تحلیل از چپ و راست؛
از اوکراین تا چین
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
گروه سیاست سایت فردا – طبیعی و واضح است که تحلیلگران در عرصه سیاست به موضوعات مختلف از منظر خود و با گرایش سیاسی خود مینگرند و مینویسند. در اینجا اما سعی داریم با کنار هم قرار دادن این تحلیلها ، مسائل را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بررسی کنیم.
در بسته پیشرو تحلیلهای سیاسی را فارغ از جناحبندیهای سیاسی بخوانید.
اجازه ندهیم آمریکا لغو تحریمها را دور بزند!
حسین شریعتمداری در «کیهان» نوشته: « این روزها اخبار و گزارشهای متفاوتی از سرانجام مذاکرات وین منتشر میشود که در تازهترین آنها، از پایان مذاکرات وین -و یا گام نهایی آن- خبر میرسد. سخن از انجام توافق در میان است ولی متاسفانه از سوی تیم مذاکرهکننده کشورمان اطلاعات چندانی از چند و چون مذاکرات و آنچه دادهایم و آنچه گرفتهایم، منتشر نمیشود تا آنجا که جای خالی ما در تبیین واقعیات، دست حریف را برای تحریف باز گذاشته و حتی در کمال وقاحت، ایران اسلامی را « طرف سنگانداز»! و عامل به درازا کشیدن مذاکرات معرفی میکند!
درباره مذاکرات وین و ابعاد آن گزارشهای نسبتاً مفصلی در کیهان داشتهایم ولی در این وجیزه درخواستی از مسئولان محترم تیم هستهای کشورمان در میان است و آن، اینکه، اگر آنگونه که جسته وگریخته اعلام شده است، مذاکرات وین به نتیجه رسیده و توافق نهایی به دست آمده است، اصلیترین امتیازاتی که در این توافق رد و بدل شده و دادهایم و گرفتهایم چیست؟
۱- برادر عزیزمان جناب آقای امیرعبداللهیان اعلام کرده بود: «تنها مذاکرهای را قبول داریم که به رفع واقعی تحریمها و تامین حقوق حقه ایران بیانجامد... چرا که، لغو همه تحریمها حق قانونی و منطقی ماست» و سؤال این است که آیا در توافق یاد شده این خواسته قانونی و منطقی ما تحقق یافته است؟ و به عنوان مثال، آیا تحریمهای آیسا، سیسادا، ویزا، کاتسا و ... صدها تحریم دیگر که به بهانههای هستهای و غیرهستهای علیه کشورمان وضع و اعمال کرده بودند، لغو شده است؟!
۲- باز هم به عنوان مثال، آمریکا در سال ۲۰۱۹ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست «سازمانهای تروریستی خارجی- FTO » قرار داده بود. برخی خبرها حاکی از آن است که با خروج سپاه از FTO موافقت شده ولی سپاه پاسداران همچنان در تحریم موسوم به برچسب SDGT - که به معنای تحمل تبعات حقوقی مترتب بر گروههای تروریستی و حامیان آنهاست- باقی میماند! بر اساس این تحریم که در گزاره تحریمی کاتسا آمده است، آن دسته از شخصیتهای حقیقی یا حقوقی که مشمول برچسب - SDGT - شدهاند در فهرست تحریم قرار دارند و هرگونه رابطه اقتصادی و یا سیاسی با آنها ممنوع خواهد بود!
برخی از گزارشها -که امید است صحت نداشته باشد- حکایت از آن دارند که آمریکا حاضر نیست سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و یا وزارت دفاع و ... را از شمول تحریم یاد شده خارج کند! که در این صورت و چنانچه به این فرمول تحمیلی تن بدهیم آمریکا به خود حق میدهد که ایران را به بهانه پیوند غیرقابل انفکاک جمهوری اسلامی با سپاه، به نقض برچسب SDGT متهم کرده و تحریمهای تازهای اعمال کند! یعنی بعد از آنهمه مذاکره و بر و بیا، باز هم، نقطه، سرخط!
... موارد دیگری نظیر اخذ تضمین معتبر از آمریکا، راستیآزمایی لغو تحریمها و ... نیز در میان است که در محدوده این نوشته محدود نمیگنجد.
۳- دیروز آقای لاوروف، وزیر خارجه روسیه در مصاحبهای گفت «آمریکا باید تضمین بدهد که روابط اقتصادی و تجاری و سرمایهگذاریهای ایران با روسیه مشمول تحریمها نمیشود». اظهارات لاوروف این پرسش را پیش میکشد که مگر قرار است تحریمهای تجاری و اقتصادی باقی بماند که روسیه برای آنکه مشمول آنها نشود از آمریکا تضمین میخواهد؟!
ماجرا چیست؟!
همین جا گفتنی است که در جریان مذاکرات منجر به برجام در دولت قبل، روسیه و چین خواستار لغو تحریمهای تسلیحاتی ایران شده بودند ولی تیم مذاکرهکننده دولت آقای روحانی این خواسته را ضروری ندانسته بود! و گفتنی است همین دیروز یک سایت وابسته به مدعیان اصلاحات تضمینخواهی لاوروف را بیمورد دانسته بود! کاش امروز مراکز مسئول از تیم هستهای قبل و سایت مدعی اصلاحات یاد شده در این خصوص توضیح بخواهند!
۴- آمریکا به گواهی شواهد غیر قابل انکار، طی
۴۳ سال گذشته تمامی برگها و اهرمهای خود را برای مقابله با ایران اسلامی به میدان آورده و نه تنها طرفی نبسته، بلکه شکستهای فراوانی را متحمل شده است و امروزه از تحریمهای اقتصادی به عنوان اهرمی برای مقابله با جمهوری اسلامی بهره میگیرد و نه اینکه دغدغه برنامه هستهای ایران را داشته باشد. از این روی با جرأت میتوان گفت که حاضر نیست این اهرم را از دست بدهد.
گفتنی است که آمریکا در مقابله با روسیه و چین هم به همین حربه متوسل شده است و این با روال قبلی آمریکا که ادعای ابرقدرتی داشت همخوان نیست و از افول قدرت آن حکایت دارد. بنابراین راه کار اصلی و موثر، خنثی کردن تحریمهاست که خوشبختانه دولت آقای رئیسی در این زمینه موفقیتهای چشمگیری داشته است و اگر به این حرکت ادامه بدهیم که مسئولان محترم بر آن تاکید داشته و دارند، آمریکا اصلیترین حربه خود را هم از دست خواهد داد و به شدت از این پیامد وحشت دارد. این فرصت را نباید از دست داد.
۵- و بالاخره باید لغو همه تحریمها در توافق آمده باشد و گرنه لغو تحریمهای هستهای و بازگرداندن همان تحریمها به بهانههای دیگر، آب در هاون کوبیدن است. قرار است ما تحریمها را دور زده و خنثی کنیم نه آنکه آمریکا لغو تحریمها را دور بزند!»
چرا پروژه اوکراینیکردن ایران شکست خورد؟
مرتضی سیمیاری در سرمقاله امروز «جوان» نوشت: « سرنوشت سودان برای همیشه در تاریخ ثبتشده است، اما چه تعداد از رهبران جهان از آن پند گرفتهاند؟ پاسخ به این سؤال در شطرنج سیاست خیلی سخت نیست. عاقبت حسنی مبارک، محمد مرسی و بنعلی در آفریقا، آواره شدن اشرف غنی در دبی و افتادن زلنسکی در میان شعلههای آتش در کییف نشان میدهد که اعتماد بیشازحد به غرب و سازش با امریکا هزینههایی بس سنگین دارد.
این روزها رئیسجمهور اوکراین، چون یک عروسک خیمهشببازی با چراغ سبز از تلآویو گمان میکرد که اگر چتر ناتو را تا مرز روسیه باز کند، بهزودی دلارهای امریکایی به این کشور سرازیر میشود و اوکراین علاوه بر عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا کشوری پیشرفته در تراز گروه ۲۰ خواهد شد! اما آثار باقیمانده از موشکهای بالستیک روسی در میدان آزادی شهر خارکیف نشان داد که زلنسکی از غربیها رودستخورده و آنها فقط بهاندازه یک «دعا» حاضرند او را در این جنگ همراهی کنند. حتی کمکهای ویژه اروپا، چون ارسال جنگندههای لهستانی سرابی بیش نبوده و جز چند کلاشینکف و کوکتل مولوتف چیزی برای زلنسکی برای دفاع از خود در آخرین سنگر در میدان استقلال (میدان اصلی شهر کییف) باقی نمانده است.
شنیده شده است که زلنسکی در زیر زمین امنیتی خود گفته است که حتی رژیم صهیونیستی نیز او را ناامید کرده است! درحالیکه ستونهای زرهی ارتش سرخ در ۳۰ کیلومتری شهر کییف منتظر دستور پوتین برای آخرین عملیات است، بایدن بهروزهای پس از زلنسکی فکر میکند. سرنوشت عمرالبشیر، اشرف غنی و زلنسکی را باید قاب کرده و سالها در دانشکدههای مرتبط با روابط خارجی و امنیت ملی مورد بحث قرار داد. در ایران نیز این قمار با خوشخیالی برخی در ورود دلارهای امریکایی و خرید بوئینگ با نام «برجامهای ۲ و ۳» و نیز «برجام موشکی» در دستور کار بود، رهبر انقلاب در برابر آن دسیسه «اوکراینی کردن ایران» بهتنهایی ایستادگی کرد. ایستادگی مقاومت در برابر سازش، پروژه اوکرانیزه کردن ایران را به شکست کشاند.»
آزادسازی واردات خودرو؛ راه حل نهایی
سید علی دوستی موسوی در یادداشتی رای روزنامه اطلاعات نوشت: «قریب به سه سال گذشته همه کارشناسان و روزنامه نگاران با بیان ریشه مشکلات متعدد کمی،کیفی وقیمتی خودروهای تولیدداخل، ممنوعیت واردات خودرو وانحصار حاصل از آن را باعث بدتر شدن وضعیت این صنعت و آسیب دیدن هر چه بیشتر منافع مردم می دانستند. اما درآن زمان گروهی به هردلیل و منافع به این استدلال تاختند و با شمشیرداموکلس حمایت از تولید داخل، خروج ارز از کشور و مسایل مشابه، منتقدان را به سکوت واداشتند.
باید دانست با پاک کردن صورت مسئله، کاردرست نمی شود ودیدیم که نشد و این ممنوعیت چه برسر صنعت خودرو، کیفیت و قیمت آن و البته مردم آورد. دیدیم که قیمت خودرو بخاطر انحصار و کمبود تولید به نسبت تقاضا به کجاها رسید؛چنانکه پراید ۱۰ میلیونی ۱۲۰ میلیون تومان شد و خودروهای معمولی خارجی با چهار سال و پنج سال کارکرد حداقل قیمت یک میلیارد تومانی یافتند. از سوی دیگر، دیدیم که کیفیت خودروها هم روز به روز رو به کاهش گذاشت، تیراژ تولید کم شد و سوداگری ها وفسادهای مختلف تاجایی رسید که کار به برکناری برخی مدیران دولتی کشید. همچنین احتکار خودرو افزایش یافت، مافیای خودرو گسترده شد، سروکله قرعه کشی و بگیر و ببندهای بی حاصل پیداشد و البته هیچ فایده ای هم نکرد وبرای مردم تنها چند قول ومصاحبه ماند و قیمت های نجومی وخودروهایی که به قول رئیس پلیس راهور ناجا ارابه مرگ هستند.
اکنون اما نشانه های توجه به صحبت های آن روز کارشناسان ومنتقدان اگرچه دیرهنگام اما درحال آشکارشدن است وآن موافقت مجلس باواردات مدیریت شده خودرو و اهتمام و اعلام صریح رئیس جمهوری به اجرای آن است؛ لذا درمقام حمایت از این تصمیم باید گفت که واردات اصولی خودرو و هرکالای دیگری ضدتولید ملی نیست وعاقبت هر کالایی که افیون انحصار با شامه اش آشنا شود، افت کیفیت، رشد قیمت ،عقب ماندگی از فناوری روز و در نهایت باختن به رقبا است؛ همان گونه که صنعت خودرو چنین شد و صنعت لوازم خانگی هم طوری دراین ناکجاآباد قدم گذاشته ومی تازد که از سوی معاون اول رئیس جمهوری به برقراری مجدد واردات تهدیدشده است.
دراجرایی کردن واردات خودرو هم اگر بیم چالش هایی چون خروج ارز از کشور به دنبال آغاز واردات می رود، خرد حکم می کند مشورت بخش خصوصی واستفاده از ظرفیت ها و راهکارهایی که این بخش برای تامین ارز از خارج دارد،بسیار راهگشاست.
اما درنهایت، توصیه به تصمیم گیران تجاری کشور این است که اصولا ممنوعیت واردات هرکالایی و انحصاری کردن بازار، خاموش کردن آتش با بیل وبسان بریدن سر برای معالجه سردرد است.چراکه رقیب ورقابت یگانه راه حل بهبود تولید ملی و در راس آن صنعت خودروست والبته اجرای این راهکار مانند هر اصلاح دیگری هزینه دارد؛هزینه ای که تقبل آن لازمه اصلاح صنعت خودرو وصنایع افیون زده مشابه است.»
اشغال اوکراین و مهار چین
احمد نقیبزاده در یادداشتی برای «اعتماد» نوشت: «1) به نظر میرسد، مشکلاتی که امروز در گستره سرزمینی اوکراین در حال وقوع است، برآمده از یک دگرگونی عمیق در استراتژی قدرتهای بزرگ است. حدود 2دهه قبل، یکی از دوستان جامعهشناس مقیم فرانسه، راهی افغانستان شد تا تحلیلی از شرایط اجتماعی این کشور به دست آورد. از او پرسیدم که در مشاهدات خود چه نکته قابل توجهی برداشت کرده است؟ به این نکته اشاره کرد که مهمترین موضوعی که مشاهده کرده، مربوط به سفارتخانه عریض و طویل امریکا در افغانستان است. سفارتخانهای عظیم با زیرزمینهایی تو در تو و وسعتی بسیار بالا که تصویری فراتر از یک سفارتخانه را به ذهن متبادر میکند. در آن زمان، تفسیر شخصی من از دیدگاه دوست جامعهشناس فرانسویام این بود که امریکا به افغانستان آمده است تا از آن به عنوان پایگاهی برای کنترل، آسیای مرکزی، ایران، چین و... بهره ببرد. شواهد بعدی نشان داد که این تفسیر در زمان خود چندان هم دور از واقعیت نبود. اما امریکا امسال با یک حرکت ناجوانمردانه و بدون هیچ پیشزمینهای، افغانستان را رها کرد و از این کشور خارج شد. در کنار این بحث، زمزمههایی نیز شنیده میشود که امریکا در حال تخلیه کامل خاورمیانه است، حرکتی که بدون تردید، پیامدهای ناگواری برای منطقه خواهد داشت، چرا که توازن را در خاورمیانه به هم زده و خلأ قدرت عظیمی ایجاد میکند.
2) اما باید توجه داشت، تغییر و تحولات راهبردی در نظم جهانی، تنها به این 2منطقه خلاصه نمیشود. امریکا دامنکشان در حال خارج شدن از اروپا نیز هست. اینکه ترامپ در زمان زعامت بر رای هرم اجرایی امریکا، به ناتو بیاعتنایی و اعلام میکرد، علاقهای برای به دوش کشیدن مشکلات اروپا ندارد، برآمده از نگاه و دیدگاههایی است که در هیات حاکمه امریکا (بدون توجه به جناحها) شکل گرفته است.
این راهبردهای جدید در شرایطی از سوی امریکا اتخاذ میشود که در سالها و دهههای قبل، مسائل ناتو برای امریکا حیاتی بود. هر زمان که اروپاییان برای استقلال بیشتر تلاش میکردند، امریکا با به راه انداختن مشکلاتی از جنس ماجرای کوزوو و... این پالس را به اروپاییان ارسال میکرد که هرچند اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شده و در ظاهر پیمان ورشو پایان گرفته، اما هنوز باید بر ناتو تکیه کرد و تلاش برای تقویت آن را در دستور کار قرار داد. اما امروز، امریکا به سادگی به دنبال آن است که اروپا را به حال خود رها کند و ماجراجوییهای خود را در جای دیگری دنبال کند. اما چه عاملی باعث شده تا امریکا یک چنین راهبردی را تدارک ببیند؟
3) این تحولات برآمده از یک تغییر استراتژیک مهم در عرصه تصمیمسازیهای ایالات متحده است و آن اینکه امریکا تمام توجه و تمرکز خود را معطوف چین ساخته است. در واقع نگاه خیره امریکا از سایر نقاط جهان برداشته شده و به چین دوخته شده است. در یک چنین وضعیتی، هم اروپاییها و هم امریکاییها به این نتیجه رسیدهاند که در زمان تمرکز امریکا بر مساله چین، ممکن است روسیه به عنوان یک متغیر ناخواسته، وارد عمل شده و مشکلسازی کند. در صورت یک چنین حرکتی از سوی روسیه در زمان تقابل عینی با چین، امریکا ناچار است بخشی از نیروهای خود را وارد منازعه با روسیه کند؛ امری که توان امریکا را در مواجهه با چین کاهش میدهد. به نظرم نقشه امریکاییها این است که پوتین را به نحوی در خصوص حمله به اوکراین تشویق کنند با این نیت که روسیه قسمتهای شرقی اوکراین را تجزیه کرده و یک دولت حایل برای امنیت خود ایجاد کند و به آن سرگرم باشد. در این راهبرد، بعد از الحاق مناطق شرقی اوکراین، غرب میتواند اوکراین را عضو ناتو کرده و روسیه را مهار کند. در همین احوال، بر اساس نوشتههای روزنامههای اروپایی و برخی اخبار، پوتین دچار دگردیستی تمامعیاری شده که اغلب دیکتاتورها به آن دچار میشوند. یعنی یک حس پارانویای قوی و تشویش و نگرانی از دشمنی که همواره او را تهدید میکند در ذهن او لانه کرده است.
4) اما نقشه امریکاییها درست از آب درنیامد و پوتین نه تنها به مناطق شرقی اوکراین اکتفا نکرد، بلکه تهدیدهای خود را به تمامیت ارضی اوکراین و حتی سایر کشورهای شرقی امتداد بخشید. در این میان، یک متغیر ناخواسته نیز شکل گرفت و آنهم مقاومت جانانه مردم اوکراین بود که تحولات جدیدی را رقم زد. تصور عمومی بر این بود که زلینسکی، رییسجمهور اوکراین به سرعت اوکراین را ترک و روسیه نماینده خود را جایگزین وی میکند. این مقاومت باعث شد تا غرب راهبرد تازهای را در مواجهه با روسیه تدارک ببیند. غرب تصمیم گرفته تا با سلاح تحریمهای کمرشکن، دندان تیز روسیه را بکشد و قدرت او را در سطح کشورهایی چون اسپانیا و حداکثر فرانسه کاهش دهد. از سوی دیگر مردم اوکراین نیز با نفرت فزایندهای با روسها مقابله میکنند و این روند بدون تردید برای روسها مشکلاتی ایجاد میکند. معتقدم بازنده اصلی این جنگ، در وهله نخست مردم اوکراین هستند که آواره شده و زیرساختهای کشورشان ویران میشود و در مرحله بعد نیز بازنده این جنگ پوتین و کشور روسیه است که در معرض تحریمها قرار میگیرند. اعاده اقتصاد روسیه بعد از یک سال تحریم بسیار دشوار است و قدرت روسها را دچار اضمحلال میکند. به این ترتیب از منظر امریکا، مشکل روسیه نیز حل میشود و تمام فکر و ذکر امریکا متوجه چین میشود.
5) بهطور کلی، برای امریکا و اساس غرب، مهم نیست که به سر مردم اوکراین چه میآید و چه مصائبی متوجه این مردم میشود؟ این سناریو بارها تکرار شده است. تاریخ از یاد نبرده است که در کنفرانس مونیخ 1938 غرب چطور کشور چکسلواکی را به عنوان متحد غرب، تجزیه کردند تا به زعم خود هیتلر را راضی کنند. نمایندگان انگلیس و فرانسه اعلام کردند که با تکهای زمین، صلح را خریدند. تاکتیکی که تاریخ نشان داد، اثرگذار نشد و نهایتا هیتلر به لهستان حمله کرد و جنگ جهانی دوم را آغاز کرد. بنابراین برای نخستینبار نیست که غرب، برخی کشورها را به امری تشویق و بعد به بهانه همان عمل کشور مقابل را تحریم میکند. در ماجرای حمله عراق به کویت نیز، امریکا صدام را تشویق کرد تا به کویت حمله کند و بعد به همین بهانه، عراق را که در شمایل یک ماشین جنگی علیه رژیم صهیونیستی عمل میکرد، مهار کردند. البته مجموعه این تحلیلهای ارایهشده، برداشت شخصی من از تحولات است و ممکن است حوادث به گونهای متفاوت رقم بخورد.»
بهترین زمان تعامل با اروپا
شیرین نائف، پژوهشگر حقوق، جامعه و فرهنگ دانشگاه زوریخ در یادداشتی برای «شرق» نوشت: «درحالیکه هنوز یک هفته از جنگ گذشته، پوتین به یکسری موفقیتها دست یافته است. او اروپا را متحد کرد، سوئد و فنلاند را به ناتو نزدیکتر کرد، سوئیس را از بیطرفی سنتی خود به بیرون آورد، به یونانیها و ترکها که بهطور سنتی با یکدیگر در تضاد هستند، دشمن مشترکی به نام پوتین داد و در آلمان رؤیای رسیدن به اقتصاد انرژی مبتنی بر انرژی پاک و تجدیدپذیر را به واقعیت تبدیل کرد»؛ این را آرنو فرانک، روزنامهنگار و نویسنده آلمانی، در یکی از مقالات این هفته اشپیگل، یکی از مهمترین نشریات تأثیرگذار در افکار عمومی آلمان نوشته است. هفته گذشته با آغاز جنگ روسیه علیه اوکراین، بسیاری از شهروندان شهرهای مختلف اروپا علیه تهاجم روسیه و برای صلح به خیابانها رفتند. بسیاری از مراکز مهم فرهنگی، تفریحی، علمی و آموزشی به روشهای گوناگونی بخشی از برنامههای خود را به اوکراین و صلح اختصاص دادند. مهمترین ساختمانها، دروازهها و نمادهای شهرها به رنگ آبی و زرد اوکراین روشن شد. دانشگاهها و بسیاری از نهادهای خیریه، امداد و گروههای داوطلبی برای حمایت از آوارگان جنگی و اقدامات کمکی دست به کار شدند. در نهایت دولتها نیز به حمایت از این خیزش اجتماعی برخاستند و یک موج یکپارچه محکومیت روسیه در اروپا شکل گرفت. هرگز چنین اتحادی را در این سطح در همه لایههای اجتماعی در اروپا و بین نهادهای حکمرانی، مدنی، اقتصادی و فرهنگی در مبارزه برای آزادی و دموکراسی مشاهده نکرده بودم. سکوت سیاستمداران پوپولیستی و راستگرا در اروپا و طرفداران آنها از دیگر اتفاقات این هفته بود. بعضی از سیاستمداران نیز در کنار دیگر شهروندان در این تظاهرات ضد جنگ حضور داشتند.
دوشنبه گل رز از مهمترین روزهای کارناوال در فرهنگ شهرهای کرانه راین و آلمانیزبان برای پرداختن به سیاست و نقد آن از دیدگاه کارناوال است. در دوشنبه هفته گذشته، برای مثال در کلن از کهنترین شهرهای آلمان و شهری چندفرهنگی و دانشگاهی، دهها هزار نفر برای آزادی و دموکراسی به خیابانها آمدند و کارناوال تبدیل به اعتراضی رنگارنگ شد. خانم هنریت ریکر، حقوقدان و سیاستمدار غیرحزبی آلمان که از سال ۲۰۱۵ شهردار کلن است، یکی از شرکتکنندگان در این تظاهرات بود. ریکر درحالیکه در انتخابات شهرداری ۲۰۱۵ حمایت اکثر احزاب سیاسی را داشت، یک روز قبل از انتخابات از سوی یکی از طرفداران راست افراطی و پسافاشیسم به دلیل سیاستهای مهاجرپذیر و پناهندگیاش با چاقو مورد حمله قرار گرفت. از اولین اقدامات او بعد از انتخابات، اهدای جایزه هاینریش بل به هرتا مولر نویسنده رومانیتبار آلمانی بود که در آثارش به تجربه زندگی در دیکتاتوری کمونیستی رومانی پرداخته است. آنچه امروز در جنگ علیه اوکراین اتفاق افتاده است، جنگ بین شرق و غرب نیست بلکه حمله به میراث روشنگری، ارزشهای لیبرال و فردی و تضعیف دموکراسی از سوی رژیمی مستبد و اقتدارگراست که اروپا در طول تاریخ خود چندین بار آن را شاهد بوده است. روسیه و حامیان راست افراطی و مذهبی او در آمریکا، سالهاست در جنگ اطلاعاتی در تضعیف این نظم دموکراتیک تلاش کردهاند. اروپای امروز خسته است. مداخله نظامی آمریکا در آسیای غربی و مرکزی، بحران پناهندگی، ضعف ساختاری اتحادیه اروپا در سیاست خارجی، حقوق بشر و کرونا، دموکراسی را در اروپا با چالشهایی روبهرو کرده که سبب شده است در برابر حمله روسیه به اوکراین، بسیاری اروپا را قهرمان دموکراسی و آزادی ندانند. اما اتحاد و همبستگیای که در این چند روز در اروپا شکل گرفت، فرصت بینظیری را به وجود آورده است که میتواند اقتدارگرایان را به عقب براند و از طریق همکاریهای مدنی، مشارکت اجتماعی و مسئولیتپذیری به بازاندیشی و ثبات دموکراسی در سطح جهانی کمک کند. روسیه بعد از این جنگ، دیگر روسیه سابق برای اروپا نخواهد بود. پیروز این جنگ اروپایی است که بار دیگر در تاریخ خود دریافته اگر هوشیار نباشد، ممکن است بهآسانی شاهد ازدسترفتن دموکراسی و میراث لیبرالی شود که اگر نه کاملترین اما بهترین الگویی بوده که زیست مدنی، رفاه و حاکمیت قانون را در این جهان ممکن کرده و از عصر روشنگری تا به امروز در تولید فهم و نقد آن تلاش کرده است. باید توجه داشت این فرصت، بهترین زمان تاریخی برای تعامل با اروپا و جامعه مدنی آن است.»
دیدگاه تان را بنویسید