تحلیل از چپ و راست؛
کلید حل مذاکرات
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
چگونه این ثلمه پوشانده شود؟
محمدجواد اخوان در سرمقاله «جوان» نوشت: «منقول است که «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِی الْإِسْلَامِ ثُلْمَه لَا یسُدُّها شَیءٌ إِلَى یوْمِ الْقِیامَه.» (هرگاه عالمی دنیا را ترک گوید، رخنهای جبرانناپذیر در اسلام ایجاد میشود که تا روز قیامت هیچ چیز آن را فرو نمىپوشد.)
عالمی ربانی که در میان مردم همچون شمعی فروزان، روشنیبخش محیط و جمع است و جمعی از فیض علمی و معنوی او بهره میجویند، گنجینهای گرانبهاست که تنها در هنگامه فقدان درک میشود.
مرحوم استاد فاطمینیا یکی از همین چهرههای دانشور و تأثیرگذار در میان طیفها و اقشار گوناگون مردم بود. هم بیان زیبا و علمی او که بسیاری را جذب میکرد و هم نور معنویای که از ضمیر روحبخش او ساطع بود، گرههای ذهنی بسیاری را میگشود و در طریق تقربالیالله راهگشا بود. او بی هیچ مجاملهای، از ذخایر ارزشمند علمی و معنوی بود و اینک در فقدانش، حسرتی عظیم از نهانخانه دلهای علاقهمندانش هویدا است.
هنگامی که پای منبرش مینشستی و از ظرایفی که در معارف دین و نگفتههایی که از تاریخ اسلام میگفت، میشنیدی، اندوختهای از نکات ارزشمند بر روح و جانت مینشست. کلامش شیوا و قابلفهم برای اقشار مختلف بود و ویژگی خاص او چنین بود که همچون مربیای توانا به دنبال آموختن و تربیت مستعمینش بود.
نگارنده این سطور که همچون بسیاری دیگر، اندکی از منابر ارزشمند این استاد گرانقدر بهره جسته است، با مرور نکات نغز و توصیههای ناب این چهره دانشور، آه و افسوس خود را از فقدان این استاد علم و عرفان نمیتواند پنهان سازد. هنگامی که قلم را در دست گرفتم تا از رفتنش بنویسم، با خود گفتم چه میشد اگر چنین نبود و ما باز هم از منبرهای ارزشمندش بهرهمند بودیم، چه میشد بازهم ما را با نصایح مشفقانهاش موعضه میکرد و انذارهایش تلنگری بر وجدانمان بود؟
افسوس و صدافسوس که آرزویی بیش نیست و به راستی چقدر باید زمان بگذرد تا خسارتی که فقدان همچون اویی به ساحت دین و معرفت وارد میآورد جبران شود و آیا اساساً برای چنین فقدانی، جبرانی هست؟»
حسرت
«صبح نو» در سرمقاله امروز نوشت: «چندروزی است که نمایشگاه کتاب تهران در محل مصلی کارش را آغاز کرده است. نمایشگاه کتاب تهران بهطور سنتی یکی از مهمترین و دوستداشتنیترین رویدادهای فرهنگی کشورمان بوده است. مگر میشود کسی باشد که با این رویداد خاطرهای نداشته باشد؟ بهجز مخاطبان، ناشران و نویسندگان هم با اشتیاق فراوان غرفههایشان را با کتابهای متنوع آرایش میکردند تا بتوانند جدیدترینهایشان را به کتابخوانها عرضه کنند. حالا و پس از دو سال تعطیلی نمایشگاه کتاب تهران بهواسطه شیوع کرونا، امیدها برای تنفس دوباره به حوزه کتاب تازه شد. ناشران، نویسندگان و مخاطبان خودشان را برای این اتفاق فرهنگی بزرگ آماده کرده بودند که در هفتههای منتهی به برگزاری آن، گرانی کاغذ و دیگر ملزومان صنعت نشر موجب تلخکامی آنها شد. قیمت چاپ جدید کتابها بالا رفت و از سوی دیگر، بسیاری از کتابها بهلحاظ اقتصادی توجیهی برای بازنشر و حضور در نمایشگاه نداشتند. در روزهای سپریشده از نمایشگاه کتاب تهران، هرچند تلاش زیادی ازسوی متولیان انجام شده و حضور مخاطبان هم آنقدرها ناامیدکننده نبوده اما بهدلیل گرانی کتاب، با بازدیدکنندگان زیادی روبهرو میشویم که راه زیادی تا محل مصلی میآیند اما قدرت خرید محصولات زیادی را ندارند؛ بازدیدکنندگانی که در بازگشت از مصلی دستانشان مثل گذشته پر از کتاب نیست و این نشاندهنده حال ناخوش حوزه کتاب و نشر در کشورمان است. وعدههایی درباره بهبود اوضاع کاغذ و نشر داده شده اما تا به امروز عملیاتی نشده است؛ نتیجهاش هم حسرتی است بر دل ناشران و کتابخوانها.»
کلید حل مذاکرات کجاست؟
امیرعلی ابوالفتح تحلیلگر مسائل آمریکا در یادداشتی برای «آرمان ملی» نوشت: «اینکه بعد از چندین هفته توقف مذاکرات، مقرر شده است با برگشت هیاتها به وین مذاکرات از سر گرفته شود، شاید حرکت رو به جلویی باشد، اما نمیتوان آن را به عنوان یک خبر خوش تلقی کرد. پیشتر هم از زمان روی کار آمدن دولت بایدن، بعد از یک تأخیر کوچک مذاکرات از سر گرفته شده و مقامات کشورها با هم دیدارهایی داشتند، اما منتج به نتیجهای که مورد انتظار بود، نشد. قرار بود که ایالات متحده به برجام برگردد و ایران هم تعهدات خود را انجام دهد، اما تا زمانی که پایتخت دو کشور ایران و آمریکا تصمیم نگیرند زمینهای را برای رسیدن به تفاهم فراهم کنند، اگر هیاتهای مذاکرهکننده هم به وین برگردند اتفاق خاصی نخواهد افتاد. به ادعای امریکا، تأکید ایران بر موضوعاتی مانند خروج سپاه از فهرست گروههای تروریستی، یک درخواست فرابرجامی بوده و مدعی هستند که موضوع سپاه ربطی به برجام ندارد. از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران هم تأکید دارد که آمریکا باید تعهدات خود را انجام دهد. با توجه به شفاف بودن مواضع ایران و آمریکا، بازگشت هیاتهای مذاکرهکننده به وین گرهای را باز نمیکند، مگر اینکه در تهران و واشنگتن اتفاقات خاصی رخ دهد. هرچند جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، میگوید زمینههای دستیابی به توافق فراهم شده، اما نمیتوان چندان خوشبین بود؛ چراکه چند ساعت بعد از این اظهار نظر بورل، آمریکا اعلام کرد تا زمانی که ایران بر درخواستهای فرابرجامی خود اصرار داشته باشد، دستیابی به توافق قطعیت ندارد. صحبت امیدوار کنندهای که از اروپا و بروکسل در خصوص برجام شنیده شده، بازتابی در واشنگتن نداشته است و تصور میشود باز هم همان مسیر طولانی، نفسگیر و فرساینده قبلی طی شود. در حال حاضر اصلیترین مانع به سرانجام رسیدن مذاکرات، این است که آمریکا نمیخواهد به برجام 2015 برگردد. از نظر آمریکا، نه تنها برجام 2015 تمام شده است، بلکه شرایط بینالمللی، منطقهای و داخلی ایران و آمریکا تغییر کرده و بازگشت به برجام آن زمان امکانپذیر نیست. از سویی هم ایران اصرار دارد که تمامی طرفین به روز قبل از 8 می 2018 که فرمان خروج آمریکا از برجام امضا شد، برگردند. مشکل فقط به سپاه برنمیگردد و حتی اگر ایران مسئله سپاه را هم کنار بگذارد و بر سر این موضوع مصالحه کند، باز هم احتمالا عمر توافق خیلی زیاد نخواهد بود و حتی اگر قبل از پایان دولت بایدن، جمهوریخواهان کنگره را در دست بگیرند که احتمالاً هم همین طور خواهد شد، تحریمها یکی پس از دیگری علیه ایران تصویب میشود تا اگر توافقی هم حاصل شده، از بین برود. با خروج ترامپ از برجام و ادامه یافتن همان مسیر توسط بایدن و عدم تضمین دادن آمریکا در مورد برجام، بیاعتمادی ایران به این کشور شدیدتر هم شده است. بایدن حتی در خصوص دولت خودش هم نمیتواند تضمین دهد، چه برسد به اینکه برای پایدار ماندن برجام بخواهد تضمینی ارائه کند. مشکل اصلی در واشنگتن است نه در تهران و اگر کسی میخواهد میانجیگری کند، باید به واشنگتن برود. وقتی آمریکا کشور تحریمکننده است و ایران کشور تحریمشده، چگونه میخواهند با سفر به کشوری که تحریم شده میانجیگری و وساطت کنند. باید به آمریکا بروند. نزد آمریکاییها، امیر قطر معتبرتر و بانفوذتر از نخست وزیر بریتانیا، رئیس جمهور فرانسه و صدراعظم آلمان نیست. هیچ کدام این افراد نتوانستند جلوی تصمیم ترامپ برای خروج از برجام را بگیرند و یا رئیس جمهور کنونی آمریکا را برای بازگشت به آن قانع کنند. نه تنها در آمریکا فضا برای پذیرش میانجیگری به منظور از سرگیری مذاکرات مساعد نیست، بلکه آمریکاییها حتی زیر بار همان متن اولیه برجام هم نمیروند، مگر اینکه ایران به شروط 12گانه پمپئو تن دهد. آمریکاییها چه دولتشان دموکرات باشد و چه جمهوریخواه، به چیزی کمتر از این شروط 12گانه رضایت نخواهند داد. هر چه زمان رسیدن به توافق طولانیتر شود، نیروهای ضد برجام قویتر و متحدتر میشوند و اثرگذاری بیشتری خواهند داشت. اکنون ایران به یک موضوع داخلی در آمریکا تبدیل شده و احزاب این کشور از موضوع ایران برای تقویت و موقعیت خودشان استفاده میکنند.»
پوتین مجری عملیات فریب واشنگتن
جلال خوشچهره در سرمقاله «ابتکار» نوشت: «هنری کیسینجر» میگوید: «سیاست را باید بر مبنای اینکه چگونه به پایان میرسد محک زد، نه اینکه چگونه آغاز میشود.» نشانههای درستی این کلام را میتوان در نخستین پیامدهای جنگ ویرانگر اوکراین دریافت.
روسیه اکنون بیش از گذشته در خطر محاصره تهدیدی است که به گمان «ولادیمیر پوتین» با دستور حمله نظامی به اوکراین و به اصطلاح اقدام پیشگیرانه، در پی دفع آن بود.
درخواست فنلاند و سوئد برای عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و استقبال شورانگیز اعضای این اتحاد نظامی و به ویژه دولت «جو بایدن» از آن، مفهومی جز بینظمی نوین جهانی و بازگشت به دورانی را ندارد که اتحاد جماهیر شوروی تجربه کرد. شورویها هرآنچه را که داشتند در خدمت به رقابت تسلیحاتی با ایالات متحده و به تبع آن «ناتو» گذاشتند. آنان به این رقابت فرساینده تا آنجا تن دادند که به فروپاشی امپراطوری اتحاد جماهیر شوروی انجامید. ایده «جنگ ستارگان» آمریکاییها که بعدها «عملیات فریب» آن برای وادار کردن تصمیمسازان مسکو به قبول یک رقابت فرسایشی نمایان شد، توانست اصلی ترین غولهای رقیب نظام سرمایهداری را متلاشی کند. حالا هم به نظر میرسد رئیس جمهوری فدراتیو روسیه با حمله بیهنگام نظامی به اوکراین و پیامدهای پس از آن، تن به بازی فریب واشنگتن داده است.
امریکاییان که به درستی موعد حمله نظامی روسها را به اوکراین پیشبینی کرده و برای وقوع آن لحظه شماری میکردند، موقعیتی را پیش رو دارند که پیش از این احتمال ایجاد آن اگر نه ناممکن، بلکه سخت و طولانی مینمود. اهداف دولت آمریکا به ریاست مردی که به مثابه گفته کیسینجر، چهره یک سیاستمدار فرتوت اما دارای افکار پیچیده و بلند را دارد، در این عملیات فریب چند گانه است:
نخست؛ فرسودن روسیه به عنوان قدرت بزرگ جهانی و تقلیل آن به قدرتی منطقهای با محدودیتهایی که ناتو بعد از این تحمیل خواهد کرد.
دوم؛ گسترش دامنه ناتو با افزایش شمار اعضای آن بدون چالش با اروپاییانی که همواره نگران تحریک روسیه در این باره بودهاند.
سوم؛ تحمیل مسئولیت پذیری به اعضای ناتو و خاصه به دولتهای اروپایی که در گذشته برای قبول هزینههای عضویت خود، چانهزنی و خست به خرج میدادند.
اکنون غالب اعضای ثروتمند ناتو از جمله فرانسه و آلمان با تجدید نظر در بودجههای نظامی خود، همان رفتاری را پیشه کردهاند که «دونالد ترامپ» بارها با تهدید خروج ایالات متحده از ناتو، خواستار انجام آن بود.
چهارم؛ افزایش شمار اعضای ناتو و بودجه نظامی آنان به معنای قدرتمند تر شدن این پیمان نظامی و گسترش دامنه آن به گونهای تهدید آمیز برای دیگر قدرتهای مستقل و یا دارای گرایش به رویکردهای شرقی هستند.
پنجم؛ ورود کشورهایی چون فنلاند و سوئد به کمپ ناتو که با تشویق و حمایت واشنگتن همراه است، اهرم فشار واشنگتن را به اعضای قدرتمند اقتصادی – نظامی ناتو برای همسو سازی با سیاستهای واشنگتن بیش از گذشته خواهد کرد. اعضای اروپای شرقی ناتو در همه سالهای رقابت و چالش پیدا و پنهان ایالات متحده آمریکا و بریتانیا با هواداران گرایش اروپای مستقل در این اتحادیه نظامی، سمت و سویی نزدیک با واشنگتن داشتهاند.
حالا با تثبیت دوباره نقش اصلی ایالات متحده در ناتو و افزایش گرایشهای موتلف با آن، بر خلاف خواست دولتهای آلمان، فرانسه و اسپانیا، موقعیت واشنگتن بیش از پیش تثبیت شده و بر اسب خود خواهد تاخت.
ششم؛ اروپا دیرزمانی است که محروم از مردان سیاست چون «شاردوگل»، «ویلیبرانت»، «کنراد آدناور»، «فرانسوا میتران»، « جولیو آندره ئوتی» است؛ مردانی که بر استقلال سیاسی اروپا در برابر تصمیمهای واشنگتن مقاومت میکردند. آنان که هستند، بیشتر تسلیم سیاستها و رویکردهایی شدهاند که واشنگتن به آنان به گونه «عملیات فریب » در جنگ اوکراین تحمیل کرده است.
هفتم؛ هزینه عملیات فریب واشنگتن را بیش از همه ملت و کشور اوکراین پرداخته است. در واقع اوکراین طعمهای است که واشنگتن برای اهداف خود هزینه کرد.
فنلاند و سوئد اکنون در صف مقدم پیوستن به اتحادیه هستند که روسها از سال ۱۹۴۸ تاکنون بیطرفی آنها را در هرگونه جنگ شرق و غرب با هم برای خود تضمین شده میدانستند. آیا همه آنچه در بالا گفته شد، ناشی از اشتباه در تشخیص سیاسی «ولادیمیر پوتین» برای انجام اقدامی نابههنگام نیست؟
پیشبینی بدترین حالت از عناصر تعیین کننده سیاست است. نیرنگ نیز یکی از بنیادهای سیاسی است که شیفتگان خشک اندیش قدرت دیر یا زود اما به سرعت در دام آن گرفتار میشوند.»
این وضعیت از کجا آغاز شد؟
جاوید قرباناوغلی در سرمقاله «شرق» نوشت: « کشورهای همسایه که ۴۰ سال قبل در مقایسه با ایران به روستاهایی عقبمانده شبیه بودند، اکنون به کشورهایی با استانداردهای قابلقبول جهان برای زندگی تبدیل شدهاند و ما هنوز اندرخم ساماندهی مرغ و تخممرغ و ماکارونی هستیم. رئیس مجلس از تریبونی که قرار بود محل جلوس نخبگان قانونگذار و مردان سیاست باشد، از ماکارونی صحبت میکند. رئیسجمهور و وزرای او بیشترین زمان را برای تصمیمگیری درباره حذف ارز چهارهزارو۲۰۰ تومانی و تبعات ناشی از آن تخصیص میدهند و دادستان کل کشور و مسئولان قوه قضائیه که باید محل دادخواهی و تأمین آرامش فکری و روانی مردم باشند، وقت خود را به تعزیرات حکومتی و برای برخورد با تبعات جراحی بزرگ ضروری ولی نابهنگام اقتصادی و اخلالگران بازار ماکارونی و مرغ و تخممرغ اختصاص میدهند. در این بازار آشفته آنچه مغفول مانده و هیچیک از رجال سیاست و دولتمردان درباره آن حتی نمیتوانند فکر کنند، آینده کشور و واژه کلیدی «توسعه» است.
در جهانی که بیشتر از هرزمان دیگر به دهکدهای کوچک تبدیل شده و با کلیک روی یک واژه هرکسی میتواند آخرین اطلاعات شاخصهای توسعه اقتصادی، آموزشی، نیروی انسانی و... را در صفحه موبایل خود مشاهده کند، درگیرشدن بزرگان کشور در ابتداییترین نیازهای زندگی مردم را چگونه میتوان تفسیر کرد.
اولین گام ضروری پذیرش این گزاره رایج است که کشور حال و روز خوشی ندارد. افق روشنی در آینده نزدیک یا دور برای برونرفت از آن وجود ندارد. چرخهای توسعه زنگ زده و مقایسه شاخصهای زندگی با دیگر کشورها در شرایطی که ماکارونی مسئله اصلی کشور است، معنا و مفهومی ندارد. واقعیتی ملموس که زبان حال قاطبه مردم است و دولتمردان یا از آن غافلاند (که باورش بسیار سخت است) یا بر اساس مصلحت آن را کتمان میکنند. اعتراض مردم به افزایش قیمت کالاها را نمیتوان به ضدانقلاب، عامل بیگانه، آشوبگران و... نسبت داد. کسانی که در دولت قبل با کوچکترین کمبود، نابسامانی و افزایش قیمت بر سر دولتمردان فریاد زده و آن را با تندترین عبارات به بیتدبیری روحانی و وزرای دولت او نسبت میدانند، امروز مردم را در این جراحی بزرگ دولت به تحمل و صبوری دعوت میکنند.
این قصه پر غصه از کجا آغاز شد و مسبب این کلاف سردرگم، چه کسانی یا چه سیاستی است؟ به نظر من انتخابات سال ۱۳۸۴ نقطه آغاز وضعیت اقتصادی است که همه ارکان کشور را درگیر کرده است. مسبب این وضعیت کسی است که تخم لق «یارانه» را در سبد کشور گذاشت و مردم را به جای تلاش و کار و تولید ثروت به صدقهگرفتن عادت داد. در بهترین شرایط اقتصادی و بینالمللی کشور را از دولت اصلاحات تحویل گرفت و در وخیمترین شرایط به رئیسجمهور بعد از خود تحویل داد. درآمد نجومی ۸۵۰ میلیارد دلار حاصل از فروش نفت و فراوردههای نفتی را بدون اعتنا به نظرات مشفقانه اقتصاددانان صرف سیاستهای پوپولیستی خود و کسانی کرد که او را با تعریف و تمجید به عرش اعلا برده و مردمیترین رئیسجمهور لقب دادند که با منش خود یادآور حکومت علی و احیاکننده ارزشهای اسلامی است.
روحانی کشور را در شرایطی از معجزه هزاره سوم تحویل گرفت که در سیاست داخلی مردم «صدقهبگیر» دولت شده بودند و در سیاست خارجی مهمترین دستور کار کشور خارجکردن کشور از قیدوبند قطعنامهها و تحریمهای منتج از بحران هستهای در سیاست خارجی و ساماندادن تولید و حذف یارانهای بود که در روز آغاز پخش پول در دولت نهم معادل ۵۰ دلار و در آخرین روزهای دولت دهم کمتر از یکسوم آن شده بود. تولید وانهاده و دلالی و رانتخواری جای آن را گرفته بود. معنی اشتغال به دو ساعت کار دستفروشی در خیابان و مترو تقلیل یافته بود.
امروز اگر تحریمها را مانع اصلی عقبماندگی کشور در مقایسه با همسایگان میدانیم، مگر غیر از این است که سیاست خارجی آن دولت و علیالخصوص چهار سال اولش مسبب اصلی تحریمها و گشودن درهای رانتخواری است که به بهانه دورزدن تحریمها از همان زمان کلید خورد. مفسدهای که اگر روزی بابک زنجانیها شاخص آن بودند، امروز به هیولایی تبدیل شده که بابک زنجانی مقابل کسانی که در این مسیر افتاده و بیتالمال را با اختلاس تخلیه میکنند، بسان گنجشکی است در مقابل عقاب.
کسانی که در آن روزها برای احمدینژاد نذر میکردند و در منابر و مساجد به او دعا میکردند، اکنون چه جوابی برای مردمی گرفتار ابتداییترین نیازهای زندگی دارند؛ طرفه آنکه سخنان و مصاحبههای همان معجزه هزاره سوم، امروز به بزرگترین دغدغه فکری حامیان آن زمان وی و چالش سیاستگذاران کشور تبدیل شده است.
روحانی اگر هیچ کار نکرده باشد، همین که توانست کشور را از چنبره شش قطعنامه الزامآور شورای امنیت سازمان ملل نجات دهد، شایسته تحسین است. مشکل کشور در سنجاقکردن معیشت مردم، آینده جوانان و توسعه کشور در چنان سیاست خارجی و سیاست ترجیح تملق و عوامیگری بر صراحت و نخبگی در داخل است. یک بار فرق هاشمی و احمدینژاد را در نگاه به پدیده «مهاجرت» در همین ستون نوشتم. نگاه احمدینژادی همچنان جاری و ساری است؛ هرچند او با تغییر چهره به منتقد آن تبدیل شده باشد.
بعید میدانم کسی مخالف عقلانیکردن اقتصاد کشور و یا حامی ارز چهارهزارو ۲۰۰ تومانی باشد. اصلاحات اقتصادی رئیسی ضرورت غیرقابلانکار کشور است؛ اقدامی که اجرای آن با تأخیری طولانی در حال انجام است. از این منظر نمیتوان بر رئیسی خرده گرفت و او را مقصر دانست. مشکل جای دیگری است. نوسانات نرخ ارز، توزیع ناعادلانه یارانهها و... جملگی حاصل چرخه معیوب اقتصاد کشور و این یکی ناشی از رویکرد ناصواب در سیاست خارجی است. تردید نباید کرد تا زمانی که این دور باطل ادامه داشته باشد، همچنان مهمترین مسئله دولت و مجلس و... داستان مرغ و تخممرغ و ماکارونی و در آیندهای نهچندان دور کوپنیکردن نان با عنوان روزآمد آن «سامانه هوشمند کالابرگ» خواهد بود.
بشخصه کشوری را در جهان سراغ ندارم که با سیاست خارجی غیرتعاملگرا در مسیر توسعه گام برداشته باشد. اگر شما سراغ دارید، این گوی و این میدان.»
ضرورت اشراف اطلاعات اقتصادی
محمد صرفی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « رادیو روشن بود و مجری داشت اخباری درباره طرح اقتصادی دولت میگفت؛ آنهایی که جزو دهک دهم محسوب شده و یارانه به آنها تعلق نگرفته و به این موضوع اعتراض دارند، باید چه کنند. مسافر جلویی که مردی میانسال بود گفت من نه درآمد بالایی دارم و نه سرمایه آنچنانی اما به من یارانه ندادهاند. راننده تاکسی هم که انگار منتظر باز شدن سر صحبت بود بلافاصله گفت دیشب مهمانی بودیم و چند نفر از فامیلهای ما هم گفتند به آنها هم ندادهاند. آقایی که مثل من عقب نشسته بود هم وارد بحث شد و گفت هر کس سفر خارجی رفته یا ماشین خارجی دارد را حذف کردهاند. بعد حرف توی حرف آمد و تاکسی زرد در ترافیک صبحگاهی تبدیل شد به محل نشست نقد و بررسی طرح جدید. ... فارغ از محتوای این مباحث و ارزشیابی آنها، کلیت ماجرا یک گزاره را قطعی میکند؛ اشراف اطلاعات اقتصادی دولت کامل و صددرصدی نیست و دولت قبلی از سامان دادن به این نیاز ضروری طفره رفته و دولت سیزدهم را مانند خزانه بدهکار با فقدان سامانه لازم برای اشراف اطلاعاتی روبهرو کرده است. یک نشانه عدم اشراف اطلاعاتی این که برخی تا ماه قبل یارانه 45 هزار تومانی دریافت میکردند ولی در طرح جدید جزو دهک دهم شناسایی شده و یارانه کمک معیشتی به آنها تعلق نگرفته است. ... مورد دیگر آن قانون اخذ مالیات بر خانههای خالی است. حتی در میانه دهه 60 نیز قرار بود چنین اقدامی صورت بگیرد اما چون ابزارهای آن فراهم نبود، به بایگانی سپرده شد. بالاخره در سال 1395 این قانون تصویب شد و در لایحه بودجه سال 1399 و 1400 نیز آمد اما عملاً اقدامی صورت نگرفت. چرا؟ مهمترین پیشنیاز برای شناسایی واحدهای خالی از سکنه، راهاندازی سامانه اسکان و املاک بود. کاری که دولت قبل انجام نداد و علی رغم گذشت شش سال هنوز هم اطلاعات و اشراف دولت در این زمینه بسیار ناقص است. قاچاق کالا -مخصوصاً بصورت معکوس آن یعنی خروج کالا از کشور- یکی دیگر از نشانههای ضعف جدی در زمینه اشراف اطلاعاتی است. برخی اعداد و ارقامی که در این زمینه عنوان میشود، تعارض و اختلاف جدی دارند و فارغ از این موضوع، نشان میدهد در زمینه عرضه و توزیع کالا -بخصوص کالاهای اساسی- اشراف ضعیف و ناقص است و دولت کنونی مجبور است در این عرصه نیز توان فراوانی را به میدان آورده و هزینه کند.
آمارهای دولتی میگویند در کشور 20 درصد فرار مالیاتی وجود دارد و آمارهای غیررسمی این میزان را 40 درصد میدانند. آمارها درباره اقتصاد زیرزمینی در کشور تکان دهنده است و برخی آن را تا 50 درصد هم عنوان میکنند. این درصدها و آمار چقدر قابل اتکا هستند؟ اگر نگوییم هیچ، حداقل میتوان گفت اندک. چرا؟ چون اعداد و آمار درست از اشراف اطلاعات ناشی میشود و اگر اشراف وجود داشت، با چنین مسائلی در این حد روبهرو نبودیم. یک نکته را همینجا اضافه کنیم. اینها به معنای آن نیست که اشراف اطلاعاتی اقتصادی صفر است. اشراف در بخشهای مختلف بصورت نسبی وجود دارد. شاید بتوان گفت مشکل اصلی و عمده در این قضیه، عدم یکپارچگی سامانههاست.
مدیریت اقتصادی به زبان ساده چیزی جز مدیریت درآمد و هزینه نیست. چقدر درآمد و از چه طرقی دارید و این درآمد را برای چه چیزهایی و چگونه هزینه میکنید. درآمدها همیشه محدود و تقاضا برای هزینه نامحدود است. هنر مدیریت آن است که این درآمد محدود را با تقاضا و مطالبات نامحدود، به یک نقطه تعادل و مشترک برساند. رسیدن به این نقطه نیز قبل از هر چیز نیازمند اشراف اطلاعاتی دقیق و به روز است. چه قرار باشد شما اقتصاد یک خانواده را مدیریت کنید، چه یک بقالی را بچرخانید یا اقتصاد کشور را مدیریت کنید، نیازمند اشراف اطلاعاتی در آن حیطه هستید. البته اشراف اطلاعاتی همه کار نیست. سرپرست خانواده، بقال و دولتمرد باید ویژگیها و تواناییهای دیگری هم داشته باشند؛ اهل تلاش و کسب و افزایش درآمد باشند، در تصمیمگیری قاطعیت داشته باشند، اهل عدالت و انصاف باشند، قدرت تمیز میان اصول و فروع را داشته باشند و...اما اگر همه اینها را هم داشته باشند اما اطلاعات آنها ناقص باشد، نخواهند توانست تصمیمات درست خود را به نحو احسن اجرایی کنند.
اشراف اطلاعات اقتصادی، در حکم داشبورد ماشین است. کارشناسان اقتصادی معتقدند مجهز شدن دولت به داشبورد اقتصادی، باعث میشود راهی را که باید طی چندین سال -مثلاً 10 سال- پیمود، میتوان حتی در یک سال به نتیجه رساند. راهاندازی سامانههای اطلاعاتی و تجمیع آنها در قالب یک داشبورد کلان و راهبردی، علاوهبر سختیها و پیچیدگیهای فنی، یک مانع و در واقع دشمن بزرگ نیز دارد؛ مفسدان اقتصادی. اگر شما یک انبار بزرگ گندم داشته باشید و وزن دقیق آن هم در اختیارتان باشد و این وزن بهصورت مستمر قابل پایش و رصد باشد، وقتی حتی یک مشت از آن کم شود به سرعت متوجه شده و اقدام خواهید کرد. اما اگر نه بدانید چقدر گندم دارید و نه سیستمی برای پایش آن داشته باشید، ممکن است ناگهان چشم باز کنید و ببینید بخش مهمی از ذخیره انبار غیب شده است. مفسدان، موشهای انباری اقتصاد هستند و داشبورد اقتصادی در حکم سیستم مداربستهای که از همه جهات انبار را پوشش داده و بهصورت لحظهای وضعیت را به صاحب انبار منتقل میکند. شفافیت اقتصادی، در حکم روشنایی انبار است. بدون روشنایی، اشراف و نظارت بیمعناست. داشبورد اقتصادی به معنای اشراف اطلاعاتی و آماری، برای هر کشوری لازم و مفید است اما برای کشور ما که درگیر یک جنگ اقتصادی تمامعیار و تحمیلی است، از نان شب هم واجبتر. کل بحث را شاید بتوان در این جمله خلاصه کرد؛ تا بهصورت دقیق و مداوم، جریان پول و کالا در کشور پایش نشود، مدیریت اقتصادی میلنگد. هرقدر و در هر بخش این اشراف ضعیفتر باشد، سخن درباره تصمیمات و اقدامات، به نشستها و گعدههای غیر کارشناسی نزدیکتر میشود. دولت سیزدهم برای مقابله با این نقیصه باقیمانده از دولتهای قبلی نیز کار متراکم و فشردهای پیشروی دارد. اقدامی ضروری و حیاتی که میتواند اجرای طرح امیدآفرین اخیر دولت را با موفقیتهای بیشتری روبهرو سازد.»
دوگانه تحریم و سوءمدیریت
محمد صادق جوادی حصار در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «تاثیر عدم احیای برجام در بروز مشکلات اقتصادی و نوسانات قیمتها تا چه اندازه است؟ این پرسشی است که بیشترین فراوانی را در میان ابهامات موجود در کشور دارد. در شرایطی که دولت سیزدهم و جناح راست در ایام انتخابات ریاستجمهوری و دوران پس از آن تلاش میکنند تا سهم برجام را در بروز مشکلات اندک معرفی کنند، اما مردم و کارشناسان معتقدند که بخش قابلتوجهی از مشکلات اقتصادی، معیشتی و راهبردی کشور برآمده از تحریمهای اقتصادی است. اینگونه است که در میان دوگانههای مختلفی که در فضای عمومی و رسانهای کشور وجود دارد، این دوگانه نیز به یکی از اصلیترین نقاط تقابل این دو جریان بدل شده است. البته تا جایی که من اطلاع دارم، اصولگرایان و گروههای سمپات دولت، معتقدند همه مشکلات کشور برآمده از تحریمها نیستند و بیش از 80درصد آن به سوءمدیریتهای اجرایی و مدیریتی باز میگردد و کمتر از 20درصد آن مرتبط با تحریمها است. اما اینکه این تقسیمبندی تا چه اندازه درست و تا چه حد مبتنی بر واقعیت است، نیازمند گذشت زمان است. کافی است یک الی 2سال دیگر صبر کنیم تا مشخص شود دولت چه کارنامهای از خود نشان میدهد. اگر دولت سیزدهم طی ماههای زمامداریاش، بتواند بیش از 80 درصد مشکلات کشور را علیرغم وجود تحریمها حل کند، میتوان باور کرد که تئوری آنها برای بیاثر بودن تحریمها درست است. اما واقع آن است، نشانههایی که طی ماههای اخیر از فضای اقتصادی نمایان شده، بیانگر آن است که دولت توفیقی در حل مشکلات نداشته است. نهتنها توفیقی برای کاهش مشکلات مشاهده نمیشود، بلکه به نظر میرسد، بر حجم مشکلات نیز افزوده شده و ریسمان کار از دست متولیان امر خرج شده است. کافی است نگاهی به قیمت اقلام مصرفی کشور، قبل از تشکیل کابینه سیزدهم و قریب یکسال پس از آن بیندازیم تا به عمق مشکلات بیشتر پی ببریم.
قیمت مرغ به بیش از 60هزار تومان، نرخ گوشت به بالای 200هزار تومان، قیمت روغن 810گرمی به حدود 63 هزار تومان و نرخ شیر 1لیتری به 18هزار تومان رسیده است. اعداد و ارقامی که نشاندهنده وضعیت دشوار معیشت برای اقشار متوسط و محروم جامعه است. البته دولت اعلام کرده، هنوز زمان زیادی از زمامداریاش نگذشته است و حداقل به یک الی 2سال دیگر زمان نیاز دارد تا بتواند، ایدههای خود را محقق کند. اما از قدیم میگویند، «سالی که نکوست از بهارش پیداست.» زمانی که سال نخست فعالیتهای دولت، همراه با نوسانات گسترده در قیمتها و نزول هولناک شاخصها باشد، طبیعی است که در ادامه هم ممکن است، مشکلات افزونتری ایجاد شود.
برخلاف دولت بسیاری از تحلیلگران و اساتید برجسته علم اقتصاد به این واقعیت اشاره میکنند که تحلیل و تفسیر اتمسفر اقتصادی کشور، بدون مورد توجه قرار دادن بحث تحریمها و موضوع fatf ممکن نیست و نقش این متغیرها در بروز نوسانات اقتصادی، بسیار بالاست. در این میان همه دلسوزان واقعی کشور آرزو میکنند، ساختار مدیریتی کشور به اندازهای تدبیر و توانمندی از خود نشان دهد که علی رغم تحریمها و بحرانهای بینالمللی، ایران بتواند مشکلات را پشت سر بگذارد. اما هنوز نشانهای از این کامیابی به چشم نمیخورد. شخصا معتقدم تحریمها نقش جدی در بروز مشکلات دارند.
چرا؟ چون واضح است یکی از راههای مهم پیشرفت کشور، جذب سرمایهگذاری خارجی است. نباید فراموش کرد، سرمایهگذاران بزرگ جهانی تا زمانی که خود را در سود برآمده از اقتصاد ایران شریک ندانند، اقدام به ورود به اقتصاد ایران نخواهند کرد. این شرکتها و کارتلها باید احساس کنند که در منافع اقتصادی مرتبط با ایران شریک هستند تا قبول کنند سرمایههای خود را وارد بازار ایران کنند. برای رسیدن به یک چنین جایگاهی نیازمند حل و فصل مساله تحریمها هستیم. باید سرمایههای خارجی جذب شوند تا چرخهای فرسوده اقتصاد ایران سریعتر به گردش درآید. با تسریع چرخش چرخهای صنعت است که میتوان توقع رشد اقتصادی را داشت. وقتی رشد اقتصادی ایجاد شود بازار کسب و کار کشور رونق پیدا میکند و هر شهروندی از دل این رونق میتواند، بهره معیشتی خود را برداشت کند.
از این طریق است که گامهای جدی برای مقابله با فقر مطلق برداشته میشود. اینکه دولت به هر ایرانی 300 تا 400هزار تومان یارانه بدهد، گِرهی از مشکلات معیشتی مردم باز نمیکند، باید کرامت مردم را حفظ کرد و فضایی را برای آنها ایجاد کرد که بتوانند از دل آن نیازهای خود را تامین کنند. همه این بایدها در گروی حل مشکل تحریمها است، اگر بدانند...»
دیدگاه تان را بنویسید