اطلاع دولت اقدام به غنی‌‌سازی 77 درصدی و جدا‌سازی پلوتونیوم کرده‌اند، توانست پرونده خود را در آژانس ببندد. این در حالی بود که آزمایش‌ها در یک مؤسسه دولتی و توسط دانشمندان وابسته به دولت انجام گرفته بود. توضیحات سئول برای توجیه پنهان‌کاری هسته‌ای‌اش مضحک بود اما پذیرفتن این توضیحات توسط آژانس قطعا احمقانه بود. پس از آن «کالین پاول» وزیر خارجه وقت آمریکا نیز طی نشستی در شیلی به کره‌ای‌ها گفت آمریکا آماده است تا توضیحات سئول را برای غنی‌‌سازی مخفیانه‌اش(تا سطح ساخت بمب) بپذیرد.

نقض فاحش توافقنامه پادمان توسط کره‌جنوبی هرگز دردسری برای آنها در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ایجاد نکرد و نوامبر سال 2007 آژانس طی یک گزارش پادمانی بار دیگر تأکید کرد: «توانسته تمام مسائل مربوط به فعالیت‌های اعلام نشده گذشته [کره‌جنوبی] را روشن کند.» چهار روز بعد گزارش آژانس پس از بارها بازرسی و نظارت بر تأسیسات هسته‌ای ایران به بهانه غنی‌‌سازی 5 درصدی صادر شد و آژانس اعلام کرد: «بیشتر از حد معمول طول می‌کشد تا به این نتیجه برسیم که فعالیت هسته‌ای اعلام نشده‌ای در ایران وجود ندارد.» آژانس حتی بر اساس «گزارش‌های منابع باز(از مراجع نامشخص)» خواستار بررسی مواد و تجهیزاتی با کاربرد دوگانه شد؛ درخواستی که در عمل به معنی بازرسی از همه چیز بود.

پرونده هسته‌ای ایران و کره‌جنوبی تقریبا در یک زمان مطرح شد و مورد رسیدگی قرار گرفت اما نحوه برخورد آژانس و نتیجه رسیدگی کاملا متناقض بود. در مورد کره‌جنوبی سطح غنی‌‌سازی هسته‌ای بسیار بالاتر و با توجه به جدا‌سازی پلوتونیوم احتمال ساخت تسلیحات اتمی بالا بود؛ آنها علاوه‌بر نقض بیست ساله تعهدات پادمانی حین بازرسی آژانس نیز اقدام به مخفی‌کاری و فریب آژانس کردند و منابع فاش‌کننده برنامه هسته‌ای‌شان کاملا مشخص بود اما بدون صدور قطعنامه‌ای علیه آنها در شورای حکام، پرونده‌شان هرگز به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع نشد و نهایتا در سال 2007 پس از 5 سال از شروع رسیدگی، این پرونده بدون پاسخ قابل قبول به ابهامات موجود، برای همیشه مختومه شد.

در مورد ایران اما همه چیز برعکس بود. برنامه هسته‌ای ایران شامل غنی‌‌سازی متعارف 5 درصدی بدون انحراف برای ساخت تسلیحات می‌شد. هیچ موردی مبنی بر فریبکاری حین بازرسی آژانس وجود نداشت و پرونده نیز بر اساس گزارش مراجع نامشخص تشکیل و ادامه‌دار شد بود. با این حال ضمن صدور قطعنامه علیه ایران در شورای حکام، پرونده به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع شد؛ تحریم‌های سازمان ملل علیه ایران شکل گرفت و با گذشت حدود بیست سال از شروع رسیدگی و با وجود نظارت‌ها و بازرسی‌های فراپادمانی و فوق‌العاده و چند بار تعلیق داوطلبانه فعالیت‌های هسته‌ای به منظور اعتماد‌سازی، آژانس حاضر به مختومه کردن پرونده ایران نیست.

مقایسه نحوه مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران و کره‌جنوبی کافی‌است تا بپذیریم آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به جای نهادی فنی تبدیل به یک بنگاه سیاسی برای پیشبرد منافع آمریکا و متحدانش شده است. اگرچه این گزاره با نمونه‌های دیگری مثل عدم برخورد جدی با پرونده هسته‌ای مصر و آفریقای جنوبی نیز کاملا تأیید می‌شود. بیست سال کشمکش با این نهاد به ظاهر فنی و بین‌المللی به ما ثابت کرد که در پرونده هسته‌ای ایران، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نه یک داور بی‌طرف بلکه یک طرف پرونده‌‌سازی علیه ایران است.

«گرث پورتر» نویسنده و تحلیل‌گر آمریکایی پس از مطالعه اسناد مربوط به برنامه هسته‌ای ایران در سازمان بین‌المللی انرژی اتمی و دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل در این مورد یک نتیجه‌گیری ساده اما دقیق کرد: «تضاد فاحش بین رفتار دبیرخانه آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شورای حکام آن با پرونده‌های ایران و کره جنوبی، چشم‌گیرترین شواهدی است که نشان می‌دهد استاندارد دوگانه هسته‌ای با انگیزه سیاسی توسط آژانس و هیئت حاکمه آن، تحت سلطه ایالات متحده اعمال می‌شود... این استاندارد دوگانه اساساً منعکس‌کننده منافع سیاسی-نظامی دولت ایالات متحده بود.»

بر این اساس امید به مختومه شدن پرونده هسته‌ای ایران توسط آژانس بین‌المللی انرژی اتمی واقع‌بینانه نیست. 3 اسفند 1386 وقتی محمد البرادعی رئیس‌وقت آژانس بین‌المللی انرژی اتمی رسما اعلام کرد نگرانی‌ها درباره برنامه هسته‌ای ایران مورد بررسی قرار گرفته و آژانس دیگر نگرانی‌ای از بابت فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران ندارد؛ پرونده هسته‌ای ایران در آژانس هرگز خاتمه نیافت بلکه با بهانه‌جویی‌های تازه و انتشار اسناد مخدوش از منابع جعلی در سال‌های بعد همچنان مفتوح ماند و تا همین امروز ادامه پیدا کرده است. پرونده ایران در آژانس قسمتی از بازی آمریکا برای مهار ایران است و این بازی فقط در صورت انصراف ایران از قدرت و استقلال خود پایان می‌پذیرد.»

 

بی‌برنامگی دلخراش همیشه، همه جا

جعفر گلابی در یاددشاتی برای «اعتماد» نوشت: «فرهنگ برنامه‌ریزی و برنامه‌محوری در جامعه ما به ‌شدت ضعیف است.جامعه‌شناسان می‌توانند موضوع را مورد مطالعه دقیق و همه‌جانبه قرار دهند و کاشف به عمل آورند که چرا در ایران نه تنها در میان مسوولان و سیاسیون و احزاب و گروه‌ها بلکه در متن مردم و در امور شخصی و خانوادگی هم اغلب از بی‌برنامگی رنج می‌بریم و با فرهنگ برنامه داشتن و بر اساس آن عمل کردن غریبه هستیم.ماجرای مراسم راهپیمایی اربعین که با مشکلات فراوانی روبه‌رو شد و مردم رنج بسیار بردند و هنوز معلوم نیست که روند این مراسم چگونه پیش خواهد رفت و چه عاقبتی خواهد داشت؟تنها نمونه کوچک و البته گویایی از بی‌برنامگی و فقدان تمهیدات لازم برای حوادث قابل پیش‌بینی و حتی موارد غیرمترقبه است.هفته‌هاست که روی این مراسم تبلیغات می‌شود و صدا‌وسیما تا نیم ساعت از بخش‌های مهم خبری خود را به انواع جلسات و مقدمات و هماهنگی‌ها و اظهارنظر مسوولان مختلف پیرامون بهتر برگزار شدن این مراسم اختصاص داد و همچنان می‌دهد ولی متاسفانه هنگام عمل همگان دیدند و زائران چشیدند که بی‌برنامگی چگونه می‌تواند یک مراسم باسابقه را هم آکنده از درد و رنج و خسارت دلخراش کند؟ مراسم راهپیمایی اربعین فقط یک مورد عبرت‌انگیز از برنامه‌گریزی و سهل‌انگاری ما ایرانیان است.اگر بخواهیم بر آن متمرکز شویم، خواهیم دید در مسائل بسیار بزرگ‌تر هم ما دچار این بلیه پرخسارت هستیم و چون به هر حال می‌گذرد! صلواتی می‌فرستیم و آماده می‌شویم که با موضوع جدیدی که به هر حال پیش می‌آید با بیل و کلنگ و هر چه پیش ‌آید خوش ‌آید، روبه‌رو شویم! دو انتخابات مجلس و ریاست‌جمهوری با ردصلاحیت گسترده و بدون حداقلی از رقابت و با کمترین شرکت‌کننده برگزار و آنچه خواستند در عمل پیاده شد ولی به سرعت مشخص شد که نه مجلس دارای فراکسیون‌های قوی با برنامه‌های معین و فکر شده است و نه دولت خصوصا در زمینه اقتصاد دارای برنامه مشخص و کارشناسانه است. تاکنون بارها اقتصاددانان از دولت خواسته‌اند برنامه‌های خود در زمینه‌های مختلف را منتشر کند ولی هنوز چنین درخواست معقول و منطقی برآورده نشده است، اگر بگوییم تمام طول و عرض برنامه‌های دولت در رسیدگی عاجل به موضوعات موردی و حضور در میادین مختلف و دیدار با مردم خلاصه شده است سخنی به گزاف نگفته‌ایم

از انصاف نگذریم و برای اثبات ریشه‌دار بودن این معضل اشاره به فعالیت انتخاباتی اصلاح‌طلبان ضرورت دارد.بزرگان و محترمان اصلاح‌طلب ماه‌ها نشستند و گفت‌وشنود کردند و حتی نام این جمع را اجماع‌سازگذاشتند ولی دو، سه روز مانده به انتخابات در میان بهت ناظران و نخبگان اعلام شد که هر کس و هر حزب و گروه اصلاح‌طلب می‌تواند به صلاحدید خود در انتخابات شرکت کند یا نکند، کاندیدا داشته باشد یا نداشته باشد!  اینها از جدیدترین و بزرگ‌ترین موارد بی‌برنامگی ما ایرانیان است، پیش‌تر برویم باید به رژیم گذشته هم بپردازیم که با وجود ثبات و سرمایه‌های عظیم مالی و ارتباطات عالی با اغلب کشورهای جهان و امکان استفاده از مستشاران اقتصادی خارجی برنامه می‌ریخت ولی بسیاری از برنامه‌ها در میانه راه، رها می‌شدند یا امر ملوکانه‌ای می‌آمد و همه ‌چیز را بر هم می‌زد! در این سوی ماجرا هم ده‌ها گروه مسلح و غیرمسلح برای سرنگونی شاه جدا مبارزه می‌کردند و در این راه چه جان‌ها که فدا نشد و چه زندان‌ها که پر نبود ولی شاید به جرات می‌توان گفت که هیچ کدام از آنها برنامه‌ای مطابق با تعریف دقیق آن برای پس از انقلاب نداشتند و به سادگی این تصور وجود داشت که ‌ام‌المسائل کشور حضور و امیال شاه و دربار است که اگر بروند یک‌شبه همه مشکلات حل می‌شود و... دیدیم که چند سال طول کشید تا اولین برنامه پنج ساله تصویب و اجرای آن در دستور کار قرار گرفت.برنامه‌ها یکی پس از دیگری نوشته شدند ولی جز در برخی مقاطع رنگ اجرا به خود ندیدند تا اینکه آقای احمدی‌نژاد آمد و اصل و فکر برنامه‌ریزی و برنامه‌محوری را مچاله کرد و به زباله‌دادن تاریخ افکند و تقریبا یک تنه به تدبیر امور اجرایی پرداخت!

در حال حاضر واقعا کشور ما در شرایط بغرنجی قرار دارد و مسائل فوق‌العاده مهمی حتما پیش خواهند آمد، بهترین راه این است که برای یک‌بار هم که شده به‌ واسطه خطرات بزرگی که کشور را تهدید می‌کند، حاکمیت میدانداری کند و با دعوت از همه جناح‌ها و گروه‌ها و صاحب‌نظران برای هر رخداد طبیعی و حتی غیرمترقبه فکر شود و برنامه‌ریزی صورت گیرد و اجماع‌سازی شود تا در هر شرایطی کمترین گزندی متوجه کشور نشود.مرحوم هاشمی‌رفسنجانی یکی از دلایل پذیرش قطعنامه خاتمه جنگ را این‌گونه عنوان کرد که امام نمی‌خواست هنگام فقدان ایشان همچنان جنگ ادامه داشته باشد.در مورد برجام هم می‌شد یک روش اجماعی در پیش گرفت و رفع قاطع تحریم‌ها که حداقل در ظاهر کسی با آن مخالف نیست در اولویت نخست قرار داده می‌شد و حتی اگر امریکا اراده‌ای برای پیوستن به برجام نشان نمی‌داد برای آن هم فکر می‌شد و برنامه‌ریزی کلان صورت می‌گرفت و حمایت ملی از طریق همه جناح‌ها و گروه‌ها و احزاب به دست می‌آمد.اما به نظر می‌رسد رنج ما از بی‌برنامگی و برنامه‌گریزی در اغلب مسائل حتی موضوعات حیاتی انتها ندارد و با خویش می‌گوییم؛ چو فردا بیاید فکر فردا کنیم و همیشه از حوادث و رویدادها عقب هستیم.»

 

چرایی تحریم‌های جدید امریکا

حمیدرضا حاجی‌نظری در سرمقاله «جوان» نوشت: «با روی کار آمدن دولت جدید در ایران، به‌رغم تبلیغات منفی صورت گرفته، رویکردی بسیار جدی و منعطف، اما با در نظر گرفتن منافع واقعی و تضمین‌شده ملت ایران برای به نتیجه رسیدن مذاکرات هسته‌ای از سوی نظام و با مدیریت دولت جدید در پیش گرفته شد. نتیجه این مذاکرات در آخرین مرحله خود، پیش‌نویس پیشنهادی اتحادیه اروپا بود که جمهوری اسلامی ایران به آن پاسخ داد. بعد از این پاسخ بود که کارین جین پیر، سخنگوی کاخ سفید سه شنبه گذشته گفت: «اگر ایران آماده پایبندی به توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ باشد ما نیز آماده انجام همان کار هستیم.» روشن است که منظور سخنگوی فوق، انجام یک طرفه تعهدات ایران بدون اخذ تضمین‌های لازم برای لغو واقعی تحریم‌ها و عدم خروج یکجانبه امریکا از توافق بدون ایفای تعهداتش است. بدیهی است که تکرار تجربه برجام برای جمهوری اسلامی ایران و ملت ایران نه تنها مطلوب نیست بلکه وقوع مجدد آن نشانه درس نگرفتن از تاریخ و خباثت دشمنان ایران است. مطلوب امریکا این است که ایران مجدداً خود را ملزم به اجرای یک‌طرفه توافقی بداند که بر اساس آن، به صورت خودخواسته توان هسته‌ای به مثابه یک ابزار قدرت را از دست بدهد بدون اینکه طرف مقابل کوچک‌ترین تحریمی را به صورت واقعی، تضمین‌شده و بلندمدت لغو کند.

امروز دیگر بر همه روشن شده که ذات امریکا، فریبکار و سلطه‌گر است و با تداوم رژیم فعلی در این کشور، هیچ‌گاه از خوی استکباری آن کاسته نخواهد شد. امریکای ترامپ با امریکای اوباما و بایدن دقیقاً دو روی یک سکه هستند و تفاوت‌ها صرفاً در نحوه ژست گرفتن این افراد و دولت‎هاست. یک مصداق روشن و عینی این حقیقت هم همین است که با روی کار آمدن جو بایدن دموکرات، دقیقاً همان رویکردی در برابر ایران پی گرفته شد که در دولت ترامپ جمهوریخواه پی گرفته شده بود. در حالی‌که بایدن می‌توانست با دادن یک فرمان اجرایی، امریکا را به برجام برگرداند ترجیح داد به‌رغم ادعا‌های خود، فشار حداکثری ترامپ را علیه ملت ایران ادامه دهد. این خوی سلطه‌گر و مستکبر به حدی است که امروز نیز در نقطه حساس و تعیین‌کننده مذاکرات که عمده طرف‌ها تلاش می‌کنند تا نظرات را برای رسیدن به یک نقطه مشترک و رسیدن به یک توافق به هم نزدیک کنند وزارت خزانه‌داری امریکا پنج شنبه گذشته تحریم‌های جدیدی را علیه ایران اعمال و چهار شرکت و یک فرد ایرانی را تحریم کرد با این ادعا که این فرد و شرکت‌ها در زمینه ساخت و انتقال پهپاد به روسیه برای استفاده در جنگ اوکراین نقش داشته‌اند. همچنین روز جمعه گذشته وزارت اطلاعات و وزیر اطلاعات ایران را به بهانه انجام فعالیت‌های سایبری علیه ایالات متحده و متحدانش در فهرست تحریم قرار داد. بهانه این تحریم نیز ادعا‌های دولت آلبانی درباره حمله سایبری ایران به این کشور بود که منافقین را که عامل ترور هزاران ایرانی بیگناه و آلت دست دشمنان این ملت هستند میزبانی کرده و مورد حمایت قرار داده است. هرچند برخی مسئولان جمهوری اسلامی، هر دو ادعای فوق را رد کرده‌اند، ولی با این حال امریکا و هر کشور و قدرتی باید بدانند که جمهوری اسلامی ایران و ملت ایران برای حفظ امنیت خود هر کاری لازم باشد انجام خواهند داد و در برابر تهدیدات دیگران دست بسته و منفعل برخورد نخواهند کرد. ضمناً باید گفت اگر دولت آلبانی نگرانی‌ای دارد باید از میزبانی هزاران تروریست بدنامی باشد که علیه امنیت یک کشور دیگر اقدام می‌کنند و ضمناً امنیت کشور میزبان را نیز مورد خدشه قرار می‌دهند.

این تحریم‌ها اولاً نشان می‌دهد که امریکایی‌ها همواره از دشمنان ایران، ولو یک گروه بدنام تروریست همچون منافقین حمایت کرده و از اقدامات امنیت‌آفرین ایران هراس دارند و آن را مغایر اهداف سلطه‌جویانه خود می‌دانند. ثانیاً هنوز متوجه تغییر واقعیت‌ها و پایان دوره هژمونی یکجانبه خود و تغییر نظم جهانی نشده‌اند که به دنبال استفاده از ابزار تهدید یا تئوری‌های مشمئزکنند‌ه‌ای، چون چماق و هویج با دوگانه تحریم-توافق آن هم در برابر ملت بزرگ ایران هستند!

با توجه به حسن نیت جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات هسته‌ای و تعهد دولت جدید ایران در استیفای کامل حقوق ملت، لازم است واکنش درخور و مناسب‌تری در قبال اعمال این تحریم‌های جدید از طرف دولت انجام شود. نمی‌شود که هم دنبال مذاکرات برای رفع تحریم‌ها بود و برای آن رایزنی کرد و هم همزمان با آن تحریم‌ها توسعه پیدا کرده و دست طرف مقابل برای تحت فشار قرار دادن طرف ایرانی بازتر شود. حتی رواست که شرط تداوم مذاکرات برای حصول توافق را لغو تحریم‌های جدید و جبران طرف امریکایی قرار داد. شرایط جدید جهانی و دوره جدید حیات ملت ایران که همزمان با گام دوم انقلاب اسلامی است به گونه‌ای نیست که در برابر گستاخی طرف امریکایی و غربی سکوت پیشه کرد و در موضع انفعال قرار گرفت. امریکایی‌ها باید بدانند که روزگار تغییر کرده و ایران هم اکنون نه تنها یک قدرت منطقه‌ای است بلکه در آستانه قرار گرفتن در تراز یک قدرت فرامنطقه‌ای است و دیگر نمی‌توان با تئوری‌های سلطه‌جویانه و اقتدارگرایانه با این کشور برخورد کرد!»

 

نیاز به بازنگری در سیاست‌های رسانه‌ای

ژوبین صفاری در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «مردم سال‌هاست عادت کرده‌اند خبرها را نخست به صورت تکذیب شده و از منابع غیر رسمی بشنوند و درنهایت بعد از آنکه آن خبر فراگیر شد، از رسانه‌های رسمی به آن بپردازند. این سیاست طی این سال‌ها سبب شده تا بخش زیادی از مردم اعتماد خود را به برخی اخبار از دست بدهند. کما اینکه در ماجرای مشکلات پیش آمده در مرزها برای زائران کربلا ویدئوهایی منتشر شد که مصاحبه شوندگان از خلاف واقع گفتن برخی رسانه‌ها از جمله صدا و سیما درباره وضعیت واقعی گفتند. این مسئله اگر چه به ظاهر تعیین کننده نیست، اما به واقع چالشی ریشه‌ای در سپهر اجتماعی کشور است. زمانی که مردم نتوانند به درستی با رسانه‌های رسمی به خصوص رسانه‌های فراگیری مانند صدا و سیما پیوندی نزدیک توام با اعتماد برقرار کنند، ممکن است نسبت به قرائت‌های رسمی درست نیز واکنش نشان دهند. در این وضعیت سم این بی‌اعتمادی به رابطه برخی مسئولان و مردم نیز سرایت خواهد کرد.

کما اینکه در ماجرای افزایش قیمت بنزین نیز غافلگیر شدن مردم و عدم شفافیت و انعکاس آن در رسانه‌ها موجب نارضایتی بخشی از مردم شد.

متخصصان علوم رسانه معمولاً در این زمینه نقطه نظرات دقیقی دارند کما اینکه در اظهارات متعددی نسبت به مدیریت صحیح اخبار به خصوص در بحران‌ها برای اعتماد‌زایی بین مردم سخن گفته‌اند. اما به نظر می‌رسد سیاست‌های رسانه‌ای کلان نیاز به بازنگری بیشتری دارد. دستورالعمل‌های صادر شده در مواقع بحران یا رویدادهای چالشی، گاهی سبب می‌شود تا زاویه دید رسانه‌ها نسبت به موضوع، لاجرم محدود‌تر شده و همین موضوع سبب می‌شود تا مردم، مخاطب رسانه‌های غیر رسمی قرار گیرند که طبیعتاً اخبار درست و غلط را از دریچه اهداف خود عبور داده و منتشر می‌کنند.

این وضعیت اما درنهایت سبب بی‌اعتمادی و چندپارگی در رسیدن پیام به مخاطب می‌شود که گاه اخبار غلطی را در ذهن مردم حک می‌کند که با هیچ توضیح تازه‌ای قابل اصلاح نیست. هرچند که راهکار برخی همچنان برخورد سلبی با گسترش وسایل ارتباطی است، اما به واقع علاج کار در اجرای طرح‌هایی چون صیانت یا محدود کردن شبکه‌های اجتماعی نیست بلکه اگر از ابتدا بپذیریم که ارتباطات یک علم گسترده و مهم است، از متخصصان برای سیاستگذاری‌های درست‌تر استفاده بیشتری خواهیم کرد. واقعیت این است که شفافیت هراسی ندارد بلکه می‌تواند سبب برطرف کردن اشکالات مدیریتی نیز بشود. بنابراین انعکاس اخبار مربوط به هر واقعه‌ای حتی اگر ضعف مدیریتی را نیز نمایش دهد، بهتر از آن است که با محدودیت بیشتر فضا را برای انتشار اخبار از منابع غیر رسمی بازتر کنیم. تردیدی نیست که نمی‌توان جلوی گسترش شبکه‌های ارتباطی را گرفت. تنها باید با قواعد آن به درستی بازی کرد. شاید بهتر باشد از همان ابتدا برای هر موضوعی رسانه‌های داخلی همه ابعاد آن را زودتر از سایر رسانه‌ها پوشش دهند. شاید بهتر است دست رسانه‌های رسمی برای تحلیل بازتر باشد.»

 

عرض خود می‌برید و زحمت ما می‌دارید

حسن رشوند در «همشهری» نوشت: «روز شنبه 3 کشور اروپایی با صدور یک بیانیه کاملا سیاسی بار دیگر ثابت کردند با وجود ادعایی که در زمینه استقلال فکری دارند ترجیح دادند بار دیگر در پشت تصمیم‌ها و سنگ‌اندازی‌های آمریکا در مسیر توافق هسته‌ای قرار گیرند و ادعاهای خود و البته طرف آمریکایی را تکرار کنند و اینگونه وانمود کنند که این ایران بوده که مسیر مذاکره و توافق را بسته است. این اتهام به ایران که مسائل جدیدی را در مسیر مذاکرات مطرح کرده و موفقیت توافق را با تردید مواجه کرده‌است، همان بازی دوگانه‌ای است که در طول این چند سال بارها همچون توپ پینگ‌پنگ بین طرف‌های اروپایی برجام با آمریکا در فرایند توافق هسته‌ای ایران با آن مواجه بوده‌ایم.

این درحالی است که حداقل از زمان دولت سیزدهم و تغییر ریل سیاست ایران از دوره «انفعالی» به «فعالی» تیم هسته‌ای ایران و دستگاه‌های تصمیم‌گیر نظام در مقوله هسته‌ای روی 3 نکته اساسی «رفع تحریم‌ها»، «تضمین‌ها» و «بسته شدن مسائل پادمانی» هرگز کوتاه نیامده و همواره در همه ادوار مذاکرات از وین گرفته تا دوحه قطر بر آن تأکید داشته ‌اند. از همین رو معتقدیم بیانیه 2 روز پیش 3 کشور اروپایی که مدعی شده ایران مسائل جدیدی را مطرح کرده و همین مسئله باعث بسته شدن پنجره توافق شده، بیش‌از هر زمان دیگری مضحک به‌نظر می‌رسد.

بیش‌از یک ماه است که شاهد پینگ‌پنگ متن و پیشنهاد بین ایران و 1+4 هستیم و اتفاقات این هفته‌ها آنچنان سیال و فراز و فرود داشته که استحکام تحلیل را از هر تحلیلگر این حوزه گرفته ‌است. راز این فراز و فرودها و طولانی شدن مذاکرات و گرفتار آمدن به چنین سرنوشتی که اروپایی‌ها در بیانیه خود مدعی آن شده‌اند را فقط می‌توان در یک جمله دانست؛ تکرار بازی مقصرنمایی ایران! چراکه ازنظر آمریکا توافق‌ سازنده و متن خوب یعنی آنچه بر خواسته‌های آمریکا صحه بگذارد و درغیراین‌صورت، مقصر طرف مقابل است. اما چرا توافقی که تقریبا همه کشورهای ذینفع آن را محتمل‌تر از گذشته و سهل‌الوصول می‌دانستند گرفتار چنین سرنوشتی شد. دراین‌خصوص توجه به چند نکته حائز اهمیت است:

1- رفتار غرب، به‌ویژه آمریکا در طول مذاکرات نشان داده‌ این کشورها تنها پاسخی را سازنده می‌دانند که آن رفتار تامین‌کننده مطالبات آنها باشد و هر پاسخی که بخواهد مطالبات طرف مقابل را تامین و تضمین کند، ازنظر آنها غیرسازنده و تخریب‌کننده مسیر توافق است.

2- در موضع ثابت ایران درخصوص آمادگی برای پیوستن به توافقی قوی، پایدار و قابل اتکا هیچ تغییری ایجاد نشده‌است و تهران، همانگونه که از ابتدای مذاکرات رفع تحریم‌ها در حرف و عمل آن را با ارائه راهکارهای ابتکاری و حرف‌هایش اثبات کرده‌است، اکنون نیز بر همان منشأ حرکت می‌کند و درصورتی‌که طرف مقابل رویکردی منطقی داشته باشد، هنوز هم توافق در دسترس است.

3- سابقه بدعهدی آمریکا و بی‌عملی اروپا و همچنین رفتار سیاسی آژانس که حتی در روزهای اخیر و در آستانه نشست فصلی شورای‌حکام در انتهای شهریورماه هم حاضر به‌دست کشیدن از آن نیست، این نکته را به ما ثابت می‌کند توافقی که تضمین لازم و قوی نداشته باشد و به ادعاهای پادمانی که همیشه پاشنه‌آشیل دولت‌های غربی برای ایران بوده و رویکرد صرفا سیاسی آژانس و درکنار آمریکا و اروپا قرار داشتن، اگر پایان نیابد قطعا چنین توافقی پایدار و قابل اتکا نخواهد بود و طبعا دلیلی هم برای پیوستن به آن ازسوی تهران وجود ندارد.

4- برخلاف بیانیه 3 ‌کشور اروپایی که رفتار و طرح مسائل جدید ازسوی ایران را عامل توقف مذاکرات و مانع برای رسیدن به توافق اعلام می‌کند، این رویکرد زیاده‌خواهانه آمریکاست که توافق را دچار آچمز کرده‌است. این درحالی‌است که ایران به‌دلیل اعتقاد به دیپلماسی برای حل و رفع اختلافات، همواره با ارائه ابتکارات جدید میز مذاکرات را فعال نگه داشته است. مانع اصلی را باید در جای دیگر و زیاده‌خواهی و بی‌تعهدی دیگر کشورها دانست.

5- در طول مذاکرات، چه در زمان روحانی یا دولت رئیسی، طرف غربی به‌صورت مکرر با بهره‌گیری از ابزارهای فرامذاکراتی و فشارهای سنگین رسانه‌ای که صحنه‌گردان اصلی آن صهیونیست‌ها بودند، تلاش کرده ایستادگی ایران بر مواضع منطقی و اصولی خود را مانع‌تراشی برای دستیابی به توافق معرفی و اینگونه القا کند که این تهران بوده که اساساً به‌ دنبال حصول توافق نبوده است.

6- پس‌از 8 دور مذاکره ایران با طرف‌های غربی و بهانه‌تراشی‌های آنها در طول این دوران و نقش تروئیکای اروپا در نقش «پلیس خوب یا بد» دیگر بر کسی پوشیده نیست که بیانیه روز شنبه 3 ‌کشور اروپایی دیکته ضدایرانی آمریکا به اروپا بوده‌است. برخلاف ادعای رهبران اروپا که می‌گویند خواهان احیای برجام هستند، آنها در عمل چشم به دهان آمریکا دوخته‌اند. آمریکایی‌ها با توجه به انتخابات کنگره‌ای که پیش‌رو دارند، قدرت تصمیم‌گیری قاطع را نسبت به انجام توافق ندارند و این اظهارات سناتور «لیندسی گراهام» که گفته بود «من فکر نمی‌کنم احتمالی وجود داشته باشد که توافق قبل از انتخابات ما یا انتخابات اسرائیل [که در اوایل نوامبر امسال برگزار خواهد شد]اعلام شود، زیرا اعلام توافق با ایران به نفع فضای‌سیاسی  آمریکا و اسرائیل  در آستانه انتخابات نیست».با توجه به نگاه آمریکایی‌ها به نظر می‌رسد طرف اروپایی عرض خود می برد و زحمت  ما می دارد.»

 

چرا روسیه عقب نشینی کرد؟

نبی شریفی در یادداشتی برای «خراسان» نوشت: «تحولات نبرد در اوکراین تا همین هفته گذشته به دو بازه زمانی تقسیم می شد. مرحله اول، جنگ پرتحرک و پیشروی سریع نظامیان روس در تسخیر خاک اوکراین بود که عموما با مقاومت اندک ارتش کی‌یف روبه رو شده بود. رویدادی که باعث شده بود روسیه برای چندین روز با پیشروی به سوی کی‌یف، رویای تصرف پایتخت اوکراین را در سر بپروراند. مرحله دوم، عقب‌نشینی استراتژیک نظامیان روسیه از حومه پایتخت، در راستای تمرکز بر شرق به خصوص منطقه دونباس (متشکل از دو استان لوهانسک و دونتسک) و تصرف بخش های جنوبی اوکراین بود. راهبردی که در هفته های اخیر به جنگ فرسایشی میان ارتش روسیه و اوکراین انجامیده بود. هنوز برای قضاوت زود است اما با تحولاتی که از 6 سپتامبر (ماه جاری) رقم خورده، می توان گفت که جنگ روسیه علیه اوکراین وارد مرحله سوم شده است. در روزهای دهم و یازدهم سپتامبر، درپی پیشروی سریع نیروهای اوکراینی، ارتش روسیه سنگر اصلی خود را در شمال شرقی اوکراین رها و از شهر مهم ایزیوم عقب‌نشینی کرده است. نیروهای اوکراینی در برخی نقاط تا عمق 80 کیلومتری و مسافتی حدود ۲۵۰۰ کیلومتر مربع به خطوط روسیه نفوذ کرده اند. کوناشنکوف، سخنگوی وزارت دفاع روسیه، گفته که نیروهای این کشور در راستای «تقویت قوا»، از شهرهای بالاکلیا و ایزیوم در استان خارکیف به منطقه دونتسک عقب‌نشینی کرده‌اند. سازمان امنیت اوکراین نیز اعلام کرده که نیروهای نظامی این کشور به شهر راهبردی کوپیانسک وارد شده‌اند. اهمیت این مناطق به این دلیل است که نیروهای روسی از ایزیوم و کوپیانسک به عنوان پایگاه اصلی تدارکاتی و تامین تجهیزات نظامی خود در حملات چند ماهه از شمال به منطقه مجاور دونباس استفاده می‌کردند. از دست دادن این مناطق تحولی مهم در جنگ شش ‌ماه و نیمه روسیه و اوکراین به‌شمار می‌آید. نکته مهم در تحولات شمال شرق اوکراین این است که اگر روسیه دست به عقب نشینی نمی‌زد، در محاصره نظامیان اوکراینی که به تازگی بر مسیر تدارکاتی این منطقه مسلط شده بودند، گرفتار می شد. بنابراین، محاصره موفقیت آمیز، منجر به مرگ یا دستگیری نیروهای روسیه و تشدید مسائل مربوط به نیروی انسانی و روحیه این کشور می‌شد. از همین رو می‌توان این عقب نشینی را هم راستا با منطق نبرد دانست. اما برخی تحلیل‌گران نظامی، این عقب نشینی روسیه را حاصل غافل‌گیری نظامی می‌دانند. غافل گیری از این رو که در دو هفته اخیر، تمرکز جنگ نه در مناطق شمال‌شرقی بلکه در مناطق جنوبی همچون منطقه خرسون جریان داشت. خرسون از نظر استراتژیک برای هر دو طرف مهم است. کنترل شهر برای روسیه به این معنی است که بندر آن جا را کنترل می‌کند، از کانال آب شیرین که کریمه تحت اشغال روسیه را تغذیه می کند، محافظت می کند و به طور بالقوه می‌تواند به عنوان نقطه پرش برای هر حرکت آینده به سمت اودساو قطع کامل ارتباط دریایی اوکراین باشد. برای اوکراین، بازپس گیری خرسون، دروازه ای به سمت جنوب، به همان اندازه مهم است. این شهر یکی از اولین شهرهایی بود که روسیه در روزهای اولیه تهاجم همه جانبه خود در فوریه تصرف کرد. در این میان، نمی‌توان در تحولات جدید نقش سلاح های قوی‌تر را نادیده گرفت. پیشروی‌های اوکراین تا حدودی پس از دریافت تسلیحات پیچیده همچون توپ های هیمارس،  موشک هایی با برد بیشتر و هواپیماهای بدون سرنشین با امکان شلیک دقیق و موثر، میسر شده است. اندیشکده بروکینگز در گزارشی نوشته که غربی ها در ابتدا کمی (برای کمک به اوکراین) مراقب بودند. نمی‌دانستند آیا پوتین درگیری را تشدید خواهد کرد یا خیر و همچنین مطمئن نبودند که آیا اوکراین می‌تواند از آن چه ما برایش ارسال کرده ایم، استفاده کند یا خیر. 

با همه آن چه گفته شد، جنگ وارد مرحله جدیدی شده و روسیه در شرایط فعلی ترجیح داده  از منطقه دونباس که بخش عمده آن از سال 2014 زیر نفوذ نیروهای تحت حمایت آن است، محافظت کند. حتی اگر در بلند مدت پیشروی‌های اوکراین و عقب نشینی های روسیه تا مرزهای منطقه دونباس ادامه یابد، جنگ در آن منطقه تا مدتی نامعلوم ادامه خواهد داشت.

ولودیمیر زلنسکی، رییس جمهور اوکراین اخیرا در مصاحبه‌ای با شبکه «ای‌بی‌سی نیوز» تصریح کرده بود که این کشور قدم به قدم خاکش را پس می‌گیرد. اما پرسش تنها این است که چه زمانی؟   جدای ازآنکه بسیاری معتقدند روسیه از همان ابتدا هدف نهایی اش جدا کردن دونباس از اوکراین و الحاق ان  به روسیه بوده است ،یک فاکتور مهم دراین میان وجود دارد و ان هم پیش بینی ناپذیری شخص پوتین است .آیا پوتین با بغرنج شدن وضعیت جبهه های نبرد کارت جدیدی را رو خواهد کرد و به سمت سلاح ها ی مرگبار تر خواهد رفت ؟»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها