تحلیل از چپ و راست؛

بازی برجام

کد خبر: 1171370

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

بازی برجام

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

رویکرد منطقی و عزتمندانه دولت در مذاکرات هسته‌ای

رسول سنایی راد در سرمقاله «جوان» نوشت: «رقبای آقای رئیسی و دولت سیزدهم، تلاش کرده‌اند رویکرد و توان دستگاه سیاست خارجی این دولت را در حفظ و توسعه روابط و پیشبرد اهداف سیاست خارجی کشور زیر سؤال برده و تصویری مخدوش و تنش آفرین از آن را در عرصه افکار عمومی القا نمایند.

در این راستا، ابتدا روابط خارجی را کلید حل بسیاری از مشکلات معرفی و موفقیت در برجام را نیز لازمه قطعی توسعه روابط دانسته و سپس احتمال موفقیت دولت آقای رئیسی را برای گشودن کلاف سردرگمی پیش آمده برای برجام، به شدت زیر سؤال برده‌اند. اما برخلاف این ادعا‌ها و القائات، دولت سیزدهم مذاکره بر روی برجام را به گونه‌ای پیش برده که امروز توپ در میدان امریکایی‌ها قرار داشته و با وجود برآورده شدن بخش‌های بیشتری از خواسته‌های جمهوری اسلامی ایران احتمال توافق هم بالاتر رفته است.

به عبارتی دولت سیزدهم که اعلام کرده بود مشکلات معیشتی و اقتصادی را به برجام گره نمی‌زند و اولویت و تمرکز خود را بر حل مشکلات گذاشته و تنها در صورتی که برجام منفعتی را برای مردم تأمین کند، حاضر به مذاکره بر روی آن هست، موفق شده مذاکرات برجامی را تا آستانه توافق پیش ببرد و البته همچنان معتقد است که به هرگونه توافقی هم راضی نیست و تنها در صورتی که این توافق اصل فناوری هسته‌ای را حفظ کرده، تحریم‌ها را برداشته و دارای ضمانت‌های حداقلی باشد، پذیرفتنی و شدنی خواهد بود. حال آنکه پیش از این متأسفانه با شعار هر توافقی بهتر از عدم توافق است، نه تنها توان هسته‌ای کشور در معرض معامله قرار گرفته بود، بلکه برای انجام هر توافقی، دشمن را به طمع مذاکره برای توان موشکی و منطقه‌ای کشورمان انداخته بودند.

این رویکرد غلط که به دشمن پیام ضعف و التماس برای مذکره را منتقل می‌کرد، هم با توجیه اشتباه دیگری انجام می‌شد که کشور و مردم تاب تحمل سختی‌های تحریم‌های دشمن را ندارند و از این رو باید برای هر نوع توافقی تعجیل و بده و بستان را متناسب با این تعجیل، تنظیم کرد.

براساس همین رویکرد، هرگونه اقدامی که برای طرف مقابل ایجاد حساسیت و نگرانی کرده و بر مذاکره سایه اندازد، باید کنار گذاشته و نرمش مورد نیاز برای حفظ او بر سر میز مذاکره در همه حال به خرج داده می‌شد.

ولی انعکاس چنین رویکردی در طرف‌های واقع‌گرای غربی، شکل‌گیری این مفروض غلط بود که جمهوری اسلامی ایران در شرایط ضعف و شکنندگی شدید قرار داشته و به شدت به توافق نیاز دارد.

براساس همین مفروض بود که آن‌ها نه تنها در افزایش تحریم و فشار، برای کسب امتیاز بیشتر تردید نداشتند، بلکه به منطق مذاکره یعنی بده – بستان متوازن نیز پایبند نبوده و فقط تحمیل خواسته‌های ظالمانه خود را بر ما دنبال و میز مذاکرات هسته‌ای را فرصتی برای توسعه این خواسته‌ها به عرصه‌های دیگری مثل نفوذ منطقه‌ای و توان نظامی جمهوری اسلامی تصور می‌کردند، اما دولت جدید با تغییر در رویکرد خود به مذاکرات هسته‌ای، یعنی تنها پذیرش توافق در صورت نیل به منفعت و حفظ فناوری هسته‌ای، برای واداشتن طرف غربی که تنها به برگه‌های قدرت بر روی میز مذاکره توجه دارد، چند اقدام را در دستور کار قرار داد که امکان چانه‌زنی و تغییر محاسبه حریف را فراهم سازد. اقداماتی چون؛

۱- استفاده از قانون مجلس برای مقابله با تحریم‌ها، با توسعه ظرفیت‌های غنی‌سازی و افزایش سطح غنی‌سازی که به معنای مقابله به مثل عملی با خروج امریکا از برجام و بی‌تعهدی متحدان اروپایی آن به برجام به حساب می‌آمد و در عین حال ظرفیت غنی‌سازی و سطح غنی‌سازی را که پیش از این به شدت محدود شده بود، از محدودیت خارج ساخته و به سرعت ارتقا و افزایش داد.

۲- استفاده مناسب از سایر مؤلفه‌های قدرت که در گذشته نه تنها مورد استقاده قرار نمی‌گرفت، بلکه با تلقی حساس بودن طرف غربی به آن با خود تحریمی و محدودیت شدید مواجه و در واقع نظام از این برگ برنده یا عرصه پشتیبان برای دیپلماسی محروم شده بود.

به عنوان مثال در دولت سیزدهم، دست نیرو‌های مسلح برای هرگونه رزمایش نظامی و تست تجهیزات و تسلیحات باز بوده و دولتمردان با بهانه یا تصور حساسیت طرف‌های مذاکره، برای آن‌ها مانع‌تراشی نکرده‌اند.

۳- هماهنگ‌سازی بخش فنی هسته‌ای و بخش سیاسی که توانسته پاسخگوی بازی پیچیده طرف غربی برای سوءاستفاده سیاسی از ابزار فنی برای فشار بر جمهوری اسلامی ایران باشد. طرف‌های غربی همواره از آژانس و گزارش‌های آن به عنوان ابزاری برای فشار بر ایران استفاده می‌کردند و خود را معاف از پاسخگویی می‌دانستند، اما در دولت سیزدهم با اقداماتی، چون برداشتن دوربین‌های نظارتی آژانس و یا تزریق گاز به تعداد انبوه سانتریفیوژ در مقابله با صدور قطعنامه سیاسی از سوی شورای حکام، این پیام به طرف مقابل منتقل شد که هرگونه اقدام تنش‌زا با واکنش قطعی مواجه شده و برای آن‌ها هزینه خواهد داشت.

۴- موازنه‌سازی جدید در روابط خارجی و رفتن به سمت ارتباط و همکاری با کشور‌ها و سازمان‌های منطقه‌ای و جهانی که از افزایش سطح ارتباطات و همکاری‌ها با کشور‌های همسایه تا حضور در سازمان‌هایی، چون شانگ‌های و مجموعه کشور‌های بریکس به صورت فعال را شامل می‌شود.

این اقدام نه تنها موقعیت کشور را برای مقابله با تحریم افزایش می‌دهد، بلکه شرایط متفاوتی را برای چانه‌زنی فراهم می‌کند. البته در این میان نمی‌توان به وقایع و رویدادهایی، چون جنگ در اوکراین و به خطر افتادن امنیت غذا و انرژی برای غرب به ویژه اروپا در تعدیل مواضع طرف غربی بی‌توجه بود، اما چگونگی استفاده از این رویداد که با هوشمندی دنبال می‌شود هم در انتقال پیام به طرف غربی برای برخورد منطقی و عقلایی با پرونده برجام بی‌تأثیر نبوده است.

از این رو می‌توان پیشبرد پرونده مذاکرات برجامی را تا این مرحله مدیون رویکرد و عملکرد انقلابی و سنجیده دولت سیزدهم دانست که در عین ایستادگی بر حقوق و منافع کشور، سیر مذاکره را با رعایت منطق آن بازنگه داشته و آن را به آستانه یک توافق آبرومندانه رسانده است.»

 

برنامه‌نویسی مناسکی

عباس عبدی برای «اعتماد» نوشت: «بررسی سیاست‌های برنامه هفتم در مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز پایان یافت و به زودی برای بررسی نهایی و ابلاغ تقدیم مقام رهبری می‌شود. متاسفانه این برنامه در عرصه عمومی مورد بحث قرار نگرفته و بالطبع به سرنوشت برنامه‌های پیشین دچار می‌شود و خیر و برکتی برای مردم نخواهد داشت، زیرا مبتنی بر مشارکت نخبگان و نیز درک قابل دفاعی از مساله رشد و توسعه اقتصادی ایران نیست، به ویژه آنکه توسعه اقتصادی را عموما یک موضوع فنی می‌بینند و به اهمیت تحولات و تغییرات ساختاری و زیربنایی برای تحقق آن توجه نمی‌کنند. موضوعی که طی ۲۰ سال گذشته و به‌طور مشخص از سال ۱۳۸۴ مغفول واقع شده و برنامه‌نویسی به صورت جزیی از انجام مناسک سیاسی و حکومت‌داری درآمده است. در این یادداشت به سه مساله محوری مرتبط با برنامه پنج‌ساله و در اینجا برنامه هفتم اشاره می‌کنم. اولین مساله این است که آیا برنامه‌های قبلی به مرحله اجرا درآمدند و اهداف‌شان محقق شد؟ آنان که به یاد دارند، می‌دانند که با آمدن دولت احمدی‌نژاد کل برنامه چهارم که مصوب نهادهای رسمی بود، کنار گذاشته شد و حتی گزارش‌های نظارتی سالانه برنامه توسعه از آن پس به کلی متوقف شد و برنامه چهارم به محاق رفت. پس از آن هم تقریبا همه برنامه‌هایی که نوشته شد، شامل برنامه پنجم و ششم فاقد چشم‌انداز عملی و اجرایی و فاقد معنا بود و به همین علت هنگامی که اجرا نمی‌شد کسی هم متعرض آن نمی‌شد. هیچ‌گاه هم دیده نشد که هنگام تدوین برنامه بعدی به این پرسش ساده بپردازند که برنامه قبلی چه بود؟ و در عمل چه اندازه اجرا شد؟ و آیا اهداف آن تامین شد یا خیر؟ و اگر نشد، چرا؟ به‌طور کلی هیچ‌گاه برنامه‌های پنج‌ساله توسعه ایران مورد بحث و گفت‌وگوی جدی در عرصه عمومی قرار نگرفت، جز برنامه سوم توسعه که بهترین آنها بود و دستاوردهای خوبی داشت. 

برنامه‌های توسعه فقط یک متن خشک و چند ماده و تبصره نیست، بلکه یک نقشه راه است که باید برای نظام اجرایی کشور و جامعه به مثابه متنی شبه مقدس تلقی شود و هر مدیری خود را موظف به اجرای آن بداند، نه آنکه همه آماده نقض آن باشند. جالب اینکه برخی مصوبات آن از جمله چگونگی تعدیل نرخ ارز هیچ‌گاه اجرایی نمی‌شد، در حالی که یک متغیر بنیادی و تعیین‌کننده بود. 

نکته دوم اینکه برنامه توسعه نیازمند زیرساخت‌های مهمی است که اصلا مورد توجه برنامه‌نویس‌ها قرار نگرفته است. زیرساخت‌هایی چون حاکمیت قانون، دسترسی به اطلاعات، نظام انتخاب مدیران لایق و کارآمد، ثبات در سیاست خارجی، کاهش تنش‌های سیاسی در داخل، پذیرش معیارهای تخصصی برای انتخاب مدیران، امنیت سرمایه، حاکمیت قانون و... اینها و برخی دیگر از عناصر زیرساختی و نرم‌افزاری و ضروری برای توسعه هستند که بدون آنها توسعه اقتصادی و سایر وجوه توسعه محقق نخواهد شد و برنامه‌ریز توسعه لازم است پیش از پرداختن به موضوعات خاص اقتصادی در جهت بهبود این شرایط اقدام کند. مثل این است که تصمیم بگیریم یک منطقه را آباد کنیم، ولی راه نداشته باشیم. ابتدا باید راه را احداث کرد.

نکته سوم تعیین اهداف کمّی برای برنامه توسعه پنج‌ساله است. در همین برنامه پنج‌ساله در دست تدوین گویا همچون برنامه‌های گذشته رشد سالانه 8 درصد را تعیین کرده‌اند و رسیدن به تورم 9 درصد و تک رقمی شدن آن را هم هدف خود قرار داده‌اند. اکنون 33 سال است که در همه برنامه‌ها رشد اقتصادی 8 درصد هدف برنامه بوده و کسی نیست بپرسد که چگونه در همه این احوال و سال‌های وفور ارز و کمبود ارز و... همیشه این رقم ثابت است و جالب اینکه هیچ‌گاه هم محقق نشده است. اصولا این رقم 8 درصد از کجا آمده است، نکند عدد مقدسی است؟ به‌طور کلی اهداف تعیین شده در تمام برنامه‌ها کمابیش شبیه هم هستند، ولی هیچ‌گاه الزامات تحقق آنها و نیز علت عدم تحقق آنها بررسی و تشریح نشده است ولی دوباره و چندباره این ارقام را در برنامه جدید نیز می‌نویسند.

این سه مشکل اساسی در نظام برنامه‌نویسی ایران وجود دارد که اگر فقط یک مورد آن هم باشد، برنامه را بی‌اعتبار می‌کند، چه رسد به اینکه هر سه مشکل وجود داشته باشد.»

 

بازی برجام در ایستگاه آخر

محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله «رسالت» نوشت: «وقتی که به یک معامله فکر می‌کنی، اولین گزاره‌های ذهنی به شما می‌گوید؛ در این معامله چه چیز می‌دهی و چه چیزی می‌گیری؟

دومین گزاره ذهنی این است که چه تضمینی برای گرفته‌هاست و ارزش داده‌ها با گرفتن‌ها توازن دارد یا نه؟ کافی است با این یافته ذهنی به برجام نگاه کنیم!

در برجام توازنی بین داده‌ها و ستانده‌ها نیست و تضمینی هم برای رعایت آن وجود ندارد. وفق برجام قرار شد فلان تعداد سانتریفیوژ را از چرخه غنی‌سازی اورانیوم حذف کنیم ، آب سنگین اراک را بتن‌ریزی کنیم و اقداماتی از این دست که برای طرف غربی اطمینان‌آور باشد که ما به اصطلاح به سمت تولید بمب نمی‌رویم. همه این کارها به عنوان داده‌ها انجام شد و آژانس ۱۷ بار تأیید کرد که ایران به تعهدات خود عمل کرده است.

قرار بود غربی‌ها هم تحریم‌های ظالمانه را بردارند ، پول‌های غصب‌شده ایران را که در بانک‌های خارجی بلوکه کردند آزاد کنند و ایران از تحریم بانکی بیرون بیاید تا بتواند به راحتی در بانک‌های خارجی حساب بانکی داشته باشد و پول جابه‌جا کند و ده‌ها تحریم نوشته و نانوشته برداشته شود و سهولت در سرمایه‌گذاری خارجی پدید آید.

اما چنین اتفاقی نیفتاد تحریم‌ها نه‌تنها برداشته نشد بلکه چند برابر شد و طرف اصلی معامله با پررویی برجام را پاره کرد!

به این معامله و امضاکنندگان آن به‌ویژه امضاکننده طرف ایرانی چه می‌گویند؟ «کلاهبرداری»، «فریب»، «زورگویی»، «قلدری»، «بدعهدی» و« خیانت»!

این قرارداد از نظر طرف فریبکار و حُقّه‌باز مرده است. اگر بخواهیم آن را زنده کنیم آن‌هم از سوی طرف مغبون با تنفس مصنوعی به این مرده ، هیچ‌چیز احیا نمی‌شود. به‌ویژه آنکه طرف مقابل همچنان با زورگویی بر گرفتن امتیازات نقد جدید و دادن امتیاز نسیه و واهی اصرار دارد. طرف مقابل حتی پرونده‌های مناقشه هسته‌ای را که در جریان شکل‌گیری برجام بررسی شده و مختومه شده ، دوباره روی میز گذاشته و ادعاهای دروغین تکراری خود را برای فریبی تازه و گرفتن امتیازاتی جدید در دستور کار قرار داده است!

پاسخ این شرارت‌ها در مذاکرات و فریب افکار عمومی که حتی حاضر نیستند به همان تعهدات عدم توازن عمل کنند، چیست؟!

این پاسخ را نمایندگان مردم در مصوبه قانونی مجلس در مورد مذاکرات هسته‌ای و برجامی دقیق در سه کلمه مشخص کردند.

۱- لغو همه تحریم‌ها ۲- راستی‌آزمایی ۳- تضمین

آقای روحانی این سه کلمه را مانع توافق می‌داند . معنای این حرف او این است که تحریم‌ها همچنان لغو نشود.طرف مقابل تضمین ندهد و هر وقت خواست از توافق خارج شود و راستی‌آزمایی هم صورت نگیرد. معنای توافق در ذهن مبارک ایشان یعنی خسارت محض برای ملت ایران! او همچنان بر تکرار این خسارت محض اصرار دارد.

شناخت حقیقی طرف اصلی مذاکره و معامله مهم است. ما با چه کسی ‌در آن سوی میز رو‌به‌رو هستیم؟ ما با کسانی در آن سوی میز قرار داریم که منافع سرمایه‌داری  و استبداد جهانی را صیانت و مدیریت می‌کنند. سوخت اصلی حرکت امپریالیسم جهانی در سپهر سیاسی جهان، «حرص» و «طمع» است. این دو رذیله به آنها اجازه نمی‌دهد حق ملتی یا دولتی داده شودو مدام بر طبل زیاده‌خواهی می‌کوبند.

این دو رذیله در مختصات دیپلماسی غرب همیشه تولید «خشونت»، «شرارت» ، «جنایت» و «خیانت» کرده است. امروز منطقه و جهان زیر ضربات «خشونت» ، «غضب» و «نقض حقوق بشر» از سوی آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها قرار دارد.ملت‌ها چاره‌ای جز «مقاومت» و «پایداری» و مقابله با «زورگویی» ندارند. آنچه موضوع مذاکرات طی ۲۰ سال گذشته بوده بالا و پایین کردن داده‌ها و ستانده‌ها و چرتکه اندازی راجع به امتیازات واهی در برابر امتیازات نقد بوده است. با ما دارند در مذاکره بازی می‌کنند .گاهی با «دیپلماسی التماسی»، گاهی با بازی «معرفی مقصر و مقصرسازی» با دستمایه «دیپلماسی پنهان» و «دیپلماسی آشکار» ! کاسپاروف شطرنج‌باز روسی معمولا ۵ تا ۱۰ حرکت بعدی حریف را پیش‌بینی، بعد اقدام به حرکت یک مهره می‌کرد. کافی است ما در بازی شطرنج هسته‌ای با آمریکا یک یا دو حرکت بعدی آمریکا را پیش‌بینی کنیم تا کلاه سرمان نرود. ظریف و روحانی به همراه تیم هسته‌ای دولت یازدهم و دوازدهم فاقد دانش کافی حقوقی و دیپلماتیک بودند حتی نمی‌دانستند چقدر مهره در میدان دارند تا با این داشته بازی را اداره کنند و حرکات بعدی حریف را حدس بزنند و یا پیش‌بینی کنند. همه بازی‌ها در میدان و کادر جنگ اقتصادی آمریکا علیه ملت ایران و شرطی کردن اقتصاد کشور با مذاکرات هسته‌ای تعریف و عملیاتی می‌شود. تیم هسته‌ای دولت دستاوردهای بزرگی در قالب مذاکرات داشته است که قابل مقایسه با تیم هسته‌ای دولت روحانی نیست. اما این دستاوردها نباید ما را فریب دهد باید تا نتیجه نهایی یعنی «لغو تحریم‌ها»، «راستی‌آزمایی» و «تضمین لازم» هوشیاری خود را حفظ کنیم. بازی برجام را تا ایستگاه آخر حتی در دقیقه ۹۰ با اقتدار ، پرانرژی و هوشمندانه توأم با رصد شرارت آژانس باید مدیریت کرد، تا از یک سوراخ ۱۰ بار گزیده نشویم.

نکته مهم و آخر این است هم‌صدایی، خیانت و شرارت آژانس را با اعمال ماده ۱و۲ NPT خاموش کنیم تا مذاکرات را از حالت سه‌ضلعی درآوریم. عقل دیپلماتیک می‌گوید در مناقشه هسته‌ای، ضلع آژانس همان ضلع اسرائیل است این ضلع اصلا مشروعیت ندارد که طرف گفت‌وگو باشد.»

 

سیاه و سفید فساد

علی دهقان سردبیر «شرق» نوشت: « عمومیت‌یافتن تخلف‌های اقتصادی هرچند ویرانگر است، اما دیدن و مطرح‌کردن آن یک نقطه روشن محسوب می‌شود. اولی قاعده جامعه را نسبت به مفهوم مدنیت بی‌تفاوت می‌کند، دومی اما می‌کوشد خمودگی برجای‌مانده از تخلف را در مسیر بهبود قرار دهد. جامعه‌ای که در این فضا روحش آزرده می‌شود، با پادزهر شکارِ فساد ترمیم می‌یابد. برای همین در اوج تخلف‌های ناشی از ناکارکردگرایی‌های اجرائی، نباید فراموش کرد که ابتذال، ابتذال است و مواجهه با آن اتفاقا نه سیاه‌نمایی بلکه سفیدخوانی محض خواهد بود؛ چون برای رسیدن به سلامتی باید به وضوح از دل بیماری عبور کرد.

یک: ابن‌خلدون در حافظه تاریخ اندیشه‌ورزی، فساد را در ظهور و سقوط تمدن‌ها عاملی تعیین‌کننده می‌داند. با این نگاه، فساد درواقع یک محرک و پیشران ویران‌کننده است که در نوک حمله ایستاده‌. نوعی ویروس عمل‌کننده که سلول‌های زیست اجتماعی را تخریب می‌کند. در مقابل این تهاجم، ایستادگی‌ انسان دستخوش تغییرات بزرگی می‌شود. آدم‌ها، نهادهای متحرک یک جامعه محسوب می‌شوند؛ سرمایه‌هایی که پیوستگی را در نظم اجتماعی می‌سازند. ویروس نگاه ندارد و تحرکش بر مبنای صلح نیست. وقتی می‌آید، نظم ارگانیک چرخش حیات را به هم می‌ریزد. فساد نیز این‌گونه است و ناخوشنودی صلح اجتماعی را دامن می‌زند؛ چون نظام اخلاقی را آسیب‌پذیر می‌کند. تجربه جهانی هم این فرایند را می‌شناسد. ویروس وقتی عمومیت می‌یابد، آفت‌های عمومی را نیز ترویج می‌کند. مثل افسردگی سوگ که بعد از اپیدمی‌های مرگ‌بار، سرایتش جمعی می‌شود، فساد نیز همین کارکرد را دارد. صحبت از خمودگی انسان است؛ پیکره‌ای که به موازات فرسودگی جسم، خمودگی روح نیز ریشه‌اش را می‌زند. این روایت از فساد درواقع انفجار ویروسی را در قلب جامعه نشان می‌دهد که در ناهشیار زندگی جمعی، اضطراب و استرس را با همه تفاوت‌هایشان در کنار هم قرار می‌دهد. به دلیل تکرر یورش ویروس تخلف، احیانا رابطه عکس این تهاجم با امر توسعه شناخته‌شده است، اما رابطه مستقیم این غلتک با انحنای وضعیت روانی جامعه باید کالبدشکافی شود. همه جای جهان کم‌وبیش فساد حضور دارد. ویرانی‌های اقتصادی ناشی از این تهاجم قابل ترمیم هستند. اما آیا انسان نیز که مجموعه‌ای از تپیدن و حس‌کردن آن را ساخته است، می‌تواند در قبال ناهنجاری‌های اقتصادی به سرعت ترمیم شود؟

‌دو: به‌تازگی یکی از مسئولان ارشد پلیس گفته است بعد از افزایش قیمت‌ها در سال 97، سرقت‌ها 37 درصد افزایش یافته‌اند. رفتارشناسان اجتماعی نیز می‌گویند ناملایمات اقتصادی 70 درصد اضطراب‌ها را به‌ وجود می‌آورند؛ به نحوی که 80 درصد تنش‌های شهری ناشی از تأثیر همین معضلات اقتصادی هستند. این ارقام آزار می‌دهند، اما هستند نه برای سوءاستفاده یا جهت‌گیری‌های سیاسی، بلکه خودی نشان می‌دهند تا راهبردهای توانمندسازی انسان شکل بگیرند. قطعا چاره‌ای نیست که بپذیریم آفت از جنس اقتصادی‌اش، آسیب‌های روحی را دامن می‌زند؛ چون پیوستگی‌های ارتباطی را در بطن مناسبات شهری به دورافتادگی اجتماعی تبدیل می‌کند. این بریدگی‌ها در شکل‌دادن به اضطراب عمومی نقشی تعیین‌کننده دارند. باور کنید کار به همین سادگی جلو می‌رود. درصد بالای اختلال روانی و شخصیتی در یک جامعه، یکباره اتفاق نمی‌افتد. توسعه نامتوازنی شکل می‌گیرد که فساد کلید محتوای آن را می‌سازد. در این فقدان تعادل توسعه، فاصله طبقاتی دهان باز می‌کند و یکباره از دل همه این بازه‌ها ارقامی بیرون می‌ریزند که آدم را از هجوم ناهنجاری‌های روانی می‌ترسانند. باید کاری کرد. قطعا قوانین قضائی و عرفی برای برخورد با فساد کم نداریم. فساد در همه جای دنیا قطع‌شدنی نیست، اما چه چیزی می‌تواند ضریب و درصد آن را به سود توسعه متوازن استاندارد کند؟

سه: وقتی در میانگین قوانین و ایدئولوژی‌های لازم برای انسداد مسیر ابتذال اقتصادی، کاستی تعیین‌کننده‌ای وجود ندارد، حتما «میان‌مایه»گی را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد. این‌گونه ببینیم، بعد از آنکه مختصات روانی یک جامعه به سمتی می‌رود که «پیشتازی به هر قیمتی» گسترده می‌شود، فساد را باید ناشی از کوتاهی داده‌های فرهنگی و همچنین کسر ذهن‌های فاقد توان پردازش در موقعیت‌های برتر سازمانی تفسیر کرد. توسعه ایرانی، امروز از ناحیه بوروکراسی ناکارآمد رنج می‌برد و این عقب‌ماندگی ساختاری را آدم‌هایی شدت داده‌اند که دچار کم‌بنیه‌بودن صلاحیت اجرائی هستند. به این استعاره می‌شود تکیه داد که بوروکراسی ما گرفتار پسر‌فت فنی شده‌ است؛ چون بدون شک رابطه‌ای مستقیم میان فساد با سقوط «فرهنگ سازمانی» وجود دارد. فرهنگ در سازمان بوروکراسی، شبیه شخصیت در کردار یک فرد است. آداب و فرهنگ سازمانی، ارزش‌هایی هستند که پیوستگی‌های مشترک را در راستای اهداف ملی می‌سازند. آدم‌هایی کوتاه‌تر از این مفاهیم در ارگانیسم تعیین‌کننده سازمان، پیوند بوروکراسی را با عقلانیت فرهنگی قطع می‌کنند. اخبار فساد برای جایی نظیر سرزمین ما هرچند تلخ، اما به‌رغم همه این حرف‌ها باید از یک‌جایی به بعد خوشحال‌کننده شوند. آنها را باید تلنگری فهمید که تعجیل در اصلاح بوروکراسی را با به‌کارگیری منابع انسانی کارآمد تسریع می‌کنند؛ اگر به خیزشی برای اصلاح «فرهنگ سازمان بوروکراسی» تبدیل شود. در غیر این صورت، پسامد تکرر در گویش خبری فساد، گسیختگی مفهومی جامعه را کلید می‌زند. حضور در مسیر ساختن از هر منظری یک امکان ملی خواهد بود؛ لطفا این حرکت را روشن کنید.»

 

اروپا گرفتارِ نفرین 80 سالگی اسرائیل؟

محمد ایمانی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: «بنیان راهبرد، بر عقل است و چون عقل به زوال گراید، راهبرد که به معنی هدفگذاری درست در آینده و انتخاب مسیر و امکانات مورد نیاز آن است، مضمحل می‌شود. آمریکا، اسرائیل و غرب، همواره در کاربست تاکتیک‌های شیطانی مهارت داشته‌اند، اما در زمینه راهبرد، سالهاست خبط می‌کارند و فاجعه درو می‌کنند. آنها در مقابل ایران، جنگ ترکیبی را در پیش گرفتند که یک ویژگی آن، «پیچیده سازی» و تنوع بخشیدن به تهدید‌هاست. اما جمهوری اسلامی ایران، بی‌اعتنا به این شلوغ‌کاری‌های تاکتیکی، راهبرد خود را با موفقیت پیش برده است.

1- یک نمونه از نفوذ و عمق راهبردی ایران را می‌توان در اجرای حکم اعدام سلمان رُشدی پس از 34 سال دید. جوان مسلمانی که رُشدی را هدف قرار داد، ده سال پس از صدور حکم امام خمینی(ره) به دنیا آمده و ارتباط سازمانی نه با ایران و نه با حزب‌الله لبنان نداشت. اما غیرت او، ضربتی کاری به قلدرمآبی غرب زد. چند ساعت بعد از ماجرا، نیویورک تایمز ادعا کرد رُشدی زنده مانده و حتی می‌تواند حرف بزند. اما در حالی که دو هفته می‌گذرد، حتی یک تصویر از او منتشر نشده است. رُشدی احتمالا به درک واصل شده است. اما حتی اگر زنده باشد، حامیانش چنان ضربه بدی خورده‌اند که نمی‌توانند واکنش درخوری نشان دهند. به همین دلیل هم ماجرا را به سکوت و سانسور برگزار کردند، تا کسی به گستره بسیج‌گری ولایت فقیه نیندیشد.

2- در مقابل، نمونه زوال راهبرد در آمریکا و غرب را می‌توان در اظهارات ژنرال فرانک مک‌‌کنزی (فرمانده سابق سنت‌کام) دید که گفت: «جنگ افغانستان، ترکیبی از شکست‌‌های نظامی و دیپلماتیک برای چهار دولت آمریکا بود». آمریکا در حالی که قافیه را در غرب آسیا باخته، در آستانه شکست در جنگ خودساخته اوکراین است. آمریکا و غرب، چیزی را درو می‌کنند که طی دو دهه کاشتند. هر نقشه شیطانی که علیه ملت ما و دیگر ملت‌ها در زمینه تحمیل جنگ و تحریم و گرفتاری اقتصادی و آشوب کشیدند، تدریجا گریبان خودشان را می‌گیرد. انتخابات سال 1388 ما را به فضای دوقطبی و آشوب کشاندند، انتخابات آمریکا گرفتار دودستگی و آشوب خیابانی و اشغال کنگره و بستن صفحات پرزیدنت ترامپ در فضای مجازی شد. حالا هم که دنبال پرونده‌سازی برای او هستند؛ شاید سرش را هم زیر آب بردند و زحمت ما را کم کردند.

3- سرویس اطلاعات و امنیت داخلی رژیم صهیونیستی (شاباک) به تازگی درباره دستکاری ایران در افکار عمومی این رژیم و احتمال بروز خشونت شدید و آشوب در انتخابات دو ماه دیگر کنست هشدار داده است. روزنامه «تایمز اسرائیل» می‌نویسد: «گزارش‌‌ها از نگرانی شاباک درباره احتمال مداخله خارجی در انتخابات آتی توسط مهاجمان سایبری ایرانی و روسی حکایت می‌‌کند. شاباک نگران است که به‌ دنبال بالا گرفتن مجادلات نمایندگان کنست، شهروندان نیز مرتکب خشونت شده و آشوب برپا کنند». قطعا اگر سرویس جاسوسی موساد، در اقدامات ضد ایرانی خود موفقیت راهبردی داشت، چنین فشار بی‌سابقه‌ای به شاباک در عمق تل‌آویو وارد نمی‌شد. دو نخست وزیر، به فاصله چند ماه، درباره تکرار نفرین 80 سالگی اسرائیل هشدار دادند. نفتالی بنت گفت: «اسرائیل، شاهد شرایطی بی‌‌سابقه است که می‌تواند به فروپاشی نزدیک‌ ‌شود. کشور ما دو بار، اول زمانی که عمر آن ۸۰ سال بود، تجزیه شد و دوم، زمانی که ۷۷‌ ساله بود، از هم پاشید. ما اکنون در دوره سوم به‌سر می‌‌بریم و به دهه هشتم نزدیک می‌‌شویم. اسرائیل به یکی از سخت‌‌ترین لحظه‌‌های خود رسیده است». پیش از او، ایهود باراک گفته بود: «احتمالا برای سومین ‌بار در تاریخ حکومت‌‌های یهود، دچار نفرین دهه هشتم شده‌‌ایم و بیم آن می‌‌‌رود که قبل از 80 سالگی

بر سر اسرائیل نازل شود».

4- به تازگی پنج رئیس سابق ستاد کل ارتش اسرائیل (ایهود باراک، موشه یعلون، گابی اشکنازی، بنی گانتز و گادی آیزنکوت) درباره توافق احتمالی آمریکا با ایران، مصاحبه مشترکی ترتیب داده و به فضا سازی علیه ایران پرداختند. اما جالب این که چند نفر از آنها گفتند «فقدان همبستگی داخلی در اسرائیل، تهدیدی بزرگ‌‌تر از این است که ایران در آستانه اتمی شدن قرار بگیرد». اولمرت نخست وزیر اسبق گفته است: «بزرگ‌‌ترین خطر راهبردی پیش روی اسرائیل، رسیدن دوباره نتانیاهو به قدرت است. این، حتی از برنامه هسته‌‌ای ایران نیز خطرناک‌‌تر است. پیشنهاد من این است که همه بر این تهدید متمرکز شوند، چرا که خطرناک‌تر از هر چیز دیگری است. نتانیاهو بود که موجب خروج ترامپ از توافق و شتاب بیشتر برنامه هسته‌‌ای ایران شد».

5- روزنامه هاآرتص 23 خرداد ماه گذشته (قبل از فروپاشی دولت نفتالی بنت) تحلیلی به قلم یوسی میلمان منتشر کرده و هشدار داده بود: «نامی که بر مجموعه ترور‌ها و اقدامات اسرائیل علیه ایران می‌‌توان گذاشت، استراتژی هرج و مرج است. یا همان چیزی که در فوتبال می‌‌گویند «بیایید به هم بریزیم» نامید. این تاکتیک هنگامی اتفاق می‌افتد که یک تیم متوجه می‌‌شود در آستانه باخت و شکست است و تصمیم می‌‌گیرد توپ را به دور زمین بفرستد، با این امید که هرج و مرج به وجود بیاید و گرد مولری پیدا شود و به تصادف از فاصله دور، گل بزند. این رویکرد توسط دیوید بارنئا، رئیس‌موساد، ارائه و توسط نفتالی‌بنت تایید شد. در هفته‌های اخیر، مجموعه‌‌ای از حوادث به اسرائیل نسبت داده شد؛ حمله به یک انبار پهپاد‌‌های ایران، ترور سرهنگ صیاد خدایی، مرگ مرموز سه تکنسین، و حمله سایبری علیه یک سایت غیرنظامی... بنت از این روش به عنوان مرگ با هزار ضربه چاقو یاد کرد. اما آیا او واقعاً فکر می‌‌کند می‌‌تواند ایران را بکشد؟ آیا اسرائیل که ۴۰ سال قبل، در تلاش برای تعیین حکومت در لبنان شکست خورد، می‌‌تواند در کشوری به وسعت ایران با تاریخ طولانی، فرهنگ پیچیده و غرور ملی قوی‌، تغییر ایجاد کند؟! این کار، جز مقابله، انتقام و آزار متقابل ایران، چه فایده‌ای دارد؟ به جای رویا‌های بیهوده، اسرائیل بهتر است استراتژی روشنی تنظیم کند».

6- همان زمان، «دنی سیترینوویچ» یادداشتی را با عنوان «سیاست هزار چاقوی اسرائیل شکست خورده»، در پایگاه اینترنتی شورای آتلانتیک منتشر کرد: «حتی اگر اسرائیل از برخی موفقیت‌‌های تاکتیکی برخوردار شده باشد، از نظر استراتژیک، به هدف جلوگیری از پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران دست نیافته است. اظهارات بنت درباره دکترین اختاپوس، مورد انتقاد چند نفر از اعضای ارشد دستگاه دفاعی قرار گرفت که گفته بودند چنین اظهاراتی تنها موجب افزودن بر انگیزه انتقام‌‌جویی ایران می‌‌شود و بهتر است سکوت کنیم. در موضوع برجام، بسیاری از مقامات پیشین اسراییل، خروج آمریکا از توافق را اشتباه می‌‌دانند. گزارش جلسه شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، عمق پیشرفت ایران را نشان می‌دهد و تدبیر شکست ‌خورده فشار حداکثری، در جهانی که به‌خاطر کمبود نفت، آماده دور زدن تحریم‌هاست، کارآمد نیست. افزایش درآمد صادرات نفت ایران، نشانگر این واقعیت است. ایران نه تنها در دور زدن تحریم‌ها استاد است، بلکه جنگ اوکراین موجب گسترش ائتلاف تحریم ‌شدگان، از جمله روسیه و چین شده، که حاضرند از تهدیدهای آمریکا سرپیچی کنند». (گفتنی است «دنی سیترینوویچ»، عضو فعلی گروه خاورمیانه شورای آتلانتیک، به مدت 25 سال در یگان‌های مختلف در فرماندهی «اطلاعات دفاعی اسرائیل (IDI)»، از جمله رئیس میز ایران در بخش تحقیق و تحلیل، و همچنین نماینده اطلاعاتی ارتش اسرائیل در آمریکا فعالیت کرده است).

7- بحران انرژی، درحال از پا درآوردن غرب است. سرپیچی آمریکا از پذیرش مطالبه مشروع ایران برای لغو تضمین شده و پایدار تحریم، قیمت جهانی نفت را دوباره به بالای ۱۰۰ دلار برگرداند. قیمت برق و گاز در اروپا و آمریکا، هفتگی بالا می‌رود و رکورد‌های کمرشکن را برجا می‌گذارد. هنوز فصل سرما آغاز نشده، بوریس جانسون نخست وزیر سابق انگلیس، در نشریه «دیلی میل» می‌نویسد: «شرایط ماه‌‌های آتی، دشوار و شاید بسیار دشوار شود. قبض‌های انرژی، اشک چشم انگلیسی‌ها را در خواهد آورد». شبکه سی‌ان‌ان گزارش داده؛ «پیامدهای جنگ اوکراین و بحران انرژی برای غرب، خسته‌کننده و طاقت‌فرسا شده». و خبرگزاری بلومبرگ خاطر نشان کرده؛ «غرب در حال شکست در جنگ انرژی است».

8- در حالی که خبرگزاری بلومبرگ اخیرا نوشت: «احیای توافق با ایران، می‌‌تواند کمبودها را جبران، و ۱۰۰ میلیون بشکه نفت ذخیره شده را با سرعت زیاد وارد بازارکند»، نشریه «اویل پرایس» می‌نویسد: «وزیر نفت ایران درباره نفت و گاز به اروپایی‌‌ها وعده داده و گفته که ایران آماده فروش محموله‌‌های نفت و گاز در آستانه زمستان است. وی با تاکید بر اینکه قیمت انرژی در اروپا از کنترل خارج شده، آلمان را مثال زده و گفته که ممکن است به‌دلیل هزینه‌‌های بیش‌ازحد انرژی، برخی مشاغل در آنجا تعطیل شوند». کشورهای اروپایی هنوز فصل سرد آغاز نشده، طاقت از کف داده‌اند. ذخایر استراتژیک آمریکا هم در اثر برداشت گسترده ظرف شش ماه گذشته، به پایین‌ترین حد در چهار دهه گذشته رسیده است. ایران توانسته بدون برجام، تدریجا درآمد صادرات نفتی و غیر نفتی را افزایش دهد. گذشت زمان، همان قدر که به نفع ایران عمل می‌کند، به زیان اروپا و آمریکاست. مصلحت راهبردی غرب در این است که غرور احمقانه خود را کنار بگذارد و زودتر، شرایط مشروع ایران را بپذیرد. این، بهتر از تصویر گدایی انرژی، ظرف یکی دو ماه آینده، یا جنگ خیابانی در پایتخت‌های غربی است.

9- مصلحت اروپا، جدا کردن واگن خود از لوکوموتیو آمریکا و اسرائیل است. اروپایی‌ها بدون برجام هم می‌توانند با درخواست نفت و گاز از ایران - و سرمایه‌گذاری متقابل- خود را نجات دهند. اگر هنوز سیاستمداران عاقلی در اروپا هستند، باید اظهارات سه مسئول سیاست خارجی اروپا طی دو دهه گذشته را مرور کنند. نخست، تحلیل جوزپ بورل که گفت: «تحلیلگران از مدت‌‌‌‌ها قبل درباره پایان نظم تحت رهبری آمریکا و ظهور قرن آسیایی سخن گفته ‌‌‌اند. این اتفاق، پیش چشم ما در حال وقوع است». دوم، ارزیابی فدریکا موگرینی مبنی بر این که «قدرت رهبری آمریکا در حال کاهش و زوال است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. آمریکا در درون منسجم نیست و بی‌‌ثبات ‌شده است.». و سوم، آینده‌نگری خاویر سولانا که اوایل خرداد 1385 (می 2006) تجربه 11 ساله «ریاست سیاست خارجی و امور امنیتی اتحادیه اروپا» و «دبیرکلی ناتو» را بیان کرد. او در جمع صاحبان صنایع و شرکت‌های اسپانیایی اعلام کرد: «ایران برای نخستین بار در تاریخ، رهبری منطقه خاورمیانه را به دست گرفته؛ و به همین دلیل، تنش بر سر برنامه غنی‌سازی اورانیوم، نه با بمباران بلکه با عقل و از مسیر سیاسی و گفت‌وگو حل می‌‌شود. ایران، آن‌قدر برگ برنده مانند هسته‌ای، عراق، حماس و افغانستان در دست دارد که به یک قدرت درجه اول تبدیل شود. باید به گشودن باب گفت‌وگو و به‌کارگیری عقل بازگشت... در آینده باید با جنبش‌های تندروی اسلامی همانند آنچه اکنون با حماس در فلسطین سروکار داریم، همزیستی داشته باشیم. این احتمال زیاد است که همه ما در یک دنیای اسلامی که در آن جناح تندروتر اسلامی حکومت کنند، زندگی کنیم... باید از فراخوان برخورد تمدن‌ها پرهیز نموده و اندیشه همزیستی را با 13 میلیون مسلمانی که در اروپا زندگی می‌کنند، شروع کنیم؛ از خانه خویش. وگرنه با مشکلات بسیار جدی روبه‌رو خواهیم شد».

 

 


 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها