تحلیل از چپ و راست؛

مذاکرات نفس‌گیر

کد خبر: 1172314

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

مذاکرات نفس‌گیر

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

فقر، فساد محیط زیست

عباس عبدی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: « هنگامی که به محیط زیست نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که آلودگی آن در بیشتر موارد، ناشی از کوشش برای رسیدن به رفاه و مصرف است. اروپا و امریکای قرن ۱۹ و نیمه اول قرن ۲۰ که چهار نعل به سوی رفاه می‌رفت، هم‌زمان محیط زیست را با مشکل مواجه می‌کرد. آلودگی شهرها، حتی آلودگی اقیانوس‌ها و بحث لایه اُزُن دستاورد این رفاه بود که اکنون می‌کوشند آنها را به کنترل در آورند. نمونه قرن ۲۱ آن چین است که با سرعت به سوی پیشرفت و به تبع آن تخریب محیط زیست می‌رود. ایران نیز از این قافله عقب نمانده و متاسفانه بیش از پیشرفت و توان تولیدی خود در تخریب محیط زیست نقش دارد. در کنار نقش منفی رفاه و‌ مراحل اولیه پیشرفت در محیط زیست؛ فقر نیز به نحو دیگری در این وضع نقش دارد. تخریب جنگل‌ها و تبدیل چوب به زغال، یا نداشتن منابع لازم برای امحای مناسب زباله‌های شهری و... نمودهایی از تاثیر فقر عمومی بر تخریب محیط زیست هستند. پایین بودن استانداردهای تولید نمونه دیگری از این ماجرا است. چون فقر هست، به وجود خودروهایی با استاندارد پایین که آلایندگی بالایی دارند، تن می‌دهیم. در واقع محیط زیست را فدای فقر خود می‌کنیم. ولی خطرناک‌ترین حالت ماجرا هنگامی است که فساد هم وارد این فرآیند شود و فروش محیط زیست به امری قانونی تبدیل شود. نمونه آن را باید در مناطقی جست‌وجو کرد که کارخانه‌های آلاینده سیمان، پتروشیمی و پالایشگاهی هستند و فیلترهای مناسب برای جلوگیری از آلودگی هوا ندارند، فیلترها یا گران است یا در تحریم قرار دارند، یا به‌صرفه نیست که از آن استفاده کنند. مشابه این وضع در کارخانه‌هایی است که پساب‌های آلوده‌کننده دارند و محیط اطراف و زمین و آب را آلوده می‌کنند. همه این کارخانجات ترجیح می‌دهند که به جای استفاده از تجهیزات ضدآلودگی، جریمه لازم را به سازمان محیط زیست پرداخت کنند. این رضایت در پرداخت با استقبال محیط زیست هم همراه می‌شود. چرا؟ چون ضعف بودجه موجب می‌شود که آنان هم دریافت جرایم را در همه زمینه‌ها به رعایت استانداردها ترجیح دهند.

فقر عمومی جامعه از طریق ضعف بودجه دولتی؛ نهادها و وزارتخانه‌ها را در مسیر نادرست و زیان‌باری قرار می‌دهد که نه تنها به وظایف خود عمل نمی‌کنند، بلکه از راه فروش وظایف و تکالیف عمومی، نهاد تحت امر خود را اداره می‌کنند. این کار را از طریق صدور مجوز برای تولید وسایل غیر استاندارد یا اخذ جریمه از کارخانجات آلوده‌کننده محیط زیست، قانونی کرده‌اند. حتی در مواردی هم که وجود برخی فیلترها روی کامیون‌ها ضروری است و بدون آن اجازه تولید خودرو را نمی‌دهند، به علت فقر عمومی و تحریم، رانندگان آن فیلتر را پس از خرید خودرو می‌فروشند و مقررات الزامی بودن فیلتر در عمل بلاموضوع و به یک امر صوری تبدیل می‌شود. گستره وسیع فساد نادیده گرفتن این ضوابط زیست‌محیطی نیز نیازی به بیان نیست.

