تحلیل از چپ و راست؛

مثل چمران

کد خبر: 1156431

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

مثل چمران

گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیل‌گران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود می‌نگرند و می‌نویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیل‌ها ، مسائل را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بررسی کنیم.

 

در بسته پیش‌رو تحلیل‌های سیاسی را فارغ از جناح‌بندی‌های سیاسی بخوانید.

 

شهید چمران الگوی جهادی استادان

حسین عبداللهی فر در یاددشاتی برای «جوان» نوشت: «وقتی دکتر مصطفی چمران با مدال شهادت جاودانه شد، امام راحل (ره) فرمود: «او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر؛ و اما، ما می‌توانیم چنین هنری داشته باشیم؟» ‌ به راستی چمران چه هنری داشت که آن یگانه دوران، عارف واصل و روح خدا چنین سؤالی را مطرح فرمود؟ آیا هنر چمران جز ترجمان عشق چیز دیگری بود تا شاید که ما هم رسم عاشقی را بیاموزیم.

آیا هنر چمران در این خلاصه می‌شد که به انسان‌ها بیاموزد برای غلبه بر ترس از مرگ، باید به استقبال آن برود نه اینکه منتظرش بماند؟ شاید هم هنر شهید چمران این بود که از حجاب جسمش خارج شد تا شاید ما هم از حجاب جهل‌مان خارج شویم. یا اینکه نشان داد شهادت طلب کسی است که روحش بزرگ‌تر از جسمش است، اما دنیاطلب آن است که جسمش بزرگ‌تر از روح شده است. شاید هم هنر چمران همین بود که برای انتخاب راه درست باید سیاسی بود، اما برای وانمود کردن این که در راه درست هستیم نیاز به سیاسی کاری نیست.

چه بسا هنر چمران این باشد که به ما آموخت نباید نگران محل دفن و سنگ قبر باشیم و برای فراموش نشدن همین کافی است که روی سنگ قبرمان واژه مقدس «شهید» حک شده باشد. البته شهادت هنر مردان خداست، اما لازمه این هنرنمایی به تعبیر سردار دل‌ها، رسیدن به آن مقام پیش از شهید شدن است. از این رو، ممکن است هنر چمران منحصر در شهادت او نبوده و به دوران حیاتش بازگردد. چراکه او بود که درس و کرسی دانشگاه را ر‌ها کرد و به جهاد در راه خدا معنا بخشید. از امریکا به مصر و لبنان رفت تا استکبار ستیزی را شروع کند. با قیام ملت ایران به ایران آمد تا قدرت لازم برای مبارزه با کانون جهل را تضمین کند. با پیروزی انقلاب با اعتماد مردم راهی خانه ملت شد تا برای اداره کشور در کنار مردم و حلال مشکلات شان باشد. با آغاز دفاع مقدس و به‌رغم واگذاری مسئولیت نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع، لباس رزم به تن کرد و راهی جبهه‌ها شد تا عمل را جایگزین حرف کند. وقتی برای دفاع از ایران عزیز، سنگری نیافت، جنگ‌های چریکی را در دستور کار قرار داد تا وظیفه شناسی را تفسیر کند. او در سنگر تکلیف ماند تا در واپسین روز خرداد آسمانی شد و به همانجایی شتافت که سال‌ها آرزوی آن را می‌کشید و زیر لب زمزمه می‌کرد: «خوش دارم که در نیمه‌های شب در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم. با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم. آرام آرام به عمق کهکشان‌ها صعود نمایم، محو عالم بی نهایت شوم. از مرز‌های علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم و جز خدا چیزی را احساس نکنم.»

و شاید که هنر او همین نجوا‌های منحصر به فرد و راز‌های مگویش باشد، اما هر چه که باشد، انتخاب سالروز شهادت این مرد بزرگ به عنوان «روز بسیج اساتید» اقدامی بجا و شایسته بود تا هم دانشگاه به وجود چنین استادانی به خود ببالد و هم استادان بدانند که باید چنین استادانی را تربیت کنند. چنانکه حکیم انقلاب اسلامی فرمود: «این پیشنهادی هم که درباره نامگذاری روز شهادت شهید چمران به نام روز «بسیج اساتید» و «اساتید بسیجی» ذکر شد، به نظرم پیشنهاد معنی دار و پرمغزی است. مرحوم شهید چمران حقاً یک نمونه و مظهری بود از آن چیزی که انسان دوست می‌دارد تربیت جوانان ما و دانشگاهیان ما به آن سمت حرکت بکند.»

شاید حکمت دیگر این انتخاب از آن رو باشد که اساتید بسیجی امکان پاسخ مثبت به پرسش حضرت امام (ره) را بیابند و با ادامه راه چمران و چمران‌ها هنر خویش را به نمایش بگذارند؛ راهی که امروز پیمودنش در جهاد تبیین خلاصه می‌شود. جهادی که برای ادای آن نیازی به ترک سنگر دانشگاه نبوده و رفتن به جبهه‌های نبرد حق و باطل از لوازم آن نیست. به سپر کردن جسم در برابر گلوله‌های داغ نیاز نیست. شاید دیگر درد جسمی نداشته باشی و جانباز نشوی، اما باید قلبت را برای درد کشیدن آماده کنی و برای دفاع از حق جانبازی. شاید به جای خریدن آبرو لازم باشد آبرو بدهی و البته هنرمندی امروز ساده‌تر از دیروز نیست.»

 

مثل چمران بمیرید؛ بارها!

جواد شاملو در سرمقاله «رسالت» نوشت: «امام برای شهید چمران جملات تکان‌دهنده‌ای دارد که تکرارشان از وزنشان نکاسته و فهمشان را آسان نگردانیده. «چمران شرف را بیمه کرد.» این جمله شبیه یک معماست. شرف را اگر گذشتن از خود، از مصلحت و آسایش خود در راستای وظیفه تعریف کنیم، شهید چمران در قله آن سیمرغ‌وار  خانه کرد. شرف و پایبند بودن به وظیفه یعنی بارها و بارها مردن. یعنی دکترای فیزیک و زندگی آمریکایی و خانواده را فراموش کردن و زندگی جدیدی را در لبنان شروع کردن. زندگی‌ای که هیچ نشانی از زندگی قبلی ندارد. آسایش آن زندگی را ندارد، جایگاه دانشگاهی و اجتماعی آن را ندارد و دیگر خبری از آن زن و بچه هم نیست. حالا بچه‌های یتیم شیعه لبنانی هستند. حالا شیعیانِ تهیدست هستند و جنگ با فالانژها و اسرائیل. شهید چمران دلبسته لبنان و امام موسی صدر و شیعیان آنجا بود؛ آنجا امل را تأسیس کرده و به آن محیط تعلق خاطر داشت؛ آنجا عاشق شده بود و دوباره ازدواج کرده بود. اما در ابتدای انقلاب امام به او می‌گوید بمان و چمران می‌ماند. شرف یعنی بارها پوست‌انداختن و جور وظیفه را بر خود روا دانستن. دکتر مصطفی یک نقاشی دارد به نام شمع. وسط یک صفحه تاریک که گویی با دود پوشیده شده، شمعی روشن است اما به حالتی خاص. این شمع گویی با نورش دارد با تاریکی می‌جنگد و به حریم آن تعرض می‌کند. صرفا شمعی نیست که اطراف خود را روشن کرده باشد؛ گویی شمع با تاریکی سر جنگ دارد. روشنایی‌اش شبیه روشنایی یک انفجار است. شمع توسط تاریکی محاصره شده و با آنکه با تمام توان می‌سوزد نتوانسته تاریکی را نابود کند. خود شهید اما این نقاشی را تفسیر می‌کند با این مضمون که شمع اگر هم نتوانست تاریکی را نابود کند، دستکم فرق نور با تاریکی را می‌نمایاند و نشان می‌دهد نوری هم هست. این شاید همان بیمه کردن شرف است که امام فرمود. بیمه کردن تفاوتی که روشنایی با تاریکی دارد. شمع شاید نتواند تاریکی را از بین ببرد اما این حقیقت بزرگ را اثبات می‌کند تاریکی باطل است و از جنس عدم. 

یک شمع کوچک باعث می‌شود حیثیت تاریکی بریزد؛ حال هرچه غلیظ‌تر و هر چه گسترده‌تر، بی‌آبروتر. امام خمینی با حجت قرار دادن چمران او را تبدیل به شمعی کرد که همواره بر طاقچه انقلاب اسلامی روشن است. او چمران را در برابر مسئول مصلحت‌اندیش علم کرد و او را به عنوان انسان تراز مکتب معرفی. چمران با وجودش برای مسئولی که شرط معیت تخصص و تعهد در کنار هم را رعایت نمی‌کند مایه بی‌آبرویی است. شهیدان اهل بیت انقلابند و کسی چون چمران، سلمان آنان که او نیز چون سلمان حیران حق و حقیقت بود و آنان رسوا می‌کنند نااهلانی را که انقلاب را فدای مصالح ارزان خویش کردند.»

 

چمران الگوی خودسازی

محمدامین علیدوست در یادداشتی برای «وطن امروز» نوشت: «شهید چمران الگوی یک مسؤول تراز انقلاب است. انسانی که وقتی درد دردمندان را می‌بیند گویی این خود اوست که با همه وجودش درد را ادراک می‌کند. کسی که خود را ساخته بود برای خدا و برای خلق. کسی که آیینه عبادت و خدمت بود، ۲ واژه‌ای که خلاصه همه دستورات دین است. چمران همان ایده‌آل ‌انقلاب اسلامی است، انقلابی که کارخانه آدم‌سازی بود و باید کارخانه آدم‌سازی بماند تا برسد به آنچه که وعده‌هایش را داده است. زندگی چمران، الگوی خوبی است برای خودسازی انقلابی، برای همه کسانی که می‌خواهند در بستر کار انقلابی صعود روحی و تزکیه نفس کنند، استاد سیدمهدی شجاعی در باب چمران نکات ارزنده‌ای گفته است که بازنشر آنها در اینجا خالی از لطف نیست.

«از جمله مسائل عجیب و غریبی که در ابعاد مختلف شخصیتی چمران به وضوح دیده می‌شد بحث حل کردن مساله خواب بود. بعضی از دوستان ایشان نقل می‌کنند خیلی وقت‌ها پیش می‌آمد که به دلیل حجم بالای کار و مسؤولیت‌هایی که بر دوشش بود ۳ شبانه‌روز نمی‌خوابید و وقتی هم که می‌خواست پس از ۳ شبانه‌روز بیداری کمی استراحت کند 20 دقیقه بیشتر نمی‌خوابید؛ ضمن اینکه در آن مدت 20 دقیقه هم کاملا هوشیار بود که در اطرافش چه می‌گذرد. 

مسأله دیگری که ایشان آن را برای خودش حل کرده بود خورد و خوراک بود که حتی در بعضی از یادداشت‌های شخصی‌اش به گرسنگی کشیدن‌های متوالی‌اش اشاره می‌کند. این‌گونه تحمل در برابر گرسنگی و از پا در نیامدن و تعابیری از این قبیل که امیرالمومنین(ع) در صفات مومنین نیز اشاره می‌کند: «مومن همان درختی است که در بیابان و کویر و در مقابل کمترین رسیدگی رشد می‌کند»، یک چنین مختصاتی در ارتباط با شهید چمران کاملا حاکم بود.

گفتنی‌ها درباره ایشان بسیار زیاد است اما بزرگ‌ترین خصوصیتی که این بنده کوچک در چمران بزرگ دریافتم تفقه در دین بود، یعنی شناخت کافی، درست، دقیق و همه‌جانبه دین و بعد شناختن وظیفه خود و تکلیفش در ارتباط با دین؛ اگر قرار باشد پررنگ‌ترین محور زندگی شهید چمران را ترسیم کنیم شاید به این محور برسیم که تمام سلوک و سیره و ابعاد زندگی چمران از بدو زمانی که خودش را شناخت مساله عمل صالح نبود بلکه مساله «احسن‌العمل» بود، یعنی انجام بهترین انتخاب در هر شرایطی».

 

«سلام فرمانده» در دست صبا افتاد

حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: «این روزها سرود « سلام فرمانده » با سرعتی فراتر از تصور و با شتابی معجزه‌گون، نه فقط سراسر ایران اسلامی را فرا گرفته، بلکه مرزهای جغرافیایی را نیز پشت سر گذاشته و هرجا مسلمانی هست و در هر منطقه‌ای که مسلمان‌نشین است، دل‌ها را به تسخیر درآورده و لب‌ها را از ژرفای قلب‌ها به زمزمه واداشته است. سلام فرمانده را نمی‌توان در حد و‌اندازه یک سرود معمولی به ارزیابی نشست. این سرود با لطافت آهنگین و صلابت آهنین خود به سرود ملی و پرچم فراگیر امت اسلام تبدیل شده است. متن زیبا و روحنواز آن، نماد اسلام ناب محمدی‌(ص) است و مرزهای اسلام ناب را از آنچه به بدعت و تحریف بر آن افزوده‌اند تفکیک می‌کند. خطابی از ژرفای دل به مراد غایب -ارواحنا له الفداء- است که «‌سلام فرمانده، ‌ای قبله هر قافله! ‌ای قافله‌سالار من...» . «سلام فرمانده » برگه هویت انقلاب اسلامی و شناسنامه ملت‌های مسلمان است. ... زنان، مردان، پیران و جوانان و بیشتر از همه نوجوانان و کودکان کم سن و سال با سری پر‌شور و قلبی سرشار از عشق به مراد غایبمان حضرت بقیهًْ‌‌الله الاعظم (ارواحنا له الفداء‌) سرود سلام فرمانده را همخوانی می‌کنند. در این همخوانی همه اقشار مردم با سلیقه‌های اجتماعی متفاوت حضور دارند‌. نوبت به سلام نظامی که می‌رسد، قطره‌های اشک در چشم‌ها حلقه می‌زند. چشم‌های آن کودکان ۶ یا ۷ ساله چرا اشکبار است؟!‌... انگار سند « ‌نبین قدم کوچیکه پاش بیفته من برات قیام می‌کنم‌» را به اشک چشم تضمین می‌کنند و‌...  امام راحلمان - رضوان‌الله تعالی علیه- به دگرگونی در نامعادله حاکم بر دنیای سلطه اشاره می‌فرمود و حضرت‌آقا، بارها از «‌پیچ تاریخ‌» خبر داده‌اند. چه می‌دانیم؟ شاید سرود «سلام فرمانده» همان زمزمه ملکوتی است که راهیان راه امام و ملتزمان رکاب رهبر انقلاب در عبور از پیچ تاریخ بر لب دارند. زمزمه‌ای که از دل‌ها برخاسته و بر دل‌ها نشسته است. »

 

تغییر موازنه‌ها در منطقه

جاوید قربان‌اوغلی در سرمقاله «شرق» نوشت: «مقایسه فضای سیاسی کنونی منطقه با آنچه دو دهه قبل شاهد آن بودیم، نمایانگر موفقیت نسبی طراحان خاورمیانه بزرگ در پیشبرد اهداف آن است. در اوایل قرن اخیر چه کسی می‌توانست تصور کند که ۲۰ سال بعد تعدادی از کشورهای عربی، رژیم اسرائیل را به رسمیت شناخته‌اند، روابط کامل دیپلماتیک بین آنان‌ برقرار شده و مراودات سیاسی‌-اقتصادی این کشورها با دشمن سال‌های قبل بیشتر از هم‌پیمانان عربی و اسلامی است، مانورهای نظامی برگزار می‌کنند و موافقت‌نامه‌های امنیتی بین آنها منعقد می‌شود. هرچند نمی‌توان در کنار این تحولات، شکست خفت‌بار اسرائیل در جنگ ۳۳‌روزه، خروج اجباری از جنوب لبنان، تحول چشمگیر در روحیه، امکانات و توانمندی‌های نیروی مقاومت در برابر اشغال را هم کتمان کرد و از آن سخن نگفت، ولی مهم سیر تحولات در منطقه و نگرش طرف‌های ذی‌نفع به آن است.

اگر خواسته باشیم بدون هراس از اتهامات منبعث از تئوری‌های توطئه درباره روندهای حاکم بر منطقه سخن بگوییم، صادقانه باید اعتراف کرد طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا همان‌طور که به ثمر نشسته، موفقیت آن نیز بسیار فراتر از ناکامی‌هاست. جهان عرب با شتاب به سوی قبول موجودیت اسرائیل در حال حرکت است. در استراتژی اعراب «تطبیع» یا همان واژه عادی‌سازی روابط که منوط به تشکیل دولت فلسطین و پذیرش آن از طرف اسرائیل بود، به واژه‌ای مهجور تغییر شکل داده است. کشورهایی که به‌طور پنهانی با اسرائیل مراوده داشتند و آشکار‌شدن آن را ننگی برای رژیم خود می‌دانستند و مهم‌تر از آن نگران واکنش افکار عمومی مردم خود بودند، امروز بدون هیچ دلهره و نگرانی‌ای از برقراری روابط با اسرائیل و مراودات سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی با دشمن دیروز سخن می‌گویند. طرفه آنکه کوچک‌ترین صدای مخالفت یا اعتراض به این سیاست‌های ذلت‌بار هم از خیابان‌های عربی به گوش نمی‌رسد. تحلیلگران در اینکه چه عواملی باعث تغییرات چشمگیر در روندهای خاورمیانه شد، اختلاف‌نظر دارند. با وجود این، یکی از فرضیه‌ها ترس از ایران در پرتو تحولات منطقه و همچنین برنامه هسته‌ای است. تقریبا از همان زمان کلید‌خوردن طرح خاورمیانه بزرگ از سوی آمریکا، بحران هسته‌ای ایران با نقش‌آفرینی منافقین آغاز شد؛ بحرانی که دو دهه بر تمامی ارکان کشور اعم از سیاسی، اقتصادی، امنیتی و روابط خارجی سایه افکنده و هنوز تصویر روشن و امیدوارکننده‌ای برای برون‌رفت از آن مشاهده نمی‌شود. به فرض عدم پذیرش فرضیه فوق‌الذکر، نمی‌توان این واقعیت را کتمان کرد که کشورهای عربی نگرانی از ایران را بهانه‌ای برای عادی‌سازی روابط با اسرائیل قرار داده و توانسته‌اند گزاره موهوم «ایران خطری بزرگ‌تر از اسرائیل» را در افکار عمومی مردم خود جا بیندازند. هرچند باید اذعان کرد در کنار برنامه کلان خاورمیانه بزرگ و سرمایه‌گذاری نهادهای غرب برای تغییر در اذهان و ذائقه ملت‌های عرب، انقلاب عظیم تکنولوژی اطلاعات و رسانه‌ها سهم بسزایی در این تحول ایفا کرده است. بااین‌حال، آنچه مهم است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت، تغییر موازنه‌ها در منطقه ژئو‌استراتژیک خاورمیانه و محیط پیرامونی ایران است. 

‌اینکه امروز اسرائیل در مرزهای جنوب و شمال ایران خیمه زده، به سهولت اهداف ایران در سوریه و حتی فرودگاه بین‌المللی دمشق را مورد هدف قرار می‌دهد و در نهایت گستاخی تهدیدهای خود را به زعم خود به سر اختاپوس تعمیم می‌دهد، واقعیت‌هایی است که چشم‌پوشی از آن می‌تواند خسارت‌های بیشتری را متوجه کشور کند.‌پس از آزادی خرمشهر و تهاجم اسرائیل به لبنان و عزیمت واحدهای نظامی ایران برای مقابله با اسرائیل، امام خمینی با فرمان سرنوشت‌ساز بازگشت نیروها و مخالفت با اقدامات هیجانی و طرح استراتژی «راه قدس از کربلا» از بروز فاجعه‌ای بزرگ جلوگیری کردند. برای امام اولویت جنگ تحمیلی و تمرکز همه امکانات کشور برای پیروزی در آن بود.در خصوص فلسطین به‌طور طبیعی ایران هم در آن شرایط در زمره کشورهای اسلامی می‌توانست به وظیفه خود عمل کند.»

 

بزنگاه دیپلماسی منطقه‌ای

روح‌الله فرقانی در سرمقاله «صبح نو» نوشت: « آمریکا، رژیم‌صهیونیستی و عربستان درحالی سفرهای به‌ظاهر دیپلماتیک و پروپاگاندایی خود را افزایش می‌دهند که غرب آسیا رویدادهای مختلفی در روزهای اخیر به خود دیده است. بمباران موشکی فرودگاه دمشق ازسوی رژیم‌صهیونیستی، افزایش تنش‌های آمریکا و روسیه در منطقه التنف سوریه، اجرای مانورهای مشترک نظامی در خلیج‌فارس، انفجارها و حوادث متعدد تروریستی در منطقه، افزایش بهای نفت و... گویا این پایان ماجرا نیست و این مثلث شرارت در نظر دارند در روزهای آتی در جده و ریاض گردهم آیند تا علاوه بر سرعت بخشیدن به روند عادی‌سازی کشورهای عربی حاشیه خلیج‌فارس با رژیم‌صهیونیستی، اقدامی درراستای کاهش بهای نفت در بازارهای جهانی و همچنین محدود کردن ایران در تحولات منطقه‌ای نیز انجام دهند.

این گونه سفرها و دیدارها به‌گونه‌ای دنبال می‌شود که یائیر لاپید، وزیرخارجه رژیم‌صهیونیستی و محمدبن‌سلمان، شاهزاده سعودی به فاصله یک روز از همدیگر به ترکیه سفر می‌کنند. اینکه وزیر خارجه صهیونیست‌ها دیداری جداگانه یا با حضور مقامات ترک با ولیعهد سعودی‌ها داشته باشد، دور از انتظار نیست. آن‌ها می‌خواهند به‌گونه‌ای، نگاه اردوغان را هم در سیاست‌های منطقه‌ای خود همراه سازند.

سفر لاپید به ترکیه درحالی انجام می‌شود که تنش‌ها بین ایران و رژیم‌صهیونیستی در هفته های اخیر بالا گرفته که در این میان پای ترکیه نیز به ماجرا باز شده است. برخی تحلیلگران این گونه سفرها را به گرفتن امان‌نامه صهیونیست‌ها در قبال جنایت‌های موساد در ایران نیز تعبیر می‌کنند.

ازآنجاکه تحرکات دیپلماتیک گسترده‌ای در سطح منطقه‌ای پیش از سفر جو بایدن به منطقه که با هدف تشکیل ائتلاف منطقه‌ای متشکل از اعراب و اسرائیل عنوان شده است، احتمال می‌رود مقامات تل‌آویو و سعودی بخواهد تا پای ترکیه را نیز به این ائتلاف بکشانند. حال باید دید تدبیر و راهکار ایران در این بزنگاه‌های مهم منطقه‌ای چیست.»

 

تغییر نگاه به جای تغییر آدم‌ها

ژوبین صفاری در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «زمزمه‌های تغییر برخی دیگر از وزاری اقتصادی بعد از استعفای وزیر کار به گوش می‌رسد. شایعاتی که هرچند ممکن است عملی نشود اما در دل خود پیام‌هایی دارد. از جمله اینکه دولت سیزدهم حداقل در عمل هنوز نتوانسته افکار عمومی را برای برنامه‌ها و چشم اندازهای اقتصادی خود اقناع کند. کما اینکه دولت ابراهیم رئیسی با تمرکز بر وعده‌های اقتصادی قول تغییر در روند معیشت مردم را داده بود که با گذشت یکسال از روی کار آمدن، هنوز تغییر محسوسی مشاهده نشده است. ناگفته پیداست که بسیاری از مشکلات اقتصادی امروز نه محصول عملکرد دولت سیزدهم است و نه حل آن با یک سال ممکن می‌شود. حرف اساسی بر سر این است که کارشناسان بارها نسبت به وعده‌های ناممکن و سخت ممکنی که از سوی رئیس دولت و یا تیم اقتصادی او داده می‌شد، هشدار داده بودند. ضمن اینکه با روی کار آمدن دولت و انتخاب اعضای کابینه باز هم دلسوزانی نسبت به انتخاب‌های غلط برخی از وزرا واکنش نشان داده بودند که البته با برچسب نگاه سیاسی، به صدایشان بی توجهی شد.

قصد نگارنده البته واکاوی آنچه گذشت به تنهایی نیست، بلکه باید دید از رهگذار تجربه یک ساله قرار است چه چیز عاید مدیریت اقتصادی دولت شود؟ واقعیت آن است که علم مدیریت سال‌هاست که در کشور به صورت علمی دنبال نمی‌شود کما اینکه بسیاری از اظهارنظرها، دستورها و عملکردهای مدیران حتی در سطح وزرا با اصول اولیه علمی چه در حوزه مدیریت و چه در حوزه اقتصادی سازگاری نداشته و ندارد. این البته معضلی مربوط به دولت فعلی نیست. با این همه اما تکرار تجربه‌های اشتباهات گذشته نوعی دلسردی در همراهی افکار عمومی با دولت ایجاد کرده است. تردیدی نیست که چه در داخل و چه در خارج از کشور متخصصان بسیاری وجود دارند که تنها در شعاعی محدود نسبت به وضعیت کشور واکنش نشان می‌دهند. متخصصانی که می‌توانند با حضور در مدیریت کلان و میانی تغییراتی ایجاد کنند که مبتنی بر واقعیت‌های موجود اقتصادی کشور باشد.

آنچه مشخص است مردم نسبت به وضعیت فعلی، نگران و معترض‌اند و فارغ از دلایل و ریشه‌های آن، نیازمند تغییر و یا حداقل وجود چشم انداز مثبتی برای صبر هستند. در این وضعیت نمی‌توان همچنان به سیاق آزمون و خطا به پای مدیریت ناکارآمد ماند. به نظر می‌رسد شاید در این شرایط حتی اگر دولت اشتباهی در برخی تصمیم‌های خود داشته از آن عدول کرده و صادقانه آن را با مردم در میان بگذارد. این همان حلقه گمشده نزدیک شدن به افکار عمومی است که احتمالاً از هر نوع بازدید میدانی با شعاع محدود تاثیرگذاری بیشتری دارد.

به واقع در این وضعیت تنها با تغییر چند وزیر نمی‌توان بر مشکلات پیچیده کشور فائق آمد. تغییر نگرش در مدیریت اقتصادی که پای آن روی زمینِ واقعیت باشد و نه وعده‌های محال، بیش از هرچیز در این زمان موثر است. مردم قطعاً سخن صادقانه را بیشتر درک خواهند کرد تا ارجاع خواسته ‌ایشان به آینده‌ای مه آلود. بنابراین شاید بهتر است در این وضعیت از همه ظرفیت‌های تخصصی برای اصلاح عمیق تر اقتصادی و البته اجتماعی بهره برد. »

 

چه کسی مقصر است؟

علی شکوری‌راد در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «موضوع نداشتن الگوی توسعه یکی از چالش‌های مهمی است که همواره زمینه‌ساز بحث‌های جدی در محافل رسانه‌ای و تخصصی کشور بوده است. در اغلب موارد با تغییر دولت‌ها، رویکردهای اجرایی و تقنینی به‌طور کامل تغییر می‌کنند و رویکرد همه‌جانبه‌ای در زمینه شیوه حکمرانی مشاهده نمی‌شود. در جریان این یادداشت تلاش می‌کنم، به ابعاد چرایی این فقدان بپردازم. 

1) یکی از مهم‌ترین مشکلات کشور که اساسا امکان ارزیابی دقیق مواضع و عملکردها را نمی‌دهد، فقدان فعالیت‌های جامع حزبی است. هرچند در قانون اساسی فعالیت‌های حزبی به رسمیت شناخته شده، اما در قوانین موضوعه و در سیاق اداره کشور، احزاب از جایگاه برجسته‌ای برای نقش‌آفرینی در فرآیند حکمرانی برخوردار نیستند. به همین دلیل است که تقریبا هیچ‌یک از روسای جمهور قبلی از دل احزاب بیرون نیامده، ملتزم به اجرای تعهدات حزبی و برنامه‌های ارایه‌شده نیز نبوده‌اند. اینگونه است در عرصه سیاسی ایران و به عنوان یک اشکال ساختاری، احزاب فاقد جایگاه قانونی و رسمی (که مورد حمایت نظام سیاسی باشد) هستند. ...

2) مشکل بعدی آن است که بعد از انتخاب روسای جمهور یا نمایندگان مجلس، نهادهای اجرایی و تقنینی به سقف اختیارات قانونی خود نمی‌رسند  بنابراین همواره یک عملکرد نصفه و نیمه از افراد، ساختارها و جریان‌ها به یادگار می‌ماند. عملکردی که نه مدیران و مسوولان را راضی می‌کند، نه مورد توجه کارشناسان و تحلیلگران قرار می‌گیرد و نه گِرهی از هزار توی مشکلات مردم و کشور باز می‌کند. چرا که مسوولان ارشد کشور، هرگز قادر نیستند برنامه‌های مورد نظر خود را تمام و کمال به اجرا بگذارند. اغلب برنامه‌های اصلی و راهبردی کشور می‌بایست توسط بخش‌های دیگری از حاکمیت تایید و عملیاتی شوند، بنابراین دولت‌ها قادر به اجرای منویات اجرایی و رویکردهای مدیریتی خود نیستند.

3) مشکل سوم آن است که بعد از تشکیل اغلب کابینه‌ها، روسای جمهور با توجه به وعده‌های مطرح‌شده و قدرت اجرایی و اقتصادی که در اختیار دارند، ناگزیر به فکر توسعه کشور می‌افتند. این در حالی است که در سیاست‌گذاری‌های کلان، توسعه کشور به عنوان اولویت مطرح نیست. «پیشرفت» کشور مورد توجه سیاست‌گذاران کلان قرار دارد و «توسعه» با بسترها و ضرورت‌های خاص خود مورد توجه نیست. باید توجه داشت «توسعه» ابعاد گسترده‌تری از «پیشرفت» را شامل می‌شود، بنابراین ملزومات ویژه و خاصی را هم نیاز دارد. ...

4) موضوعی که این روزها در کلام رییس‌جمهور در خصوص «بانیان وضع موجود» مطرح می‌شود، برآمده از یک چنین مکانیسم معیوبی است. در ایران، بانی وضع موجود را نمی‌توان شناسایی کرد و از او توضیح خواست. نباید فراموش کرد که مسوولان کشور (اجرایی، تقنینی و...) هیچکدام از اختیارات کافی متناسب با مسوولیت‌های‌شان برخوردار نبوده و نیستند. بانی وضع موجود در واقع کلیت نظام تصمیم‌سازی کشور است. وقتی ابراهیم رییسی از بانیان وضع موجود سخن می‌گوید، دانسته یا ندانسته کلیت نظام تصمیم‌سازی کشور را در عالی‌ترین سطوح، مورد خطاب قرار می‌دهد. چون نمی‌خواهد (یا نمی‌تواند) از شخص خاصی نام ببرد، این عنوان را به کار می‌برد. انتقاد از بانیان وضع موجود، تداعی‌کننده انتقاد از عالی‌ترین سطوح حکمرانی است. اگر منظور رییس‌جمهوری همین سطوح عالی است باید با شفافیت اعلام کند، اگر منظور دیگری دارد، باید بگوید که مثلا در بحث سیاست خارجی که اساس مشکلات امروز جامعه را شکل داده است، چه فرد یا نهادی تصمیم‌ساز بوده است. کدامین نهاد است که مسیر سیاست‌گذاری کلان کشور در حوزه سیاست خارجی را ترسیم می‌کند؟

5) از سوی دیگر، بخش قابل توجهی از اقتصاد کشور در اختیار نهادهای غیر دولتی است. نهادهایی که شفافیت کافی در فعالیت‌های آنها وجود ندارد، اما حجم انبوهی از منابع و ظرفیت‌های اقتصادی کشور در اختیار آنها قرار دارد. این ساختارهای غیر شفاف هستند که بخش بزرگی از مشکلات امروز کشور را ایجاد کرده‌اند. به نظر می‌رسد رییس جمهوری دانسته از تشریح نقش این ساختارها در شکل‌دهی به مشکلات امروز کشور طفره می‌رود و انتقاد خود را تنها متوجه روسای دولت‌های پیشین (و اختصاصا دولت قبل) می‌کند. البته منظور من این نیست که روسای دولت‌های قبل، هیچ نقشی در وضعیت امروز نداشته‌اند، بلکه حرف این است که بیشترین مسوولیت متوجه ساختارها و نهادهایی است که بالاترین اختیارات و منابع را داشته‌اند. اگر قرار باشد روزی، روزگاری یک چنین پرونده‌ای باز شود و سهم هر کدام از بخش‌ها در شکل‌دهی وضعیت موجود کشور تعیین شود باید بررسی شفافی در این زمینه توسط نهادهای بی‌طرف صورت بگیرد تا در نهایت سهم هر نهاد و هر ساختار در وضعیت امروز کشور مشخص شود.»

 

 

 

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها