تحلیل از چپ و راست؛
پیام متروپل
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
... حالا نوبت کره جنوبی است!
حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشت: « ۱- دیروز جمهوری اسلامی ایران در پاسخ به دزدی دریایی یونان دو کشتی نفتکش این کشور را در آبهای خلیج فارس توقیف کرد. توقیف دو نفتکش یونانی پس از آن صورت گرفته که یونان روز ۲۶ فروردین ماه سال جاری یک نفتکش روسی حامل نفت ایران را که مطابق قوانین تعریف شده دریانوردی با پرچم کشورمان حرکت میکرد، در آبهای ساحلی خود توقیف کرده بود و آخرین گزارشهای رسیده حاکی از آن بود که یونان محموله نفتی این کشتی را برای انتقال به آمریکا به یک نفتکش آمریکایی تحویل داده است. این اقدام
دولت یونان هیچ خاستگاه و مبنای قانونی ندارد و صرفاً با درخواست آمریکا و در چارچوب تحریمهای یکجانبه آمریکا و تحریم اتحادیه اروپا علیه روسیه صورت گرفته است!
سازمان بنادر و دریانوردی کشورمان با صدور بیانیهای، این اقدام دولت یونان را «مصداق بارز دزدی دریایی» دانسته و وزارت خارجه نیز کاردار سفارت یونان را احضار کرده و ضمن یادآوری تعهدات بینالمللی این کشور تاکید کرده بود که «تصرف در محموله کشتی با پرچم جمهوری اسلامی ایران مصداق راهزنی بینالمللی است که مسئولیت آن با دولت یونان و تصرفکنندگان غیرقانونی میباشد» و در ادامه با احضار کاردار سوئیس اعتراض ایران به دولت آمریکا را که توقیف کشتی با دستور آن کشور صورت گرفته است، به وی ابلاغ شده بود!
۲- خوشبختانه مسئولان محترم کشورمان به این نتیجه رسیدهاند که اینگونه احضارها و اعتراضهای صرفاً دیپلماتیک نمیتواند نتیجهای در پی داشته باشد و ادامه این روال نیز نتیجهای غیر از «هیچ» به دنبال نخواهد داشت!
از این روی به توقیف دو نفتکش یونانی روی آوردهاند. اقدامی که اولاً با استناد به اصل پذیرفته شده «حق مقابله به مثل»-retaliation- حق قانونی و مسلم کشورمان است و ثانیاً؛ بر اساس دو کنوانسیون بینالمللی ۱۹۵۸ ژنو و ۱۹۸۲ جامائیکا که موضوع آن «نظام حقوقی آبراههای بینالمللی و حق عبور کشتیهاست» ایران حق دارد و میتواند در صورتی که منافع ملی خود را در مخاطره ببیند، تنگه هرمز را به روی تمامی کشتیهای نفتکش و حتی کشتیهای حامل کالای تجاری و تسلیحاتی کشورهایی که حقوق ملی و قانونی کشورمان را نقض کرده و مورد تعرض قرار دادهاند، ببندد.
۳- گفتنی است که بند یک از ماده ۱۶ کنوانسیون ژنو، تصریح میکند که «تشخیص بیضرر بودن عبور کشتیها از یک تنگه بینالمللی- در اینجا هرمز- برعهده کشوری است - در اینجا، ایران اسلامی- که تنگه در آبهای ساحلی آن قرار دارد. از این روی توقیف دو نفتکش یونانی اقدامی قانونی و منطبق با قوانین تعریف شده در حقوق بینالمللی است.
۴- اکنون انتظار آن است که جمهوری اسلامی ایران تنگه هرمز را به روی نفتکشها و شناورهای حامل کالای تجاری کره جنوبی نیز مسدود کند و مادام که این کشور بدهی ۷ میلیارد دلاری خود به ایران را پرداخت نکرده است به شناورهای آن اجازه عبور از تنگه را ندهد و در همان حال معادل ۷ میلیارد دلاری که کره جنوبی به ایران بدهکار است، محمولههای نفتی و تجاری آن کشور را توقیف و مصادره کند. پیش از این در یادداشتی بر ضرورت این اقدام اشاره کرده بودیم. چرا که کره جنوبی نیز برای خودداری از پرداخت بدهی ۷ میلیارد دلاری خود به ایران هیچ توضیح و توجیه قانونی ندارد و صرفاً با استناد به گزاره موسوم به «تحریمهای ثانویه
- secondary sanctions» آمریکا علیه ایران از باز پرداخت مطالبات ما خودداری میکند! و حال آنکه «تحریمهای ثانویه» یک قانون مندرآوردی! آمریکا است و در حقوق بینالملل هیچ جایگاه و موضوعیتی ندارد. چرا باید کشورهایی که تحریمهای آمریکا علیه ایران را عملیاتی و اجرا میکنند، از عواقب این اقدام غیرقانونی و پلشت خود در امان باشند؟!
اگر مقابله به مثل با کره جنوبی و توقیف شناورهای آن در تنگه هرمز، حق قانونی کشورمان است -که هست- چرا نباید از این حق قانونی خود برای حفظ و حراست از منافع ملی کشورمان استفاده کنیم؟! ...»
پاسخ را مانند قبل بیهیاهو میگیرید!
محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «در مجموعه رویدادهای امنیتی رخداده در چند سال گذشته در منطقه غرب آسیا بروز نوعی نبرد امنیتی اطلاعاتی میان محور مقاومت از یکسو و محور عبری-غربی از سوی دیگر به چشم میآید. اتخاذ رویکرد تهاجمی در حوزه امنیتی و اطلاعاتی و واردکردن ضربات امنیتی اطلاعاتی نشانه بارزی از این نبرد خاموش و البته، گاه آشکار است. بهنظر میرسد با افزایش قدرت و توسعه حوزه نفوذ محور مقاومت در منطقه، حساسیت صهیونیستها به اقتدار مقاومت بهطور فزایندهای رشد کرده و با انجام اقدامات ایذایی میکوشند مسیر پیشرفت مقاومت را در منطقه، کند و اگر بتوانند محدود کنند. در مقابل، البته مقاومت نیز خباثتهای رژیم صهیونیستی را بیپاسخ نگذاشته و عنداللزوم با اقدامات لازم پاسخ درخور را نشان داده است. هرچند در این سالها در بسیاری از موارد جنایات صهیونیستها بیپاسخ نمانده و حتی در داخل سرزمینهای اشغالی ضربات جدی دریافت کردهاند، اما در فضای جنگ روانی و تبلیغات، گاه اقدامات رژیم صهیونیستی درشتتر دیده شده است. آگاهان به مسائل منطقه به نیکی میدانند که در نبرد امنیتی در منطقه، رژیم صهیونیستی در موضع ضعف قرار داشته، اما به دلایلی موفق شده با اهرمهای رسانهای و اجتماعی خود را برای افراد زودباور و سادهاندیش دست برتر جلوه دهد. از جمله:
۱- صهیونیستها از سلطه خود بر رسانههای جریان اصلی جهان حداکثر بهره را میبرند. برای مثال با کنترل رسانهها مانع از انتشار کوچکترین اطلاعاتی خارج از مجرای تحت مدیریت خود شده و شدیدترین سانسورها را بر اخبار حوادث رخداده در سرزمینهای اشغالی و نیز سرنوشت اتباع این رژیم در سایر کشورها اعمال میکنند. طبیعی است که بسیاری از مردم دنیا و بهویژه هموطنان ما از ضربات بزرگ امنیتی که رژیم صهیونیستی از مقاومت در سالهای اخیر دریافت کرده مطلع نیستند و تنها پس از گذشت چند سال است که برخی رسانهها اندک دادههایی از چهرههای صهیونیستی که طی سالهای پیش هدف انتقام مقاومت قرارگرفتهاند به بیرون درز میدهند. در مقابل، رسانههای همسو با منافع صهیونیستها اقدامات خرابکارانه صهیونیستها را در حذف چهرههای مقاومت، بدون هیچگونه شرم و محدودیتی پوشش داده و تلاش میکنند قدرت صهیونیستها را در نبرد اطلاعاتی القا کنند.
۲ - صهیونیستها به دلیل نفوذی که در مجامع بینالمللی و نهادهای بهاصطلاح حقوق بشری دارند، از افشای جنایات خود ابایی ندارند، لذا با وقاحت تمام به اقدامات خود افتخار میکنند. در طول بیش از ۷۰ سالی که از اشغال فلسطین میگذرد، میلیونها نفر آواره و دهها هزار نفر شهید و مجروح کردند و آب از آب تکان نخورده است. این جسارت صهیونیستها به آنها کمک میکند حتی با مبالغه، قدرت خود را چند برابر واقعیت وانمود کنند.
۳- جامعه صهیونیستی جامعهای شبهنظامی و میلیشیایی است. اولین نسل صهیونیستها عضو گروهکهای تروریستی بودند و نسلهای متمادی نیز اعم از زن و مرد همه باید عضو ارتش شوند و تا چندین سال، هر سال یک ماه را به نظامیگری بپردازند. چنین جامعهای مردمانی خونخوار و خونریز در خود پرورش میدهد که نهتنها از شنیدن جنایت عوامل خود در داخل فلسطین و سایر سرزمینها شرم نمیکنند، بلکه به وجود جنایتکارانی در میان خود مفتخر نیز هستند. طبیعی است که وجود چنین مردمانی این امکان را برای سران تلآویو فراهم میکند که در مورد اقدامات تروریستی خود مبالغه کنند و آسوده هستند که اگر هم عملیاتی علیهشان در داخل فلسطین اشغالی رخ دهد، بهسادگی میتوانند آن را سانسور یا به سود خود مصادره کنند.
با اینحال، سران تلآویو نمیتوانند تأثیرات بزرگ ضربات امنیتی مقاومت بر جامعه صهیونیستی را پنهان کنند. اگر زمانی مشکل صهیونیستها در فلسطین به نوار غزه محدود میشد، اکنون هم کرانه باختری و داخل سرزمینهای اشغالشده ۱۹۴۸ برای صهیونیستها ناامن است. اکنون یکی از مهمترین چالشهای سرویسهای امنیتی این رژیم آن است که نمیدانند از کجا سلاح به دست مجاهدان فلسطینی میرسد و اگر هم بدانند، نمیتوانند جلوی آن را بگیرند.
نفوذ مقاومت در سرزمینهای اشغالی دیگر محدود به اعراب و مسلمانان نیست، بلکه گزارشهایی وجود دارد که نشان میدهد افرادی از یهودیان که به دلایل قومی، مذهبی و اجتماعی شهروندان درجه چندم بهحساب میآیند، به انجام عملیات اطلاعاتی و امنیتی علیه رژیم میپردازند. اذعان مسئولان رژیم مبنی بر ظن جاسوسی نسبت به یکی از وزرای کابینه صهیونیستها، تنها کشف یک مورد از صدها نفوذ اطلاعاتی مقاومت در عمق رژیم صهیونیستی است. تفاوت مقاومت این است که بیش از بازی رسانهای به نقطهزنی امنیتی فکر میکند و میداند پیام عملیاتش را آنها که باید دریافت میکنند. صهیونیستها خودشان هم میدانند که خیلی زود، اما بیهیاهو پاسخ مقاومت را دریافت خواهند کرد.»
فاجعه متروپل، نشانه اوج فساد
محسن رهامی در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «متاسفانه کشوری که قرار بود الگوی پاکدستی و مدیریت صالحان باشد، روزبهروز بیشتر در فساد و مدیریت ناصالحان گرفتار میشود.
فساد در انواع آن، اکنون در بخشهایی عمده از کشور ما به نحو نظاممند وجود دارد و اختصاصی به افراد و شبکههای پاییندستی و خردهپا ندارد؛ سقوط متروپل آبادان که هنوز پس از دهها ساعت، حتی تعداد کشتهها و مصدومین آن مشخص نشده، فقط یکی از نمونههای عمق فساد و بیلیاقتی در مدیریت کشور است.
حمایت از کارخانجات تولید ارابههای مرگ که دهها هزار نفر را همهساله به کام مرگ میفرستند، مگر علتی به غیر از فساد نظاممند و بیلیاقتی گردانندگان امور دارد؟
بهعلت فقدان نهادهای دمکراتیک و سازمانهای نظارتی غیرحکومتی یا تضعیف شدید و هدفمند این نوع نهادها که در برخورد با کانونهای وکلای دادگستری مستقل، کاملا مشهود است، سبب شده که فساد در کشور به مراتب بالایی برسد و به اصطلاح تا استخوان نفوذ کند.
تعداد معتنابهی از کسانی که در کشور ما خود واجد منابع قدرت هستند یا به آنها دسترسی داشته و آنها را همراهی میکنند، به راحتی میتوانند از رهگذر فساد، سودهای کلان و بیحد و حصر ببرند و صاحب آلاف و الوف بشوند و از سرمایه عمومی و ملی متعلق به ملت، برای خود شرکتها و مستغلات در داخل و خارج کشور، هرجایی که بخواهند، از امریکا و کانادا تا ترکیه و امارات و... فراهم سازند و مردمان فاقد قدرت را که صاحبان اصلی کشور و انقلاب اسلامی هستند و جان خود و جوانانشان را برای حفاظت از تمامیت ارضی و استقلال کشور فدا کردند، قربانی مطامع خود سازند و سرنوشت و جان آنان را اینگونه به بازی بگیرند.
استان زرخیز خورستان، با وجود اینکه خود دارای بزرگترین منابع درآمدی کشور بوده و در جنگ تحمیلی، شهرها و روستاهای آن، از جمله آبادان و خرمشهر، بیشترین آسیبها و خسارات را متحمل شده، ولی آنچنانکه شأن این استان و مردم فداکار و مظلوم آن میباشد، پس از جنگ مورد توجه مسوولین سطح بالای کشور واقع نشده و مدیران نالایق و فساد گسترده اداری، چنین بلایایی را برای مردم این استان سبب شدهاند.
ضمن عرض تسلیت به تمامی هممیهنان عزیز، خصوصا مردم شریف خورستان و آبادان سرفراز، به ویژه خانوادههای مصیبتدیده، از مدیریت کلان کشور میخواهیم که بدون فوت وقت دستور رسیدگی قاطع و سریع به علل وقوع این فاجعه و شناسایی و پیگیری قضایی مسببین آن و جبران صدمات وارده بپردازند و با برخورد قاطعانه در ریشهکنی فساد و عزل مدیران ناصالح گماردن مدیران توانمند و پاکدست، نسبت به پیشگیری از تکرار چنین فجایعی در کشور اقدام کنند.»
دولتهای چپستیز و راستگریز
احمد غلامی در سرمقاله امروز «شرق» نوشت: « اتفاق تازهای در اقتصاد ایران نیفتاده است، آنچه در حال رویدادن است ادامه فازهای پیشین است که در دولتهای قبلی هم اجرا شده است و شاید اشکال کار هم در همینجا باشد. انتقادهای سیاستمداران، کارشناسان و اقتصاددانان بازار آزاد را نباید جدی گرفت. این دود از همان کُنده قدیمی برخاسته است. اگر آنان بهظاهر ناخشنودند، برای این است که با ایدههای آنان که همان ایده صندوق بینالمللی پول است، کار دارد پیش میرود، همین و بس. اگرچه تغییرات جهانی دیدگاههای راست و چپ را ناگزیر ساخته است تا از برخی باورهای جزمی دست بردارند و خود را با جابهجایی منابع تازه ثروت که از صنعت به سمت بازارهای مالی و تکنولوژی رفته، هماهنگ کنند، اما اقتصاد ایران و اقتصاددانان آن هنوز درگیر تضادها و تخاصمهای قدیمیاند و در این میان باز شوربختانه اقتصاددانان بازار آزاد دست بالا را دارند و از کوچکسازی دولت میگویند؛ دولتی که اساسا تمایلی به کوچکشدن ندارد؛ چراکه نمیخواهد دیگران را در فرصتها و منابع سهیم کند. با اینکه دولت نمیخواهد از نقشش کوتاه بیاید، اما اقتصاددانان نهادگرا و دولت رفاه در تصمیمات اقتصادی دولتها و برقراری عدالت اجتماعی که دولتها همواره از آن سخن گفتهاند، چندان نقشی نداشتهاند. دست بر قضا رویکردهای اقتصادی دولتها بر اساس بازار آزاد پیش رفته است که مغایر با عدالت اجتماعی است و متفکر استراتژیست آن یعنی هایک باور دارد سخنگفتن از عدالت اجتماعی مشمئزکننده است. بگذریم. اما مردم بیش از هر گروه دیگری به موقعیت نابرابری که در آن گرفتار آمدهاند، آگاهاند و مسئول مستقیم آن را دولت میدانند و اثرات تصمیمات دولت را با پوست و گوشت و استخوان خود احساس میکنند؛ حتی اگر برخی بیایند بگویند مردم از منطق اقتصادی چیزی سر درنمیآورند: «میگویند شخصی برای آموختن منطق نزد استاد رفت. بعد از شش ماه استاد او را آزمود: نزد مردم برو و تحقیق کن آیا آنها منطقی حرف میزنند یا خیر. شاگرد نزد مردم کوچه و خیابان رفت و بعد از سیر و سیاحت فراوان پیش استاد بازگشت و گفت: مردم اصلا و ابدا منطقی حرف نمیزنند؛ نه استقرایی نه قیاسی و نه صغرایی و نه کبرایی و نه نتیجهای. هیچ. مردم چیزی درباره منطق نمیدانند. استاد 10 سال به شاگرد منطق آموخت و باز او را آزمود. همان آزمون نخست. این بار شاگرد بازگشت و گفت مردم همگی منطقی حرف میزنند، حتی بهتر از منطقدانان و بهتر از آنان نتایج نامعتبر را تشخیص میدهند، منتها بدون استفاده از اصطلاحات منطقیون. اما عکس قضیه چگونه است؟ آیا خود عالمان میدانند مدعی چیستند؟». این ایده اقتصاد بازار آزاد، شتری نیست که هر چهار سال یک بار یا هر هشت سال یک بار درِ خانه دولتها بخوابد و آنان ناگزیر به آن تن دهند، بلکه اسب تروایی است که با خیل سودجویان و رانتخواران در درون آن به توصیه کارشناسان اقتصادی و داخلی و خارجی وارد جامعه شده است و نه در تاریکی بلکه در روز روشن جامعه را فتح کرده است. با گذشت چهار دهه از دولتهای ایران با اصرار بر توسعه، هنوز برنامه مدون اقتصادی از هیچ دولتی وجود ندارد که متناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ایران باشد. طرفه آنکه اغلب کارشناسان اقتصادی دولتها، هم با صراحت و هم در لفافه از برنامههای اقتصادی بازار آزاد سخن گفتند؛ حال آنکه این برنامههای اقتصادی، نهتنها با ذائقه عمومی مردم ناسازگار است، بلکه با ذائقه حکومت که اعتبارش را از سنت میگیرد، در تضاد و تخاصم است؛ چراکه اقتصاد بازار آزاد و سپردن کشور به دست بازار، جامعه ایران را دچار تناقضی انکارناپذیر میکند، مگر نه اینکه خود نئولیبرالیسم گرفتار این تناقض است: «با وجود این، نئولیبرالیسم بهجای اینکه با هیچ مشکلی رویارو نباشد، در وضعیت دشواری است و مهم است بدانیم چرا. دلیل اصلی آن این است که دو نیمه آن -یعنی بنیادگرایی بازار و محافظهکاری- در کشاکش هستند. محافظهکاری همیشه به معنای رویکردی محتاطانه و مصلحتگرا به دگرگونیهای اجتماعی و اقتصادی است. تداوم سنت در اندیشه محافظهکاری نقش محوری دارد. سنت، خِرد انباشتهشده گذشته را در خود دارد و بنابراین راهنمایی برای آینده فراهم میکند. فلسفه بازار آزاد نگرشی کاملا متفاوت را برمیگزیند و امیدهایش را برای آینده به رشد اقتصادی بیپایانی که با آزادشدن نیروهای بازار پدید میآید، محدود میکند... طرفداری از بازار آزاد از یک سو و از خانواده سنتی و ملت از سوی دیگر متناقض است. فردگرایی و انتخاب آزادانه در چارچوب مرزهای تعیینشده توسط خانواده و هویت ملی -جایی که سنت باید دستنخورده بماند- ظاهرا باید بهسرعت متوقف شود. اما هیچ چیز بیشتر از انقلاب دائمی نیروهای بازار سنت را از میان نمیبرد». تأکیدم اینجا بر سنت و اخلاق در جامعه ایران است که در هجوم بیامان چهار دهه دولتداری، بیش از پیش از دست رفته و اصل اطاعت از بازار که همان رقابت، منفعتطلبی و سوداگری است، در روح و روان آحاد مردم رسوخ کرده است. چه کسی است که نداند کف بازار یعنی رقابت و رقابت یعنی مسابقه بین مردم و دولت. حیرتانگیز اینکه در نئولیبرالیسم ایرانی همواره مردم بازنده بودند و به همین دلیل است که توسعههای اقتصادی دیگر کارشناسان بازار آزاد را جدی نمیگیرند و به آن باور ندارند.
یوسف اباذری در گفتوگویی انتقادی از وضعیت موجود در سالهای پیش چنین گفت: «در منطق بازار برخی میبرند و برخی میبازند، اما از نظر هایک بازندگان حق اعتراض ندارند. اگر چنین کنند، کاری کردهاند بیهوده حتی مخل؛ زیرا نظم خودانگیخته بازار را به هم میریزند. هایک معتقد است که نظم خودانگیخته پیشبینیناپذیر است. در این نظم، لاجرم و از حیث منطقی، عدهای میبرند و عدهای میبازند. ناشایستگان ممکن است ببرند، شایستگان ممکن است ببازند...». البته تصور نکنید هایک این ایدهها را برای کشورهای توسعهیافتهای همچون انگلیس و آمریکا گفته است. دست بر قضا این ایدهها بیش از هر جای دنیا برای کشورهای جهان سوم صادر شده است که آنان را ناچار به ورود به بازارهای جهانی کنند و تصور نکنید که هایک نمیدانسته در کشورهای درحالتوسعه این ناشایستگان هستند که همواره برنده خواهند شد و بازندگان اصلی مردم خواهند بود. او با علم بر این موضوع بر جبر بازار تأکید کرده است، جبری که مردم ایران بر اساس تجربه تاریخی به آن پی بردهاند؛ اینکه طرف بازنده در ایدههای اقتصادی مبتنی بر اقتصاد بازار آزاد آنان هستند و نه کسی دیگر، و طرف برنده رانتخواراناند. این چیزی نیست که از پیش برای آنان عیان نباشد. با وجود این در اینجا نقش دولت بیش از هر چیز جای تأمل دارد. دولتها در ایران عملا چپستیزند و در ظاهر راستگریز.»
یک حیرت؛ فاصله ما و رهبری
محسن مهدیان در روزنامه «همشهری» نوشت: « حرف باقیمانده از سلام فرمانده یک اعتراف است؛ اعترافی از جنس حیرت. با موج سلام فرمانده خیلی حیرتزده شدیم؛ گویی باور نداشتیم و شگفتزده شدیم. همهچیز مثل یک فیلم سریع از جلوی چشممان گذشت. انگشت به لب سؤال کردیم واقعا چنین فرزندانی داریم؟ برخی نیز که ماجرای این روزها با محاسبات ذهنیشان فاصله داشت به معجزه پناه بردند و گفتند و نوشتند حتما معجزهای رخ داده است.
قبول کنیم که از جامعه نوجوانی تصویری کج و معوج ساختیم و تصویری که در یک جنگ ذهنی-تروریستی، رسانههای شیطانی برایمان ساختند را ناخواسته باور کردیم.
این شگفتی یک فرصت است؛ فرصتی برای تغییر و اصلاح نگاهها. همین زاویه نگاه بدبینانه است که در سطوح مختلف از نظام تصمیمگیری سیاسی تا برنامهریزی تربیتی باعث شده است روی این جامعه پرشور نوجوانی حساب نکنیم؛ گویی دورهای است که تنها باید گذاشت و گذر کرد.
در گوشمان گفتند و در چشممان کردند که نوجوان امروز با ساسی مانکن پیوند خورده است و هویتش را تتلیستها شکل دادند. در ظاهر ماندیم و چشممان سوی عمیق دیدن ندارد.
البته این نخستینباری نیست که شگفتزدهایم؛ با علی لندی هم حیرتزده شدیم؛ نوجوانی که قصه اساطیر این مرز و بوم را جابهجا کرد و صدالبته بیخبر از اطرافیم و گرنه هر روز باید بهتزده باشیم و سرگشته.
اما این حیرت فاصله ماست با رهبری. آنچه او میبیند و ما تلاش نکردیم ببینیم. وقتی سالها پیش درس دادند و فرمودند: «جوان دهه هشتادی که نه جنگ را، نه امام را، نه انقلاب را دیده، اما همان مفاهیم را با همان روشنبینی، با همان اقتدار که در ابتدای انقلاب یک جوان فهمیدهای دنبال میکرد، امروز این#نوجوان ما دارد دنبال میکند.»
و از این بالاتر فرمود: «#نوجوان امروزی که در سن 17،16سالگی است، در موارد بسیاری، از آن زمان دوران جوانی امثال این حقیر تا 25، 26سالگی و شاید بعد از آن، امروز مسائل را بهتر میفهمد.»
و این همه به برکت خوان معنوی انقلاب خمینی است که انسانساز است؛ همین.»
سلام یک عهد است
مسعود پیرهادی در سرمقاله «رسالت» نوشت: «راغب اصفهانی در کتاب مفردات خود، ریشه سلام و لفظ آن را تعریف کرده است: السّلم و السّلامة یعنی از بیماری ظاهری و باطنی مصون بودن؛ در قرآن کریم خطاب به اهل بهشت داریم: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین» یعنی با سلامتی و ایمنی، وارد بهشت شوید. سلامت حقیقی هم جز در بهشت نیست، زیرا در آنجا بقا هست بدون فنا و نیستی؛ بینیازی هست بدون فقر و نیازمندی؛ عزّت هست بدون ذلّت و خواری؛ و صحّت هست بدون بیماری. چنانکه خدای تعالی گوید: «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِم». واژه «سلام» برای بهشتیان تنها با گفتن نیست بلکه هم با کردار است و هم گفتار و بر این اساس خدای تعالی گوید: «فَسَلامٌ لَکَ مِن أَصحابِ الیَمِین» و این گفتن سلام در حقیقت تقاضایی از خدا برای سلامت ماندن و ایمن بودن است.
وقتی به کسی سلام میکنیم یعنی از بابت من خیالت راحت باشد چراکه دیگر گزند و آسیبی از ناحیه من نخواهی دید. در حقیقت، سلام یک عهد است. سلام در نماز نیز همین مفهوم را دارد؛ اولین سلام به پیامبر است؛ ولی آیا مگر میشود از ما گزندی به رسولالله صلیاللهعلیهوآله برسد؟ امام صادق علیهالسلام پاسخ ما را فرمودند: «شما را چه میشود که پیغمبر صلّیاللّهعلیهوآله را ناخوش و اندوهگین میکنید؟ مردی گفت: ما او را ناخوش می کنیم؟! فرمود: مگر نمیدانید که اعمال شما بر آن حضرت عرضه میشود و چون گناهی در آن ببینند، ایشان را اندوهگین میکند؟ پس نسبت به پیغمبر بدی نکنید و او را (با عبادات و طاعات خویش) مسرور سازید.» دومین سلام نماز به منتظران مهدی موعود (عج) و عباد صالح خداست که «ان الارض یرثها عبادی الصالحون» یعنی ای منتظران منجی و ای وارثان حقیقی زمین، عهد میبندم سد راه و مانع نشوم و با گناهان و خطاهایم عاملی برای تأخیر این واقعه عظیم نباشم و سلام سوم نیز افراد و مصادیق بیشتری را دربرمیگیرد و عهد عمومیتری بهشمار میرود. بر همین منوال است سلام بر حسین و اصحاب حسین علیهمالسلام که حاضر شدند خون خدا بر زمین کربلا ریخته شود تا صدای اذان از مأذنهها کماکان شنیده شود و راه هدایت و اسلام باقی بماند. هر سلام بر حسین اگر تجدید عهد باشد، جور دیگری قیمت پیدا میکند؛ البته که در امثال زیارت و قرائت، نفسِ لفظ نیز برخاسته از ادب و مأجور است اما کمال آن در زیارت به معرفت و در قرائت به تدبر و عمل است.
سلام در محاورات و مکالمات روزمره و بهمنظور تحیت نیز ممدوح و مثاب است اما برخی سلامها مثل آنچه گفته شد، نگاه والاتری در ورای خود دارد؛ یکی ازاین سلامهای بلندمرتبه سلام به صاحب و ولیِ عصر است. سلام فرمانده؛ تجدید عهد با امام زمان است. تشدید میثاق با امام حاضر و غایب از نظرهای امثال ماست. این فلسفه و نگاه، راجع به اصل مفهوم سلام و مخاطب حقیقی آن است و طبیعتا ارتباطی به کم و کاست احتمالی شعر یا سرود یا نشستهای مرتبط با آن ندارد. اما قطع و یقین هر اجتماع و وسیلهای که این مفهوم را احیا کند محترم و مبارک است و باید قدر آن را دانست. اینکه یک شعر و سرود بامضمون اینچنینی، فراگیر میشود و زمزمه آحاد مختلف مردم میشود، یک توفیق است که باید با استعانت از خدای متعال، دوام و روزافزونی آن را مسئلت کرد.»
پیام شنیده نشده متروپل
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: « حادثه دلخراش فرو ریختن برج 10 طبقه متروپل آبادان بیش از آنکه از منظر تلفات انسانی قابل توجه باشد، از جنبه برملا شدن فساد اداری که مانند خوره در حال بعلیدن کشور است قابل تامل است. در این زمینه نباید به اخبار ناگواری که میشنویم اکتفا کنیم، این ماجرا به کالبد شکافی جامعهشناسانهای نیاز دارد که به چگونگی حکمرانی در کشوری که هم صبغه اسلامی دارد و هم صاحب یک انقلاب بزرگ متکی بر ارزشهاست مربوط میشود. بخشی از موارد این کالبد شکافی را در چند نکته میتوان مطرح کرد.
1- پیدایش عناصر زمینخوار، کوهخوار، جنگلخوار، دریاخوار، دکلخوار، نفتخوار، پولخوار، ساحلخوار و حتی انقلابخوار در کشور، امری طبیعی است. انسان، موجودی حریص است که اگر تربیت شده نباشد و از نفس مهذب محروم باشد، مسیر دنیا خواهی را در پیش میگیرد و هر قدر که بتواند در این مسیر به پیش میرود بطوری که پایانی برای آن قابل تصور نیست. بنابراین، ظهور افرادی مانند حسین عبدالباقی و شهرام جزایری و بابک زنجانی حتی در دوران نظام جمهوری اسلامی امری طبیعی است.
2- حکمرانی اگر چفت و قفل مناسب داشته باشد، راه بر دنیاخواهان و باندهای مافیا بسته میشود و افراد حریص مجالی برای ارضاء امیال خود نخواهند یافت. پیدایش عبدالباقیها و شهرام جزایریها و بابک زنجانیها در جامعهای که تحت حاکمیت نظام جمهوری اسلامی است را نباید به معنای فراوانی این قبیل عناصر چپاولگر در کشور دانست بلکه باید آن را بدون تردید به معنای ناسالم بودن حکمرانی تفسیر کرد. دستگاههای حاکمیتی اگر سالم باشند، غارتگران هرگز امکان دست یافتن به مطامع خود را پیدا نخواهند کرد. کاری که این افراد کردهاند و امثال آنها هنوز هم در حال انجام آن هستند، چیزی از قبیل آفتابهدزدی نیست که بتوان آن را فقط به گردن خود دزد انداخت. غارت بیتالمال آنهم در چنین مقیاس وسیع که این غارتگران مرتکب میشوند، بدون برخورداری از همدستان دانهدرشت در لایههای مختلف حاکمیتی امکانپذیر نیست. بنابراین، حضرات مسئولان و ابزارچیهای تبلیغاتیشان تلاش نکنند آوارهای خبری مربوط به برج 10 طبقه متروپل آبادان را فقط بر سر حسین عبدالباقی بریزند، متهم ردیف اول این پرونده حکمرانان هستند.
3- حکمرانان را نباید در مسئولین این دولت و شهردار کنونی آبادان خلاصه کرد کمااینکه نباید تقصیرها را فقط به گردن قبلیها انداخت. استاندار خوزستان در مصاحبه شب پنجشنبه 5 خردادش با شبکه یک سیما صدور مجوزها و اقدامات معیوب فنی برج متروپل را به سال 1396 تا 1398 مرتبط دانست. بسیار خوب، آنها قطعاً مقصرند ولی در 9 ماه اخیر که شما مسئول اول استان بودید چرا شما مسئولین جدید به وظایف نظارتی خود و حتی باطل کردن مجوزهائی که برخلاف قانون داده شده بودند اقدام نکردید؟ واقعیت اینست که حکمرانی معیوب است و تا این عیب برطرف نشود، امکان ندارد کسی بتواند مانع پدید آمدن زمینخواران و دریاخواران و بیتالمال خواران شود.
4- معیوب بودن حکمرانی به معنای ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی نیست. این، همان نظامی است که از پس تهاجمهای سنگین نظامی، سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی در دهه 60 برآمد و بالنده به پیش رفت و در دهه 70 نیز زیرساختهای ویران شده در اثر جنگ تحمیلی را بازسازی کرد. از زمانی که دروغ و تزویر و دغلکاری توسط عناصر گروه انحرافی به لایههای مختلف حکمرانی راه یافتند، نظام جمهوری اسلامی به بازنشستگی تحمیلی محکوم شد. در حکمرانی منطبق با اصول قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی، جائی برای تصدی امور برخلاف قانون، حمایت از رانتخواران، باز گذاشتن راه نفوذ مافیاها و دستیابی به ثروتهای بادآورده وجود ندارد. اینها دستپخت حکمرانان ناسالم هستند.
5- اینکه واقعه دلخراش متروپل آبادان دقیقاً در ایام آزادسازی خرمشهر رخ داد، قطعاً حاوی پیامی است که مردم خرمشهر و آبادان مدتها بود که میخواستند به گوش مسئولین برسد ولی نمیرسید. پیام این بود که این دو شهر زخمخورده از صدامیان، اکنون نیز زخمهای بیتوجهی حکمرانان به فرهنگ، به اقتصاد، به قانون و حمایت آنان از بیتالمال خواران را هر روز بر تن خود احساس میکند. عبارت رساتر پیام فرو ریختن متروپل اینست: حکمرانی باید از دست حکمرانان ناسالم نجات یابد.»
دیدگاه تان را بنویسید