تحلیل از چپ و راست؛
جنگهای رو به پایان
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
ترس دولت از بیان ایدههایش
آلبرت بغزیان، اقتصاددان در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «این روزها اخبار ضد و نقیضی در خصوص حذف یا تداوم تخصیص ارز ترجیحی شنیده میشود که نشانگر آشفتگی در نظام تصمیمسازیهای اقتصادی دولت است. ... بهطور کلی ریشه اصلی تخصیص ارز ترجیحی برقراری عدالت و بهبود وضعیت معیشتی دهکهای محروم جامعه بود. این نوع ارز برقرار شد تا اقلامی چون گوشت، مرغ، ماهی و... از سفرههای مردمی حذف نشود و مردم برای تهیه این اقلام ضروری مشکلات کمتری را متحمل شوند. اگر نظارتهای تخصصی درست در این زمینه اعمال میشد، ممکن بود تا حد بالایی این اهداف محقق شوند، اما چون دولت قادر به اعمال این نظارتها نیست به جای حل مساله، صورت مساله را پاک میکند. جالب اینجاست آقای رییسجمهوری اعلام میکنند، حذف ارز 4200 تومانی هیچ تاثیری در معیشت مردم ندارد و اثرات این حذف برای معیشت مردم نامحسوس است. این در حالی است که ایشان نگفتهاند این نامحسوس بودن آثار به خاطر آن است که مردم حسگرهای خود را از دست دادهاند یا اینکه دولت راهکارهایی اندیشیده که مردم مشکلات کمتری را احساس کنند؟ به نظرم افرادی که به رییسجمهوری مشاورههای اقتصادی میدهند، افراد قابل اعتمادی نیستند. تا به امروز اغلب اظهارنظرهایی که رییس دولت داشته، مبتنی بر واقعیتهای اقتصادی نبوده است. معتقدم رییسجمهوری باید مشاورهای خود را تغییر داده و افرادی را انتخاب کند که اطلاعات درستی را در اختیارش قرار دهد. بدون تردید مدیران سازمان برنامه و بودجه به رییسجمهوری اطلاع دادهاند که حذف ارز ترجیحی، تبعات نامحسوسی در زندگی معیشتی مردم خواهد داشت. در شرایطی که در عالم واقع، نرخ گوشت به بالای 200هزار تومان، برنج به بالای 100هزار تومان و قیمت ماهی به رکوردهای باورنکردنی رسیده است و صدای شکستن استخوانهای مردم زیر بار این فشار به گوش میرسد، طنز ماجرا اینجاست در این شرایط دولت از ایده یکسانسازی نرخ ارز صحبت میکند و تصور میکند با حذف ارز ترجیحی به تنهایی میتواند نرخ ارز را یکی کند. در شرایط فعلی ابتدا دولت باید به نظام تصمیمسازیهایش، سر و شکل درستی بدهد و یک صدای واحد از درون کابینه به بیرون درز کند. در مرحله بعدی نیز لازم است تا افراد قابل اعتمادتری در قالب مشاوران و تیم اقتصادی در دولت فعالیت کنند. اگر برنامه دولت حذف ارز 4200 تومانی است باید با صدای بلند اعلام کند و اگر قصد دارد تا روند تخصیص ارز 4200 تومانی را پایان دهد، باز هم باید با اعتماد به نفس اعلام کند. دولتی که در بیان ایدههایش ترس داشته باشد، قادر به تحقق اهداف از پیش تعیینشدهاش نخواهد بود.»
صیاد با جهاد تبیین بر دلها مینشست
حسین عبداللهی فر در یادداشتی برای «جوان» نوشت: «شهید علی صیاد شیرازی که به صیاد دلها معروف شد اگرچه یک نظامی کارکشته و امیر دلاور در ارتش اسلام بود، اما بیش از آنکه بر جسم و عقلها حکم براند بر دلها امیری میکرد. ...«پشتکار و تلاشش» به اندازهای زیاد بود که در همان ابتدای ورودش به دانشکده افسری ارتش، توانست عنوان اولینها را در میان رنجرهای آموزش کادر از آن خود کند. «نظم و انضباطش» به حدی جدی بود که با توجه به دقایق و ثانیهها در وعده هایش از وی الگوی یک نظامی کامل ساخته بود. «پایبندیاش به احکام الهی» تا جایی بود که بعضی از نوافل را پشت فرمان و در حال رانندگی انجام میداد. «عیار اخلاصش» آنقدر بالا بود که وقتی بنی صدر خائن وی را از فرماندهی غرب کشور عزل کرد و دو درجهاش را از او گرفت، مانع انجام وظایفش نشد و برای ادامه کار به سپاه رفت. تواضع بی نظیری داشت که اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد که با فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهدا، فرمانده نیروی زمینی ارتش، نماینده حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع، یا جانشین رئیس ستادکل ارتش روبهرو است.
اما آنچه بیش از هر چیز دیگر صیاد را در دلها جا میداد، «ثبات عقیده و قدم» در صراط مستقیم و عدم انحراف از مسیر حق بود که ریشه در بینش عمیق، بصیرت نافذ، قدرت تحلیل سیاسی او داشت. رمز و رازی که صیاد شیرازی را صیاد دلها کرده بود همین بینش سیاسی بود که از اولین روزهای ورودش به ارتش با خود داشت و این در حالی بود که میدانست یک افسر اطلاعاتی برای مراقبت از او گماشته شده تا صرفاً رفتارهای سیاسی و ارتباطاتش را گزارش کند. با وجود این صیاد هرگز ارتباطش را با شخصیتهای سیاسی و مبارز از جمله مقام معظم رهبری قطع نکرد.
بدین ترتیب صیاد امیر ارتش بود، اما با روحیات بسیجیاش، بر دلها امارت میکرد. امیر دلها راز این توفیقش را در یکی از آخرین سخنرانیهای عمر پر برکتش چنین بازگو میکند: پشتوانه عمل صالح ما در زندگی انقلابی خودمان در این نظام مقدس جمهوری اسلامی عمدتاً بر دو پایه استوار بود؛ یکی انگیزهای که در وجود ما حاکم است و دوم بینشی که برای شناخت راه داریم... داشتن بینش که از آگاهیهای ما، در درسهای ما، دانشهای ما، علم ما، ابتکارات مان و همه آن نبوغی که خداوند در وجود فرد فرد ما گذاشته است، استفاده بکنیم که راه را گم نکنیم، چون برای تکامل در این مسیری که قدم گذاشتیم حتماً نیاز به بینش داریم، بینش به ما آگاهی میدهد، شناخت میدهد تا راه را از چاه تشخیص بدهیم. آن مسیر روشنی را که حضرت امام (ره) برای ما مشخص کرد و جانشین بر حق ایشان امروز سکاندار آن راه است، راه روشنی است، ولی اگر بینش قوی و عمیق نباشد، در زندگی ما خطر آلودگی است، خطر انحراف است و برای ادامه راه هم ما به این دو عامل قوی و مهم نیاز داریم. از خداوند بخواهیم که روز به روز بینش مان را قویتر و عمیقتر کند تا در مسیری که قدم برمی داریم خدایی ناکرده منحرف نشویم.»
تهدید نوین صهیونیست ها
حامدرحیم پور در یادداشتی برای «خراسان» نوشت: « در کمتر از 20 روز، پنج عملیات توسط فلسطینیها در اراضی اشغالی انجام شد که 14 صهیونیست به هلاکت رسیدند و حدود 30 نفر نیز زخمی شدند ... درواقع میتوان گفت در یک سال اخیر در فلسطین تحولاتی رخ داده است که میتوان از آن به عنوان ورود به مرحله جدید مبارزاتی و تهدید نوین اسرائیلیها نام برد.اما چرا میگوییم تهدید نوین؟همان طور که اشاره شد،تقریبا یک سال قبل بود که جنگ ۱۱ روزه اتفاق افتاد.نکته راهبردی آن جنگ که به نبرد «شمشیر قدس» هم معروف شد این بود که غزه خودش را داخل در ماجرایی کرد که به منطقه خودش ارتباطی نداشت.در واقع رژیم صهیونیستی امنیت مسجدالاقصی و محله شیخ جراح را تهدید کرد اما در اتفاقی عجیب و پیشبینی نشده غزه به پشتیبانی از منطقه کرانه باختری برآمد. حملات موشکی متعدد مقاومت، امنیت صهیونیست ها، سامانه گنبد آهنین و در نهایت منطق بازدارندگی رژیم اسرائیل را زیر سوال برد و باعث شد ارتش به اصطلاح قدرتمند منطقه به صورت یک طرفه اعلام آتش بس و در طرف مقابل غزه تحت محاصره اعلام پیروزی کند!بنابراین در یک سال گذشته قدرت دفاعی مقاومت فلسطین وجهه جدیدی از خودش را با پرتاب ۴۰۰۰ موشک و راکت به سرزمینهای اشغالی و فرستادن ۷۵ درصد شهرک نشینان صهیونیست به پناهگاهها نشان داد و حتی ثابت کردکه قدرت ضربه دوم را از درون مناطق اشغالی هم دارد:«اگر به خانههایمان میآیید و از ما میکشید به خانههایتان میآییم و از شما میکشیم.» ... .به بیانیه جنبش جهاد اسلامی دقت کنید: «عملیات شهادتطلبانه در داخل عمق رژیم صهیونیستی نتیجه طبیعی عبور اشغالگران از حد و مرز خود است.»این یعنی مقاومت فلسطین تاکید دارد اگر رژیم اسرائیل حداقل به مرزها و حقوق اولیه فلسطینیها احترام نگذاشته و برای خودش حدی قائل نیست، مقاومت هم این وضعیت را بی پاسخ نمیگذارد و مرزهای 1948 را ناامن میکند.در واقع این عملیاتها در واکنش به شدت گرفتن خشونت شهرکنشینان و نظامیان صهیونیست ضد فلسطینیها نیز است.اداره هماهنگی امور بشردوستانه سازمان ملل متحد نیز اعلام کرد در سال 2021، 496 حمله توسط شهرکنشینان اسرائیلی علیه فلسطینیها به ثبت رسیده که 370 مورد از آنها به ایجاد خسارتهای مادی علیه فلسطینیها و 126 مورد دیگر به تلفات انسانی ختم شده است. این در حالی است که در سال 2020، در مجموع 358 حمله مشابه به ثبت رسیده بود. حالا این توازن وحشت ایجاد شده در پی سلسله عملیاتهای استشهادی از این نظر اهمیت دارد که صهیونیستها را در اقدامات و جنایت هایشان محتاط کرده تا حداقل در باره عواقب اقدامات شان نیز فکر کنند.افزون بر این،تکرارپذیری عملیاتها بدون این که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی بتوانند مانع انجام آن شوند، سبب این طرز نگرش در میان اسرائیلیها میشود که فلسطینیها «ترس خود را برای عملیاتهای این چنینی از دست دادهاند و این موضوع برای امنیت اسرائیل خطرناک است.»درواقع با تداوم حملات ضد صهیونیستی در عمق خاک سرزمینهای اشغالی، هر چه روحیه و اراده فلسطینیها برای مقاومت وآزادسازی سرزمین فلسطین بیشتر میشود برعکس روحیه صهیونیستها تضعیف میشود و احتمالا باید شاهد مهاجرت معکوس صهیونیستهایی باشیم که از دیگر کشورها به فلسطین مهاجرت کردهاند. این پدیده در کنار نرخ رشد بالای جمعیت فلسطینی ها قطعا یک ابرتهدید برای رژیم تل آویو است.»
بحران محیط زیست و جای خالی پیمان منطقه ای
علیرضا خانی سردبیر روزنامه اطلاعات در یادداشتی نوشت: «بعد از آلودگی هوا و کرونا، حالا شهروندان تهرانی و لااقل دوازده استان دیگر باید با گرد و خاک هم مقابله کنند. رئیس مرکز ملی پیش بینی وضع هوا درباره وضعیت نامطلوب آب و هوا می گوید: همان طور که قبلاً هشدار داده بودیم یک توده گرد و خاک از سوی سوریه و عمدتاً از سمت کشور عراق که تحت تأثیر این پدیده است؛ به علاوه وزش باد شدیدی که از دیروز در تهران و سایر نقاط داشتیم دست به دست هم دادند که گرد و خاک را به وجود بیاورد.
کارشناسان هواشناسی معتقدند، کاهش بارندگی ها و خشک شدن فزاینده خاورمیانه از جمله عراق ، ایران ، سوریه ، عربستان ، کویت علت اصلی بلند شدن خاک های نرم از زمین است و این اتفاق هم تکرار و هم تشدید خواهد شد.
کاهش فزاینده بارندگی ها در منطقه ما تحت تأثیر تغییرات اقلیمی است که اینک بواقع در زمره خطرناک ترین پدیده ها ، جدای از جنگ، شناخته می شود. ناسا گزارش داده است که تا ۱۵ سال آینده مناطق وسیعی از خاورمیانه از بخش های قابل توجهی از ایران غیر قابل سکونت می شود.
بنا به گفتۀ دانشمندان، دمای زمین در حال حاضر نسبت به آغاز قرن بیستم بیش از ١ر١ درجۀ سانتیگراد افزایش یافته اما با توجه به روند صنعتی شدن و افزایش جمعیت در قاره های آسیا ، آفریقا و تا حدی آمریکای لاتین سرعت افزایش دما در حال شتاب گرفتن است. هر یک درجه افزایش دما منجر به تغییرات وسیع اقلیمی از جمله خشک شدن مناطقی از جهان و وقوع توفان ، سیل و آتش سوزی خواهد شد.کارشناسان سازمان ملل پیش بینی کرده اند اگر دولت ها به تعهداتی که در اجلاس گلاسکو در خصوص کاهش گازهای گلخانه ای و کربن داده اند عمل کنند می توان امیدوار بود دمای زمین تا سال ۲۱۰۰ حدود ۵ر۱ درجه سانتیگراد افزایش یابد که نسبت به سرعت فعلی افزایش دما ، میزان کمتری است. در غیر این صورت یک فاجعه اقلیمی اتفاق می افتد.
بیش از ۱۱۰ کشور در اجلاس گلاسکو موافقت کردهاند که تا سال ۲۰۳۰ جنگلزدایی را متوقف کنند، ۸۰ کشور جهان قرار است تا سال ۲۰۳۰ دستکم ۶ درصد تولید گازهای گلخانهای را کاهش دهند و ۱۸ کشور جهان (از جمله کانادا و آمریکا) قرار است تا پایان سال آینده میلادی سرمایهگذاری در پروژههای سوختهای فسیلی را پایان دهند، اما با توجه به قرائن موجود در اولویت دادن منافع آنی بر منافع بلند مدت، نمیتوان امید چندانی داشت که تا نیمه قرن حاضر تولید کربن به صفر برسد. کارشناسان معتقدند برای فزون تر نشدن افزایش دما از سطح ۵ر۱ درجه باید میزان تولید کربن تا سال ۲۰۳۰ میلادی ۲۵ درصد و تا سال ۲۰۷۵ معادل ۱۰۰ درصد کاهش یابد وگرنه دمای زمین تا ۳ درجه افزایش می یابد که این یک فاجعه اقلیمی است.
واقعیت آن است که اگر برای اروپا و آمریکا با آن منابع عظیم آب، فاجعه اقلیمی پنجاه سال دیگر رخ دهد ، برای ما از هم اکنون رخ داده است. هیچ جای جهان به اندازه خاورمیانه و مشخصاً منطقه ما درگیر فاجعه اقلیمی نیست. کاهش فزاینده و مستمر منابع آب، خشک شدن دریاچه ها ، رودها ، تالاب ها ، قنات ها و سفره های آب های زیرزمینی مدتهاست که در کشور ما آغاز شده است و روند خشکسالی هر سال شتابان تر از سال قبل می شود. بازتولید آب های شیرین به خاطر کاهش بارندگی هر سال کمتر می شود و این در شرایطی است که جمعیت کشورهای منطقه طی ۵۰ سال اخیر ۴ برابر شده است. در این وضع که قابل رویت ترین عارضه اش هوایی است که نمی توان در آن دم زد ، اصلاً نمی توان منتظر نتایج اجلاس گلاسکو نشست. ما باید به عنوان کنشگری فعال ، بانی پیمان منطقه ای برای کنترل تغییرات اقلیمی ، کنترل روند تخریب محیط زیست و کنترل مصرف آب شیرین و کنترل بیابانهایغبارآفرین شویم تا جان شهروندانمان به ثمن بخس از دست نرود.»
برای خطرزدائی کامل از منطقه
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: «در اولین ماه از قرن جدید، نشانههائی از خاموش شدن آتش دو جنگ خانمانسوز ظاهر شدهاند که نویدبخش قرنی همراه با آرامش و صلح میتوانند باشند. برقراری آتشبس دوماهه در یمن، با این امید که این آتشبس پایدار باشد و به خاتمه یافتن جنگ در این کشور مظلوم و محروم منجر شود، واقعهای امیدوارکننده است. ... در جنگ اوکراین نیز نشانههائی ظاهر شدهاند که حاکی از پایان قریبالوقوع آن هستند. ... با خاموش شدن آتش این دو جنگ، منطقه و جهان بطور کامل از خطر دور نمیشوند، زیرا وجود حاکمیت گروه تروریستی طالبان در افغانستان که این کشور را به یک کانون تروریستی در منطقه تبدیل کرده، تهدید بزرگی برای صلح جهانی به ویژه صلح و امنیت منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی و جنوب شرقی است. دولتها تاکنون درست عمل کردهاند که حکومت خودخوانده طالبان را به رسمیت نشناختهاند. عناصر این گروه، سرانگشتان آمریکا هستند که براساس توافق خائنانه دوحه، قدرت در افغانستان به آنها سپرده شد تا به نیابت از آمریکا منطقه را در آشوب نگهدارند و اهداف شوم آمریکا را محقق سازند. برای از بین رفتن کامل خطر در منطقه، چاره کار خلع قدرت از طالبان و سپردن آن به مردم افغانستان از طریق یک انتخابات آزاد است. با پاک شدن افغانستان از تروریستها، میتوان بقایای تروریستهای تکفیری در منطقه را نیز قلع و قمع کرد و قرن جدید را از همین آغازین ماهها و سالهایش به قرن صلح و ثبات تبدیل نمود.»
مجمع تشخیص مصلحت
کیومرث اشتریان در یادداشتی برای «شرق» نوشت: «چگونه به نهادها میاندیشیم؟ مجمع تشخیص مصلحت از دو سرچشمه نظری بهره برده است؛ ابتدا، «نظریه مصلحت» در فقه شیعه و سپس «مدل برنامهریزی استراتژیک» مبتنی بر ضرورتهای اجرائی. این دومی سبب شده است مجمع در بسیاری از امور اجرائی ورود کند که بهصورت غیرمستقیم چالشی پدید میآورد درباره این تعبیر رهبری در سخنرانی مشهور ایشان در کرمانشاه که: «(در مسئولیتهای مشخص قوا) رهبری نه میتواند دخالت کند، نه حق دارد دخالت کند، نه قادر است دخالت کند؛ اصلا امکان ندارد». به این بیفزایید تلاش برای اعمال قدرت از طریق هیئت عالی نظارت که پای مجمع را به جزئیترین امور اجرائی باز میکند. مجمع در صورتی یک نهاد مفید و ارزشمند است که به وظایف حداقلی و مهم خود بازگردد. گسترش کمّی و بیرویه سیاستهای کلی و سیاستهای برنامهای یا افزایش حیطه اختیارات هیئت نظارت بر سیاستهای کلی، نهادهای کشور را مختل میکند و به پدیده «اُوردُز نهادی» (institutional overdose) دامن میزند و در نهایت بازوهای اجرائی و تقنینی کشور را فلج میکند. باید در تحلیل نهادها در جمهوری اسلامی تفکر نظری کنیم. در این زمینه، اندک اندیشیده و نوشتهایم. نهادها میتوانند سرنوشت حکومت را از حیث کارآمدی و کارکردی رقم بزنند. تحلیل نظری میتواند افق دید ما را گستردهتر کند تا دریابیم چه میکنیم و چه باید بکنیم. بحث حقوقی دراینباره کافی نیست، بلکه نیازمند تحلیلهایی از جنس دانش سازمانی، علوم اداری و علوم سیاستی هستیم. نهاد تشخیص مصلحت یکی از ابزارهای اساسی در گرهگشایی از معضلات نظام و جلوهای از «پراگماتیسم ماذون» است. در نظام سیاسی، تعارضات و بنبستهایی پیش میآید که مجمع میتواند همچون نمادی از عقلانیت و حکمت و فارغ از ساختارهای موجود، آنها را حلوفصل کند. پیشینه این مجمع گاه شاهدی بر کارآمدی آن در شرایط حساس و در موضوعات حیاتی بوده است. این نهاد در عین حال دچار مشکلات ویژهای است که سزاوار نقد و تحلیل است.
1- نهادها میل به گسترش دارند. مجمع نیز از چنین تمایلی کمبهره نبوده است. این تمایل در حوزه سیاستگذاری در شکلی افراطی به تولید انبوهی از سیاستها منجر شده است که ضرورتا نه اجرا میشوند و نه حتی در فضای عمومی دولت و مجلس شنیده میشوند. این سیاستها با مفهومی گنگ از «متدلوژی سیاستگذاری» بنیان گذاشته شدهاند؛ تا جایی که از جهتگیریهای کلی فراتر رفته و سیاستهای برنامهای، عملیات شبهقانونگذاری و مقرراتگذاری را در بر گرفتهاند و مجمع را به انحراف از وظیفه اصلی خود واداشتهاند. این «میل به گسترش» صورتی دیگر نیز دارد و آن اینکه مصلحت و «اعمال ولایت» با دانش برنامهریزی استراتژیک تلاقی پیدا کرده و سبب شده است مجمع به یک نهاد مدیریت و برنامهریزی استراتژیک دگردیس شود. در پیامد، نهادی که برای مصلحت و حلوفصل امور کلان تشکیل شد، تبدیل به مرکزی برای «لابی»های مدیران اجرائی شد تا بتوانند منویات خود را در آنجا «سرچشمهگذاری» کنند. مدیران اجرائی (از سابق و لاحق) اینک برای خود جایی کشف کرده بودند تا از آنجا پیگیر اعمال نفوذ بر سیاستهای اجرائی شوند. بهاینسان مجمع از جایی برای تفکر کلان به جایی برای نقشآفرینیهای سیاستی و تکرار همان «چیزهایی» که در دستگاههای اداری جریان داشت، تبدیل شد.
2- در سالهای اخیر، وظیفه رهبری مندرج در اصل 110 قانون اساسی مبنی بر «نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام» نیز به مجمع سپرده شد. این وظیفه از سوی مجمع و بهویژه دبیر وقت آن، به گونه خاصی تفسیر شد و آن را به خیز عظیمی واداشت که از همان ابتدا مشخص بود عملا «نشدنی» یا حداقل بحرانزاست؛ همانگونه که این روزها در رد مصوبه مجلس درخصوص واردات خودرو شاهد هستیم. از دیدگاه کارشناسی، این سخن رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نشانهای از یک بحران نهادی است که اخیرا گفته است: «صحن مجمع درباره واردات خودرو نظری نداده و متأسفانه برخی بدون آگاهی، مجمع تشخیص و هیئت عالی نظارت را یکی میپندارند». وظیفه انطباق مصوبات مجلس و دولت با سیاستهای کلی با توجه به آنکه «سیاست/ Policy» مفهومی عام است، در اجرا بسیار مبهم میشود. به موجب تبصره ۲ ماده 1 مقررات نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام، «نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی شامل نظارت بر اعمال سیاستهای کلی در قوانین، مقررات و مراحل اجرائی است». به عبارت «مراحل اجرائی» توجه کنید که پای مجمع را به همه فرایندهای اجرائی از واردات خودرو تا مشکل پیاز و سیبزمینی باز میکند؛ تکلیفی مالایطاق و شگفتآور. بدینسان دگردیسی در دو مرحله رخ داد؛ ابتدا سیاست کلی به برنامهریزی استراتژیک تقلیل داده شد و سپس در این هاضمه، نظارت به «انطباق قانونی» همان برنامهریزیها تفسیر شد. نتیجه آن میشود که عملا «سیاستگذاری و نظارت» در مجمع دچار اضمحلال حافظه دیوانی میشود؛ حکومتها آنگاه که یک کار نشدنی را در پیش میگیرند، به تدریج دچار بحران نهادی، فرسایش و خستگی میشوند و دستگاه حکومتی برای گریز از بار روانی آن، خود را به فراموشی میسپارد. تصور بسیاری از مسئولان از «کار حکومتی» این است که هر روز حجم مشخصی از تولیدات حقوقی داشته باشند. برخی نهادها برای ایفای وظیفه خود شاید بیش از دو، سه بار در سال نیازی به تشکیل جلسه نداشته باشند؛ اما به تصوراتی اشتباه یا انگیزههایی خاص، خود را به گزافه میآلایند و تولید انبوه مقررات میکنند تا کارشان «به چشم بیاید».
جنگ علیه یمن؛آیا در ایستگاه آخر است؟
سعدالله زارعی در یادداشتی برای «کیهان» نوشت: « تحولات یمن از «شرایط ویژه»ای خبر میدهد. ...
1ـ پیش از اعلام آتشبس از سوی سعودیها، دولت یمن پس از انجام یک سلسله عملیات نظامی موفق علیه تأسیسات سعودی، به خصوص تأسیسات نفتی در جده و چند نقطه دیگر، آتشبس یک طرفهای را اعلام کرد. از این رو میتوان گفت هر دو طرف در تلاش بودند تا در سالگرد جنگ گرایش خود را به پایان مخاصمه اعلام نمایند. انصارالله به عنوان بازوی قدرتمند نظامی دولت یمن، با ضربات سنگین به تأسیسات و زیرساختهای سعودی ـ که بعضی برآوردها از یک میلیارد دلار خسارت خبر میدهند ـ ثابت کرد، اعلام آتشبس آن، از سر ضعف نیست. کما اینکه این ضربات آنقدر شدید بودند که شورای امنیت سازمان ملل وارد عمل شد و قطعنامه جدیدی علیه مردم مظلوم یمن صادر نمود. ...
2ـ طی ماههای گذشته و پس از آنکه آزادسازی مأرب به دست دولت یمن قطعی گردید، سعودیها فشار اقتصادی بسیار شدیدی را به مردم یمن وارد کردند تا جایی که قیمت بنزین به چهار برابر گرانترین زمان خود یعنی هر دبه (20 لیتر) به 40000 ریال یمن رسید. در حالی که پیش از این و در گرانترین زمان، قیمت هر دبه 10000 ریال بود. از سوی دیگر رژیم سعودی با یک ترفند جنایتکارانه مواد غذایی محدودی که وجود داشت را با قیمت بالاتر از بازار یمن جمع کرد تا اساساً برای مردم امکان تهیه مایحتاج فراهم نباشد. یمن در اوج این فشارها، سه عملیات شکست حصر انجام داد که مهمترین آن عملیات جده بود و پس از آن بود که سعودیها از غرب خواستند به صورت جدی علیه دولت یمن وارد عمل شود. به همین جهت برخلاف موارد قبل، خود سعودیها خبر انهدام تأسیسات جده را به طور مکرر منتشر کردند؛ اما غربیها به جز یک مانور سیاسی کار عمدهای انجام ندادند و واقعیت هم این است که از آمریکا، فرانسه و انگلیس هم بیش از آنچه تاکنون انجام دادهاند، کار دیگری علیه مقاومت یمن برنمیآید. لذا آتش بس سعودی در این فضا رنگ و بوی یأس هم داشت. این آتشبس مورد استقبال دبیرکل سازمان ملل قرار گرفت و فراتر از آن بر ضرورت پایان دادن به این جنگ تأکید کرد. ...
3ـ شواهد و قرائن بیانگر آن است که اعلام آتشبس از سوی سعودی، بقیه طرفهای همپیمان در جنگ را نارحت نموده است البته نه به این معنا که آنان با اصل برقراری آتش بس مخالف باشند. عربستان با شورای انتقالی جنوب و امارات که عملاً پشتیبان خارجی آن است، برای برقراری آتشبس مشورت نکرده است و لذا در بین همپیمانان ائتلاف این زمزمه وجود دارد که بن سلمان برای متوقف کردن حملات به تأسیسات عربستان، به صورت شتابزده و بدون ارزیابی ابعاد، آثار و نتایج، آتشبس را اعلام کرده و این در حالی است که عمده نیروهایی که در روی زمین در مقابل رزمندگان یمن قرار دارند، وابسته به عربستان نیستند. آنان هم اینک میگویند ما تلفات میدهیم و عربستان تعیین سیاست میکند.
شاید بتوان گفت واداشتن منصورهادی به استعفا، هزینهای بود که عربستان برای ملایم کردن فضا میان ریاض و ابوظبی از یکسو و عربستان و نیروهای جنوب از سوی دیگر پرداخت نمود. این البته هزینهای است که امارات و شورای عدن آن را ناچیز میشمارند.
4ـ میتوان گفت افق تحولات یمن تا حدی روشنتر شده است. اینک دو هفته از آغاز هشتمین سال جنگی که عربستان مدعی بود ظرف دو تا چهار هفته، آن را به نتیجه مطلوب خود میرساند، گذشته است. آن نیرویی که ارتش عربستان آن را ناچیز به حساب میآورد اینک به یک نیروی قوی تبدیل گردیده و میتواند همزمان در چند جبهه بجنگد؛ جنگ علیه مزدوران داخلی و خارجی، جنگ علیه رژیم متجاوز سعودی و جنگ علیه نیروهای امارات. این به آن معناست که سیاست بهکارگیری جنگ برای طرف سعودی کارآیی نداشته و به ضدخود تبدیل شده است. در همان حال طرف یمنی، اگرچه هزینهها و آلام زیادی هم داشته ولی به دلیل آنکه این هزینهها در دفاع از وطن بوده، مورد پذیرش میباشد. ... چشمانداز این جنگ هر چه باشد، برای طرف سعودی روشن نخواهد بود. مدت زمان مدیدی باید بگذرد تا روابط دولتها در ریاض و صنعا بتواند به وضع عادی بازگردد. عربستان پیش از جنگ نه تنها مرزهای امنی داشت، بلکه در همه شئون یمن هم دخالت میکرد. اما اینک بیش از ششصد کیلومتر از مرز آن در معرض حوادث غیرقابل پیشبینی قرار گرفته و امنیت از آن رخت بربسته است. هزینه نگهداری این مرز اینک و در دوره صلح خیلی بالا رفته است. موضوع مهم دیگر تغییر ژئوپلیتیک این حوزه پس از پایان جنگ است. ترکیبهای یمن و انصارالله، دریای سرخ و انصارالله، باب المندب و انصارالله، صادرات نفت و انصارالله برای چندین دهه تفکیکناپذیر خواهند بود.»
دیدگاه تان را بنویسید