تحلیل از چپ و راست؛
ابهامات باقری
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
ابهامات باقری
محبوبه نیاورانی در سرمقاله «صبح نو» نوشت: « هرچند فعالان سیاسی و رسانههای داخلی بهدلیل حساسیت مذاکرات و عدم سوءاستفاده دشمنان در طول مذاکرات دوره هفتم و هشتم وین سکوت کردند و از هرگونه نقدی در راستای تضعیف تیم مذاکرهکننده کشورمان پرهیز کردند اما از آن جهت که آقای علی باقری، مذاکرهکننده ارشد تیم مذاکرهکننده کشورمان در پرونده هستهای، در جدیدترین اظهارنظر خودشان گفتند که «گوش شنوای ما پذیرای همه انتقادهای سازنده و سینه فراخ ما میزبان همه انتقادهای گزنده است» تذکر چند نکته به تیم مذاکرهکننده ضروری است:
آقای باقری، هرچند سرعت و شتاب قطار دیپلماسی را در گرو «همافزایی ملی» در موضوعات سیاست خارجی دانستند اما خود ایشان کمترین تلاش را در این زمینه داشتند و طی دو دوره مذاکرات در وین نهتنها برای اقناع افکارعمومی بلکه حتی از اطلاعرسانی از آنچه در مذاکرات اتفاق میافتاد و نتایجی که حاصل میشد نیز دریغ کردند؛ بهطوریکه وقتی خبر از توقف مذاکرات آمد، رسانههای داخلی در بهت فرورفتند و فرصت مغتنمی برای رسانههای خارجی فراهم شد تا روایت مغرضانه و هدفدار خود را به جهان مخابره کنند؛ تاجاییکه این القائات این تصویر را در ذهن افکارعمومی ایجاد کرد که توان تیم مذاکرهکننده ایرانی مانع توافق بوده است و نه حتی سیاستهای ایران یا غرب.
تیم مذاکراتی در این دو دور مذاکره هیچ شفافیتی در عمل نداشته و افکارعمومی و رسانههای داخلی نمیدانند چه کسی صحنه مذاکرات را مدیریت میکند و حتی توییتهای مبهم و خارج از عرف دیپلماتیک اخیر آقای باقری نیز درراستای تضعیف دیپلماسی عمومی است؛ توییتهایی که مخاطب متوجه محتوا و معانی آن نمیشود؛ بنابراین بزرگترین نقص تیم مذاکرهکننده جنبه رسانهای، اطلاعرسانی و ارتباط با افکارعمومی آن است.
تصویری که آقای باقری بهویژه با توییتها و سخنان مبهم و نامفهوم تا به امروز از خود به مخاطبان ارائه داده است، تلاش برای حفظ فضای مذاکراتی و نه مذاکره معطوف به نتیجه بوده است. وظیفه یک دیپلمات بهکارگیری تکنیکها و تاکتیکهای موثر برای تحقق استراتژی کلان است که این تکنیکها نیز ابزارها و سیاست خود را میطلبد و باید با واقعیتها منطبق باشد که اگر این تاکتیکها و روشها بدون درنظرگرفتن این ملاحظات باشد بهجای فایده، هزینهزا خواهند بود.»
با یک استعفا بهار نمیشود
آذر منصوری، دبیرکل حزب اتحاد ملت در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: با استعفای حجت عبدالملکی از دولت سیزدهم که به نوعی یکی از نمادهای جوان انقلابی در این دولت بود، ناظران بیرونی منتظرند ببینند چه کسی قرار است، جانشین او در این وزارتخانه شود. چهرهای که قبل از روی کار آمدن دولت سیزدهم، یکی از منتقدین سرسخت دولت یازدهم و دوازدهم بود و اظهارات او بعد از استعفایش باز هم مورد توجه قرار گرفته و مجددا در رسانهها منتشر شد. عبدالملکی گمان میکرد همه مشکلات موجود در وزارتخانهای که قریب به مدت یک سال سکاندار آن بود به افرادی بازمیگردد که با حذف آنها و روی کار آمدن دولت انقلابی حل و فصل میشود. با چنین تحلیل وهمآلودی بود که ایجاد یک میلیون شغل در طول یک سال را به مردم وعده داد. اینکه جانشین عبدالملکی چه تحلیل متفاوتی از او دارد (یا ندارد)، میتواند به این استعفا معنا بخشد. هر چند اقدام او برای کنارهگیری در نوع خود کمسابقه است، اما اینکه پس از این استعفا در چه مسوولیتی به کار گرفته شود نیز معنادار بودن این استعفا را بیشتر نمایان میکند. به جز عبدالملکی وزرای دیگر دولت رییسی نیز وعدههایی وهمآلود از این نوع دادهاند. وعده ساخت یک میلیون مسکن در کنار ایجاد یک میلیون شغل، تک رقمی کردن نرخ تورم و به صفر رساندن آن و... نیز ناشی از همین تحلیلهای عوامانه و توهمآلودی بود که پیش از روی کار آمدن این دولت و به ویژه در شعارها و تبلیغات انتخاباتی مطرح میشد. حالا یک سال پس از روی کار آمدن این دولت که به یکدستی کامل حکمرانی در کشور ختم شده است، به خصوص حامیان و مدافعان این یکدستی هم خود در معرض این پرسش هستند و هم به پرسشگرانی از دولت مورد حمایت خود تبدیل شدهاند که؛ «چه شد آن وعدهها و شعارها؟» عمر دولتها چهار سال است و باید بر این مبنا بتوانند آثار حضور و پیامدهای مثبت عملکرد خود را به حامیان نشان دهند و تا پایان چهار سال نمیشود مدام ناکارآمدیها و سوءمدیریتها را به بانیان وضع موجود نسبت داد.
از قبل از روی کار آمدن این دولت قابل پیشبینی بود که با توجه به کسری بودجه، حجم بالای نقدینگی، تورم و تداوم تحریمها حتی ادامه و حفظ وضع موجود نیز ممکن نیست. چه بسا در دولت گذشته 6 ماه فرصت بود تا دستگاه دیپلماسی ما بتواند برجام را احیا کند. حتی محمدجواد ظریف سوگند خورد که کاندیدای ریاستجمهوری نمیشود که بتواند در فرصت پس از روی کار آمدن بایدن برجام را احیا و سایه تحریمهای ظالمانه را از سر مردم ایران بردارد، اما تحقق هدف یکدست شدن حاکمیت مانع از حضور موثر او در این بزنگاه حساس و تاریخی شد. البته احیای برجام و قرار گرفتن سیاست خارجی ما در ریل مناسب، تنها جزیی از راهحل عبور از مشکلات و بحرانهای رو به افزایش ایران است و ناگفته پیداست که برجام نسخه شفابخش همه مشکلات پیش روی اقتصاد ایران نیست. اما مساله اصلی را باید در رویکردهای ضدتوسعهای دانست که توجیهگر ویژهگزینیها، نظارت استصوابی و محدود شدن دایره حضور شایستگان و متخصصانی دانست که یا خانهنشین شدهاند یا رفتن را بر ماندن در کشور خود ترجیح دادهاند. تا ویژهگزینی جایگزین شایستهگزینی است در بر همین پاشنه خواهد چرخید. با این رویکرد با استعفا و کنار رفتن یک فرد امید چندانی به اصلاح سیاستگذاریها نمیتوان داشت. تنها نسخه شفابخش برای کار آمدی حکمرانی در ایران توجه به خواست مردم، تلاش برای کاهش رنج آنها و تن دادن به الزامات حکمرانی خوب ذیل توسعه دموکراتیک، همهجانبه و پایدار است. در غیر این صورت روزبهروز بر ناکارآمدیها و بحرانها و شکاف بین حاکمیت و ملت افروده خواهد شد. بنابراین آنان که آگاه نیستند باید بدانند، با یک استعفا بهار نمیشود.
صبر استراتژیک در برابر اسرائیل بی معناست
سیدمحمد بحرینیان در سرمقاله رسالت نوشت: یک. با تغییر دولت در آمریکا و یک دورهای شدن ترامپ که سیاست فشار حداکثری علیه جمهوری اسلامی را دنبال میکرد، رژیم صهیونیستی خود را در سیاست متوقف کردن ایران به روش سخت، تنها یافت. بایدن و دموکراتها، هرچند تحریمها را ادامه دادند، اما به اقدامات سخت و تنشزای ترامپ هم باور نداشتند و آن را ادامه ندادند. در این میان رژیم صهیونیستی که نطفهاش با جنایت و ترور بستهشده، نگران سرانجام احتمالی روابط ایران و آمریکا، به نتیجه رسیدن برجام و افزایش قدرت روزافزون ایران اسلامی در منطقه است. ما چند دهه است که رژیم غاصب اسرائیل را حتی برای یکلحظه به رسمیت نشناختهایم و قطب مخالفت با این غده سرطانی در دنیا محسوب میشویم.
دو. از سالها پیش، رژیم صهیونیستی، مستقیم و غیرمستقیم به افراد مؤثر، مراکز و منافع جمهوری اسلامی حمله کرده و البته پاسخهایی هم دریافت کرده است. ترور فرماندهان و مستشاران نظامی ما در سوریه و لبنان و عراق، هرچند دردناک است، اما به سنگینی لطمه دیدن در تهران و اصفهان و یزد نیست. اقدامات خصمانه اسرائیل در داخل خاک ایران، فرازوفرودهایی داشته و در برخی دورهها شدت یافته است. در سالهای پس از فتنه ۸۸ و خلأ امنیتی و اجتماعی موجود، جوخههای ترور اسرائیل، چند دانشمند هستهای و چهره مؤثر علمی را از ما گرفتند و این روزها، به دنبال حذف چهرههای مؤثر موشکی و نظامی ما هستند.
سه. اینکه چگونه تخریب و حجم آتش دشمن در داخل خاک ایران افزایش چشمگیر داشته، سؤالی است که دستگاههای مسئول باید پاسخ دهند اما چرایی این ماجرا قابلتحلیل است. آنچه قدرتهای جهانی را پای میز مذاکره با ایران مینشاند، پذیرش این گزاره از سوی آنهاست که ایران، یک قدرت منطقهای است و چارهای جز همکاری با آن وجود ندارد. رژیم صهیونیستی، با ترورها و اقدامات خرابکارانه اخیر که در برخی موارد، حتی بدون اطلاع آمریکا صورت میدهد، در پی آن است تا واقعیت توان منطقهای ایران را مخدوش کند و به چالش بکشد.
هرچند اسرائیلیها معمولا به نقطه زنی و ترور هوشمند مخالفان خود در دنیا مشهورند، اما در برخی اقدامات خرابکارانه اخیر در داخل خاک ایران، نشانی از هوشمندی هم در کار نیست و تنها القای جو ناامنی و به رخ کشیدن ضعف سامانهها و نظامات امنیتی را هدف گرفتهاند. این یعنی استراتژی رژیم صهیونیستی، از کنترل ایران هستهای با اقدامات نامتعارف، به محدودسازی، القای ضعف امنیتی و ضعیف نشان دادن ایران در عرصه بینالمللی تغییر کرده است.
چهار. اینجا، نقطه ایستادن و سرسختی نشان دادن است. استراتژی القای ضعف، آنهم از طرف یک رژیم کوچک، بههیچعنوان پذیرفتنی نیست. درست است که ایران اسلامی و فرزندان معنویاش در منطقه، در همین ایام هم ضرباتی به دشمن زدهاند، اما هیچیک از این ضربات، آن سیلی محکمی که هوش از سر دشمن بپراند و واقعیت صحنه را بهطرف مقابل بفهماند نبوده است. ادامه وضعیت فعلی، حتی به برهم خوردن توازن قدرت در منطقه، جری شدن برخی همسایگان، آسیب به ادامه مذاکرات بینالمللی ایران و تضعیف شرکای منطقهای منجر خواهد شد. مگر رژیم صهیونیستی، چه عرض و طولی دارد و چه حسابی روی خود و حامیانش بازکرده که با وقاحت، مرتبا در داخل خاک ایران بزرگ، خرابکاری کند؟
پنج. ما که در همین سالها، پهپاد متجاوز آمریکایی را شکار و کشتی متجاوز انگلیسی را توقیف کرده بودیم. سرتاسر خاک رژیم صهیونیستی از تلآویو و حیفا گرفته تا تأسیسات هستهای دیمونا در تیررس موشکهای نقطه زن ایران است. همپیمانان ما نیز که از شمال و شمال شرق گرفته تا جنوب غرب، به سرزمینهای اشغالی مسلطاند. جای تردید نیست. باید دست بلند ایران، ضربهای سهمگین، باورنکردنی، چندجانبه و پشیمان کننده به دشمن بزند و مهم است که این ضربههای همزمان، داخل سرزمینهای اشغالی باشد. حتی ضربه زدن به منافع همپیمانان اسرائیل بهویژه آمریکا و انگلیس، پیشنهاد قابلتوجه و یکی از گزینههای روی میز است، آنهم از این باب که باید پدر را گوشمالی داد تا فرزند، حساب کار دستش بیاید.
جایگاه ایران در نظم جدید جهانی
سید عبدالله متولیان در سرمقاله «جوان» نوشت: واژه نظم نوین جهانی پس از جنگ اول جهانی وارد ادبیات سیاسی شد و عملاً حاصل جنگهای ۳۰ ساله اروپای مرکزی است که با قرارداد صلح وستفالی، دو اصل جدید در سیاست خارجی «حفظ توازن قدرت بینالمللی از طریق حمایت از ائتلاف ضعیفتر در برابر ائتلاف قویتر» و «اولویت منافع ملی بر سایر منافع (مذهبی، عقیدتی و …)» را مطرح کرد که بعداً به شکل گسترده از سوی سیاستمداران به کار گرفته شد، اما مرور زمان ثابت کرد که این دو اصل توسط قدرتهای مسلط و پیروز همواره زیر پا گذاشته شده و به دستاویزی برای اعمال سلطه بر سایر کشورها تبدیل شد. نظم نوین جهانی که به ایجاد ساختار سازمان ملل متحد انجامید، امروز به دلیل ناکارآمدی و ناتوانی ساختار سازمان ملل متحد در حل معضلات و بحرانهای موجود در جهان از یکسو و سوءاستفاده قدرتهای بزرگ از این ساختار برای گسترش سلطه و چپاول کشورها از سوی دیگر، در حال فروپاشی بوده و تلاش امریکا در سه دهه اخیر برای جایگزینی نظم مورد نظر خود بعد از فروپاشی شوروی نیز ناکام مانده و جهان در حال گذار از یک پیچ تاریخی برای ورود به نظمی جدید است.
از «فرسایش الگوهای لیبرال سرمایه داری غربی»، «تزلزل در اردوگاه فاتحین جنگ جهانی دوم»، «انتقال مرکز ثقل قدرت از غرب به شرق» و «گسترش قدرت انقلاب اسلامی و ظهور محور مقاومت»، «شکلگیری سازمان همکاریهای اقتصادی و امنیتی شانگهای با ۴۳ درصد جمعیت جهان و بیش از ۴۰ درصد اقتصاد جهان»، «قدرتهای نوظهور اقتصادی موسوم به بریکس با حداقل ۵۰ درصد جمعیت و ۴۴ درصد اقتصاد جهان» و «آمادگی برای تشکیل جی۸ جدید» از یکسو و طولانی شدن جنگ روسیه علیه ناتو در اوکراین و گسترش دامنه آثار آن بر انرژی، مواد غذایی و... بهعنوان نشانههای فروپاشی نظم موجود و حرکت به سمت نظم جدید جهانی میتوان نام برد.
موضوع نقش آفرینی جمهوری اسلامی در نظم جدید بینالمللی، بهعنوان رسالتی اجتنابناپذیر و فراقوهای از اهمیت ویژهای برخوردار است و در صدر اولویتهای نظام اسلامی در گام دوم انقلاب اسلامی قرار داشته و تمامی قوای کشوری و لشگری باید خود را برای ایفای نقش نظام اسلامی در عرصه نظم جدید بینالمللی آماده کنند.
آنچه بر اهمیت نقش جمهوری اسلامی در نظم جدید بینالمللی میافزاید، مهندسی فرایند پنجگانه تحقق اهداف انقلاب اسلامی و رسیدن به تمدن نوین و بزرگ اسلامی است. به این ترتیب میتوان گفت جهان در عصر جدید، صحنه تقابل مدافعان ساختار فعلی جهان به رهبری امریکا با صحنه گردانان نظم جدید جهانی است و جمهوری اسلامی ایران بهعنوان پرچمدار محور مقاومت و طلایه دار تحقق تمدن نوین و بزرگ اسلامی، بیشترین سهم در فروپاشی هژمون غرب را دارا بوده و در ادامه راه نیز مهمترین وظیفه و رسالت را در ایجاد نظم جدید جهانی عهده دار است.
پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، امریکا که خود را ابرقدرت بلامنازع میدید و زمینه را برای ایجاد نظم نوین تک قطبی و تثبیت هژمونی خود بر جهان مساعد میدید، با نسخه «پایان تاریخ» و «دهکده جهانی» افرادی نظیر فرانسیس فوکویاما و ساموئل هانتینگتون سرمست از باده غرور با تدوین «استراتژی امنیت ملی امریکا در قرن ۲۱» با سرعت برنامه استیلای مطلق خود بر جهان و ایجاد نظم نوین جهانی را دنبال کرده و درپی آن بود که تا قبل از سال ۲۰۰۷ میلادی آرایش و نظم نوین جهانی را به اتمام رسانده و قواعد و الزامات نظم جدید را بر جهان حاکم نماید. در این دوره شاهد تلاشهای ایالات متحده برای مدیریت اقتصاد جهانی از طریق تحمیل کنوانسیونهای مالی نظیر CFT و پالرمو و مدیریت مناقشات بین المللی، صدور ارزشهای امریکایی مانند لیبرال دموکراسی در چارچوب مفاهیمی مانند جهانی شدن و راه اندازی جنگها و حرکتهای ساختگی مانند انقلابهای رنگی برای اسقاط نظامهای سیاسی مخالف و استقرار دولتهای همسو با منافع ایالات متحده هستیم. این حقیقت اجتنابناپذیر است که ایالات متحده امریکا هیچ گاه نتوانست نظم بین المللی تک قطبی مطلوب خود را به صورت کامل مستقر کند و از جمله مهمترین دلایل این ناکامی شکلگیری انقلاب اسلامی و متعاقب آن محور مقاومت است.
آثار ظهور انقلاب اسلامی و شکلگیری محور مقاومت در ناکامی امریکا و غرب در «ساقط نمودن حکومت بشار اسد و تغییر نظام سیاسی سوریه»، «ناتوانی در حذف انصارالله از سپهر سیاسی یمن» و «ناتوانی در حفظ تروریستهای داعش» کاملاً مشهود است. قابل انکار نیست که اکنون پس از گذشت سه دهه از تلاشهای امریکا و متحدان غربی اش برای ایجاد و تثبیت نظم بین المللی تک قطبی، شاهد نشانههای زوال نظم جهانی مورد نظر امریکا و حرکت به سمت شکلگیری یک نظم بین المللی جدید هستیم؛ موضوعی که در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی مکرراً و تحت عناوین و مفاهیمی مانند «تغییر در هندسه نظم جهانی»، «پیچ تاریخی»، «ظرفیت درون زا»، «عمق استراتژیک» و ... مورد توجه و تمرکز قرار گرفته است.
اینک فروپاشی هژمون غرب با جنگ روسیه علیه ناتو در اوکراین سرعت گرفته و حرکت به سوی نظم جدید، وارد مرحله جدید شده است.
حقیقت این است که امریکا و غرب پس از فروپاشی شوروی هیچ نقشی برای روسیه قائل نبوده و در چارچوب نظم نوین مورد نظر خود همواره در صدد توسعه و عمق بخشی به ناتو و در نوردیدن امنیت روسیه عمل کرده و همین موضوع سبب احساس خطر روسیه و ورود به جنگ با ناتو و غرب در اوکراین شده است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رمضانی دانشجویان در ششم اردیبهشت ماه پیرامون تحولات جاری بینالمللی از جمله جنگ در اوکراین فرمودند: «امروز جهان در آستانه یک نظم جدید بینالمللی است که این نظم، بعد از دوران نظم دو قطبی جهان، و نظریه نظم جهانِ تک قطبی در حال شکلگیری است که البته در این دوره امریکا روز به روز ضعیفتر شده است.»، «این جنگ اوکراین را به نظر من باید یک مقداری با یک دید عمیقتری نگاه کرد؛ این جنگ صرفاً یک حمله نظامی به یک کشور نیست. ریشههای این حرکتی که امروز انسان دارد در اروپا مشاهده میکند، ریشههای عمیقی است و آیندههای پیچیده و دشواری را انسان حدس میزند که وجود داشته باشد».
از طرف دیگر در حاشیه جنگ روسیه در اوکراین، طرح «موازنه نرم» در مقابل هژمون در ادبیات روابط بینالملل، میتواند فرایند تغییر نظم را با سرعتی بیشتر پیش برد و از دستاوردهای پیروزی نسبی احتمالی روسیه در جنگ اوکراین، بهرهبرداری بیشینه نماید و حضور و دخالت دادن دولتهای درجه دوم در موازنه نرم هزینههای استفاده از قدرت سخت را برای غرب به شدت بالا برده و بر سرعت فروپاشی نظم موجود خواهد افزود. بر این اساس جمهوری اسلامی باید بتواند در معماری نظم آینده جهان، مشارکتی معنادار داشته و فراتر از منطقه در مقیاس جهانی به تغییر نظم موجود به نظم مطلوب کمک کند و اگر چنین نکند، بهگفته رهبر معظم انقلاب اسلامی، طبیعی است که از نظمی که نشانههای متعددی از آن وجود دارد، سود مناسبی نخواهند برد.
پیامدهای سفرقریب الوقوع بایدن به منطقه
حسن هانی زاده تحلیلگر مسائل بین الملل در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: در طول روزهای گذشته جمهوری اسلامی ایران کانون رایزنی های منطقه ای و بین المللی بود. دیدارهای رئیس جمهور ونزئولا، رئیس جمهور تاجیکستان و رئیس جمهور ترکمنستان از جمهوری اسلامی ایران و بحث پیرامون همگرایی منطقه نشان می دهد که جمهوری اسلامی ایران به عنوان تاثیرگذارترین کشورهای منطقه می تواند در ایجاد وفاق و همگرایی منطقه ای و بین المللی نقشی فرادستی ایفا بکند. از جمله رخدادهای اخیر منطقه، مسئله سالگرد تاسیس حزب الله لبنان و سالگرد تاسیس الحشدالشعبی هست که این دو نهاد نظامی و سیاسی لبنان و عراقی نهادهایی هستند که در رخدادهای منطقه و تغییر ساختار غرب آسیا چه به لحاظ نظامی و چه به لحاظ سیاسی نقش مهمی ایفا کرده اند. الحشدالشعبی سال 2014 در جریان حمله داعش به عراق با فتوای مرجعیت و کمک نیروهای ایرانی و فرماندهان ایرانی، مخصوصا شهید حاج قاسم سلیمانی در عراق شکل گرفت و توانست در حفظ امنیت عراق در طول هشت سال گذشته نقشی بسیار مثبت ایفا کند و در سرکوب داعش و اخراج این گروهک تروریستی نقش مهمی برعهده داشت. در مورد لبنان و حزب الله، طبیعتا چهلمین سالگرد تاسیس این حزب در شرایطی برگزار شد که لبنان شاهد یکسری چالش های امنیتی، سیاسی و اقتصادی است. حزب الله لبنان در طول چهار دهه گذشته در تقابل با نیروهای تجاوزگر خارجی بویژه نیروهای اسرائیلی نقش داشته و در حفظ امنیت لبنان کوشش فراوانی داشته و در سال 2006 در جنگ سی و سه روزه، حزب الله ثابت کرد از توانمندی بالایی برای حفظ امنیت لبنان برخوردار است. هرچند که الان جریان سازی های شدیدی از سوی رسانه های بین المللی و منطقه ای علیه حزب الله اغاز شده. بویژه اینکه الان لبنان شاهد یک چالش اقتصادی شدیدی است که درحقیقت تاثیرخودش را بر رخدادهای سیاسی و منطقه ای باقی گذاشته. در خصوص مسائل ایران و جهان بویژه در حوزه هسته ای، قطعنامه شورای حکام طبیعتا بر روند مذاکرات ایران و کشورهای 1+4 در وین تاثیر منفی باقی گذاشته و این قطعنامه در حقیقت نشان داد که سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان تابعی از سیاست های آمریکا هستند زیرا آمریکا با تهیه پیش نویس قطعنامه ای در شورای حکام قصد دارد که از ایران باج خواهی کند. با این حال ایران همواره باب مذاکره با کشورهای 1+4 را باز گذاشته و آماده همکاری با آژانس بین المللی انرژی هسته ای است، به رغم اینکه قطعنامه ای که در شورای حکام تصوب شد یک قطعنامه کاملا سیاسی، غیرفنی و غیرحرفه ای است فلذا ایران یک سلسله تدابیری را برای تقابل با زیاده خواهی و جریان سازی آژانس و آمریکا و سه کشور اروپایی اتخاذ کرد و دوربین های اژانس را از تاسیسات هسته ای ایران برداشته و قطع کرد که این یک اقدام تلافی جویانه است و اگر آمریکا و کشورهای اروپایی بخواهند حسن نیت نشان دهند و راه را برای همکاری متقابل بین ایران و آژانس بین المللی انرژی هسته ای باز بگذارند طبیعتا ایران این آمادگی را دارد که همکاری کند. مسائل دیگری در منطقه رخ داد از جمله انفجارهایی که در کابل صورت گرفته و نشان می دهد که امنیت در افغانستان همچنان ناپایدار است. مسئله ای که در رسانه ها اخیرا انعکاس وسیع داشته، سفر قریب الوقوع جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا به عربستان است که اگر این سفر که قراراست در ماه آینده تیرماه صورت بگیرد، یک مناسبات جدیدی بین ریاض و واشنگتن از سر گرفته خواهد شد زیرا در طول دو سال گذشته عربستان و آمریکا تحت تاثیر فضای انتخابات 2020 آمریکا بوده و چون جو بایدن نظر منفی نسبت به حاکمیت محمد بن سلمان دارد، این سفر می تواند در بهبود روابط عربستان و آمریکا کاملا موثر باشد. ضمن اینکه در این سفر جو بایدن سعی خواهد کرد که یک جبهه عبری- عربی علیه ایران و محور مقاومت ایجاد کند. طبیعتا هرچه دیدگاه آمریکا و عربستان نزدیکتر باشد، فشارها به ایران افزایش پیدا می کند. به رغم اینکه بیش از یکسال است که بین ریاض و تهران در بغداد مذاکراتی صورت گرفته، پیشرفت هایی هم داشته ولی از آنجایی که عربستان به سیاستهای آمریکا متکی است، طبیعتا انتظار نمی رود که مذاکرات ایران و عربستان حداقل در یک فرآیند کوتاه به یک نقطه قابل اتکایی برسد. از طرفی با توجه به سابقه تاریخی دموکرت ها و اینکه شخص جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا و تیم وی اعتقادی به عملیات نظامی ندارند، به نظر می رسد که گزینه نظامی خیلی پررنگ و محتمل نباشد اما به هر حال این جبهه گسترده امنیتی، نظامی و سیاسی از سوی آمریکا در منطقه علیه ایران با شرکت رژیم صهیونیستی و برخی رژیم های مرتجع عرب شکل خواهد گرفت و فشارها از سوی آمریکا از هر جهت از ناحیه سیاسی و امنیتی و اقتصادی تشدید خواهد شد و ایران شاهد یک نوع تقابل سیاسی با برخی کشورهای منطقه و بیش از همه رژیم صهیونیستی و حتی با آمریکا خواهد بود اما به مرحله تقابل نظامی نخواهد رسید.
دیدگاه تان را بنویسید