تاکنون همه توجه ما به فقر به عنوان پدیده‌ای است که افراد خانواده با آن درگیر هستند، ولی اکنون باید توجه را به موضوع فقر عمومی و نهادهای جامعه نیز سرایت داد. اینکه فقیر شویم، به‌طوری‌که قادر به نگهداری خودروی خود در حد استاندارد نشویم و از لاستیک‌های صاف و مستعمل استفاده کنیم، عوارض عمومی و خطرناکی دارد. گفته می‌شود که حتی هواپیماها که باید از استاندارد بالایی برخوردار باشند دچار این نوع فقر شده‌اند اگر اثرات این نوع فقر را در مجموعه نظام خدمت‌دهی دولت و بخش عمومی بررسی کنیم، به موارد عجیبی برخورد می‌کنیم. چندی پیش فیلمی را دیدم که بتُن پل کوچکی با دهنه مثلا دو متری را از زیر تخریب کرده بودند تا میلگردهای آن را بردارند. این فقط یک نماد است از اینکه فقر چه بلاهایی را می‌تواند بر سر جامعه بیاورد. البته فقری که بعد از رفاه نسبی به وجود آید و الا جوامعی که به‌طور عادی هنوز در مراحل اولیه رشد اقتصادی هستند و فقر تاریخی دارند کمتر با این مسائل مواجه می‌شوند. آن جوامع اتفاقا از محیط زیست خود نگهداری می‌کنند، مشکل از هنگامی آغاز می‌شود که جامعه در مسیر رشد اقتصادی می‌افتد، سپس تحت شرایطی، دچار این وضع می‌شود. به ویژه در شرایط نابرابری فزاینده و فقدان دولتی که نزد افکار عمومی مورد اعتماد باشد و بدتر از همه توقف و عقبگرد اقتصادی عوامل اصلی این وضع هستند. در چنین جوامعی محیط زیست، قربانی فقر و تخریب می‌شود و در کنار فساد، به‌صورت فزاینده تشدید می‌شود.»

 

آزمون سخت گورباچف

محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «خبر درگذشت میخائیل گورباچف، آخرین صدر هیئت‌رئیسه اتحاد جماهیر شوروی سابق بار دیگر رویداد‌های عبرت‌آموز واپسین سال‌های نهمین دهه قرن گذشته میلادی را در ذهن‌ها متبادر کرد؛ روز‌های پرحادثه‌ای که دنیا نظاره‌گر فروریختن مرکزیت بلوک شرق و پایان یافتن دوران جنگ سرد بود. در سال ۱۹۸۵ میخائیل گورباچف به صدارت هیئت‌رئیسه اتحاد شوروی رسید و نوید اصلاحات سیاسی و اقتصادی را برای عبور از چالش‌های مزمنی که این کشور در طول سالیان متمادی حکومت کمونیسم به آن مبتلا بود، به جامعه بزرگ‌ترین کشور دنیا داد. اما در آن‌سوی کره خاکی ریچارد نیکسون در کتابی با عنوان «پیروزی بدون جنگ»، دکترین امریکا در مقابله با کشور‌های رقیبش از جمله اتحاد جماهیر شوروی را ترسیم کرده و صراحتاً از کشاندن نبرد به داخل محیط شوروی سخن گفته و راهبرد فرهنگی را برای به‌زانو درآوردن ساکنان آن روز‌های کرملین مناسب قلمداد کرده بود.

گورباچف وارث تاج و تختی بود که بر آب بنا شده بود و مهم‌ترین مؤلفه‌های هویتی جامعه خود را نادیده می‌گرفت. او بی‌توجه به نقطه ضعف اصلی حکومت شوروی (که همان بی‌خدایی بود) راه چاره را در دنباله‌روی از الگو‌های متداول غربی و تنش‌زدایی با غرب می‌پنداشت. در سوی دیگر ماجرا، استراتژیست‌های واشنگتن فرصت ذی‌قیمتی را که در امید و التماس گورباچف به غرب وجود داشت، به‌خوبی درک می‌کردند و آن را فرصت مغتنمی برای پیروزی بدون جنگ بر بلوک شرق می‌دیدند. جورج شولتز، وزیر خارجه وقت امریکا تصریح می‌کرد که ایالات‌متحده نیاز دارد نه فقط با سران شوروی، بلکه با جامعه شوروی نیز وارد تماس و ارتباط شود. شولتز هیچ‌گاه مذاکرات (با شوروی) را فقط به کنترل تسلیحات محدود نکرد، بلکه وی به دنبال اضافه شدن حقوق بشر و دموکراسی هم بود. شولتز دیپلماسی و ارتباطات رسمی با شوروی را نیز راهی برای گسترش و تسهیل نفوذ داخلی در این کشور می‌دید.

مذاکرات به بهانه خلع سلاح آغاز شد و گورباچف که چاره‌ای جز اعتماد و اتکا به غرب نمی‌دید با شتاب حداکثری به دنبال امتیازدهی به غرب بود. کار به جایی رسید که شوروی بخشی از فرایند خلع سلاح را به‌صورت یکجانبه و داوطلبانه انجام داد، بی‌آنکه منتظر اقدام متقابل غرب باشد. در مقابل هر انعطافی که در حاکمان جدید کرملین رخ می‌داد، ساکنان کاخ‌سفید به جای انعطاف و امتیازدهی متقابل، به پیشبرد سناریوی خود مطمئن‌تر می‌شدند و طبیعتاً مطالبات جدیدی روی میز مذاکرات قرار می‌دادند. مذاکرات چند سال تداوم یافت و گورباچف که بزرگ‌ترین قمار سیاسی عمر خود و شوروی را انجام داده بود، چاره‌ای جز تداوم راهی را که شروع کرده بود، نداشت.

شروع و تداوم مذاکرات، علاوه بر عقب‌نشینی روزافزون بلوک شرق، فرصت مغتنم دیگری را برای غرب فراهم می‌آورد و آن نفوذ گسترده و آشکار در جامعه روس و سایر مردم شرق اروپا بود. این نفوذ زمانی معنادار شد که صف چند کیلومتری در مقابل شعبه تازه افتتاح‌شده «مک‌دونالد» در مسکو تشکیل شد و این درست زمانی بود که امریکایی‌ها از صادرات تجهیزات با فناوری برتر به شوروی جلوگیری می‌کردند. کاهش قیمت نفت که با هدایت غربی‌ها و عاملیت آل‌سعود انجام گرفت ضربه کاری را بر اقتصاد ضعیف و وابسته به نفت شوروی وارد کرد و بر نارضایتی افکار عمومی داخل این کشور افزود.

سال‌های پایانی دهه ۸۰ قرن بیستم در واقع آزمون سخت گورباچف بود که باید میان توصیه الهی امام (ره) و مدالیته پیشنهادی غرب یکی را برمی‌گزید. کسی چه می‌داند، شاید همان روز‌های پرآشوب، گورباچف متوجه بی‌وفایی کدخدای غرب شده بود و اتفاقاً همان روز‌ها بود که نامه امام خمینی (ره) به دست گورباچف رسید، اما او از درک حقیقت این مرقومه عاجز ماند و به‌جای آنکه آخرین فرصت‌های خود را صرف بازگشت به حقیقت و اصلاح زیربنا‌های معنوی حاکمیت خود نماید، تا آخرین لحظات بر مسیر بی‌نتیجه‌ای که آغاز کرده بود، اصرار ورزید.

درست زمانی که گورباچف با مشکلات عدیده داخلی و اقتصاد مضمحل شده روبه‌رو بود، پاسخ اعتماد و تکیه خود به غرب را دریافت و بالا آمدن مهره جدید غرب یعنی «یلتسین» نشان داد که از نظر غرب تاریخ مصرف او نیز به پایان رسیده است. غربی‌ها گورباچف را در حد یک واسطه برای عقبگرد و رخنه‌پذیر کردن شوروی تلقی می‌کردند و برای روسیه دوران پساشوروی گزینه دیگری را در نظر داشتند. با فروپاشی شوروی، کاخ آرزو‌های گورباچف و همفکرانش برای گشایش اقتصادی به وسیله تعامل با غرب فروریخت و کاخ‌سفید پاداش کسانی را که به واشنگتن اعتماد کردند، داد. گورباچف در آزمون بزرگ سیاسی خویش گزینه غربی را برگزید و جایزه‌اش هم سرنگونی بود. ماجرای گورباچف برای همه ما عبرت‌آموز است. هرچند به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین که در نهج البلاغه مرقوم است «مَا اَکْثَرُ العِبَرُ وَ اَقَلُّ الاِعْتِبَارُ؛ عبرت‌ها چه بسیارند و عبرت‌گیر چه کم!»

 

ماجرای غرب و گزاره ‎برگ مذاکرات وین

حنیف غفاری؛کارشناس مسائل بین‌الملل در یادداشتی برای «همشهری» نوشت: «مذاکرات احیای برجام هنوز به پایان نرسیده و تحقق این مسئله در گرو تحقق مطالبات منطقی کشورمان در قبال «موارد ادعایی آژانس» و «ارائه تضمین‌‌های اعتباری-عملیاتی» است. با این حال مقام‌‌های آمریکایی و اروپایی بازی محسوس و هدفمندی را در مجرای «دیپلماسی عمومی» آغاز کرده‌‌اند. به‌‌راستی این بازی چه ماهیتی دارد و مقام‌‌های غربی از استمرار آن‌چه انگیزه‌‌ای دارند؟ در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمی‌توان به‌سادگی از کنار آنها گذشت:

نخست اینکه آمریکا و تروئیکای اروپایی از زمان حضور بایدن در رأس معادلات قدرت، روی نقشه راهی تاکتیکی تحت عنوان «بازگشت پوچ به برجام» متمرکز شدند و این تاکتیک را در ذیل راهبرد کلان «مهار حداکثری قدرت ایران» تعریف کردند. اکنون بیش از یک‌‌سال و نیم از آن زمان می‌‌گذرد و مقام‌‌های کاخ سفید در دوراهی «بازگشت واقعی به توافق هسته‌‌ای» یا «استمرار مسیر کنونی و پذیرش هزینه‌های آن» گرفتار شده‌‌اند.

واشنگتن و تروئیکای اروپایی با وجود تقویت گزاره‌های محیطی و فرامتنی در طول مذاکرات و تعیین ضرب‌‌الاجل‌‌های متنوع زمانی، نتوانستند تاکتیک بازگشت پوچ به توافق هسته‌‌ای را اجرایی کنند. تمرکز تحسین‌‌برانگیز جمهوری اسلامی ایران روی «پیش‌شرط‌های احیای برجام» مانند «تضمین‌محوری» و «راستی‌آزمایی» و «حل مسائل پادمانی و فراپادمانی با آژانس» سبب شد تا «متن مذاکرات» بر «فرامتن مذاکرات» غلبه پیدا کند. به‌عبارت بهتر، اصرار کشورمان بر این خطوط قرمز و مطالبات منطقی و حقوقی، سبب شد تا غرب نتواند محیط مذاکرات را به‌عنوان متغیر مستقل و متن مذاکرات را به مثابه متغیر وابسته تعریف کند.

نکته دوم اینکه، مقام‌‌های غربی پس از آنکه ناچار به پذیرش بخش مهمی از خواسته‌های ایران در مذاکرات شدند، وارد «بازی روایت‌‌ها» با ایران شدند. در بازی روایت‌‌ها، میان واقعیاتی که در قبال یک پرونده یا ماجرا رخ می‌‌دهد با آنچه بازیگران سعی در القای آن دارند، تفاوتی معنادار وجود دارد. مقام‌‌های آمریکایی و اروپایی معتقدند که اگر در صحنه «دیپلماسی رسمی» یا «دیپلماسی پنهان» با شکست مواجه شوند، در عرصه «دیپلماسی عمومی» می‌توانند خود را پیروز میدان جلوه دهند. در این خصوص کافی است تا آنها روایت معکوس و تصویرسازی کاذب خود از مذاکرات را جایگزین واقعیات موجود در این خصوص کنند. «بازی روایت‌‌ها» موضوعی به‌مراتب فراتر از «بازی مقصرسازی» است. بازی مقصرسازی تنها بخشی از بازی روایت‌‌ها محسوب می‌شود. در این بازی، طرف غربی تلاش می‌کند مطالبات حقوقی و فنی ایران را به مثابه زیاده‌‌خواهی و طرح خواسته‌های فرابرجامی قلمداد کند. بنابراین نباید بازی روایت‌‌ها را مترادف با همان بازی مقصرسازی دانست.

نکته سوم به عملیات روانی- رسانه‌‌ای خاص مقام‌‌های غربی طی روزهای آتی بازمی‌‌گردد. در اینجا ما با ابزاری به نام «گزاره‌‌برگ» مواجه هستیم. نقطه اوج «بازی روایت‌‌ها» در پروسه احیای توافق هسته‌‌ای، معطوف به زمانی است که طرفین قصد دارند «گزاره‌برگ» یا به قول بازیگران غربی «فکت‌شیت» خود را در قبال توافق احتمالی منتشر کنند. در اینجا طرف غربی تلاش خواهد کرد تا با استناد به تکنیک‌هایی مانند «بازخوانی تعهدات کلان ایران در برجام» و «عبور زیرکانه از نقاط افتراق توافق جدید با نسخه اصلی»، خود را پیروز این ماراتن طولانی‌مدت نشان دهد.

بدون شک مقام‌‌های آمریکایی و اروپایی اذعان به شکست خود در قبال موضوع‌‌هایی مانند «ارائه تضمین‌‌های فنی» و «پذیرش راستی‌‌آزمایی امضای بازگشت آمریکا به برجام» را خط قرمز خود قلمداد می‌‌کنند. بنابراین باید این نکته مهم را مدنظر قرار دهیم که از این مرحله به بعد، بخش اعظم بازی ضد‌ایرانی غرب معطوف به حوزه «دیپلماسی عمومی» خواهد بود.

نقطه اوج این بازی نیز «جنگ روایت‎ها» و حساس‎ترین بخش این جنگ نیز مربوط به زمان ارائه رسمی گزاره‌برگ‎هاست. بدیهی است که در اینجا دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان نیز باید بخش مهمی از تلاش خود را معطوف به حوزه «دیپلماسی عمومی» و اقناع افکارعمومی دنیا در قبال «قدرت چانه‌زنی» خود در مذاکرات کند. فراموش نکنیم که هدایت و مدیریت بازی روایت‎ها نیز به اندازه مدیریت میز مذاکره با طرف مقابل از اهمیتی ویژه برخوردار است. اتخاذ مواضع متناقض(با ترکیبی از خوش‌بینی و بدبینی نسبت به احیای برجام) ازسوی آمریکا و اتحادیه اروپا ناظر به آینده‎ای نزدیک است. هم‌افزایی وزارت امورخارجه کشورمان به‌عنوان نهاد رسمی سیاست خارجی کشور و رسانه‌ها و سایر مجاری ارتباطی با افکارعمومی دنیا در این مجال، فراتر از یک الزام محسوب می‌شود.»

 

طرح «غدیر» گام اول ابرطرح احیای امید

جواد شاملو در سرمقاله «رسالت» نوشت: «همین تابستان پارسال بود که دغدغه آزاردهنده مشکل آب شرب در خوزستان، قلب و روان‌مان را راحت نمی‌گذاشت و درست پیش از محرم بود که دغدغه آب برای این استان با مصیبت عطش امام حسین علیه‌السلام و اصحاب و اولادش درآمیخته بود. آنچه زهر این مشکل را بیشتر می‌کرد هم اهمیت استان خوزستان بود و هم اهمیت عنصر حیات‌بخشی چون آب، که بی‌شک کمترین مطالبه و فقدان آن، بدترین محرومیت است. یک طرف خوزستان است؛ استانی غنی، پهناور و دارای جایگاهی بی‌نظیر در تاریخ این سرزمین. استانی گرم که مرکز آن، گاهی رکورد گرما را در جهان می‌شکند. استانی که مهم‌ترین ثروت مملکت از اعماق زمین آن می‌جوشد. استانی که خاک هم گه‌گاه نفسش را می‌گیرد و ای کاش مشکلش تنها آب بود. استانی که می‌دانیم مشکل آب، مشکل ذاتی آن استان نیست و اشتباهات مدیریتی عامل اصلی به وجود آمدن آن است. طرف دیگر نیز آب است؛ گوهری که هیچ‌کس نباید از آن محروم باشد یا به هر شکل مشکلی در آن داشته باشد. مشکلات سال گذشته خوزستان تقریبا فراموش شده بود، اما حس بد خبرها در ناخودآگاه ما ذخیره می‌شود و هرگز به کلی محو نمی‌گردد. 

در این میان یک همت مردانه و یک غیرت مسئولانه لازم بود تا بر این زخم کهنه، مرهم گذاشته شود و شیرینی مرتفع شدن یک مشکل ریشه‌ای و اساسی به کام مردم بیاید. اکنون پس از یک سال از تابستان تلخ سال گذشته، مشکل آب خوزستان عزیز با افتتاح ابرپروژه غدیر برطرف می‌شود؛ تا همانگونه که غدیر خم کافران را از غارت دین خدا ناامید کرد؛ غدیر خوزستان هم دشمنان را از رنج مردمان مستحکم این دیار ناامید سازد. هرچند که پیش از این، بصیرت، صبوری و استقامت خود این مردم نخل‌سیرت، بیگانگان را از آنان ناامید ساخته بود. می‌توان به جد امیدوار بود که دولت محترم فعلی، مشکلات را تنها در محدوده زمانی پررنگ بودن آن‌ها در فضای خبری و رسانه‌ای دنبال نمی‌کند؛ بلکه آن‌ها را تا رسیدن به وضعیت مطلوب تعقیب کرده و خبر فائق آمدن بر آن‌ها را به مردم می‌رساند. 

این مهم‌ترین اقدام برای احیای امید است؛ تعقیب خبرهای بد و تبدیل آن‌ها به اخبار خوب. آیت‌الله رئیسی در مراسم افتتاح طرح غدیر جمله‌ای گفت که تا به امروز، شاه‌بیت دوران ریاست اوست: «اگر لازم باشد هر ماه به خوزستان می آیم تا مشکلات خوزستان حل شود و تا زمانی که وعده‌های من به مردم خوزستان انجام نشود از پا نخواهیم نشست».

از یاد نخواهیم برد که دولت سابق، هشت سال تمام احیای دریاچه ارومیه را به عنوان یک شاهکار بزرگ به پیشانی چسباند و در نهایت هم کار آن دریاچه به وضعیت اسفناک و اضطراری کنونی رسید. اینکه در سال اول دولت کلک یک مشکل اساسی مملکت کنده شود، به مردم ثابت می‌کند که در کشور دارد کار انجام می‌شود. 

گذشته از تمام این‌ها باید گفت آنچه انجام شد، کمترین کاری است که می‌شود برای مردمی تا این پایه شریف و بزرگوار انجام داد؛ همانگونه که آب کمترین مطالبه آنان بود. مشکلات خوزستان محدود به آب نیست و مشکلات کشور نیز محدود به خوزستان نیست. آنچه امروز ما را خرسند ساخته است، نه رسیدن به اهداف نهضت و نظام و یا حتی بخش کوچکی از آن‌ها، بلکه تنها مشاهده تحرک و عزم رسیدن به اهداف و خاصه تحقق عدالت در میان متصدیان امور است. بیش باد!»

 

جامعه بازندگان

احمد غلامی در سرمقاله «شرق» نوشت: «دو مفهوم اقتصادی داگلاس نورث «وابستگی به مسیر» و «منابع نظم و بی‌نظمی»، در توصیف وضعیت کنونی ما سخت به کار می‌آید. نورث با اینکه نامی از ایران نمی‌برد، الگوهای اقتصادی را ارائه می‌دهد که بی‌شباهت به اقتصاد ایران نیست. کشورهایی با اقتصاد رانتی، اقتصاد مافیایی و توسعه‌نیافته که توسعه در آن محکوم به شکست است. «وابستگی به مسیر»، یعنی آنچه از گذشتگان به ارث رسیده است و در تصمیم‌گیری امروز جامعه ما نقش اساسی دارد. هر چیز که در تاریخ دوام بیاورد، به اعتقادات و باورهای مردم تبدیل می‌شود و این اعتقادات در تصمیمات و تدوین برنامه‌ها اثرگذار خواهد بود. در اینجا نمی‌خواهیم از آثار منفی که از گذشتگان به ارث رسیده سخن به میان ‌آوریم بلکه قصد داریم بگوییم وضعیت اسف‌بار کنونی چه اثراتی بر آیندگان و مسیر پیش‌رو خواهد داشت. چندان مهم نیست اقتصاد کنونی با چه الگویی -سوسیالیستی، محافظه‌کارانه، بازار آزاد- مطابقت دارد، مهم غیاب اخلاق در اقتصاد ایران است. با غیاب اخلاق در اقتصاد، ما با جامعه‌ای خشونت‌بار روبه‌رو هستیم؛ خشونتی عریان که در روابط کارفرما با کارگر، کارفرما با کارفرما و کارگر با کارگر به‌وضوح قابل مشاهده است. انگیزه اصلی این خشونت عریان، بی‌نظمی اقتصادی است. این بی‌نظمی اقتصادی، جامعه را به ورطه‌ای کشانده و آحاد مردم را به این باور رسانده است که اگر دولتی اقتدارگرا بتواند بر این بی‌نظمی فائق آید، باید از آن استقبال کرد؛ چراکه بی‌نظمی باعث «افزایش تردید و بلاتکلیفی می‌شود و معمولا اکثریت چشمگیر بازیگران، بازندگان آن محسوب می‌شود». جامعه بازندگان جامعه بدون اخلاق است، جامعه قاپ‌زن‌هاست که حداقل‌ها را هم از چنگ یکدیگر قاپ می‌زنند. انسان‌های خوکرده به چنین شرایطی ارثیه شومی برای آیندگان به میراث خواهند گذاشت، حتی ستایش‌های اغراق‌آمیز چهره‌های سیاسی از واژه‌ «مردم» نیز شفابخش نخواهد بود. برای جلوگیری از چنین شرایطی است که نورث نظم اقتدارگرایانه را به بی‌نظمی ترجیح می‌دهد: «نظم شرط لازم (ولی نه کافی) برای رشد بلندمدت اقتصادی است و همچنین شرط لازم (ولی نه کافی) برای ایجاد و حفظ شرایط مختلفی است که زیربنای آزادی فرد و مالکیت است و ما آن را مشخصه یک جامعه دموکراتیک مورد توافق اکثریت مردم می‌دانیم. ما برای درک تغییرات اقتصادی، باید درک خود از منابع اساسی نظم و بی‌نظمی و همچنین تحول از یکی به‌سوی دیگری را افزایش دهیم. نظم را می‌توان از طریق دولت اقتدارطلب و بدون رضایت زیردستان و همچنین با نظر و موافقت مردم ایجاد و حفظ کرد... نظم سیاسی اقتدارطلبانه هنگامی آرمانی خواهد بود که شرکت‌کنندگان با توجه به انتظارات خود از اقدامات دیگران، اطاعت از قوانین نوشته یا نانوشته تعیین‌شده به‌وسیله حاکم را در جهت منافع خود بدانند». شوربختانه چنین چیزی در اقتصاد ایران دیده نمی‌شود و شوربختانه‌تر آنکه دولت اقتدارطلب رؤیای مردم شده است؛ چراکه در وضعیت کنونی هیچ اقبالی برای خود متصور نیست و جامعه‌ا‌‌ی که برای خود آینده‌ای متصور نباشد، اخلاق گزینه آخری است که به آن می‌اندیشد، طرفه آنکه دولت کنونی نیز از این جهت همچون مردم است. نمونه بسیار بارز آن بازگشت مهدی تاج به ریاست فدراسیون فوتبال است؛ چهره‌ای با اتهامات مالی سنگین که بسیاری در انتظار محاکمه‌اش بودند. این بازگشت مردم را با این واقعیت روبه‌رو کرد که اخلاق در اقتصاد اولویت آخر است. اینک مفهومِ «وابستگی به مسیر» نورث، عیان می‌کند که دولت بی‌اخلاقی در اقتصاد را به آیندگان پیش‌فروش کرده است. یکی از منابع بی‌نظمی، بی‌توجهی به عدالت است. نظم، عدالت را زیبایی‌شناسانه می‌کند. در این میان، آنچه مهم نیست و جای مجادله ندارد، این است که اقتصاد ایران با چه الگویی اداره می‌شود، نئولیبرالیسم یا الگوی دیگری. هرچه هست اقتصاد به هر دلیلی مروج بی‌اخلاقی شده است. فردریش فون‌هایک، مبلغ سرسخت بازار آزاد باور دارد که دولت باید یک حداقل اجتماعی یعنی «تور ایمنی برای پیشگیری از فقر شدید» را تضمین کند. تور ایمنی اجتماعی که برای محافظت در برابر خطر انقلاب ضروری است و ابزاری برای آرام‌‌کردن فقر ا‌ست؛ «یک ضمانت مؤثر برای حفظ نظم بازار در برابر گروه‌های اجتماعی که چه‌بسا به دنبال نابودی آن هستند». خشونت اقتصادی در کلمات هایک موج می‌زند اما خشونت‌بارتر از آن، جامعه‌ای است که حتی به نظم بازار هم اعتقادی ندارد.»

 

مذاکرات نفس‌گیر برجام

یوسف مولایی استاد دانشگاه در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «مذاکرات برجام پیچیده شده و ممکن است جنگ اوکراین و مواضع روسیه هم در به تاخیر افتادن مذاکرات موثر باشد. از نظر موازنه قدرت و تصمیم گیری یک طرف آمریکاست با اینکه از برجام خارج شده ولی در مذاکرات جایگاه قبلی خود را دارد. با طناب‌کشی‌ها و کش و قوس‌هایی که ایجاد شده، موضوع برجام حداقل به این زودی‌ها حل نمی‌شود و ازطرفی تا یکی، دو هفته دیگر اجلاس شورای آژانس بین‌المللی است و احتمالا تصمیم شدیدی علیه ایران اتخاذ و قطعنامه تندتری صادر می‌شود که کمکی به حل موضوع نمی‌کند ولی طرفین در موقعیتی هستند که نه می‌خواهند خاتمه مذاکرات را اعلام کنند که شکست خورده و نه می‌خواهند برجام را احیا کنند. درحقیقت هر دو دارند با زمان بازی می‌کنند و مسائلی دارند که فکر می‌کنند در زمان حل می‌شود و به نفعشان هست که به عقب بیندازند. ایران فشاری که قبلا روی دوش خود از نظر تامین منابع اقتصادی احساس می‌کرد، با توجه به گشایش‌هایی که بعد از بحران اوکراین به وجود آمده و ایران می‌تواند نفت خود را بفروشد یا به نحوی انتقال دهد، دیگر آن فشار سابق را ندارد و می‌خواهد به خطوط قرمز و محوری که برای مذاکرات تعیین کرده، حتما دست پیدا کند. برای ایران دو، سه مطلب کاملا حیاتی است. مساله پادمانی که ایران می‌خواهد قبل از احیای برجام موضوع پادمان حل شود و پرونده ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی بسته شود. مساله تحریم‌هاست که می‌خواهد یکجا یا به صورتی لغو یا معلق شود و خواستار آزادسازی دارایی‌های خود است که در زمان کوتاه‌تری انجام بگیرد. ضمن اینکه برای تضمین‌ها هم دارد مذاکره می‌کند و سعی می‌کند از دولت فعلی غیر از امضای برجام، تضمینی به صورتی که ممکن است را بگیرد. از آن طرف هم آمریکا نمی‌خواهد مواضع خود را تغییر دهد و به نظر می‌رسد که روی مواضع فعلی خود باقی است و نمی‌خواهد توافقی بکند که به نوعی به جناح رقیب خود در انتخابات پیش‌رو امتیاز دهد پس ترجیح می‌دهد که زمان بخرد و انتخابات را پشت‌سر بگذارد تا در تبلیغات خود عنوان کند که کوتاه نیامده، موضوع در کنترل‌شان هست و ایران از آمریکا امتیازی نگرفته است. درواقع هر دو به نوعی به یک تعویق زمان نیاز دارند از این رو بعید به نظر می‌رسد در یکی، دو هفته آینده تحول خاصی رخ دهد. در این میان آمریکا قطعا تا اینجا هم تا حدودی به حرف اسرائیل گوش داده و هماهنگی‌هایی صورت گرفته است. آمریکایی‌ها از این موضوع مطمئن هستند که ایران هرقدر هم در غنی سازی پیشرفت کرده باشد، هنوز از گریز هسته‌ای فاصله دارد. وگرنه اگر نگرانی زیادی احساس می‌کرد، انعطاف بیشتری نشان می‌دهد. خط قرمز آمریکا همین است که فعالیت هسته‌ای ایران از مسیر صلح آمیز خارج شود و با اطلاعاتی که دارد تا حدودی خیالش راحت است و نمی‌خواهد امتیاز بیشتری دهد. از طرفی به دلیل مشکلاتی که با تندروهای داخلی و هواداران ترامپ در کنگره دارد، هر توافقی بکند مورد انتقاد قرار می‌گیرد و در انتخابات فرصت را از دست می‌دهد. از این رو به نوعی فعلا تا انتخابات همین طور وضعت را معلق بین بله یا خیر نگه دارند و نه جواب مثبت و نه منفی دهند که انتخابات شکست نخورد و مذاکرات را غیرمستقیم و به شیوه‌ای که تابه‌حال ادامه دادند، ادامه دهند تا انتخابات برگزار شود. از این رو بعید به نظر می‌رسد قبل از انتخابات توافقی صورت بگیرد.»


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها